جمع و تدوین قرآن کریم جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه شهرستانی، سیدعلی، 1337- Shahrastani, Ali

عنوان قراردادی جمع القرآن: نقد الوثایق و عرض الحقایق .فارسی

عنوان و نام پدیدآور جمع و تدوین قرآن کریم(رویکرد اعتقادی) [کتاب]/ نویسنده سیدعلی شهرستانی ؛ مترجم سیدهادی حسینی ؛ [به سفارش] بخش فرهنگی موسسه حضرت امام هادی(علیه الصلاه و السلام).

مشخصات نشر تهران: دلیل ما، 1396.

مشخصات ظاهری 2ج.

فروست مجموعه آثار آیت الله شهرستانی؛7.

شابک دوره: 978-600-442-046-4 ؛ 650000 ﷼ ج.1:978-600-442-047-1 ؛ 650000 ﷼ ج.2: 978-600--442-048-8

وضعیت فهرست نویسی فاپا

یادداشت کتابنامه.

موضوع: قرآن -- جمع و گردآوری

موضوع: Qur'an -- Collection

موضوع: قرآن -- تاریخ

موضوع: Qur'an -- History

شناسه افزوده: حسینی، سیدهادی، 1343 - ، مترجم

شناسه افزوده: موسسه حضرت امام هادی(ع)

رده بندی کنگره: BP72/4/ش9ج8 1396

رده بندی دیویی: 297/19

شماره کتابشناسی ملی: 4723228

ص:1

اشاره

جمع و تدوین قرآن کریم

(رویکرد اعتقادی)

نویسنده: سید علی شهرستانی

مترجم: سید هادی حسینی

بخش فرهنگی موسسه حضرت امام هادی (علیه الصلاة و السلام)

جلد دوم

ص:2

ص:3

بسم الله الرحمن الرحیم

ص:4

ص:5

فهرست مطالب

جمع قرآن در دورانِ ابوبکر··· 7

وارسی و نقد··· 14

وارسی سخنان این عالمان··· 30

پرسش ها و پاسخ ها··· 67

جمع ابوبکر در روایات شیعه··· 85

جمع قرآن در دورانِ عُمَر··· 113

جمع قرآنِ عُمَر··· 115

وارسی و نقد··· 122

زمانِ طرحِ جمع قرآن به وسیله ابوبکر و عُمَر··· 144

ریشه های تاریخی و اعتقادی طرح جمعِ قرآن ابوبکر و عُمَر··· 149

تدوین قرآن و تدوین حدیث··· 175

عُمَر و گویش های هفت گانه··· 179

معنای قرائت و إقراء··· 185

جمع قرآن در دورانِ عثمان··· 219

وارسی و نقد··· 235

تاریخ قرآن در گذر زمان··· 269

ص:6

قرآن در عهد پیامبر··· 269

قرآن در عصر ابوبکر··· 270

قرآن در دوران عُمَر··· 271

قرآن در روزگار عثمان··· 273

قرآن در زمان امام علی علیه السلام··· 273

قرآن در دوران امامان علیهم السلام··· 275

یکدست سازی قرآن ها··· 277

مصحف عثمانی و حروف هفت گانه··· 279

یکدست سازی مصحف ها در عهد عثمان··· 279

عثمان و ادّعای لَحْن در قرآن··· 296

عرب و تصحیح رسم الخطّ عثمانی··· 298

بُن مایه لَحْن و اشتباه··· 315

رسم الخط های مختلف در قرآن های ارسالی به شهرها از سوی عثمان··· 348

نقطه نگذاشتن مصلحتی قرآن ها از سوی عثمان··· 351

وجود مصاحف پس از قرآن سوزی عثمان··· 355

تجویز قرائتِ قرآن بر خلاف مصحف عثمان··· 363

توقُّف بر رسم الخطّ عثمانی··· 373

خلاصه و نتیجه··· 396

منابع و مآخذ··· 411

ص:7

جمع قرآن در دوران ابوبکر

اشاره

ص:8

ص:9

جمع قرآن در زمان ابوبکر

مشهور نزد اهل سنّت این است که قرآن در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله گرد نیامد و ابوبکر و عُمَر ، نخستین کسانی اند که با الهام الهی ،(1) پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله قرآن را گرد آوردند .

بخاری و تِرمذی - به سندشان - از زید بن ثابت روایت کرده اند که گفت :

پس از کشته شدن قاریان در «جنگ یَمامه» ابوبکر سویم پیک فرستاد [ که نزدش بروم ، پیش او رفتم ] عُمَر [ هم ] آنجا بود .

ابوبکر ، گفت : عُمَر نزدم آمد و گفت که در جنگ یمامه ، مردمانِ زیادی از پا درآمدند ، می ترسم جنگ ، جانِ قاریان را - در جاهایی که پیکار رخ می دهد - بگیرد و بخش بسیاری از قرآن از دست برود مگر اینکه آن را گرد آورید . نظرم این است که قرآن را گرد آوری .

ابوبکر گفت : به عُمَر گفتم : چگونه کاری را که رسول خدا نکرد ، انجام دهم ؟ عُمَر گفت : «به خدا ، این کار [ در این زمان ] خیر است» عُمَر پیوسته در این باره با من سخن گفت تا اینکه خدا سینه ام را گشاده گرداند و همان رأی عُمَر ، به نظرم آمد .

زید ، می گوید : عُمَر آنجا نشسته بود و حرف نمی زد . ابوبکر [ به من رو کرد و ] گفت : تو مردِ عاقل و جوانی ، به تو تهمت نمی زنیم ، برای پیامبر صلی الله علیه و آله وحی را می نوشتی ، قرآن را بجوی و گرد آور .


1- . در جلد اوّل ، در سخن خطّابی ، این نگرش گذشت ؛ نیز بنگرید به ، فتح الباری 9 : 12 .

ص:10

[ زید می گوید : ] واللّه اگر به جابجایی یکی از کوه ها مرا وامی داشت ، برایم سنگین تر از جمعِ قرآن نبود .

[ زید می گوید ] گفتم : چگونه کاری را که رسول خدا نکرد ، انجام می دهید ؟ ابوبکر ، پاسخ داد : به خدا سوگند ، این کار [ در این زمان ] بهتر است .

[ زید می گوید : ] پیوسته نزد ابوبکر می رفتم(1) تا اینکه خدا شرح صدری را که

به ابوبکر و عُمَر داد ، ارزانی ام داشت . در پیِ قرآن برآمدم ، آن را از ورق های کاغذ و پوست و [ چوب ] پالان ها و شاخه های خرما و سینه های مردان ، گرد می آوردم تا اینکه دو آیه از سوره توبه را تنها نزد خُزَیمة بن انصاری ! یافتم : « لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ » ؛(2) پیامبری از خودتان برایتان آمد که درد و رنج شما بر او سخت است بر [ هدایتِ ] شما حرص دارد [ که سعادتمند شوید ] نسبت به مؤمنان ، دل می سوزاند و مهر می ورزد .. .

صحیفه هایی که قرآن در آنها جمع آوری شد تا زمان وفات ابوبکر ، نزدش بود ، سپس تا زمان درگذشت عُمَر پیش او ماند ، و پس از آن ، در اختیار حَفْصَه (دختر عُمَر) قرار گرفت .(3)


1- . در «سنن ترمذی تک جلدی : 884 ، حدیث 3114» به جای «فلم أزل أُراجعه» آمده است : «فلم یزل یُراجِعُنی فی ذلک أبوبکر وعُمَر ، حَتَّی ...» ؛ ابوبکر و عُمَر پیوسته برای این کار ، پیشم می آمدند تا ... (م) .
2- . سوره توبه 9 آیه 128 .
3- . صحیح بخاری 4 : 1720 ، حدیث 4402 (متن از این مأخذ است) ؛ سنن ترمذی 5 : 283 ، حدیث 3103 . بخاری با سند دیگر نیز این روایت را می آورد و مانند آن در «المصاحف 1 : 158 ، حدیث 24» آمده است ؛ نیز بنگرید به (ص201 ، حدیث 71) ؛ کنز العمّال 2 : 241 ، حدیث 4751 .

ص:11

ابن اَبی داوود در المصاحف از هشام بن عُروَه ، نقل می کند که گفت : چون در جنگ یمامه ، قاریانِ بسیاری کشته شدند ، ابوبکر ترسید قرآن از میان برود ، به عُمَر بن خطّاب و زید بن ثابت گفت : درِ مسجد بنشینید هرکس از کتاب خدا چیزی را با دو شاهد آورد ، آن را بنویسید .(1)

از هِشام بن عُروَه از پدرش روایت است که گفت :

چون اَهل یمامه کشته شدند ، ابوبکر به عُمَر و زید بن ثابت فرمان داد و گفت : بر در مسجد بنشینید ، هرکس چیزی از قرآن را می آورد که شما [ قرآن بودنِ ] آن را برنمی تابید و دو مرد بر آن شهادت می دهند [ پس نزنید و ] آن را ثبت کنید .

این دستور بدان جهت بود که در جنگ یمامه ، گروهی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله که قرآن را جمع کردند ، به قتل رسیدند .(2)

از سلیمان بن اَرقم ، از حَسَن و ابن سیرین و ابن شهاب (که ابن شهاب زُهری حدیث دان ترین آنها بود) روایت است که گفتند :

چون قاریان قرآن در جنگ یمامه ، پیش مرگ شدند (در این جنگ ، چهارصد نفر از قاریان به قتل رسیدند) زید بن ثابت عُمَر را دیدار کرد و به او گفت : این قرآن ، گرد آورنده دین ماست ، اگر قرآن از بین برود ، دینمان از دست می رود ! قصد دارم قرآن را در کتابی جمع کنم .

عُمَر ، گفت : صبر کن تا از ابوبکر بپرسم . هر دو پیش ابوبکر رفتند و این موضوع را به او خبر دادند .


1- . المصاحف 1 : 157 ، حدیث 23 ؛ کنز العمّال 2 : 573 ، حدیث 4754 . در «مصاحف ابن اشته» از لیث از سعد روایت است که گفت : نخستین کسی که قرآن را گرد آورد ، ابوبکر بود . زید آن را نوشت . مردم نزد زید می آمدند [ و آیات قرآن را می آوردند ] زید آیه ای را نمی نگاشت مگر با شهادت دو عادل .
2- . کنز العمّال 2 : 243 ، حدیث 4756 .

ص:12

ابوبکر ، گفت : عجله نکنید تا با مسلمانان مشورت کنم . سپس برای مردم سخنرانی کرد و این مطلب را برایشان بیان داشت . آنان گفتند : کار درستی است .

قرآن را گرد آوردند . ابوبکر دستور داد منادی میان مردم بانگ بزند : هرکس چیزی از قرآن نزدش هست بیاورد .

حَفْصَه ، گفت : هرگاه به این آیه رسیدید ، باخبرم سازید : « حافِظُوا عَلَی الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاَةِ الْوُسْطَی »(1) (بر نمازها - و نماز میانه - پایبند باشید) چون به این

آیه رسیدند ، به او خبر دادند ، گفت : بنویسید : «نماز وسط ، همان نماز عصر است» عُمَر از حَفْصَه پرسید : آیا برای این حرف ، بیّنه ای داری ؟ پاسخ داد : نه .

عُمَر گفت : به خدا سوگند ، سخنی را که زنی بدون بیّنه ای بر زبان آورد ، در قرآن در نمی آید .

عبداللّه بن مسعود ، گفت : بنویسید : « وَالْعَصْرِ * إِنَّ الإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ »(2) «وإنّه فیه إلی آخر الدَّهر» ؛ سوگند به زمان که انسان هست در زیان «و این سرنوشت اوست تا آخر الزمان» .

عُمَر ، گفت : این اعرابی را از مان دور سازید .(3)

از ابو العالیه ، از اُبَیّ بن کعب روایت است که :

آنان در خلافت ابوبکر قرآن را در مصحف ها گرد آوردند . اُبَیّ بن کعب املا می کرد و اشخاص می نوشتند .

چون به این آیه سوره برائت رسیدند : « ثُمَّ انصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ


1- . سوره بقره 2 آیه 238 .
2- . سوره عصر 103 آیه 1 - 2 .
3- . کنز العمّال 2 : 243 - 244 ، حدیث 4762 .

ص:13

قَوْمٌ لاَ یَفْقَهُونَ »(1) (سپس بازمی گردند ! بدان خاطر که فهم و درک را به کار نمی بندند ،

خدا قلبشان را واژگون ساخت) پنداشتند آخرین آیه ای است که نازل شد .

اُبَیّ بن کعب ، به آنان گفت : رسول خدا صلی الله علیه و آله بعد آن ، این دو آیه را برایم قرائت

کرد : « لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ

رَؤُوفٌ رَحِیمٌ * فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ » ؛(2) پیامبری از خودتان برایتان آمد که درد و رنج شما بر او گران می آید ، بر [ هدایت و رشد ] شما کوشاست ، نسبت به مؤمنان ، دل سوز و مهربان است ؛ اگر روی برگرداندند ، بگو : خدای یگانه امر مرا کفایت می کند و او صاحب عرش با عظمت است .

سپس اُبَیّ ، گفت : این سخن ، آخرین حرفی بود که نازل گردید . امر را به آنچه آغازید - یگانه بودن خدا - پایان داد . سخن خدای متعال ، همین را گویاست که می فرماید : « وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلاَّ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ » ؛(3) پیامبری پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه وحیش کردیم که : معبودی جز من نیست ، مرا بپرستید .(4)


1- . سوره توبه 9 آیه 127 .
2- . سوره توبه 9 آیه 128 - 129 .
3- . سوره انبیا 21 آیه 25 .
4- . مسند احمد 5 : 134 ، حدیث 21264 ؛ المصاحف 1 : 167 ، حدیث 29 ؛ فتح الباری 9 : 16 .

ص:14

وارسی و نقد

این روایات درباره جمع قرآن به وسیله ابوبکر - در کتاب های صحاح و سنن اهل سنّت - معروف و مشهورند و ما را به اموری آگاه می سازند .

مطلب اوّل

در این روایات ، اضطراب (سراسیمگی) وجود دارد :

در روایت بخاری و ترمذی ، ابوبکر از زید بن ثابت می خواهد که قرآن را گرد آورد ؛ زیرا خطاب به زید ، می گوید : «تو وحی را برای پیامبر می نوشتی ، قرآن را بجوی و گرد آور ...» .

در حالی که در المصاحفِ سجستانی آمده است :

ابوبکر قرآن را در کاغذهایی گرد آورد . از زید بن ثابت خواست آن را بنگرد . زید ، سرباز زد تا ا ینکه ابوبکر از عُمَر برای این کار یاری خواست [ عُمَر از زید نظر در قرآن ابوبکر را خواستار شد ] در پی آن ، زید این کار را کرد .(1)

میانِ این دو رویکرد ، فرقِ آشکاری هست .

در صحیح بخاری و سنن ترمذی ، زید زیر بارِ جمع قرآن نمی رود تا اینکه ابوبکر و در روایتی عُمَر پیش او می روند [ و بارها این درخواست را مطرح می سازند ] و خدا سینه زید را برای این کار می گشاید .

و حال آنکه در خبر ابن انباری در المصاحف زید (پس از قتل چهارصد نفر در جنگ یَمامه) به دیدار عُمَر می رود و پیشنهاد جمع قرآن را به او می دهد .

عُمَر به او می گوید :


1- . المصاحف : 169 ، حدیث 30 . قاضی أبوبکر بن طیِّب ، به آشفتگی روایاتِ جمع قرآن ، پی می برد . ابن العربی ، در شرحش بر سنن ترمذی جلد 11 ، ص263 - 265 می کوشد سخن ابن طیِّب را پاسخ دهد .

ص:15

صبر کن تا از ابوبکر بپرسم . پیش او می روند و موضوع را با او در میان می نهند . ابوبکر می گوید : عجله نکنید [ و به این کار دست نیازید ] تا با مسلمانان مشورت کنم .. .

این روایت با روایت بخاری و ترمذی ، سازگار نمی افتد .

سؤال :

جمعِ مصحف را چه کسی پیشنهاد داد ؟ زید یا عُمَر ؟(1)

چه کسی پیش زید می رفت ؟ ابوبکر یا عُمَر ؟

اینکه زید درخواست ابوبکر را نپذیرفت و به خواسته عُمَر تن داد ، آیا بدان معناست که با عُمَر دمخور بود ؟ یا چیزی را گویا نیست ؟

اینکه در مسند احمد از اُبَی بن کعب (و در المصاحف از ابو العالیه) آمده است : «در خلافت ابوبکر ، مردانی از صحابه ، صحیفه ها را می نوشتند و اُبَی بر آنها املا می کرد» با ادّعای زید که ابوبکر یا عُمَر به وی مراجعه داشت ، سازگاری ندارد .

خبر نخست رهنمون است به اینکه دست اندرکار جمع قرآن ، زید بن ثابت بود ؛ زیرا می گوید : به خدا سوگند ، اگر مرا به جابجایی یکی از کوه ها وامی داشت از جمعِ قرآن ، سخت تر نبود .

این سخن ، بر خلاف روایتِ ابو العالیه است که بیان می دارد ، شماری از


1- . ابن حجر می نویسد : در مُوَطّأ ، ابن وَهْب از مالک از ا بن شهاب از سالم بن عبداللّه بن عُمَر ، روایت است که گفت : ابوبکر قرآن را در کاغذهایی گرد آورد ، از زید بن ثابت در این زمینه کمک خواست . زید خودداری ورزید تا اینکه ابوبکر دست به دامان عُمَر شد [ عُمَر با زید سخن گفت و در پی آن ] زید به این کار تن داد فتح الباری 9 : 16 . می پرسیم : آیا این جمع از آنِ ابوبکر است یا زید ؟

ص:16

صحابه - در خلافت ابوبکر - قرآن را در صحیفه ها می نوشتند و اُبَیّ بن کعب بر آنها املا می کرد .(1)

نیز با روایت بعضی از محدّثان ناسازگار است که : دیگران (مانند عُمَر) در جمع قرآن با زید مشارکت داشتند و زید - به تنهایی - به جمع قرآن نپرداخت .

حتّی از اُبَی حکایت کرده اند که در جمعِ ابوبکری شرکت جُست ؛ زیرا در المرشد الوجیز آمده است که عُمَر گفت :

من و زید برخاستیم [ و راه افتادیم ] تا اینکه بر در مسجد (یعنی در مکانِ جنازه ها) نشستیم . به اُبَیّ پیغام فرستادم ، آمد . کتاب هایی (یعنی کاغذهایی که قرآن در آنها نگارش یافته بود) به همراه داشت ، مانند آنچه را نزد همه مردم یافتیم .(2)

امر مهم تری که در خبر اوّل می نگریم این است که زید ادّعا می کند که آیه « لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ » ؛(3) (پیامبری از خودتان برایتان آمد) با اَحَدی جز خُزَیمه نبود ، در حالی که اُبَیّ خبر می دهد که این آیه را به همراه دارد (چنان که

در خبر ابو العالیه در المصاحف گذشت) .

آشفتگی متون و نسبت این امر را به این و آن (و به عکس) آشکارا می نگریم ؛ از جمله می بینیم امری را که میان مردم مشهور است که در عهد عثمان رخ داد ، به زمان ابوبکر و عُمَر نسبت می دهند ؛ چنان که در مقدّمه کتاب المبانی آمده است که : زید بن ثابت و اَبان بن سعید در واژه «تابوت» اختلاف یافتند و برای داوری پیش ابوبکر رفتند .(4)


1- . مصاحف ابن ابی داوود 1 : 167 ، حدیث 29 و جلد 2 ، ص222 ، حدیث 97 .
2- . المرشدالوجیز : 68 (به نقل از الانتصار ، اثر باقلاّنی) .
3- . سوره توبه 9 آیه 128 .
4- . کتاب المبانی مقدّمتان : 20 و دیگر جاها .

ص:17

نقل این خبر و مانند آن در کتاب های بزرگانِ اهل سنّت ، ما را در ثبوت وقایعی که آنها را جزو مسلّمات خدشه ناپذیر می شمارند ، به شک می اندازد .

محمود ابو ریّه ، سخنی دارد که متنِ آن چنین است :

اگر اخبار مشهوری را که عُمَر دل نگرانی اش را به ابوبکر بیان داشت تا قرآن را گرد آورد ، بپذیریم (اخباری که بخاری آنها را روایت می کند) ...

اگر این خبر را برگیریم ، از آن به دست می آید که صحابه - به تنهایی - در این عهد قرآن را با خود داشتند . هرگاه می مردند یا کشته می شدند ، قرآن از بین می رفت و فراموش می شد و مصدر دیگری که در طول زمان قرآن را حفظ کند ، نبود ؛ زیرا منبعِ قرآن و نویسندگانش ، آنان بودند .

در حالی که پیش از این ، در اَخبار معتبری که عقل آنها را می پسندند و علم تأییدشان می کند ، آورده اند که :

پیامبر

صلی الله علیه و آله هرآنچه از قرآن نازل می شد (در همان وقت نزول) بر شاخه های خرما و ورقه های نازک سنگ و قطعه های پوست (و دیگر چیزها) می نوشت و برای این کار ، کاتبانی گماشت که تاریخ اَسامی آنان را می شمارد .

این نسخه ای که هیچ کس در آن شک نداشت و انسانی در آن دو دل نمی شد ، کجا رفت ؟ زیرا این نسخه همان بود که خدا قرآن را به آن مصون داشت در این سخن که فرمود :

ص:18

« إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » ؛(1) ما قرآن را نازل کردیم و خود پاسدار آنیم .

« إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ » ؛(2) جمع قرآن و قرائت آن بر عهده ماست .

این نسخه یگانه (که صورت صحیح قرآنی را در بر داشت که با مرور زمان ، جاودان باقی می ماند) اگر موجود بود ، آنان را از رنجی که در این راستا یافتند ، بی نیاز می ساخت و نخستین مرجع برای قرآن در هر زمان و مکان می شد و عثمان باید مصحف هایی را که نوشت (پیش از توزیع آنها در شهرها) بر آن ارجاع می داد .(3)

می گویم : این قرآن در پشت بستر پیامبر صلی الله علیه و آله وجود داشت . علی علیه السلام برای اجابت امر پیامبر و اجرای وصیّت آن حضرت ، جمع آن را بر عهده گرفت و از بیم زیادت و نقصان در قرآن ، به این کار شتاب ورزید .(4)

امام علیه السلام در سه روز آن را گرد آورد . ابوبکر این ماجرا را دانست و بر آن حضرت خرده نگرفت .

اعتراض نکردن ابوبکر بر امام علیه السلام اشاره دارد به اینکه آن حضرت از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله به این کار سفارش شد و ابوبکر آن را می دانست .

اگر جمع اوّل و ترتیب قرآن با اشراف پیامبر صلی الله علیه و آله به انجام می رسید - و این کار

تحقّق یافت - انگیزه ای برای جمع دوباره آن از سوی ابوبکر (در دوران وی) وجود نداشت ؛ به ویژه آنکه جمع ابوبکر طبق نسخه پیامبر صلی الله علیه و آله نبود ، بلکه بر اساس بیّنه و شهود ، سامان یافت .


1- . سوره حجر 15 آیه 9 .
2- . سوره قیامت 75 آیه 17 .
3- . اَضواء علی السنّة المحمّدیّة : 252 ، سنّت محمدی در گذر تاریخ : 373 .
4- . متون روایات در این زمینه ، در جلد اوّل ، بیان شد .

ص:19

آنها تصمیم گرفتند قرآن را گرد آورند با اینکه نسخه پیامبر صلی الله علیه و آله در خانه اش وجود داشت .

زُرقانی در مناهل العرفان (و دیگران) شهادت می دهد که پیامبر صلی الله علیه و آله کاتبانی داشت که قرآن را در شاخه های خرما و ورقه های نازک سنگ سفید (یا سفال) و ورق های پوست (یا کاغذ) می نوشتند ، سپس نوشته ها در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله گذاشته می شد .(1)

اگر قرآن نوشته شد و در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله موجود بود ، چه انگیزه ای برای تألیف دوباره و جمع آن از نو و با دو شاهد ، وجود داشت ؟

مگر اینکه بگوییم این کار برای مصادره تلاش های پیامبر صلی الله علیه و آله و از سر دشمنی با علی علیه السلام و تعارض با آن حضرت صورت گرفت و بدان خاطر که آن حضرت شرف جمع قرآن را به دست نیاورد ، پس از آنکه این شرف را دارا شد که پدر عترت و پدر دو نوه پیامبر صلی الله علیه و آله (حسن و حسین علیهماالسلام) و همسر فاطمه (دختر پیامبر صلی الله علیه و آله) باشد .

این آشفتگی اخبار (که گاه جمع قرآن را به ابوبکر نسبت می دهد و گاه به عُمَر و گاه به عثمان) شوالی مستشرق را بر آن داشت که بگوید :

در اخبار جمع قرآن در عهد خلفا [ و اقدام آنها به این کار ] طعم و بوی سیاست ، به مشام می رسد .(2)

و همین سراسیمگی باعث شد که مصحف ابوبکر و عُمَر - در هیچ یک از دوران های اسلامی پس از فتوحات - نسخه معیار نشود ، در حالی که نسخه ابن


1- . مناهل العرفان : 172 .
2- . تاریخ القرآن 2 : 252 ؛ نیز بنگرید به ، خاور شناسان و جمع و تدوین قرآن : 78 .

ص:20

مسعود و اُبَیّ بن کعب ، در این زمان ها رواج داشت با آنکه این دو نسخه ، از پشتیبانی و حمایت بالای - نسخه رقیبان(1) - برخوردار نبودند .

شوالی در پایان به این موضوع می رسد که جمع قرآن به جنگ یمامه ارتباط نداشت ؛ زیرا بیشتر کسانی که در این واقعه کشته شدند ، از قاریان نبودند ، بلکه از تازه مسلمان ها به شمار می آمدند .(2)

ابن حجر بر بعضی از روایات جمع قرآن - در دوران ابوبکر - تعلیق می زند و در آن ، فرق میان «صُحُف» و «مُصْحَف» را تبیین می کند ، می گوید :

صُحُف ، تک برگه هایی بود که در آنها قرآن - در عهد ابوبکر - جمع گردید ، در این اوراق ، سوره های پراکنده ای وجود داشت که هر کدام - جداگانه - با آیاتشان ترتیب یافتند ، امّا سوره ها پشت سر هم مرتّب نبودند .

چون این سوره ها [ در زمان ابوبکر ] نسخه برداری شد و در پی هم مرتّب گردید ، «مُصحف» گشت .(3)

معنای سخن ابن حجر این است که ترتیب و تألیف اوراق و سوره ها ، با اشراف ابوبکر و زید ، صورت گرفت و پیش از آن ، اثری از این ترتیب وجود نداشت .

در حالی که همه می دانند که زید و همراهانش نمی توانستند آیات را طبق نظر خودشان مرتّب سازند ، بلکه باید قرآنی را می گرفتند که با اشراف پیامبر و هماهنگی با جبرئیل ، سامان یافت . از فواید عرضه قرآن - در رمضان هر سال - بر جبرئیل ، همین بود .


1- . مصحف ابوبکر و عُمَر م .
2- . جمع و تدوین قرآن : 78 .
3- . فتح الباری 9 : 18 .

ص:21

اینکه ادّعا دارند که ابوبکر با مشورت صحابه ، سوره های قرآن را مرتّب ساخت ، بر خلاف نقلی است که بیان می دارند پیامبر صلی الله علیه و آله سوره ها و آیات را نظم و ترتیب داد .

اهل سنّت به کدام یک از این دو قول ، اعتماد دارند ؟

نیز ناسازگار است با روایاتی که اختلاف ترتیب مصحف های صحابه را گویاست و اینکه ترتیب آنها با ترتیبِ مصحف منسوب به ابوبکر و زید ، تفاوت داشت .

معنای هر یک از این اقوال - و گاه برخورد میان آنها - چیست ؟

چگونه به اشراف ابوبکر و زید بر جمعِ قرآن ، قائل اند و جمع پیامبر صلی الله علیه و آله را برنمی تابند با اینکه خدای متعال پیامبر را از فراموشی مصون داشت و فرمود :

« سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَی * إِلاَّ مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا یَخْفَی » ؛(1)

بر تو می خوانیم و از یاد نمی بری مگر آنچه را خدا خواهد ، چه او پیدا و پنهان را می داند .

در حالی که به هیچ یک از صحابه ، هنگام جمع قرآن ، اطمینان خاطر نداد .

آیا احتمال فراموشی در حقّ صحابه ، از نظر عقل و شرع ، ثابت نمی باشد و این احتمال در حقّ پیامبر صلی الله علیه و آله ناروا نیست ؟!

چگونه احتمال فراموشی پیامبر صلی الله علیه و آله را مطرح می سازند و آن را در حقّ ابوبکر برنمی تابند ؟

مطلب دوّم

جمع ابوبکر به امر پیامبر صلی الله علیه و آله یا با وصیّت آن حضرت نبود ، بلکه به خاطر


1- . سوره اعلی 87 آیه 6 - 7 .

ص:22

جنگ یمامه (که در عهد وی روی داد)(1) صورت گرفت . در این واقعه ، هفتاد صحابی قاری (و گفته اند هفتصد قاری یا بیشتر از آن) به قتل رسید . ابوبکر ترسید ، پیکارهای مسلمانان در جنگ ها ، قاریان را دِرو کند و آیات و سوره های بسیاری از دست برود . از این رو ، به جمع قرآن روی آورد .

در حالی که کشته های مسلمانان در عَقْربای یمامه ، بیشتر از تازه مسلمان ها بودند و شمار زیادی از قاریان میان آنها وجود نداشت و اگر هم بود از عدد انگشتان دست فراتر نمی رفت .

بر این ادّعا بیانی داریم که بخشی از آن گذشت و بخش دیگر آن در لابلای سخن ، می آید .

مطلب سوّم

اینکه ابوبکر به عُمَر گفت : «چگونه آنچه را پیامبر نکرد من انجام دهم» [ سخن ] درستی نبود ؛ زیرا از این گفته به دست می آید که وی به فعل پیامبر صلی الله علیه و آله تعبُّد داشت و بر خلافِ آن کاری نمی کرد .

در حالی که یقین داریم پیامبر صلی الله علیه و آله کاتبانی داشت که در زمان حیات آن حضرت ، وحی را برایش می نوشتند .

این سخن بدان معناست که تدوین قرآن در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله وجود داشت و چنان که اهل سنّت قائل اند ، زید از همین نویسندگان بود .

رسول خدا صلی الله علیه و آله به این کاتبان دستور می داد که فلان آیه را در فلان سوره


1- . این جنگ در شهر «حجر یمامه» شرق حجاز میان اصحاب پیامبر و بازمانده های لشکریان مُسَیْلَمه کذّاب و پیروانش ، روی داد . ابوبکر بر آن شد که سپاهی را به فرماندهی خالد بن ولید ، برای پیکار با وی بفرستد . آنان با مُسَیْلَمه جنگیدند و مُسَیلمه و کسانی را که همراهش بودند ، کشتند .

ص:23

بگذارند . به زید فرمود : «آن را بخوان» . زید می گوید : آن را می خواندم ، اگر افتادگی ای داشت ، پیامبر صلی الله علیه و آله درست می کرد .

این روایات ، به اِشراف پیامبر صلی الله علیه و آله بر تألیف قرآن و ترتیب آن و ضبط قرآن در دوران آن حضرت ، دلالت دارد .

اگر این سخن درست باشد - که هست - بدان معناست که کار ابوبکر ، تحصیل حاصل (تکرار کار انجام شده) بود و بیم و ترس آن چنانی جای نداشت و به مشاوره با مسلمانان یا سخنرانی برای آنها (بر اساسِ خبر ابن انباری در المصاحف) نیاز نبود .

و نیازی نبود که زید بگوید : «پیوسته ابوبکر نزدم آمد» یا «عُمَر همواره پیشم آمد تا اینکه خدا سینه ام را در این راستا گشاد» .

آیا زید بن ثابت ، همو نبود که در سابق می گفت : ما در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله قرآن را از روی ورق های پوست و کاغذ (یا در ورق های پوست و کاغذ) می نوشتیم ؟

اگر این سخن ، درست باشد ، سخن پسین وی چه معنا می دهد ؟

اگر سخنان علمای اهل سنّت را بخوانیم ، تاکید آنها را بر اینکه کتابتِ قرآن در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله وجود داشت (و چیز جدیدی نبود) می بینیم .

برخی از این روایات گذشت ؛ اخباری که بر وجود مصحف یا مصحف هایی در عهد پیامبر دلالت داشتند .

مُحاسبی(1) در فَهْمُ السُّنن می نگارد :


1- . ابو عبداللّه حارث بن اسد مُحاسبیّ ف 243 ه ق فقیه ، محدّث ، متکلّم و عارف برجسته سده دوم و سوم هجری است . در آثارش کتابی به نام «فهمُ السُّنن» نیست . شاید همان فهم القرآن باشد که با عنوان «رسالتا العقل وفهم القرآن» به چاپ رسیده است . درباره مُحاسبی نگاه کنید به : تذکرة الاولیای عطّار : 295 ، نفحاتُ الاُنس : 48 ، ترجمه البرهان 1 : 336 ، الرعایه لحقوق اللّه ، ابو عبداللّه حارث بن اسد مُحاسبیّ ، ترجمه : محمود رضا افتخارزاده ، چ1 ، جامی ، 1389 . مقدمه مترجم . شهیدی .

ص:24

نگارش قرآن ، کار نوپیدایی نبود . پیامبر صلی الله علیه و آله به کتابت آن امر می کرد .

لیکن قرآن در ورق های پوست و کاغذ و در چوب پالان ها و شاخه های خرما ، پراکنده بود . ابوبکر به نسخ آنها از مکانی به جای دیگر فرمان داد .

این کار به منزله اوراق پراکنده قرآنی بود که در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله یافت شد . گرد آورنده ای آنها را جمع کرد و به هم دوخت تا - ورقی از آنها - از بین نرود .(1)

می پرسیم : چه کسی آنها را جمع کرد ؟ ابوبکر یا شخص دیگر ؟ آیا ابوبکر از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله امر داشت که این کار را بکند ؟

آیا پیش از مُحاسبی ، اَحَدی این سخن را بر زبان آورد یا از گفته های منحصر بفرد اوست ؟

آیا این سخن را راست بدانیم یا تعلیلی را که خطّابی (و دیگران) درباره جمع قرآن به وسیله خلفا آورده اند ؟

اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله قرآن را در مصحف گرد نیاورد ؛ زیرا نسخِ بعضی از احکام یا نسخِ تلاوت را انتظار می کشید . چون با رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله نزول قرآن به پایان رسید ، خدا به خلفای راشدین این کار را الهام کرد .(2)

آیا جمع قرآن - از سوی خلفا - به امر پیامبر بود یا به الهامِ الهی ؟


1- . البرهان 1: 238؛ ترجمه البرهان 1: 336؛ مناهل العرفان 1: 174؛ (ترجمه مناهل العرفان: 285).
2- . آیا کتابت مصحف از نو و با دو شاهد جزو اجتهاد جایز است ؟

ص:25

آیا نسخ بعضی از احکام (بر اساسِ پندار خطّابی) از تلاوت و کتابتِ آنها باز می داشت ؟ یا آیات - همان گونه که از نزد خدا نازل شد - در قرآنِ تلاوت ، باقی می ماند ؟

آیا بر اساس روایاتِ پیشین ، ابوبکر از اقدام به کاری که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را انجام نداد - به راستی - هراسان بود ؟ یا سخن ابن حجر درست است که بر شیعه می تازد که بر ابوبکر اعتراض کردند [ چرا کاری را که پیامبر صلی الله علیه و آله نکرد ، می کنی ] نه اینکه ابوبکر از اقدامِ خویش بترسد ؟

ابن حَجَر ، می نویسد :

به نظر یکی از رافضی ها آمده است که بر ابوبکر - بر کاری که کرد - (قرآن را در مصحف گرد آورد) اعتراض وارد است ، می گوید :

چگونه رواست ابوبکر کاری را انجام دهد که پیامبر صلی الله علیه و آله نکرد ؟

پاسخ : ابوبکر این کار را جز به شیوه اجتهاد جایز نکرد .(1) اجتهادی که بر خاسته از خیرخواهی برای خدا و پیامبر و قرآن و پیشوایان مسلمانان و عموم مردم بود .

پیامبر صلی الله علیه و آله نوشتنِ قرآن را اجازه داد و نهی کرد از اینکه چیز دیگری با آن نگارش یابد . ابوبکر جز به نوشتنِ قرآن های نگارش یافته امر نکرد(2) و از این رو ، از نوشتن آیه آخر سوره برائت باز ایستاد تا اینکه نوشته آن را یافت ، با اینکه وی و همراهانش آن را به خاطر داشتند .


1- . آیا کتابت مصحف از نو و با دو شاهد جزو اجتهاد جایز است ؟
2- . این کار ابوبکر ، تحصیل حاصل است و این پندار را رد می کند که وی به سبب قتلِ قاریان در جنگ یمامه ، ترسید قرآن از بین برود و به جمع آن فراخواند .

ص:26

اگر شخص اهل انصاف باشد و در کار ابوبکر نیک بیندیشد ، جزم می یابد که این کار از فضائل ابوبکر به شمار می آید و منقبتِ بزرگ او را خاطرنشان می سازد ؛ زیرا ثابت است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود :

هرکه سنّت نیکی را بنیان نهد ، پاداش آن و پاداش کسانی را که بدان عمل کنند ، به دست می آورد .

اَحَدی بعد از ابوبکر - تا روز قیامت - قرآن را گرد نمی آورد مگر اینکه مانند پاداشِ آن به ابوبکر می رسد .(1)

اعتنای ابوبکر به قرائتِ قرآن به حدّی بود که برنتافت [ در مکّه بماند و ] در پناه «ابن الدّغنه» درآید و همجواری خدا و پیامبر را برگزید .. .

خدا در قرآن ، خبر می دهد که این کتاب در صحیفه هایی گرد آمد ؛ « یَتْلُوا صُحُفاً مُّطَهَّرَةً » ؛(2) صحیفه های پاک را تلاوت می کند .

قرآن در صحیفه ها نگارش یافت ، لیکن پراکنده بود . ابوبکر آنها را در یک جا گرد آورد . پس از ابوبکر ، این قرآن محفوظ ماند تا اینکه عثمان به رونویسی از آن امر کرد . چندین مصحف از روی آن نوشته شد و عثمان آنها را به شهرها فرستاد .(3)

زرکشی ، می نگارد :


1- . اگر جمع به معنای نسخه نویسی باشد یا تجدید چاپ که امروزه معروف است باشد ، سخن درستی است و اگر به معنای ترتیب جدید و مخالف با ترتیب پیامبر باشد یا ترتیب از پیش خود نه از نزد خدا این کار بدعت به شمار می آید ، نه سنّت .
2- . سوره بیّنه 98 آیه 2 .
3- . فتح الباری 9 : 13 .

ص:27

ابوبکر قرآن های پراکنده [ نزد افراد ] را می جُست تا [ آنها را ] با قرآن های گرد آمده نزد کسانی از جامعان قرآن که باقی بودند ، مقایسه کند تا همه در آگاهی بدانچه جمع می شد شرکت جویند و اَحَدی از کسانی که پاره ای از قرآن را نزد خود داشتند ، در این کار جا نماند و هیچ کس به محتوای آن مصحف شک نکند و در اینکه مصحف پیش چشمِ آنان گرد آمد ، دو دل نشود .. .

این مصحف ها که قرآن از روی آنها نوشته شد ، نزد ابوبکر بود تا نسخه امام باشد و از ابوبکر و عُمَر در دوران حیاتشان جدا نشد . سپس نزد حَفْصَه ماند ، آن را به دست کسی نمی داد .

چون در زمان عثمان این نیاز پدید آمد که باید مردم یک قرائت را در پیش گیرند ، این نسخه رجحان یافت . عثمان آن را گرفت و در مصحف هایی نوشت و آنها را به کوفه فرستاد .

مردم بر قرائت های مختلفی که به خاطر داشتند ، وانهاده شده بودند تاآنجا که بیم فساد می رفت . از این رو ، همه ، بر همین قرائت امروزین ، گرد آمدند .. .

نزد مردم مشهور است که عثمان قرآن را گرد آورد ، امّا چنین

نیست . عثمان - تنها - مردم را بر یک قرائت واداشت و این کار (آن گاه که با اختلاف اهل عراق و شام - در حروف قرائت ها و قرآن - بیم فتنه می رفت) با مشورتی بود که میان عثمان و مهاجران و انصار حاضر در آنجا ، صورت گرفت .(1)


1- . البرهان 1 : 238 - 239 .

ص:28

ابو زُهْرَه در المعجزة الکبری می گوید :

سخن را بی آنکه دو حقیقتِ ثابت را بیان داریم وانمی نهیم . این دو ، بر اجماع همه امّت بر مصون ماندن قرآن از تحریف و تغییر و تبدیل ، دلالت دارد و اینکه قرآن به صیانت و حفظ الهی ، محفوظ ماند و پاسداری و مراقبت از آن ، به مؤمنان الهام گشت :

یکم : کار زید ، یک اقدام ابتدایی نبود و دوباره نویسی به شمار می رفت . همه قرآن در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله نگارش یافت . کار ابتدایی زید این بود که قرآن را از کاغذها و پوست ها و استخوان ها (که بر روی آنها نوشته شده بود) بجوید و از سلامتِ [ متن ] آن با دو امر ، اطمینان یابد :

1 . شهادت دو نفر بر قطعه ای که در آن یک یا دو یا چند آیه یافت می شد .

2 . حفظ خود زید و دو حافظ از صحابه (انبوهی از صحابه و شمار بسیاری از آنها ، قرآن را حفظ داشتند) .

پس کسی نمی تواند بگوید که : زید بدون یک منبع محسوسِ استوار قرآن را نوشت ، بلکه وی از اصل قائم ثابت مادّی آن را گرفت .

از این رو ، بیان می داریم : همه آنچه را زید نگاشت ، در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله نوشته شد و قرآن ، نگاشته زید نیست ، بلکه آیات و سوره هایی است که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله نوشته شد وآن حضرت املا کرد و چیزهایی است که روح القُدُس [ جبرئیل ] آن را حفظ نمود .

و آنچه را عثمان - بعدها - نوشت ، با آنچه در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله

ص:29

نگارش یافت ، تطبیق شد . مُصْحَف عثمانی - که به خطّ او تاکنون باقی است - از هر نظر مطابق با قرآنی است که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله نوشته شد و واجب است خواننده - هنگام قرائت - حرفی از آن را زیاده و کم نکند .

گاهی قرائت ها در آواها و شیوه های نطق ، فرق دارند ، لیکن این تغییر ، نباید به زیادت و نقصان بینجامد . این کار ، خروج از رسم [ و نگارشی ] است که در عصر محمّد صلی الله علیه و آله با امضای آن حضرت ، وضع گردید .

دوّم : کار زید ، یک کار فردی نبود ، بلک یک عمل گروهی به شمار می رفت و بزرگانی از صحابه در آن شرکت داشتند .

زیرا زید - بر اساس روند کار - آنچه را می خواست میان مردم اعلان کرد تا هرکس قرآن نوشته ای دارد ، برایش بیاورد . مردم ، به خاطر عنایتی که به قرآن داشتند (مقدار سزامندی از آن را می دانستند) پیش زید رفتند و زید نزد آنها آمد و کسانِ بسیاری به همکاری با زید دست یازیدند و از هیچ کوششی دریغ نکردند .. .(1)


1- . المعجزة الکبری : 33 - 34 .

ص:30

وارسی سخنان این عالمان

سخن مُحاسبی ، ابن حجر ، زرکشی و ابو زُهره را می توان با اموری رد کرد :

یک : پرسش به جای خود باقی است . نمی دانیم آیا ابوبکر از پیش خود قرآن را جمع کرد یا به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله این کار را انجام داد ؟

دو : سخن مُحاسبی که می گوید : «ابوبکر به بازنویسی قرآن نوشته ها از مکانی به مکان دیگر امر کرد»(1) و کلام ابن حجر که : «ابوبکر جز به نگارش آن نوشته ها امر نکرد» و بیانِ زرکشی که «ابوبکر این کار را کرد تا همه در آگاهی به آن مجموعه شرکت جویند و از جمع قرآن هیچ کس - که قرآنی نزدش هست - جا نماند» همه به نوعی بیان می دارند که قائلان می خواهند بگویند : اقدام ابوبکر با وصیّت پیامبر صلی الله علیه و آله صورت گرفت . وی اوراق قرآن را از خانه پیامبر صلی الله علیه و آله گرد آورد و با نخ آنها را به هم دوخت تا ورقی از بین نرود (مانند همان سخنی که شیعه درباره مصحف امام علی علیه السلام می گوید که آن حضرت قرآن را برای امّت نوشت ، نه برای خودش) .

سه : ابن حجر و زرکشی ، بیان می دارند که قرآن در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله نوشته شد و وجود داشت ، لیکن به شکل صحیفه هایی بود (زیرا خدا می فرماید : « یَتْلُوا صُحُفاً مُّطَهَّرَةً » ؛(2) صحیفه های پاک را تلاوت می کند) ابوبکر این صحیفه ها را گرد آورد و آنها را یک مصحف ساخت .

زرکشی ، می افزاید : ابوبکر با این کار می خواست دیگران را در فرایند جمع


1- . متن عربی چنین است : «وإنّما أمر الصدّیق بنسخها من مکان إلی مکان» . اگر فعلِ «امر» در این عبارت مجهول خوانده شود ، می توان گفت که محاسبی می خواهد بگوید : ابوبکر از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله به این کار مأمور بود مؤلّف .
2- . سوره بیّنه 98 آیه 2 .

ص:31

قرآن شرکت دهد تا جمع وی ، نسخه امام باشد ... در دوران عثمان از روی همین نسخه امام ، قرآن هایی نگارش یافت و عثمان آنها را به کوفه فرستاد .

این سخن پُر از ایراد و خدشه می نماید و بر خلافِ متونی است که به یکدست سازی مصحف ها از سوی عثمان ، رهنمون اند .

چهار : اگر این سخن درست باشد که : «ابوبکر جز به نگارش آنچه نوشته شده بود ، امر نکرد» این کار ، چه فایده ای داشت ؟ آیا دوباره نویسی بود یا گردآوری اوراق پراکنده ؟

اگر فقط بازنویسی را در نظر داشت ، این کار استنساخ بود ، نه گردآوری قرآن .

اگر سخن ابو زُهره درست باشد که می گوید : همه آنچه را زید نگاشت ، در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله نوشته شد ، قرآن نوشته زید نبود ، بلکه در زمان پیامبر و با املای آن حضرت نگارش یافت .

و اگر گفته زرکشی درست باشد که می گوید : [ ابوبکر این کار را کرد ] تا همه در علم جمع قرآن شرکت جویند و هرکس که نزدش پاره ای از قرآن هست ، جا نماند و هیچ کس در محتوای مصحف گرد آمده دو دل نشود و در اینکه پیش چشم آنان گرد آمد ، شک نکند .

به معنای وجود مصحف هایی - هرچند ناکامل - نزد مسلمانان در عهد پیامبر است . و این سخن ، گفته خطّابی (و دیگران) را نقض می کند که می گوید : قرآن در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله به خاطر ورود ناسخ گرد نیامد . چون با درگذشت آن حضرت ، نزول قرآن پایان یافت ، خدا این کار را به خلفای راشدین الهام کرد .

بدین ترتیب ، اگر قرآن جمع آوری بود ، ادّعای جمع قرآن به دست ابوبکر و عُمَر و عثمان (و این کار را جزو فضایل آنان دانستن) بی معناست .

امّا اگر معنای دقیق جمع مدّ نظر باشد با روایتی که عبدالرزّاق و ابن ابی شَیْبَة

ص:32

در المصنّف و ابن سعد در الطبقات (و دیگران در دیگر کتاب ها) آورده اند ، هماهنگ می افتد ؛ که :

امام علی علیه السلام نخستین جامعِ قرآن بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله است . آن حضرت از بیعت با ابوبکر دوری گزید تا قرآن را گرد آورد .(1)

اگر ابوبکر - در زمان خلافت - از زید خواست قرآن را جمع کند ، بهانه امام علیه السلام را - آن گاه که از بیعت سرباز زد - نباید می پذیرفت و باید او را ملزم می ساخت که برای بیعت بشتابد و این توجیه و بهانه را کنار نهد .

سکوت ابوبکر در برابر فعل امام علی علیه السلام و رضای او به این کار و این سخنش که به علی علیه السلام گفت : «اَحْسَنْت» (آفرین) یا «نِعْمَ ما رَأَیْتَ» (اندیشه نیکی است) اقرار ابوبکر به درستی کلام امام علیه السلام و فعل اوست و اینکه آن حضرت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله به این کار سفارش شد و قرآن بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله به طور کامل ، جمع نبود و ابوبکر این وصیّت پیامبر صلی الله علیه و آله را می دانست . از این رو ، در برابر خودداری امام علیه السلام از بیعت ، خاموش ماند و همزمان خودش کوشید با جمع دوباره و با روش جدیدی ، قرآن جایگزینی فراهم آورد .

سخن مُحاسبی که می گوید : «گرد آورنده ای آن اوراق را جمع کرد و به هم دوخت تا چیزی از آنها ضایع نشود» بر امام علی علیه السلام انطباق می یابد (نه بر ابوبکر) زیرا امام علیه السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله آنها را در جامه ای زرد گرد آورد و سرش را بست .(2)


1- . بنگرید به ، طبقات ابن سعد 2 : 338 ؛ مصنّف ابن ابی شیبه 7 : 20 حدیث 30230 ؛ تاریخ دمشق 42 : 399 ؛ کنز العمّال 2 : 206 ، حدیث 4792 ؛ انساب الأشراف 2 : 268 - 269 ، رقم 1184 - 1187 ؛ المصاحف سجستانی 1 : 169 ، حدیث 1 .
2- . تفسیر قمّی 2 : 452 ؛ کتاب سلیم : 148 . در این مأخذ آمده است : آن را در یک جامه گرد آورد و بر آن مُهر زد . ابن شهر آشوب م588 ه در «مناقب آل ابی طالب 1 : 319) از اخبار ابی رافع قبطی (م41 ه ) نقل می کند که : پیامبر صلی الله علیه و آله در مرض وفات به علی فرمود : ای علی ، این ، کتاب خداست ، آن را برگیر . علی آن را در پارچه ای جمع کرد و به منزلش برد . چون پیامبر صلی الله علیه و آله درگذشت ، علی در خانه نشست و قرآن را آن گونه که نازل شد ، تألیف کرد و بدین کار عالم بود .

ص:33

پیداست که جمع آیه ها و سوره ها بر پیامبر صلی الله علیه و آله واجب بود (نه بر صحابه) زیرا قوام شریعت به آن بستگی داشت و بر پیامبر صلی الله علیه و آله واجبی جز جهاد ، مهم تر از جمع قرآن نبود .

به ویژه آنکه یقین داریم که جمع قرآن و تألیف و ترتیب آن - برای پیامبر صلی الله علیه و آله - بسیار آسان بود . مسامحه و سهل انگاری پیامبر صلی الله علیه و آله در این کار ، تصوّر ناشدنی است .

آیا این نگرش ، پایین آوردن مقام پیامبر و فرو کاستن مرتبتِ او نیست ؟

دانستیم که این کار ، هر سال در اجتماع دو طرفه میان جبرئیل و پیامبر صلی الله علیه و آله صورت می گرفت و رسول خدا صلی الله علیه و آله هر سال ، سوره های تازه ای را به امّت ارزانی می داشت .

شایان تأکید است که نگارش مصحف (به ویژه زیر نظر پیامبر صلی الله علیه و آله) را همه صحابه خواستار بودند ، تنها به حفظ بسنده نمی کردند ، بلکه از کتابت نیز یاری می گرفتند .

ابو شامه ، می نگارد :

شیخ ابوالحسن ، می گوید : اُبَیّ ، قرآن هایی را که پیش پیامبر نوشته شد (بر روی ورق های سنگ و سفال ، چوب های پالان ، شاخه های خرما و ...) می جُست ...

ص:34

می گویم : قصدشان این بود که عین آنچه را نزد پیامبر نگارش یافت ، نقل دهند و از حافظه شان ننویسند .(1)

این متن رهنمون است به اینکه جمع قرآن ، به معنای نقل آن از تلاوت به کتابت ، به صورت ابتدایی و ساده ، در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله وجود داشت و به شکل دقیق و مترتّب ، در زمان های بعد ، به دست شاگردان امام علی علیه السلام سامان یافت .

کسانی همچون ابو الأسود دُئلی که با در نظر گرفتن باز و چیده شدنِ لب ها (و مانند آن) حروف را نقطه گذاشتند ، و با نقطه های زرد و سرخ ، کلام را اعراب دادند و معرب و مبنی را روشن ساختند و با این روند ، مقصود برای همه مردم ، به دست آمد .

زُرقانی ، اَسامی گروهی از صحابه را می آورد که در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله قرآن را تدوین کردند : ابوبکر ، عُمَر ، عثمان ، علی علیه السلام ، معاویه ، ابان بن سعید ، خالد بن ولید ، اُبَیّ بن کعب ، زید بن ثابت ، ثابت بن قَیْس .

وی سپس می نگارد :

پیامبر

صلی الله علیه و آله آنان را به جایی از سوره که باید آیات در آن نوشته می شد ، راهنمایی می کرد . آیه ها را روی هرچه دسترسی به آن آسان بود (شاخه های خرما ، سفال ، کاغذ ، پوست ، استخوان شانه و دنده) می نوشتند ، سپس نوشته ها در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله گذاشته می شد .(2)

وی ، سپس (ضمن سخن درباره جمع قرآن در زمان ابوبکر) قولی را که اندکی پیش از محاسبی آمد ، نقل می کند .(3)


1- . المرشد الوجیز : 65 ؛ جمع القرآن فی زمن رسول اللّه 1 : 307 .
2- . مناهل العرفان 1 : 172 ؛ ترجمه مناهل العرفان : 282 .
3- . همان ، ص174 .

ص:35

بدین سان ، پیامبر صلی الله علیه و آله آنچه را بر وی نازل می شد ، با نگارش کاتبانِ وی ، گرد می آورد و خودش (تا آنجا که عُمرِ آن حضرت اجازه داد) آنها را مترتّب ساخت ، سپس ترتیب کامل و یک شکل سازی آن را به وصیّ خویش امیرالمؤمنین علیه السلام سپرد تا قرآن در معرض تغییر و نابودی قرار نگیرد و امّت قرآن را ضایع نسازند (چنان که یهود ، تورات را تباه ساختند) .(1)

این پرسش به ذهن می آید که : اگر این سخن درست باشد که ابوبکر قاری ترین مردم بود و از همه بهتر می توانست قرآن را گرد آورد ، چرا از زید خواست قرآن را گرد آورد ؟ آیا ابوبکر از زید در جمع قرآن اَولی نبود ؟

اگر ابوبکر به سبب قاری ترین بودن ، بر دیگر صحابه در امامت مقدّم شد ، آیا بدین معنا نیست که قاری تر بودن در آن روزگار ، فزونی علم و فضیلت را می نمایاند ؟

شافعی ، می گوید :

برتری در قرائت ، برتری علمی را به همراه دارد و نیز در برتری علمی هرگاه در میان افراد ، قاری تر باشد ، وی اعلم است .

چگونه جایز است شخصی ، بی دلیل و برهان (بلکه تنها با گمان)

حفظ قرآن را از ابوبکر نفی کند با اینکه آن را درباره آحاد مردم روا نمی دانیم ؟(2)


1- . تفسیر قمّی 2 : 451 ؛ بحار الأنوار 49 : 48 ، حدیث 7 . جای تأسّف است که ابن تیمیّه و ابن عبدالوهّاب ، شیعه را به تحریف قرآن متّهم می سازند و می گویند : شیعه قرآن را تحریف کردند چنان که یهود ، تورات را تحریف کردند . در حالی که چنین نیست و مطلب برعکس است [ اهل سنّت می خواستند این کار را بکنند ، نه شیعه ] .
2- . لطائف الإشارات قَسْطَلانی 1 : 49 ؛ نصوص فی علوم القرآن 3 : 315 .

ص:36

می پرسیم : اگر ابوبکر به قرآن اعلم بود و حافظ آن به شمار می رفت و بعضی از عالمان سُنّی ، ابوبکر را از جامعان قرآن در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله می شمارند (گرچه ذَهَبی این ادّعا را نمی پذیرد و در آن تشکیک می کند) چرا وی ، زید بن ثابت را برای این کار مقدّم داشت و خود ، عهده دار آن نشد ؟

پنج : اگر قرآن ، مکتوب و موجود بود و بنا بر اقرار محاسبی (و ابن حجر و زرکشی و ابو زُهره) در عصرهای متأخّر نگارش نیافت ، چرا ابوبکر ، بار دیگر به جمع قرآن دست یازید و زید بن ثابت را به تدوین آن ، فرا خواند ؟

پیامبر صلی الله علیه و آله در عهد خویش به صحابه اجازه داد قرآن را بنویسند . بی گمان ، قرآن در خانه آن حضرت و پشت بسترش وجود داشت . وجود این قرآن ، به خلفای سه گانه ا جازه نمی داد قرآن را از نو بنویسند .

آری ، ابن حجر ، رازِ ترس ابوبکر و زید را از اقدام به این مهم ، حکایت کرده است .

به نظر نگارنده ، سخن ابن حجر به کرامت پیامبر صلی الله علیه و آله آسیب می زند و نظر عُمَر را بر دیدگاه پیامبر صلی الله علیه و آله برتری می بخشد ؛ زیرا چگونه پیامبر صلی الله علیه و آله (که از جانب خدا آگاه بود که امّتش بعد از او عقب گرد می کنند) از دگرگونی احوال مردم - در آینده - بیم نداشت و عُمَر بدان پی برد و ترسید ؟

ابوبکر بن طیّب ، می نویسد :

اگر شخصی بپرسد : ابوبکر و زید بن ثابت - با فضلی که داشتند - چرا نسبت به جمع قرآن ، دل نگران بودند و طفره می رفتند ؟

ابن بَطّال ، می گوید : پاسخ این است که آن دو دیدند که پیامبر صلی الله علیه و آله در جمع قرآن ، بدین پایه احتیاط نکرد که آن را جلد کند و میان دو لوح گرد آورد .

ص:37

آن دو ، خوش نداشتند قرآن را جمع کنند ؛ زیرا می ترسیدند ، احتیاطشان در دین ، از احتیاط پیامبر صلی الله علیه و آله فراتر رود .

چون عُمَر آن دو را به خود آورد و گفت : واللّه ، این کار بهتر است و از تغییر احوال مردم - در آینده - بیم داد و اینکه حافظان قرآن اندک شوند و قرآن پس از شیوع و ظهور ، پوشیده و مبهم شود ، رهنمود عُمَر را درست و بجا دانستند ...(1)

ابن حجر ، می نویسد :

این مطلب رهنمون است به اینکه فعل و ترک پیامبر صلی الله علیه و آله هرگاه تهی از قراین باشد ، بر وجوب و تحریم ، دلالت ندارد ... این کار [ احتیاطی ] فزون تر از احتیاط پیامبر نیست ، بلکه از قواعدی به دست می آید که پیامبر صلی الله علیه و آله پی ریخت .

ابن باقِلاَّنی ، می گوید : کاری را که ابوبکر انجام داد ، واجب کفایی بود ؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «جز قرآن ، چیزی را از دهانِ من ننویسید» و خدای متعال می فرماید :

« إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ » ؛(2) جمع و قرائت قرآن ، بر عهده ماست .

« إِنَّ هذَا لَفِی الصُّحُفِ الأُولَی » ؛(3) این تعالیم ، در صحیفه های نخستین هست .

« رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُّطَهَّرَةً » ؛(4) رسولی از جانب خدا که صحیفه های پاک را تلاوت می کند .


1- . شرح ابن بطّال بر صحیح بخاری 10 : 222 .
2- . سوره قیامت 75 آیه 17 .
3- . سوره اعلی 87 آیه 18 .
4- . سوره بیّنه 98 آیه 2 .

ص:38

همه اینها به احصای قرآن و حفظ آن برمی گردد و واجب کفایی است و همه ، خیرخواهی برای خدا و پیامبر و قرآن و پیشوایان مسلمانان و مردم می باشد .

عُمَر دریافت که ترک جمع قرآن از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله بر منع دلالت ندارد و ابوبکر چون رأی عُمَر را به صواب دید ، بدان بازگشت .

در منقول و معقول ، مطلبی که با این رویکرد ناساز باشد ، وجود ندارد و [ افزون بر آن ] با ترک جمع قرآن ، بعضی از آن از بین

می رفت .

سپس زید بن ثابت و دیگر صحابه (بر صواب بودن این دیدگاه) از ابوبکر و عُمَر ، پیروی کردند .(1)

سخن ابن حجر پریشان است ، مقصودِ وی روشن نیست .

آیا کاری که ابوبکر انجام داد ، امر به کتابتِ نوشته ها بود ؟ از این رو ، از نوشتن

آیه آخر سوره برائت دست کشید تا اینکه آن را مکتوب یافت .

آیا آن گونه که عُمَر دریافت ، ترک جمع قرآن از سوی پیامبر ، بر منع دلالت نداشت ؟

آیا یکی از این دو قول ، دیگری را نفی نمی کند ؟

بر اساس آنچه اهل سنّت بیان می دارند و رواج می دهند ، پیامبر صلی الله علیه و آله جمع قرآن را واننهاد ، بلکه به نگارش آیات قرآن امر کرد و کاتبانی داشت که به محضِ نزول قرآن ، آن را می نوشتند .

آن حضرت ، به امام علی علیه السلام وصیّت کرد که پس از رحلتش ، بی درنگ به جمع نهایی آیه ها و سوره ها بپردازد .


1- . فتح الباری 9 : 13 - 14 .

ص:39

این صحیفه ها (یا مصحف ها) در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله ناتمام وجود داشتند .

امام علی علیه السلام آنها را به طور کامل گرد آورد و طبق عرضه پایانی قرآن بر پیامبر صلی الله علیه و آله آنها را میان دو جلد مترتّب ساخت .

امام باقر علیه السلام تکذیب می کند که کسی از مسلمانان بر امام علی علیه السلام در این کار سبقت گرفته باشد .

مطلب چهارم

سخنی را که ابوبکر به عُمَر گفت نیز صحیح نمی باشد ؛ زیرا خودش برای خلافت ، نامزد تعیین کرد و به پندار اهل سنّت ، به کاری دست یازید که پیامبر صلی الله علیه و آله انجام نداد ؛ زیرا اهل سنّت قائل اند که پیامبر صلی الله علیه و آله اَحَدی را جانشین خود نساخت ، چگونه ابوبکر ، عُمَر را به جای خود نشاند ؟

افزون بر این ، ابوبکر ، فدک را (که پیامبر صلی الله علیه و آله به فاطمه بخشید) مصادره کرد .

گماشتن عُمَر برای خلافت (با اینکه به باور اهل سنّت ، پیامبر صلی الله علیه و آله کسی را جانشین خود نساخت) و مصادره فدک (که پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان حیات آن را به فاطمه واگذارد) بیان می دارند که ابوبکر و عُمَر ، به قول و فعل پیامبر صلی الله علیه و آله متعبّد نبودند و بر خلاف نظر پیامبر صلی الله علیه و آله امور فراوانی را انجام دادند .(1)

خواننده را وا می نهم تا خود آنها را بیرون کشد و به درستی و نادرستی این سخن ابوبکر پی ببرد که گفت : چگونه به کاری دست یازم که پیامبر آن را انجام نداد .(2)


1- . بنگرید به کتاب «منع تدوین حدیث» اثر نگارنده .
2- . از این کار و مانند آن آنچه را سَلَفی ها بر زبان می آورند ، پدید آمد ؛ اینکه «سَلَف ، فلان کار و فلان کار را انجام ندادند» ، «فلان کار صحیح نمی باشد» با اینکه آنان آن را مرتکب شدند . زیرا دوستدارانشان نمی توانند بپذیرند که آن صحابیان این کارها را کردند . از این رو ، آنها را به دل خواه خویش تأویل می کنند ؛ یعنی به صحابه (با اینکه معصوم نیستند) مقام عصمت را می دهند .

ص:40

نیز پژوهشگران می توانند به میزان صحّت ادّعای عُمَر - در پیروی از پیامبر(1) و مخالفت نکردن او با پیامبر صلی الله علیه و آله در هیچ موردی ، پی ببرند و اینکه آیا این حرف ، ادّعاست یا حقیقت دارد ؟

با مراجعه به کارهای بی پیشینه عُمَر در شریعت و تاریخ ، این امر روشن می شود . این اوّلیّات(2) که عُمَر آنها را انجام داد ،(3) بدان معناست که به کارهایی دست یازید که پیش از وی پیامبر صلی الله علیه و آله نکرده بود و عُمَر نخستین بار آنها را انجام داد .

چگونه [ می توان گفت که ] وی احتیاط می کرد و فعلی را که پیامبر صلی الله علیه و آله انجام نداد ، مرتکب نمی شد ؟!

مطلب پنجم

در اَخبار جمع قرآن ابوبکر - بعد از پیامبر - تضعیفِ قرآن و تشکیک در تواتر و اشتهار آن ، رقم می خورد و پیامبر صلی الله علیه و آله به سهل انگاری در امر قرآن متّهم می شود و روزن گشادی است که از طریق آن دشمنان اسلام برای خدشه در قرآن ، وارد شدند .

با مطالعه کتاب مذاهب التفسیر الإسلامی (اثر گلد زیهر) می توان دید که چگونه از این پنجره به عقاید نفوذ می کند و به آن آسیب می رساند .


1- . چنان که در روایات فراوانی ، از وی رسیده است .
2- . بنگرید به ، اوائل عسکری ؛ اوائل سُیوطی ؛ النصّ والإجتهاد شرف الدین و دیگر آثار .
3- . مقصود از «اَوّلیّات» احکامی است که عُمَر برای اولین بار به آنها دست یازید و به عنوان یک حکم دینی آنها را تشریع کرد که در عرف فقها از «بدعت ها» به شمار می آید م .

ص:41

داعیان جمع قرآن - بعد از پیامبر - برای انکار تواتر و اشتهار قرآن ، به روایت اَنس تمسّک کرده اند و ادّعا دارند که اَنس بن مالک روایت می کند که چهار نفر از انصار در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله قرآن را گرد آوردند و به این تعداد ، نمی توان تواتر قرآن را اثبات کرد .(1)

از این اشکال بعضی طفره رفته اند به اینکه این سخن به معنای گماردن آنها برای تعلیم امّت است .

قاضی عبدالجبّار (م415 ه ) در المغنی(2) می نگارد :

و امّا چسبیدن ایشان به اینکه «حافظان قرآن در عهد پیامبر ، چهار یا پنج نفر بودند» (بر اساس آنچه در این باب روایت شده است) بعید است ؛ زیرا این چند نفر از انصار بودند ، نه مهاجران که قرآن را حفظ داشتند .


1- . این سخن ، حرف باطلی است ؛ زیرا در علم درایه گفته اند که دست کم با سه نفر تواتر به دست می آید .
2- . ابوالحسن عبدالجبّار بن احمد بن عبدالجبّار بن احمد بن خلیل هَمَدانی اسدآبادی ف 415 ه ق پیشوای معتزلیان در عصر خود بود و در فقه مذهب شافعی داشت . از آثار اوست : الامالی ، تنویه القرآن عن المطاعن ، الاصول الخمسة ، المُغنی فی أبواب التوحید والعدل ( = المُغنی فی اُصول الدین) . المُغنی دانشنامه گونه ای است که قاضی عبدالجبّار در آن به بررسی مباحث مهم کلامی - دینی و تبیین دیدگاه های معتزله می پردازد . سیّد مرتضی (متکلّم بزرگ امامیه) کتاب الشافی خود را در ردِّ بخشِ امامتِ همین المُغنی نگاشته است . برخی از مجلّدات بیست گانه المغنی ، با نظارتِ طه حسین در مصر به چاپ رسیده است . بنگرید به : تاریخ اندیشه های کلامی ، عبدالرحمن بَدَویّ ، ترجمه : حسین صابری ، چ1 ، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی ، 1374 ، ج1 ، ص419 . تاریخ فرق اسلامی ، حسین صابری ، چ1 ، سمت ، 1383 ، ج1 ، ص201 (شهیدی) .

ص:42

مقصود [ از این تعداد ] حافظانی اند که برای تعلیم گماشته شدند ، نه کسانی که قرآن را حفظ داشتند و برای این کار نصب نشدند .

زُرقانی (و دیگران) از اشکال اوّل ، این گونه پاسخ داده اند که :

حَصْر - در روایت اَنس - حَصر نسبی و اضافی است ، حصر حقیقی نمی باشد .(1)

باری ، هواداران جمع قرآن پس از پیامبر صلی الله علیه و آله با توجّه به روایت اَنس (و مانند آن) در تواتر قرآن طعن زدند و نیز با تشکیک در جمع قرآن از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام در خود قرآن طعن زدند و بالاتر از این ، ناآشنایی پیامبر را به خواندن و نوشتن بر زبان آوردند (از این سخن به خدا پناه می بریم) پیامبر صلی الله علیه و آله با فضل الهی ، گذشته و آینه را می دانست [ و از همه دانش ها و حرفه ها خبر داشت و بر هر کاری توانمند بود ] .

اینها را گفتند تا میدان را برای کسی باز کنند که بی دست مایه علمی (و آگاهی به همه قرآن) عهده دار جمع قرآن شد و آن را با دو شاهد یا با خبر واحد (چنان که در روایت ابو خُزَیمه - یا خزیمه - هست) گرد آورد ،(2) و نیز بدان خاطر که سخن عُمَر را تصحیح کنند که گفت : با درگذشت پیامبر ، بخش های زیادی از قرآن ، از بین رفت .(3)

همه این نگرش ها برای تقویت جایگاه خلفای سه گانه است ، هرچند از شأنِ قرآن و پیامبر بکاهد .


1- . مناهل العرفان 1 : 169 - 170 ؛ ترجمه مناهل العرفان : 278 .
2- . ابن مسعود ، در علم زید شک می کند و بر عثمان بدان خاطر که زید بن ثابت را بر دیگران مقدّم داشت ، اعتراض دارد .
3- . بنگرید به ، مصنّف عبدالرزّاق 7 : 330 ، حدیث 13364 ؛ کنز العمّال 5 : 170 ، حدیث 13518 .

ص:43

گروه حاکم (و پیروان آنها) حجیّت قرآن را با خبر واحد با این ادّعا معتبر شمردند که زید (یا فلان اعرابی) به عرضه پایانی قرآن ، جدید العهد بود .

ابو قِلاّبه از مالک بن اَنس روایت می کند که گفت :

من از کسانی بودم که قرآن را بر آنها املا می کردم . بسا در آیه ای اختلاف می یافتند ، شخصی را خاطرنشان می ساختند که آن را از پیامبر دریافت داشت . گاه وی نبود یا در جایی به سر می برد . از این رو ، قبل و بعد آن را می نوشتند و جای آن را خالی می گذاشتند تا آن شخص بیاید یا سویش [ پیک ] فرستاده می شد [ تا بیاید و آن آیه را باز گوید ] .(1)

ادّعای بازگذاشتن جای آیه و چشم انتظار صحابه ای که آن آیه را از پیامبر دریافت و ادّعای پذیرشِ سخن کسی که به عرضه پایانی قرآن جدید العهد باشد - به ویژه مورد اخیر - در زمان محمّد بن سیرین پدید آمد و پیش از آن وجود نداشت ؛ زیرا از کثیر بن اَفلح ، روایت می کند که گفت :

وی برای ایشان قرآن را می نوشت . بسا در چیزی اختلاف می کردند و آن را به تأخیر می انداختند [ جایش را باز می گذاشتند که بعداً بنویسند ] .

محمّد بن سیرین ، می گوید از کثیر بن افلح پرسیدم : چرا به تأخیر می انداختند ؟ گفت : نمی دانم .

محمّد بن سیرین می گوید : گمانی به ذهنم می آید ، آن را یقین قرار ندهید . به گمانم آنها وقتی در چیزی اختلاف می یافتند ، آن را به


1- . المصاحف ابن ابی داوود 1 : 204 ، حدیث 75 ؛ کنز العمّال 2 : 247 ، حدیث 4776 .

ص:44

تأخیر می انداختند تا بنگرند جدید العهدترین آنها به عرضه پایانی قرآن چه می گوید ، سپس هرچه را او می گفت ، می نوشتند .(1)

بدین سان ، این کار توجیهی است که از سوی ابن سیرین پدید آمد .

نمی دانم چه کنیم ؟ همه ادّعا داشتند ، عرضه پایانی قرآن را شنیده اند . چرا آنچه را زید شنید بر دیگران پیش افتد ؟ چرا به سخن ابن مسعود ، اُبَیّ بن کعب ، علی علیه السلام و دیگران ، اعتنا نشود ؟ آیا این طرف داری و گزینش ، هتک حرمت صحابه نیست ؟ آیا با اقوال پیشین حجیّت قرآن صدمه نمی بیند و اهانت به پیامبر رقم نمی خورد ؟

پناه آوردن ابوبکر به زید و بی اعتنایی به بزرگان صحابه (مانند : علی علیه السلام ، اُبَیّ بن کعب ، ابن مسعود ، مُعاذ بن جبل ، عُبادة بن صامت ، ابو موسی اشعری) و گرفتن دو شاهد برای تصحیح کلام خدا و توجیه عمل صحابه (سپس این ادّعای زید که فلان آیه را نزد فلان کس یافت و فلان آیه را فلان جا)(2) بدان خاطر

مطرح شد که بزرگان صحابه ، شیوه ابوبکر را نپذیرفتند و خود نظر شایان اعتنایی داشتند و تحت تأثیر دیدگاه خلفا قرار نگرفتند و گروه حاکم نمی توانستند آنان را از سر وا کنند و به اینجا و آنجا بفرستند .

باری ، همه این ادّعاها قرآنی را به ذهن می آورد که کتابی متروک بود و برای اثبات به دو شاهد نیاز داشت .

این رویکرد را در پیش گرفتند تا فضیلت جمع قرآن را از علی بگیرند ، سپس


1- . همان ، ص213 ، حدیث 88 ؛ نیز بنگرید به ، نصوص فی علوم القرآن 3 : 187 .
2- . گاه می گوید : همه قرآن را جُستم ... آخر سوره توبه را نزد خُزَیمه بن ثابت یافتم ، و گاه می گوید : آیه 23 سوره احزاب که آن را شنیده بودم ، گم شد .. آن را نزد یکی از انصار یافتم و به سوره اش ملحق کردم . صحیفه ها نزد ابوبکر ماند تا اینکه درگذشت .

ص:45

دست به کار شدند تا این نگرش را جا اندازند که اُبَیّ ضمن گروه جمع قرآن عثمان بود و علی اگر عهده دار این کار می شد ، مانند کار عثمان را انجام می داد و ابن مسعود با عثمان در قرائت اختلاف نداشت یا سرانجام پیرو عثمان شد و روش او را پسندید و اعتراض وی بر عثمان ، شخصی و برخاسته از هوای نفس بود ؛ چراکه کسانی را بر وی مقدّم داشتند که به منزله فرزند او به شمار می آمد .

آیا همه اینها فرو کاستن از منزلت صحابه نیست ؟ با این کارهاشان ، چگونه بر زبان می آورند که شیعه به صحابه توهین می کند و ناچیزشان می انگارد ؟! باید به این پرسش ، پاسخ دهند .

ذَهَبی ، می نگارد :

بر ابن مسعود بدان خاطر سخت آمد که عثمان برای نگارش قرآن شخصی را بر وی مقدّم داشت که در سطح فرزند او بود .

عثمان از آن رو از ابن مسعود روی گرداند که وی در کوفه بود و در مدینه حضور نداشت و نیز بدان سبب که زید ، برای پیامبر صلی الله علیه و آله وحی را می نوشت و در نگارش ، امام بود (ابن مسعود ، در قرائت امام به شمار می آمد) .

از سویی ، ابوبکر ، زید را برای کتابت مصحف و جمع قرآن دعوت کرد ، چرا ابن مسعود بر ابوبکر نیاشفت ؟(1)

می گویم : اشکال بر ابوبکر نیز وارد است . چرا با وجود ابن مسعود در مدینه

(و مُعاذ بن جبل ، ابو موسی ، اُبَیّ ، عُبادة بن صامت ، ابو درداء ، ابو ایّوب انصاری) او را مقدّم نداشت ؟


1- . سیر اَعلام النُّبلاء 1 : 488 .

ص:46

راز اینکه عُمَر نیز زید بن ثابت را مقدّم داشت و ابن مسعود را پس زد ، چیست ؟ آیا ابن مسعود در اَدا اَضبط از زید نبود ؟

رسول خدا صلی الله علیه و آله قرائت ابن مسعود را امضا کرد با این سخن که فرمود : اگر می خواهید قرآن را تر و تازه بخوانید ، به قرائت ابن اُمّ عبد (ابن مسعود) آن را بخوانید .

در ورای انتصاب زید و عزل ابن مسعود ، هدفی نهفته است . در بیشتر این سخنان ، کاستن از شأن قرآن و اهانت به بزرگان صحابه وجود دارد . کوچک و بزرگ ، عالم و جاهل این را می فهمند ، لیکن اهل سنّت می خواهند به هر نحوی که بشود ، ساحت خلفا را پاک سازند . از این رو ، سبب واقعی را (با اینکه آشکار و روشن است) نمی آورند ، بلکه برای رهایی از تنگنا ، با زحمت و جهل ، بهانه می تراشند .

سیّد بن طاووس - قرن ها قبل - در تأیید کلام بلخی ، این مطلب را روشن می سازد .

بَلْخی ،(1) می گوید :

قرآن بر اُمّت حُجّت بود ، دعوت پیامبر به آن قوام می یافت و فرائضی را که از جانب خدا آورد ، در آن بود و با قرآن ، دینی را که خدا برای دعوت به خود فرستاد ، راست و درست می شد .

در شگفتم از اینکه مؤمنان قول کسی را می پذیرند که می پندارد


1- . ابوالقاسم عبداللّه بن احمد بن محمود بَلْخی کَعبیّ ف 319 ه ق از معتزله بغداد و شاگرد ابوالحسین خیّاط بود . در این باره بنگرید به : دایرة المعارف بزرگ اسلامی 6 : 152 (شهیدی) .

ص:47

پیامبر قرآن را به طور پراکنده - در قطع حروف -(1) وانهاد و گرد نیاورد و مصون(2) و محفوظ نداشت و قرائت آن را استوار نساخت و اختلاف جایز و ناجایز را بیان نکرد و اعراب قرآن و مقدار آن و تألیف سوره ها و آیه ها را باز نگفت .

هیچ یک از مسلمانان این پندار را ندارد ، چه رسد به پیامبر .

سیّد بن طاووس ، می گوید :

ای بلخی ، به خدا سوگند ، راست گفتی .

کسی که می پندارد یا درباره پیامبر صلی الله علیه و آله می گوید : پیامبر آگاه بود که در آن مرض ، از دنیا می رود و اختلاف امّت را به هفتاد و سه فرقه - بعد از خود - می دانست و اینکه پس از او ، بعضی از آنها گردن بعضی دیگر را می زنند .

[ با وجود این ] جانشینی برای خود تعیین نکرد و به ایشان نگفت خودتان پیشوا برگزینید(3) تا آنها را - تا قیامت - در گمراهی رها سازد .

این را باور نمی کند مگر کسی که به خدا و پیامبر جاهل باشد .

جانشین پیامبر ، قرآن را حفظ می کند و پس از او ، شرایع مسلمانان را به پا می دارد .


1- . متن عربی چنین است : «مفرّقاً فی قطع الحروف» . به نظر می رسد واژه «الحروف» تصحیف باشد و اصل آن «الخزوف» است ؛ یعنی قرآن را در قطعه های سفال - پراکنده - وا نهاد یا قرآن را قطعه پاره وا نهاد م .
2- . در بعضی از نسخه های «سعد السعود» واژه «لم ینصّه» و در برخی دیگر «لم بنصه» ضبط است و از این دست آشفتگی ها در موارد فراوانی به چشم می خورد م .
3- . متن عربی چنین است : «ولا قال لهم : اختاروا أنتم» . به نظر می رسد «قال لهم ... » درست باشد ؛ یعنی فرمود : خودتان برای خود امام تعیین کنید م .

ص:48

به جانم سوگند ، این ادّعای اهل سنّت که : پیامبر تألیف قرآن را وانهاد تا دیگران - پس از سال ها - آن را گرد آورند ، قول باطلی است که بر عارفان پوشیده نمی ماند .

اگر این مطلب درست باشد که دیگری بعد از سال ها قرآن را گرد آورد ، رهنمون است بر اینکه بر جمع پیامبر ، مردم توجّه نکردند و جمعی بر خلاف جمع پیامبر ، فراهم آمد ... .(1)

مطلب ششم

سخن در روایات مشهوری است که درباره جمع قرآن از سوی ابوبکر رسیده است .

زُرقانی در مناهل العرفان در ذیل عنوان «دستور ابی بکر فی کتابة الصُحُف» می نگارد :

زید - در قرآن - شیوه دقیق محکمی را که ابوبکر و عُمَر برایش بنا نهادند ، پیمود . در این روش ، مراقبتی که سزامند قرآن بود (درنگ زیاد ، هوشیاری دقیق ، تحقیقات گسترده) تضمین می شد .

زید به آنچه قلبش به خاطر سپرد و به دستش نوشت و با گوش هایش شنید ، بسنده نکرد ، بلکه جست و جو و کند و کاو می کرد و با خود عهد بست که در جمع قرآن بر دو منبع تکیه کند :

1 . آنچه پیشاپیش پیامبر نوشته شد .

2 . قرآن هایی که در سینه های مردان محفوظ بود .

در این راستا به قدری احتیاط و بیم داشت که نوشته ای را


1- . سعد السعود : 193 .

ص:49

نمی پذیرفت مگر اینکه دو شاهد عادل ، گواهی دهند که آن پیش پیامبر صلی الله علیه و آله نگارش یافت ...

سخاوی در جمال القُرّاء سخنی دارد که می رساند مقصود از دو شاهد ، دو شاهد عادل اند ؛ زیرا می گوید : مراد این است که آن دو ، شهادت دهند که آن نوشته ، پیش پیامبر نوشته شد .

زید ، بر حفظ - به تنهایی - اعتماد نکرد . از این رو (در حدیثی که بخاری روایت می کند) گفت : «آخر سوره برائت را جز با ابو خُزَیمه نیافتم» یعنی با اینکه زید آن را حفظ داشت و بسیاری از صحابه آن را حفظ بودند ، نگاشته آن را جز نزد ابو خُزَیمه انصاری نیافت .

زید برای فزونی اطمینان و مبالغه در احتیاط ، می خواست میان حفظ و کتابت جمع کند [ و افزون بر حفظ ، نوشته آن را هم ببیند ] .

بر اساس این قانون خردمندانه و درست ، جمع قرآن با اشراف ابوبکر و عُمَر و بزرگان صحابه و اجماع اُمّت - بی هیچ انکاری - پایان یافت و منقبتی جاودانی شد که پیوسته تاریخ ، اشراف ابوبکر و پیشنهاد عُمَر و اجرای زید و همکاری و اقرار صحابه را در این کار ، یاد می کند .

علی (کرّم اللّه وجهه) می فرماید : پاداش ابوبکر در مصحف ها از همه مردم بیشتر است . رحمت خدا بر ابوبکر باد ! وی نخستین کسی است که کتاب خدا را گرد آورد .

این روایت را ابن اَبی داوود در المصاحف به سند «حَسَن» می آورد .

صحیفه هایی که زید گرد آورد ، با عنایت فراوان (که سزامندش بود) با هم مقابله شد و ابوبکر آنها رانزد خویش نگه داشت ، پس از او

ص:50

عُمَر آنها را حفظ کرد ، سپس مادر مؤمنان ، حَفْصَه (دختر عُمَر) از آنها مراقبت می کرد تا اینکه عثمان آنها را خواست تا در نسخه برداری قرآن بر آنها تکیه کند و پس از این کار ، آنها را به حَفْصَه بازگرداند .(1)

وارسی کلام زُرقا نی

در سخن زُرقانی چندین اشکال وجود دارد :

یکم

کلام زُرقانی اقتضا دارد که صدور قرآن از پیامبر صلی الله علیه و آله قطعی نباشد .

این مطلب ، بر خلاف اعتقاد همه اهل قبله است که آن را کتاب بدون شک و شبهه می دانند که باطل - از پیش و پس - در آن راه ندارد و برای اهل تقوا هدایتگر است .

نیاز به دو شاهد ، یعنی وجود شک و شبهه و باطل [ در قرآن ] (از این سخن به خدا پناه می بریم) .

دوّم

سخن زُرقانی خدشه در صحابه ای است که قرآن را در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله تدوین کردند و آنها را به ضبط ناقص در حین تدوین ، متّهم می سازد و عدم عدالت و وثاقت آنان را - هنگام نقل - گویاست .

اعتماد به دو شاهد عادل که شهادت دهند آن نوشته پیش پیامبر صلی الله علیه و آله نوشته شد ، زیر سؤال بُردن وثاقت صحابی است ؛ زیرا آوردن دو شاهد در شکایت ها ، دلالت و معنای خاصّ خودش را دارد .


1- . مناهل العرفان 1 : 175 - 176 ؛ ترجمه مناهل العرفان : 287 ، نیز بنگرید به جمال القراء 1 : 301 - 302 .

ص:51

دست کم این است که حرف صحابی ، ادّعایی است که باید در آن درنگ ورزید و سراپا آن را نپذیرفت .

این رویکرد ، با این باورشان که صحابه را عادل می دانند (و خدا از آنان خشنود شد و آنان از خدا راضی اند) جور در نمی آید .

چگونه ممکن است این فعلشان با این رویکردشان سازگار افتد که شبیه عصمت را نسبت به صحابه قائل اند .

آیاروش آنان در جمع قرآن ، بدان معنا نیست که صحابه با قرآن آشنا نبودند یا قرآن را نمی خواندند ، از این رو ، برای اطمینان نیازمند دو شاهد شدند ؟

آیا صحابه در نقل قرآن ، عادل بودند یا (چنان که در سیره ابوبکر و عُمَر - در جمع قرآن - با آنها می نگریم) دو شاهد عادل برای آنها شهادت دادند که متن در دستشان قرآن است ؟

افزون بر این ، از این شیوه ، دَوْر لازم می آید ؛ زیرا عدالت صحابی (به اعتبار عدالت یا عدالت صحابی) بر آیاتی توقّف دارد که درباره شان نازل شد . از سویی بنا بر فرض ، قرآن بر اعتبار عدالت صحابی ، متوقّف است و این ، دور آشکار می باشد ؛ زیرا قرآن بودنِ قرآن ، بر عدالت صحابی در نقل قرآن توقّف دارد و عدالت صحابی ، بر قرآنیّت قرآن ، متوقّف است .

چرا خلیفه مسلمانان قرآن را حفظ نباشد تا اشخاصی شهادت دهند فلان آیات از قرآن است یا نیست ؟

بر اساس روایات اهل سنّت ، ابوبکر قاری ترین صحابه بود (او را بدان خاطر که از همه قاری تر بود ، برای نماز مقدّم داشتند) چرا ماجرا را به وی واننهادند ؟ آیا (چنان که در رویکرد ذهبی در معرفة القرّاء الکبار می نگریم) در قرائت وی شک داشتند یا به خاطر چیز دیگری بود ؟

ص:52

اهل سنّت یقین دارند که پیامبر صلی الله علیه و آله شخص عادی نبود ، بلکه پیامبر خاتم به شمار می آمد ، در انتخاب کاتبان ، دقّت می کرد و در تدوین قرآن ، احتیاط را از دست نمی داد .

زید بن ثابت - خود - حکایت می کند که پس از نگارش بعضی از آیات ، پیامبر به من فرمود : بخوان ، آیات را می خواندم ، اگر افتادگی ای در آن بود ، پیامبر آن را

در جایش می نهاد ، سپس آنها را برای مردم می خواند .(1)

از ابن مسعود روایت است که گفت :

پیامبر

صلی الله علیه و آله به من فرمود : قرآن را برایم بخوان . پرسیدم : ای رسول خدا ، قرآن بر شما نازل می شود ، من برایتان بخوانم ؟

پیامبر

صلی الله علیه و آله فرمود : دوست دارم آن را از زبان دیگران بشنوم .

ابن مسعود ، می گوید : سوره نسا را [ برای پیامبر ] قرائت کردم .(2)

نزدیک به این روایت ، در کتاب های اهل سنّت ، از اُبَیّ بن کعب نیز روایت شده است .(3)

این سخن بدان معناست که پیامبر صلی الله علیه و آله اُمّت را به حال خود رها نساخت ، بلکه بر تدوین قرآن اشراف داشت و از محفوظات اصحاب و قرائت های آنان اطمینان می یافت و پس از صحّت نوشته ها و محفوظات اصحاب ، به آنها اجازه می داد که آیات و سوره های تازه نازل شده را به مردم بیاموزند .

از این رو ، می گوییم :


1- . مجمع الزوائد 1 : 152 و جلد 8 ، ص257 .
2- . صحیح بخاری 4 : 1927 ، حدیث 4768 ؛ صحیح مسلم 1 : 551 ، حدیث 800 .
3- . بنگرید به ، صحیح بخاری 4 : 1896 ، حدیث 7676 ؛ سنن سعید بن منصور 5 : 313 ، حدیث 1062 ؛ مصنّف ابن اَبی شیبه 6 : 393 ، حدیث 32312 ؛ مسند الشامیّین : 12 ، حدیث 2587 .

ص:53

1 . هرگاه ضبط سوره ها و آیات ، از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله بدین پایه دقیق بود ، دوباره نوشتن قرآن ، چه ضرورتی داشت ؟

2 . اینکه آورده اند : «باید دو نفر شهادت می دادند آیاتی را که صحابی از برمی خواند ، پیش پیامبر صلی الله علیه و آله نگارش یافت» یا «این نوشته قرآنی ، عین همان هاست که صحابه از بر دارند» به چه معناست ؟

آیا بدین معنا نیست که میان صحابه کسانی می خواستند آیاتی را از پیش خود به قرآن بیفزایند ؟

تصوُّر چنین چیزی درباره صحابه (با توصیفاتی که اهل سنّت از آنها دارند) چگونه ممکن است ؟

نیز این رویکرد این معنا را می دهد که صحابه مانند افراد ناآشنا به لفظ قرآن بودند (چه رسد به علوم و اَسرار آن) زید بن ثابت و ابوبکر می خواستند از شناخت صحابه نسبت به لفظ و متنِ قرآن ، اطمینان به دست آورند .

آیا آوردن دو شاهد (که به گفته ابن حجر ، یکی به کتابت قرآن و دیگری به حفظ آن شهادت دهد) برای ثبتِ آیات در قرآن ، خدشه در صحابی و عدالت و کرامت او نیست ؟

آیا این تعلیل ابو شامه ، درست است که می گوید :

هدفشان این بود که جز آنچه پیش پیامبر نگارش یافت ، نوشته

نشود (نه صرف قرآنِ حفظی) از این رو ، زید گفت : «آخر سوره توبه را جز نزد ابو خُزَیمه نیافتم» یعنی نوشته شده آن را نزد دیگران نیافتم ؛ زیرا وی به حفظ (بدون کتابت) بسنده نمی کرد .(1)


1- . الإتقان 1 : 163 ، حدیث 759 .

ص:54

اگر این ادّعا درست باشد ، کسانی (مانند امام علی علیه السلام ، ابن مسعود ، ابو موسی اشعری ، اُبَیّ بن کعب) وجود داشتند که در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله قرآن را می نوشتند . خلفا باید آیه ها و سوره ها را از آنان (و از دیگر بزرگان صحابه که بر جلالت آنها اتفاق نظر هست و عرضه قرائت آنها بر پیامبر ثابت می باشد) می گرفتند ، نه اینکه قرآن مُفسَّری را که امام علیه السلام آورد ، پس زنند .

با آنکه می دانستند قرآن مُجَرّد نزد امام علیه السلام هست ، چرا آن را نخواستند ؟ چرا صحیفه های ابن مسعود و مُعاذ بن جبل را جویا نشدند ، بلکه به کتابت قرآن از نو ، دست یازیدند ؟ راز این کار ، چه بود ؟

3 . با وجود قرآن تدوین یافته (که از دهان پیامبر صلی الله علیه و آله نوشته شد) نزد بزرگان صحابه (ابن مسعود ، مُعاذ ، اُبَیّ و در رأس آنها علی علیه السلام) شهادت دو نفر عادل ، چه ارزشی داشت ؟

اگر دیدگاه ابن حَجَر را بپذیریم که می گوید : «می خواستند از صحّت آیات با دو شیوه ، اطمینان یابند : آنچه پیش پیامبر نگارش یافت ، و قرآنی که در سینه ها بود» آیا این رویکرد ، گاه با قرائت بزرگان صحابه مانند ابن مسعود برخورد نمی کند که آیه ای را [ از بر ] می خواند و اینان آن را با این ادّعا ثبت نمی کردند که نوشته آن نزد صحابی دیگر (که آن را پیش پیامبر نوشته باشد) وجود ندارد .

آیا این نگرش با این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله برخورد نمی کند که فرمود : «هرکه می خواهد قرآن را تر و تازه ، بخواند باید آن را به قرائت ابن اُمّ عبد بخواند» ؟

این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله صحّت قرائت ابن مسعود را بیان می دارد و اینکه باطل در آن راه نیافت ؛ زیرا قرائت را از دهان پیامبر صلی الله علیه و آله آموخت .

آیا با روایاتی برخورد ندارد که درباره اُبَیّ یا مُعاذ یا علی علیه السلام رسیده است که قرآن را با اشراف پیامبر صلی الله علیه و آله می نوشتند .

ص:55

آیا آنچه را زید می نوشت ، گاه با آنچه یک صحابی دیگر حکایت می کرد ، اختلاف نمی یافت ؟

چگونه با پذیرش شیوه جدید در جمع قرآن ، میراث پیامبر (که نزد بزرگان صحابه بود) می توانست محافظت شود ؟

چگونه جایز بود آیاتی که نزد ابن مسعود و اُبَی و علی علیه السلام و مُعاذ خوانده می شد ، بدین دلیل رها شوند که نوشته شده آنها نزد دیگر صحابه نیست ؟

4 . اگر خلفا می خواستند از صحّت آیات اطمینان به دست آورند و همزمان بر صحابه ای که وثاقت آنها تأیید شده است ، خدشه وارد نیاید ، باید بر مصحف های کسانی اعتماد می کردند که در گران قدری و درستی قرائت آنها بیانی از پیامبر صلی الله علیه و آله رسیده است ، نه اینکه همه را (عالم ، جاهل ، ضابط و ...) فرا خوانند و به طور یکسان در این کار دخالت دهند . چرا عکس این کار را انجام دادند ؟ مصحف های این دسته از صحابه را وانهادند و کار را از صفر و با روش جدیدی (که به قرآن ضربه می زد) آغازیدند ؟

این پرسش ها ، پاسخ می طلبد .

سوّم

فاصله میان جنگ یَمامه (حدود سال 12 هجری) و درگذشت ابوبکر (سال 18 هجری) از 15 ماه فراتر نمی رفت . چنین زمانی برای چنین پروژه بزرگی (نگارش قرآن از نو با دو شاهد) کفایت نمی کرد ؛ به ویژه آنکه ابوبکر ، به شدّت سرگرمِ تثبیت ارکان حکومتش بود .

چهارم

تعلیل ابوبکر را برای عُمَر نمی توان پذیرفت ؛ زیرا وی عُمَر را جانشین خود گمارد ، در حالی که اهل سنّت می گویند : «رسول خدا از دنیا رفت و کسی را

ص:56

جانشین نساخت» چگونه ابوبکر - در امر خلافت - کاری را که پیامبر صلی الله علیه و آله نکرد ، انجام داد ؟!

پنجم

بر اساس سخن زُرقانی ، طرح ابوبکر ، یک پروژه فردی بود ، نه جمعی .

اگر پروژه ابوبکر ، جمعی می بود ، باید بزرگان صحابه را در آن شرکت می داد . ابوبکر این کار را نکرد ، بلکه زید و عُمَر را مأمور این کار ساخت . آن دو کنار در مسجد می نشستند و بر آیات دو شاهد می خواستند .(1)

نسخه ای که از سوی زید بن ثابت - در دوران ابوبکر - نگارش یافت ، برای مسلمانان نسخه برداری نشد و موفقیّت به دست نیاورد و مصحف امام نگشت (بلکه نزد عُمَر ، سپس نزد حَفْصَه ماند) .

اگر می خواستند که مصحفشان ، مصحف امام باشد ، باید از روی آن نسخه برداری می کردند و به شهرها می فرستادند .

یعنی پروژه ابوبکر ، بر خلاف پروژه علی علیه السلام بود که قرآن را برای خود نوشت تا فقط نزد خودش باشد و هنگام ضرورت از آن یاری جوید .

بر خلاف قرآن مُفَسَّر ، که برای مردم نوشت و پیش آنها آورد که بخوانند ، لیکن چون دریافتند که رسوایی های قریش در آن است ، آن را [ سوی خود آن حضرت ] پرت کردند .

ششم

ثابت نشده است که قرآن از سوی ابوبکر «مُصْحَف» نام نیافت ، بلکه از بُرَیده روایت است که گفت :


1- . بنگرید ، مناهل العرفان : 176 .

ص:57

نخستین کسی که قرآن را در مصحف گرد آورد ، سالم (غلام ابو حُذَیفه) بود .(1)

از ابن مسعود روایت است که گفت :

در حبشه کتابی را دیدم که مُصْحَف صدا می زدند ، قرآن را مُصْحَف بنامید .(2)

با وجود دو قول دیگر ، به این دو روایت ، تکیه نمی شود :

از ابن شهاب روایت است که ابوبکر ، قرآن را مصحف نامید .(3)

از باقلاّنی در الإنتصار لنقل القرآن نقل شده است که ابوبکر در اسم قرآن با عُمَر مشورت کرد ، سپس آن را مصحف نام گذارد .(4)

این پرسش به ذهن می آید که : چه کسی قرآن را مصحف نامید ؟ سالم ؟ ابن مسعود ؟ عُمَر ؟ ابوبکر ؟

امام علی علیه السلام کی این سخن را بر زبان آورد که «بزرگ ترین پاداش را در مصاحف ، ابوبکر دارد» ؟

آیا در دوران ابوبکر این را گفت ؟ یا در زمان عُمَر ؟ یا در عهد عثمان ؟

چرا این جمله یا عبارت «رَحِمَ اللّه ُ اَبابکر» (رحمت خدا بر ابوبکر باد) از غیر علی علیه السلام نقل نشده است ؟

این سؤالی است که پشت پرده آن را می نمایاند .


1- . الإتقان 1 : 162 ، حدیث 754 .
2- . البرهان 1 : 282 ؛ الإتقان 1 : 146 ، حدیث 635 .
3- . الإتقان 1 : 146 ، حدیث 636 .
4- . در «تفسیر غرائب القرآن ، جلد 1 ، ص29» اثر نیشابوری ، از عالمان قرن هشتم آمده است : ابوبکر پس از جمع قرآن ، با مردم در نام آن مشورت کرد ، سپس آن را مصحف نامید (م) .

ص:58

در هر صورت ، چنین سخنی از علی علیه السلام محال است ؛ زیرا چگونه ابوبکر بزرگ ترین پاداش را دارد با اینکه قرآن را از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله فرا نگرفت(1) و بعد از پیامبر - خود - عهده دار جمع قرآن نشد ، بلکه این کار را به زید سپرد ؟ آیا علی علیه السلام که قرآن را از دهان پیامبر صلی الله علیه و آله آموخت و پس از درگذشت پیامبر بی درنگ قرآن را گرد آورد ، بزرگ ترین پاداش را دارد یا ابوبکر که این کارها را نکرد ؟

هفتم

آلوسی در روح المعانی بر شیخ طبرسی (و نقلی که از بعضی از حشویه های سنّی در تحریف قرآن می آورد) می تازد . وی پس از حمله به شیعه و عالمان آنها ، به بعضی از حقایق اعتراف می کند ، می گوید :

آری ، در زمان ابوبکر ، قرآن هایی که تواتر نداشت و آیات و سوره هایی که تلاوت آنها نسخ گردید (و کسانی که از نسخ خبر نداشتند ، آنها را می خواندند) و آنچه در عرضه پایانی نبود ، از قرآن حذف شد .(2)

بر اساسِ این ادّعای آلوسی ، باید بگوییم قرائت های شاذ یا آنچه قرآن بودن آنها ثابت نشود ، جزو قرآن نمی باشد ؛ زیرا ابوبکر با این ادّعا بعضی از آیات را انداخت که تواتر ندارند یا تلاوتشان نسخ شد یا در عرضه پایانی قرآن نبودند .

در مصحف عایشه ، ادامه آیه 56 سوره اَحزاب ، این گونه بود :

« إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا


1- . ذهبی ، در «معرفة القرّاء الکبار» نام ابوبکر را ضمنِ هفت نفر صحابه ای که قرآن را بر پیامبر عرضه داشتند ، نمی آورد .
2- . روح المعانی 1 : 25 .

ص:59

تَسْلِیماً » «وعَلَی الَّذین یُصلُّون الصُّفُوف الأُوَل»(1) ؛ «خدا و فرشتگان بر پیامبر صلوات می فرستند . ای مؤمنان ، بر او صلوات فرستید و سراپا تسلیم او باشید» و خدا و فرشتگان بر نمازگزارانِ صف اوّل ، درود می فرستند .

در مصحف اُبَیّ ، در سوره بیّنه ، پس از آیه چهارم این عبارت وجود داشت :

« لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ * رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُّطَهَّرَةً * فِیهَا کُتُبٌ قَیِّمَةٌ * وَمَا تَفَرَّقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَةُ »(2)

إنّ الدّینَ عند اللّه الحَنَفیّة غیر المشرکة ولا الیهودیّة ولا النّصرانیّة ، ومن یفعل ذلک فلن یکفره ؛(3) «کافران اهل کتاب و مشرکان از هم تمایز نیافتند مگر پس از آ نکه بیّنه (دلیل روشن) برای آنها آمد ؛ رسولی از جانب خدا که صحیفه های پاک را - که در آنها کتاب های ارزشمند بود - تلاوت می کرد . اهل کتاب ، از هم جدا نمی شوند مگر پس از آمدنِ بیّنه» دین خدا ، آیین یکتاپرستی است ، نه شرک ، نه یهودی ، نه نصرانی ؛ هر که

این کار را انجام دهد ، هرگز به خدا کافر نمی شود .

آیا کسی می تواند ادّعا کند که این عبارت ها قرآن بود تا ادّعای عدم تواتر آنها شود یا این حرف بر زبان آید که تلاوت آنها نسخ شد یا در عرضه پایانی قرآن وجود نداشت ؟!

سخنان آلوسی (و کسانی چون او) عرصه را برای این قول باز می کند که


1- . بنگرید به ، روح المعانی 1 : 26 م .
2- . سوره بیّنه 98 آیه 1 - 4 .
3- . این روایت (افزون بر جوامع حدیثی اهل سنت) در «الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن ، جلد 30 ، ص405» به نقل از «الدر المنثور 6 : 378» آمده است و آلوسی آن را در «روح المعانی 1 : 26» می آوَرَد (م) .

ص:60

بگوییم قرآن - بر اساس روش ابوبکر - دارای شک و شبهه بود ، زیرا صدور یقینی نداشت و به قرآن متواتر و نامتواتر تقسیم می شد .

این سخن را هیچ دیوانه ای بر زبان نمی آورد - چه رسد به فرزانگان - زیرا با متن صریح قرآن سازگار نمی افتد که فرمود : در این قرآن ، هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد ، برای پرهیزکاران کتاب هدایت است .

لیکن روش ابوبکر - در جمع قرآن - بر دو شاهد استوار بود و دو شاهد ، شک و شبهه را را از بین نمی برند ؛ زیرا امکان دارد با هم تبانی کنند که جمله ای جزو قرآن ثبت شود .

ابن مسعود ، از شیوه عثمان و از اینکه به زید بن ثابت اعتماد کرد و او را واگذاشت ، به خشم آمد و گفت :

چگونه از من می خواهید که بر قرائت زید بن ثابت قرآن را بخوانم ، در حالی که هفتاد و اندی سوره را از دهان پیامبر می خواندم و زید بن ثابت با کودکان آیند و روند داشت ودارای دوگیسوی بافته بود.(1)

ابن مسعود و هم قطارانش ، می دانستند که حاکمان با این کار می خواهند شوکتِ بزرگان صحابه را بشکنند و آنها را به آموزش از کوچک ترها وادارند .

این رویکرد ، کار زشتی بود و در آن ، دقّت از بین می رفت و در تواتر قرآن ، تشکیک می شد .

حق این است که بیشتر فزونی های موجود در مصحف های صحابه ، جمله های تفسیری اند و جزو قرآن به شمار نمی آیند ، هرچند جبرئیل آنها را بر سینه محمّد صلی الله علیه و آله فرود آورد .(2)


1- . المصاحف 1 : 186 ، حدیث 55 .
2- . در بحث واکاوی روایات تحریف ، این موضوع را روشن خواهیم ساخت .

ص:61

با توجّه به این سخن ، نمی توان گفت که : ابوبکر ، آنچه را تواتر نداشت یا تلاوتش نسخ گردید ، از قرآن انداخت . این دست آویزهای سست ، هم به ابوبکر گوشه می زند و هم کنایه به قرآن است .

باری ، راهی برای بی شک و شبهه دانستن قرآن وجود ندارد مگر پناه آوردن به امضای معصوم (امام علی علیه السلام) و اعتقاد به تواتر قرآن در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله .

اگر امضای امام علی علیه السلام و تواتر و قرائت با درنگ قرآن بر امّت به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آله نبود ، شک در قرآن جا داشت .

عمل ابوبکر ، قول شیعه را ثابت می کند که روش خلفا را در جمع قرآن ، خطا می دانند و می گویند با این شیوه ، متون قرآنی فراوانی از دست می رفت .

این سخن ، با صراحت در سخن عُمَر آمده است که گفت : «با درگذشت محمّد ، قرآن های فراوانی از بین رفت» و این سخن بعضی از صحابه که می گفتند : سوره احزاب ، به اندازه سوره بقره بود .(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام از پذیرش چنین خبرهایی بیم داشتند و همین ، امام علی علیه السلام را وا داشت که به جمع قرآن شتاب کند تا «قرآن از دست نرود» یا «قرآن دگرگون نشود» و «شیطان در آن نیفزاید» و دیگر روایات مانند آنها .

عاملی در مرآة الأنوار می نگارد :

نیک بیندیش و غفلت مورز از آنچه از اخبار اهل سنّت به دست می آید که : جمع قرآن از سوی آنها به گونه ای بود که به ترک بسیاری از قرآن (هرچند چیزهایی که ادّعای قرآن بودن آنها می رفت و اثبات نشده بود) می انجامید .


1- . سنن بیهقی 8 : 211 ، حدیث 16688 ؛ صحیح ابن حبّان 10 : 274 ، حدیث 4429 .

ص:62

و اینکه : اختلاف در قرائت (و دیگر چیزها) پیش از جمع وجود داشت .

از چیزهایی که محو کردند قرآن اُبَیّ بن کعب بود که بر اساس اخبار شیعه ، با قرآن اهل بیت علیهم السلام موافقت داشت .(1)

برای تکمیل این بحث ، بجاست مزیّت هایی را که زُرقانی برای صحیفه های ابوبکر می آورد ، باز گوییم ، سپس به وارسی سخن وی بپردازیم .

زُرقانی ، می نگارد :

جمع قرآن در صحیفه ها یا مصحفی بدین شیوه (که امتیازات آن را بیان کردیم) برای اَحَدی قبل از ابوبکر به دست نیامد .

این کار ، با این سخن که صحابه صحیفه ها یا مصحف هایی داشتند که - پیش از این اقدام - قرآن را در آنها می نوشتند ، ناسازگاری ندارد ، لیکن این نوشته ها به ظفرمندی صحیفه هایی که در عهد ابوبکر گرد آمد ، دست نیافت .

[ ویژگی های مصحف ابوبکر ، موارد ذیل اند : ]

دقّت در بحث و جست و جو .

حذف آنچه تلاوتش نسخ گردید .

رسیدن به حدّ تواتر .(2)

اجماع امّت بر آن .

در بر دارنده گویش های هفت گانه .


1- . بنگرید به ، مرآة الأنوار که در مقدمه تفسیر برهان جلد 1 ، ص41 چاپ شده است .
2- . پاسخ این است که با دو شاهد ، تواتر به دست نمی آید و اینکه ابن مسعود عثمان و زید را متّهم بهتبانی کرد ، بر آن دلالت دارد .

ص:63

بنابراین ، این سخن در این بحث آسیب زا نیست که بگوییم :

«علی

علیه السلام نخستین کسی بود که قرآن را گرد آورد» .

و زلال سخنِ ما را استدلال به آنچه سیوطی از ابن غَرْس نقل می کند ، کدر نمی سازد .

زرقانی ، سپس روایت ابن سیرین و روایت ابن اَشْتَه را از طریق دیگر از ابن سیرین روایت می کند ، آن گاه می نویسد :

این روایت و مانند آن ، بحث ما را تغییر نمی دهد و موضوع ما را کدر نمی سازد . نهایت چیزی را که ثابت می کند این است که علی یا یکی از صحابه قرآن را در مصحفی نوشت ، لیکن صفت اجماعی بودن را به آن نمی دهد و مزایای صحیفه ها یا مصحفی را که در دوران ابوبکر گرد آمد ، بر آن نمی پوشاند (گرچه پیش از قرآن ابوبکر وجود یافت و از نظر زمانی ، پیش افتاد) . اینها مصحف های فردی بودند و آن اعتماد و مزایا را نداشتند .

جمع ابوبکر ، اوّلین جمع در نوع خود است . علی - خود - به این حقیقت اعتراف دارد .

ابن اَبی داوود در المصاحف - به سند حَسَن - روایت می کند که علی فرمود : بزرگ ترین پاداش را در مصحف ها ابوبکر دارد . رحمت خدا بر ابوبکر ، او نخستین فردی است که کتاب خدا را گرد آورد .

این ، اعتراف آشکاری از علی به اوّل بودن جمع ابوبکر است .(1)


1- . مناهل العرفان 1 : 177 - 178 ؛ ترجمه مناهل العرفان : 289 .

ص:64

می پرسیم : این سخن که «علی علیه السلام نخستین فردی است که قرآن را بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله گرد آورد» چگونه به کلام زُرقانی آسیب نمی زند با اینکه می گوید : «ابوبکر جامع قرآن بود» ؟

اگر علی علیه السلام از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله به جمع قرآن سفارش شد و

آن حضرت این کار را - پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله - انجام داد ، این کار ، زُلالِ موضوع زرقانی را کدر می سازد و بی گمان به آن خدشه می زند .

زرقانی این را در می یابد و از سخن خویش برمی گردد و می گوید : نهایت چیزی که ثابت می شود این است که علی یا بعضی از صحابه ، قرآن را در مصحف نوشته بودند .

زرقانی وقتی این حرف را می گوید که پیش از آن ، می نویسد : علی ، نخستین کسی است که قرآن را پس از پیامبر گرد آورد .

سپس ، می گوید : ثابت است که علی قرآن را نوشته بود .

نیز می پرسیم : اگر صفت اجماعی برای قرآن امام علی علیه السلام نباشد آیا مصحف ابوبکر که با دو شاهد گرد آمد ، این ویژگی را داراست ؟

آیا ابوبکر ، قاریان صحابه (مانند : اُبَیّ ، ابن مسعود ، مُعاذ ، ابو درداء ، ابو موسی و دیگران) را در جمع قرآن ، شرکت داد ؟ هزار بار نه ، هرگز این کار را نکرد .

چگونه می توان قرآنی را همگانی دانست که قاریان بزرگ صحابه در آن شرکت نداشتند و همه مسلمانان بر آن اتفاق نظر نیافتند و در زمان خویش «مصحف امام» نشد ؟

امّا حدیثی را که به امام علی علیه السلام نسبت می دهند (که آن حضرت بدان خاطر که

ص:65

ابوبکر اوّلین بار قرآن را گرد آورد برایش رحمت طلبید) روایت ساختگی است و با حقایق فراوان تاریخی و اعتقادی جور در نمی آید .

زیرا قول درست نزد شیعه (بر اساس شواهدی که وجود دارد و روایات اهل سنّت آن را استوار می سازد) این است که نخستین گرد آورنده قرآن ، امام علی علیه السلام بود (نه ابوبکر و نه زید بن ثابت) .

در سخن زرقانی (و دیگر بزرگان اهل سنّت) اشاراتی است که آنان این حقیقت را قبول دارند ، لیکن آشکارا بدان تصریح نمی کنند .

آری ، در عصرهای متأخّر ، آنان استدلالشان را تغییر دادند و این رویکرد را مطرح ساختند که مقصودشان از جمع قرآن به وسیله ابوبکر و عُمَر و عثمان ، این است که به قرآن ترتیب جدید دادند ؛ یعنی اعتراف می کنند که پیش از این تاریخ ، قرآن وجود داشت و مُدوّن و مرتّب بود ، لیکن خلفا با ترتیب جدید آن را مترتّب ساختند .

یعنی اعتراف می کنند که مصحف هایی برای صحابه (مانند : ابن مسعود ، اُبَیّ بن کعب ، مُعاذ بن جبل) وجود داشت .

اگر قرآن موجود بود ، چرا بار دیگر - از نو - آن را مترتّب ساختند ؟ چه کسی به آنان اجازه این کار را داد ؟

البته بعضی از اهل سنّت ، وجود مصحفی را در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله از اساس انکار می کند . استاد عزّه دروزه در القرآن المجید (پس از آنکه بیان می دارد پیامبر در حالی از دنیا رفت که قرآن در چیزی گردآوری نشده بود) می نویسد :

چون رسول خدا درگذشت ... رأی ابوبکر و عُمَر و بزرگان صحابه این شد که باید یک مصحف امام باشد تا هنگام اختلاف در مصحف های متداول ، مرجع قرار گیرد .

ص:66

از این رو ، همین مصحف (که تلاش های بزرگی برای کتابت آن صورت گرفت) نگارش یافت و هر قرآنِ متداول مخطوط و محفوظ با آن مقابله و ارزیابی شد .(1)

با این استدلال ها و توضیحات ، می خواهند بیان دارند که جمع قرآن در زمانِ پیامبر صلی الله علیه و آله جمعِ حفظ بود ، نه جمع تدوین (یعنی در سینه ها بود ، نه در سطرها) و اگر هم مدوّن و مخطوط بود ، نامترتّب بود و اگر مرتّب بود ، خلفا با ترتیب جدید دیگر آن را مترتّب کردند .

همه اینها را می گویند تا فضیلتِ تدوین قرآن را به ابوبکر و عُمَر و عثمان منحصر سازند ، نه علی علیه السلام .

چون برای استوار سازی گفته هاشان در تنگنا افتادند و نتوانستند ادّعاهاشان را اثبات کنند ، این دیدگاه گمراه کننده را مطرح ساختند که ابوبکر و عثمان ، می خواستند اُمّت بر یک مصحف و یک قرائت باشند .

این ادّعا را نیز نمی توانند اثبات کنند ؛ زیرا در اینکه چه کسی مصحف ها را یکدست ساخت (ابوبکر بود یا عثمان) اختلاف دارند .

میان این دو قول جمع می کنند و می گویند : ابوبکر امّت را بر مصحف خویش یکدست ساخت و عثمان آنان را بر مصحف ابوبکر ، واداشت (و نیز به یک حرف و قرائت فراخواند) با این تفاوت که ابوبکر آیات را مترتّب ساخت و عثمان سوره ها را .(2)

این سخن، اشکال های فراوانی در بر دارد که در آینده روشن خواهیم ساخت.


1- . القرآن المجید : 155 ؛ نصوص فی علوم القرآن 3 : 448 .
2- . بنگرید به ، مناهل العرفان 1 : 181 - 182 ؛ ترجمه مناهل العرفان : 298 .

ص:67

پرسش ها و پاسخ ها

از این راستا پرسش هایی باقی ماند که باید به آنها پاسخ داد .

سخن را باکلام شیخ ابو ریّه می آغازم . وی در اَضواء عَلَی السنّة المحمّدیّة می نویسد :

براساس آنچه گفتیم آنان نهایتِ توانشان را در نگارش قرآن و حفظِ آن انجام دادند تا آنجا که هیچ کس نمی تواند در آن بگو مگو کند یا در دلش تردیدی راه یابد ، پیرامون این امر مهم ، اموری رخ می نماید که آنها را مشکلات می نامند و باید به بعضی از آنها اشاره کنیم تا بر ما خُرده نگیرند که از دانسته های لازم درباره روایاتِ [ قرآنی ] و دستاوردهاشان ، برای خوانندگان غفلت کردم .

این مطلب به موضوع ما ربط می یابد (در هر بیابانی ردپایی از روباه هست) .

علاّمه ، طاهر جزائری در التبیان(1) (هنگام سخن از وجوب تواتر قرآن و مشکلات ناشی از آن) می گوید :

مشکلاتی بر اصل وجوب تواتر قرآن وارد است که آنها را با پاسخ هاشان ، می آوریم ...

از زید بن ثابت (در ضمن سخن وی درباره جمع قرآن در مصحف ، که جمع اوّل قرآن بود و در زمان ابوبکر صورت گرفت) نقل شده است که گفت :


1- . شیخ طاهری جزایری 1268 -1328ه . ق ، ادیب ، لغت شناس و دانشمند سوری که آثاری در زمینه های اعتقادی ، لغوی تألیف نمود . التبیان لبعض المباحث المتعلّقة بالقرآن علی طریق الاتقان از آثار اوست . بنگرید به : دایرة المعارف بزرگ اسلامی 18 : 44 (شهیدی) .

ص:68

برخاستم و قرآن را جُستم . آن را از روی ورق های کاغذ و پوست ، چوب های پالان ، شاخه های خرما گرد آوردم ...

این کار در جمع دوّم قرآن - که در عهد عثمان روی داد - نیز انجام گرفت .

متکلّمان در این زمینه ، اختلاف دارند :

یکی می گوید : گرچه این خبر ، در صحیح بخاری و مسلم هست امّا نادرست است ؛ زیرا اقتضا دارد که آیات مذکور ، از غیر طریق تواتر ، ثابت شد و این خلاف چیزی است که دلیل مذکور می طلبد .

دیگری ، می گوید : در این خبر ، قرینه ای که ثبوت آیات مذکور را از غیر طریق تواتر اقتضا کند ، نیست ؛ زیرا احتمال دارد مقصود زید از این سخن که گفت «نزد غیر فلان کس نیافتم» یعنی نوشته شده آن را نزد غیر فلا نی نیافتم .

اگر زید این معنا را قصد کرده باشد ، اقتضا ندارد که آن را محفوظ نزد دیگران نیافته باشد .

شخص دیگری ، می گوید : دلیل مذکور نقلِ علم آور قرآن را اقتضا دارد و علم ، گاه از غیر طریق تواتر به دست می آید .

خبرهای واحدی که قرائنی را در بر دارند که علم آورند ، چنین اند .

بدین سان ، بعید نیست بخشی از قرآن (مانند سه آیه مذکور) بر این وجه نقل شده باشد ؛ زیرا مطلوب ، دستیابی به علم است ، به هر طریقی که فراهم آید [ در اینجا ] علم ، بدین گونه حاصل شد .

این قول ، در نهایت قوّت و متانت است و ایرادهایی که بر افراطی ها

و تفریطی ها - در این عرصه - هست ، بر این قول وارد نمی شود .

ص:69

جزائری ، سخنش را این گونه ، به پایان می رساند :

«به آنچه آوردیم ، بسنده می کنیم و همین برای بیان چگونگی عملکرد روایات حتّی در قرآن (که نخستین کتاب مسلمانان است) کفایت می کند» .

نمی دانیم چگونه این روایات (که گویای نقص در قرآن اند و مانند این طعن ها را در بردارند) با این سخن خدا همخوانی دارد که فرمود : « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » ؛(1) (ما قرآن را نازل کردیم و خود نگهبان آنیم)

کدام یک از این دو را راست بدانیم ؟! این ، امر شگفتی است باید خردمندان در آن نیک بیندیشند .(2)

این مطلب ، سخن ابو ریّه بود . آن را بدون توضیح ، برای خواننده وامی نهیم .

اکنون پرسش های دیگری را می آوریم که بعضی از نویسندگان اهل سنّت پیرامون جمع قرآن از سوی ابوبکر مطرح کرده اند . برای تکمیل موضوع جمع قرآن در عهد ابوبکر ، آنها را بیان می کنیم و پاسخ می دهیم .

پرسش اوّل

استاد کردی در تاریخ القرآن الکریم سؤالی را مطرح می سازد ، امّا در پاسخ به آن کامیاب نیست . متن سخن وی را می آوریم ، سپس آن را بررسی می کنیم .

کردی ، می نویسد :

بعضی می پرسند : چرا ابوبکر یا عُمَر از مردم نخواستند قرآن را از


1- . سوره حجر 15 آیه 9 .
2- . اَضواء علی السنّة المحمّدیّه : 253 - 257 ؛ سُنّت محمّدی در گذر تاریخ : 374 .

ص:70

روی نسخه زید بن ثابت ، بنویسند .

چرا بزرگان صحابه علاقه ای نداشتند که نزد هر یک از آنها (یا دست کم نزد بعضی از آنها) از این صحیفه ها (که کتاب خدا را در بر داشت) باشد ؟

می گوییم : ابوبکر قرآن را به خاطر حدوث خلل در قرائت آن ، گرد نیاورد ، بلکه از بیم آنکه مبادا حاملان قرآن در جنگ ها از بین بروند ، آن را جمع نمود . جمع وی ، بر اساس «حروف سبعه» (قرائت های هفت گانه) بود . مردم تا زمان عثمان ، قرآن را همین گونه می خواندند . مصحف ابوبکر با آنچه مردم حفظ داشتند و می خواندند ، اختلاف نداشت . از این رو ، انگیزه ای نبود که مردم را بر مصحف خود وادارد .

امّا عثمان به جمع قرآن دست نیازید مگر پس از آنکه اختلاف مردم را در قرائت دید تا آنجا که یکی به دیگری می گفت : قرائتِ من از قرائت تو بهتر است .

عثمان ، قرآن را بر اساس یک گویش (زبان قرشی) گرد آورد و

شش لهجه دیگر را وانهاد . باید مردم را (پیش از آنکه مانند یهود و نصارا دچار اختلاف شوند) به پیروی از مصحف خود (و تنها یک قرائت) وا می داشت ...

بزرگان صحابه از روی مصحف ابوبکر نسخه برداری نکردند ، چون انگیزه ای برای این کار نبود ، چراکه قرآن ابوبکر با قرآن مردم ، فرق نداشت . بعضی از مردم ، مصحف هاشان را از قرآنی که نزد پیامبر بود نوشتند و از او شنیدند و دریافت کردند .

ص:71

جمع ابوبکر ، به منزله دفتر ثبت قرآن بود ، هرگاه امری پدید می آمد ، بدان مراجعه می شد .

چنان که این کار در زمان جمعِ عثمان پیش آمد . وی به صحیفه های ابوبکر - که نزد حَفْصه (دختر عُمَر) بود - رجوع کرد .(1)

این پاسخ ، کافی نیست ، بلکه آشفته به نظر می رسد ؛ زیرا نویسنده در آغاز ادّعا می کند که ابوبکر قرآن را بر اساس حروف هفت گانه گرد آورد و مردم تا زمان عثمان ، قرآن را به همین شیوه می خواندند و مصحف ابوبکر با قرائت مردم اختلاف نداشت .

در حالی که بعد از چند سطر (در سبب جمع قرآن عثمان) می گوید : وی قرآن را جمع نکرد مگر پس از آنکه اختلاف مردم را در قرائت آن دید تا آنجا که بعضی [ به بعض دیگر ] می گفت : قرائتم از قرائت تو بهتر است . جمع عثمان بر پایه یک حرف صورت گرفت ...

چه زمانی این اختلاف در قرائت ، میان مسلمانان پدید آمد ؟ در دوران ابوبکر ؟ یا در عهد عُمَر ؟ یا در زمان عثمان ؟ چه کسی سبب این اختلاف شد ؟

کُردی می گوید : اختلاف تا زمان عثمان ، روی نداد .

اگر جمع اوّل در عهد ابوبکر و بر اساس حروف سبعه انجام شد ، بدان

معناست که مصحف ابوبکر با مصحف بعضی از مردم اختلاف داشت (نه اینکه با هیچ یک از آنها فرق نداشت) زیرا جایز دانستن گویش های هفت گانه ، یعنی وجود این قرائت ها و گوناگونی آنها و این خود ، به اختلاف در میان آنها رهنمون


1- . تاریخ القرآن الکریم : 29 - 30 .

ص:72

است و وجود اختلاف ، با عدم وجود اختلاف میان آن دو ، سازگاری ندارد .(1)

با سوادی اندک می توان این نکته را فهمید .

اگر حروف سبعه و تفسیری که اهل سنّت از آن دارند ، درست بود ، چرا عثمان شش حرف دیگر را وانهاد ؟

چگونه عثمان دیگران را ملزم ساخت که مصحف او را بپیروند و یک قرائت را در پیش گیرند ؟

آیا این کار ، بر خلاف سخن پیامبر صلی الله علیه و آله نبود که بنا بر گفته اهل سنّت ، قرائت قرآن را به هفت حرف ، جایز دانست ؟

بالاتر و مهم تر از این ، آن است که ابوبکر و عُمَر (ونه پیامبر صلی الله علیه و آله) نخستین کسانی اند که طرح حروف هفت گانه (و چند گویشی) را در قرآن اجرا می کنند .

کُردی این سخن را (به عنوان برون رفتی از اشکال) از ارشاد القرّاء والکاتبین نقل می کند ، می گوید :

زید همه قرآن را با تمامی اَجزا و وجوه آن ، نوشت که از آنها به «اَحرف سبعه» تعبیر آورند و در حدیث آمده است : این قرآن ، بر هفت حرف نازل شد ، آن را بر اساس هر یک از این هفت لهجه که برایتان آسان تر است ، بخوانید .. .

ابوبکر ، نخستین کسی است که قرآن را بر اساس حروف هفت گانه (که قرآن به آن نازل شد) گرد آورد ، صحیفه های بکری ، به وی منسوب است .


1- . بنگرید به آنچه «عزّه دروزه» در «تاریخ القرآن المجید» بیان می دارد نصوص فی علوم القرآن 3 : 429 .

ص:73

این کار ، پس از جنگ یمامه (که در سال 12 هجری پایان یافت) صورت گرفت ...(1)

آری ، بعدها گفتند که عثمان نیز بر اساس حروف هفت گانه قرآن را گرد آورد .

سخنِ اهل سنّت درباره حروف هفت گانه ، شبیه گفته آنها در تفسیر این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله است که فرمود : اختلاف أُمّتی رَحْمةٌ ؛ اختلاف اُمّتم ، رحمت است .

این تفسیر را اهل بیت علیهم السلام نمی پذیرند .

اگر اختلاف (به معنای درگیری و کشمکش) برای مسلمانان مایه رحمت باشد ، این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله چه معنا می دهد که فرمود : «اختلاف نکنید که کسانِ پیش از شما اختلاف کردند و در پیِ این کار هلاک شدند» ،(2) «امّتم به هفتاد و اندی فرقه ، تقسیم می شوند . یک فرقه ، نجات می یابد و دیگران در دوزخ اند» .(3)

آیا در شریعت خدا و فهم قرآن ، باید از یک رأی فراتر نرویم یا به اختلاف و آرای گوناگون ، امر شده ایم ؟

اگر گوناگونی و اختلاف (و چندین قرائت) مطلوب شارع بود ، چرا پیامبر صلی الله علیه و آله از میان هفتاد و سه فرقه ، اهل نجات را در یک فرقه منحصر می سازد و دیگران را دوزخی می داند ؟

اگر آنچه را اهل سنّت درباره حروف هفت گانه می گویند ، درست باشد و این حروف در قرآن ابوبکر ، مدّ نظر قرار گرفت ، چرا عثمان کوشید قرائت ها را یکدست سازد و تنها گویش زید بن ثابت بماند ؟


1- . تاریخ القرآن المجید : 28 .
2- . صحیح بخاری 3 : 1282 ، حدیث 3289 .
3- . مسند الربیع : 36 ، حدیث 41 .

ص:74

آیا خدا از ما وحدت را خواست یا به اختلاف فرا خواند ؟ اگر اختلاف ، مطلوب شارع بود ، این آیات ، چه معنا می دهد :

« وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً » ؛(1) اگر این قرآن از نزد غیر خدا بود ، در آن اختلاف فراوان می یافتند .

« أَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ » ؛(2) این ، راه راستِ من است . آن را بپیروید و راه های [ گوناگون ] را پیروی نکنید که شما را از راه خدا پراکنده می سازد . خدا شما را به این کار سفارش کرد بدان امید که پرهیزکار شوید .

آری ، خلفا چون با خطّ مشی خویش ، به اصلِ یکدست قرآن (که در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله نگارش یافت) اعتنا نکردند ، ناچار به مشروع بودن آرا و قرائت های گوناگون ، روی آوردند و آنها را به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت دادند ، تا آنچه را در سر داشتند ، درست بنمایانند .(3)

فراتر از این ، آنان در زمان های متأخّر ، مذاهب چهارگانه را تشریع کردند ، بلکه گوناگونی در هر چیزی را بنیان نهادند که در رأس آنها ، تعدُّد قرائت هاست و در مقابل ، منع کردند از اینکه مذهب اهل بیت علیهم السلام در ضمن مذاهب درآید و [ به جای چهارتا ] پنج مذهب شود .

لیکن به سرعت ، حقیقت را دریافتند و کوشیدند در قرآن ، به یک اصل [ و نسخه ] رجوع کنند و اختلاف میان قرائت های بسیاری از صحابه را بزدایند . امّا از آنجا که خلفا در رفع اختلاف جدّی نبودند ، این امر ، همچنان باقی ماند .


1- . سوره نساء 4 آیه 82 .
2- . سوره انعام 6 آیه 153 .
3- . بنگرید به ، کتاب «منع تدوین الحدیث» اثر نگارنده .

ص:75

شایان تأکید است که این اختلاف (گرچه زشت می نماید) به اصل قرآن صدمه نمی زند ؛ زیرا قرآن ، یک چیز است و قرائت ها چیز دیگری است .

بدین ترتیب ، وجه بطلان سخن کردی را دریافتیم ،(1) نیز به نادرستی توجیه وی (اینکه چرا صحابه از روی نسخه ابوبکر ، قرآن را ننوشتند) پی بردیم .

اگر می خواستند مردم را بر یک قرائت گرد آورند و امّت اسلام ، مانند یهود و نصارا ، اختلاف نیابند ، باید به قرآن موجود در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله رجوع می کردند ؛ همان که کردی (و امثال وی) اعتراف دارند به اینکه صحابه مصحف هاشان را از روی قرآنی که نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بود (و سماعاً از او دریافت داشتند) می نوشتند .(2)

بنابراین ، نسخه اصلی که بتوان بدان رجوع کرد ، وجود داشت . اگر چنین مصحف مورد اعتمادی موجود بود ، باید مردم را بر آن گرد می آوردند ، نه اینکه به جمع قرآن از نو ، با دو شاهد دست یازند .

نیز باید مصحف های صحابه را برمی گرفتند که اعتراف داشتند آنان قرآن را از پیامبر آموختند و قرائتشان تر و تازه است (مانند : اُبَیّ بن کعب ، ابن مسعود ، علیّ

بن اَبی طالب) نه اینکه مردم را - تنها - به گویش زید بن ثابت وادارند .

کردی ، پرسش دیگری را می آورد ، می نگارد :

بعضی می پرسند : چرا ابوبکر و عُمَر و عثمان و علی ، بر نگارش مصحف اجتماع نکردند ، در حالی که همه شان آن را در سینه حفظ داشتند ؟

[ در پاسخ ] می گوییم : ابوبکر ، خلیفه مسلمانان بود و اینان از


1- . سخن کردی این است که میان مصحف ابوبکر و قرآنی که مردم می خوانند ، اختلاف وجود نداشت ؛ زیرا ابوبکر به جای « سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ » می خواند : «سکرةُ الحقِّ بالموتِ» !!
2- . تاریخ القرآن الکریم : 30 .

ص:76

بزرگان صحابه و از اصحاب رأی و مشورت به شمار می آمدند ، در گیر جنگ ها و نشر اسلام و مصلحت اندیشی برای اُمّت بودند . اشتغال خود اینان به جمع قرآن ، آنان را از نظر در شئون مسلمانان بازمی داشت ؛ زیرا پرداختن - همه وقت - به این کار ، به زمان طولانی و رنج زیاد ، نیاز داشت .

اگر این مطلب را در نظر آوریم که آنان از روی استخوان ها ، لوح ها و سنگ ها قرآن را می نوشتند و از هیچ کس چیزی را بدون دو شاهد نمی پذیرفتند ، درمی یابیم که برای بحث [ و جست و جو ] و ترتیب و مراجعه و تصحیح ، زمان کوتاه بسنده نبود و سختی ها و رنج های فراوانی را که آنان [ برای این کار ] بر دوش کشیدند ، برایمان آشکار می شود .

به ویژه آنکه آنان - در این مرحله - قرآن را با تمامی هفت قرائت گرد آوردند و این کار حجم مُصْحَف ابوبکر را چندین برابر قرآنِ عثمان می ساخت ؛ زیرا عثمان قرآن را بر اساس یکی از قرائت های هفت گانه ، گرد آورد .

ازاین رو ، خلفای چهارگانه ، جمع قرآن را به زید بن ثابت سپردند ، همو که پیش پیامبر صلی الله علیه و آله کاتب وحی بود و در عرضه پایانی قرآن ، حضور داشت و از حافظان قرآن و داناترین صحابه به شمار می آمد .

وی این وظیفه را در مُصْحَف ابوبکر و در مُصْحَف عثمان ، به بهترین نحو به انجام رساند .

حقیقت این است که اگر خدای متعال ، جمع قرآن را با نگارش در صحیفه ها به این صحابیان گرامی الهام نمی کرد ، با مرگ حافظانِ

ص:77

قرآن و انقراضِ صحابه ، قرآن از میان می رفت و این کار ، مصداق سخن خدای بزرگ است که فرمود : « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » ؛(1) ما این قرآن را نازل کردیم و خود نگهبان آنیم .(2)

در پاسخ کُردی ، می گوییم :

سؤال بجاست ، لیکن پاسخ کردی ، در شأن این سؤال نیست ؛ زیرا روایاتی را ثابت کردیم که آشکارا بیان می دارند امام علی علیه السلام از بیعت با ابوبکر کناره گرفت و در خانه نشست تا قرآن را گرد آورد .

ابوبکر و عُمَر و عثمان هم چنین بودند و آن گونه که کُردی ادّعا می کند ، غرق در جنگ ها نشدند .

ابوبکر با بعضی از کسانی که با بیعت مخالفت کردند ، درافتاد . کشور گشایی ها و جنگ و پیکارهای فراوان را از او سراغ نداریم .

عُمَر و عثمان هم ، در جنگ ها حضور فیزیکی نداشتند . می توانستند بر تألیف قرآن در یک مصحف ، نظارت کنند .

اگر اینان حافظان قرآن بودند ، جمع قرآن برای آنها رنج فراوانی نداشت . همان گونه که امام علی علیه السلام در مدّت کوتاهی این کار را کرد ، آنها هم می توانستند در اندک زمانی (بدون نیاز به شاهد و مشهود) قرآن را گرد آورند .

پرسش در جای خود همچنان باقی است و اهل سنّت ، جوابی برای آن ندارند .

می پرسیم : چرا اینان در این راستا گرد هم نیامدند و کار را به زید بن ثابت (و مانند او) وا نهادند ؟


1- . سوره حجر 15 آیه 9 .
2- . تاریخ القرآن الکریم : 30 - 31 .

ص:78

چرا دست کم از کاردانی امام علی علیه السلام و تر و تازگیِ قرائت ابن مسعود و منزلتِ مُعاذ بن جبل و سیادتِ اُبَیّ بن کعب ، استفاده نکردند و اینان را در جمع قرآن شرکت ندادند ؟

آیا بدان خاطر بود که امام علی علیه السلام رقیب آنها در خلافت بود ؟

اگر چنین بود ، چرا نام عُمَر و عثمان را (که از جناح حاکم بودند) ضمن کسانی نمی یابیم که خود ، عهده دار جمع قرآن شوند بی آنکه (در زمان خودشان و ابوبکر) زید را به این کار وادارند ؟

گماردنِ زید بن ثابت (و نه شخص دیگر) برای جمع قرآن ، در دوران خلفای سه گانه ، چه معنایی دارد ؟

این پرسش ها پاسخ می طلبد .

پرسش دوّم

پرسش دیگری که به ذهن می آید و باید آن را پاسخ داد ، این است که :

چرا ابوبکر ، جمعِ مصحف را تنها به زید سپرد ، امّا عثمان ، سه تن از قُریش را با او همراه ساخت ؟

آیا این کار ، به خاطر عدم اطمینان به کار زید بود و به او شک داشت ؟ یا می خواست روحیه قبیله ای را در مردم تقویت کند و طایفه های گوناگون را در این کار شرکت دهد ؟ یا برای چیز دیگری این کار را کرد ؟

پاسخ

این ادّعا که زید تنها فردِ پیشنهادی برای جمع قرآن در دوران ابوبکر بود (زیرا در دوران جوانی به سر می برد ، انعطاف پذیری داشت و به رأی خود وقعی نمی نهاد و پای نمی فشرد) تعلیل ضعیفی است که پذیرفتنی نیست و دل بدان آرام نمی گیرد .

زیرا این تعلیل اهل سنّت ، ستایش زید نمی باشد ، بلکه نکوهش او به شمار

ص:79

می آید ؛ چراکه شخصی که به نظر خویش اعتنا نمی کند و انعطاف دارد و بر باورش اصرار نمی ورزد ، در تصمیم گیری و رشد علمی اش ، مشکوک به نظر می رسد .

جوانان بسیاری مانند زید وجود داشتند ، چرا [ برای جمع قرآن ، آنان را انتخاب نکردند و ] رأی آنها گرفته نشد ؟

مهم تر از این ، جوانانی را می نگریم که به نظر خویش اهمیّت می دادند ، بر باورهاشان پایبند بودند و قرآن را چنان که باید ، می دانستند و به کمالِ علمی دست یافتند و پیوسته با پیامبر صلی الله علیه و آله ارتباط داشتند (مانند ابن عبّاس - دانشمند اُمّت - و دیگران) چرا جمع قرآن را به امثال اینان و دیگر جوانان صحابه ، نسپردند ؟!

مسئله این نیست که زید جوان بود و نشاط داشت و ... بلکه به نزدیکی رویکرد زید با رویکرد ابوبکر و عُمَر و عثمان (و وابستگی زید به آنها و فرمان برداری از ایشان و ارتباطش با اهل کتاب و فراگیری از آنها) برمی گردد .

خلفا زیر شانه های زید را گرفتند و او را به بالاترین سطح نشاندند و بر بزرگان صحابه ترجیح دادند و گفتند : زید ، بیشتر زبان ها (سریانی ، رومی ، فارسی ، حبشی ، عبری ، قبطی)(1) را می داند ، و داناترین مردم به فرائض است و ...

این هاله دروغین که بر چهره زید افکندند ، بر بزرگان صحابه کارساز نمی افتاد

[ و آنان با این نیرنگ ها فریب نمی خوردند ] بزرگان صحابه ، برنمی تافتند که اَمثال زید بن ثابت (عبدالرّحمان بن حارث ، ابن زبیر ، سعید بن عاص) عهده دار جمع قرآن شوند ، و این کار خلیفه برایشان شک برانگیز بود ، نیز آنان آنچه را


1- . سنن ترمذی 5 : 67 ، حدیث 2715 ؛ المنتظم 5 : 214 ؛ مستدرک حاکم 3 : 476 - 477 ، حدیث 5778 و 5781 .

ص:80

زید - در زمان ابوبکر گرد آورد نپذیرفتند و در آن شک کردند ؛ چراکه بر مصحف ابوبکر اعتماد نکردند و نسخه ای از آن برای خود ننوشتند و به همین خاطر این مصحف ، نزد ابوبکر ، سپس نزد عُمَر ماند و قانون اساسی دولت و مردم نشد .

این تعلیل یکی از نویسندگان پذیرفتنی نیست که می گوید :

«سبب ترک مصحف ابوبکر ، کوتاهی دورانِ او بود و نیز پرداختن وی به جنگ ها و درگیری ها ، باعث شد مصحف وی میان مردم انتشار نیابد» .

اگر چنین بود ، چرا این صحیفه ها در دوران عُمَر (که 12 سال طول کشید) انتشار نیافت و نسخه برداری نشد ، بلکه عُمَر تا زمان مرگ آن را پیش خود نگه داشت تا اینکه حفصه آن را ارث برد ؟

چرا عُمَر دستور نداد از روی آن نسخه بردارند ؟ چرا آن را مصحف امام برای مسلمانان قرار نداد ؟

آیا این قرآن ، یک مصحفِ شخصی و خصوصی بود یا یک قرآن حکومتی و عمومی ؟

اگر یک قرآن شخصی بود ، چرا فرزندان ابوبکر (عایشه ، محمّد ، اُمّ کلثوم و ...) آن را ارث نبردند و این مصحف [ سرانجام ] به حفصه رسید ؟

اگر این قرآن ، یک مصحف حکومتی بود ، چرا حفصه در دادن آن به عثمان بهانه می آورد ، سپس به این شرط آن را به عثمان داد که به وی بازگرداند ؟

چرا ابوبکر و عُمَر این قرآن را به عنوان قانون اساسی دولت - در دوران خویش - قرار ندادند و نسخه هایی از آن را به شهرها نفرستادند ؟

به نظر می رسد عثمان به این اشکال پی برد و دانست که مصحف ابوبکر ، بسیاری از صحابه را راضی نمی سازد . از این رو ، برای حلّ این اشکال ، به جمع

ص:81

قرآن با روش جدیدی روی آورد و سه تن از قریش را به همراه زید انصاری ، مأمور این کار ساخت :

عبداللّه بن زُبَیر (اَسَدی) .

عبدالرّحمان بن حارث (مخزومی) .

سعید بن عاص (اَمَوی) .

به این کار دست یازید تا تنظیم و تدوین قرآن ، با اشراف قبایل گوناگون صورت گیرد و پشتوانه قبیله ای بیابد و به بعضی از انصار (به ویژه به یک نفر از آنها که پیامدهای خاصّی داشت و باعث می شد بسیاری از صحابه او را نپسندند و به حرفش اعتنا نکنند) منحصر نشود .

بلکه در این مجموعه ، قریش را سردمدار ساخت (زیرا قرآن بر شخصی از قریش نازل شد) عثمان خواست اعتماد صحابه را به آنچه در دوران ابوبکر نگارش یافت ، به دست آورد تا آن را برای آیندگان مصحف امام قرار دهد .

با وجود این ، علی رغم سوزاندن قرآن ها و تبعید صحابه و افراط در به کارگیری خشونت و زور ، در این خطّ مشی ناکام ماند .

پرسش و پاسخ دانی در المقنع را می توان بر این مطلب افزود . وی ، می نویسد :

اگر گویند : چرا زید به گردآوری مصحف ها اختصاص یافت ، در حالی که در میان صحابه ، بزرگ تر از وی (مانند ابن مسعود ، ابو موسی اشعری و دیگر صحابیان با سابقه) وجود داشتند ؟

می گویم : این کار به خاطر برخورداری ویژه زید بود .

مناقبی در زید گرد آمد که برای دیگران - یکجا - وجود نداشت :

زید کاتب وحی پیامبر صلی الله علیه و آله بود .

ص:82

زید ، همه قرآن را در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله گرد آورد .

قرائت زید ، آخرین قرائتی بود که پیامبر بر جبرئیل عرضه داشت .

این ویژگی ها ، موجب شد او را بر دیگران مقدّم دارند و جمع قرآن را بدو اختصاص دهند ؛ زیرا همه این فضایل [ یکجا ] در دیگران وجود نداشت ، هرچند هریک از صحابه از فضل و سابقه شان برخوردار بودند .

از این رو ، ابوبکر برای نگارش مصحف ها ، زید را پیش انداخت و او را بدین کار اختصاص داد ، نه دیگر مهاجران و انصار را .(1)

1 . از لابلای سخنان پیشین ما ، فساد این پندارِ «دانی» به دست آمد . اشخاص دیگری هم بودند که این فضایل زید را داشتند (وحی را نوشتند ، از جامعان قرآن در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله به شمار می آمدند و عرضه پایانی قرآن را شاهد بودند) .

امام علی علیه السلام ابن مسعود و اُبیّ بن کعب از آنهاست . هریک از اینان معتقد بودند جمع آنها صحیح است و تصرّف و تغییر و تبدیل در آن جایز نیست .

ابو موسی اشعری به عثمان اجازه نداد از مصحف او چیزی را بکاهد ؛ زیرا هرچه را در آن بود قرآن می دانست .

ابن مسعود بر عثمان بدان خاطر که زید را مقدّم داشت ، تاخت و از یارانش خواست ، مصاحف خویش را مُهر و موم کنند و به عثمان ندهند .

همه این کارها بدان خاطر بود که اعتقاد داشتند مصحف آنها به واقع نزدیک تر است ، نه مصحف زید .

2 . ثابت نشده است که قرائت زید ، تنها قرائت برگرفته از عرضه پایانی قرآن


1- . المقنع : 121 - 122 .

ص:83

بر جبرئیل باشد . کسان دیگری (مانند ابن مسعود) نیز ادّعا دارند که شاهد عرضه پایانی قرآن بوده اند .(1)

از مجاهد ، از ابن عبّاس روایت است که پرسید :

کدام قرائت را آخرین قرائت می دانید ؟

پاسخ دادند : قرائت زید را .

ابن عبّاس ، گفت : نه [ این سخن درست نیست ] پیامبر صلی الله علیه و آله هر سال ، یک بار قرآن را بر جبرئیل علیه السلام عرضه می داشت .

در سالی که از دنیا رفت ، این کار را دو بار انجام داد . آخرین قرائت ، قرائت ابن مسعود است [ نه زید ] .

سند این حدیث ، صحیح است و بخاری و مسلم آن را بدین شکل نیاورده اند .(2)

نیز امام علی

علیه السلام آخرین نفری بود که در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله ماند [ و او را به خاک


1- . باقلاّنی در «الإنتصار لنقل القرآن» در اینکه چرا عثمان قرائت زید را برگزید نه دیگران را می نویسد : می توان گفت عثمان گویش زید را به خاطر نکته ای که او می دانست و ما نمی دانیم ، انتخاب کرد (زیرا چیزهایی برای آنها آشکار بود که بر ما پوشیده است) ... سخن را با این مطلب می آغازیم که : حرفی وجود نداشت که نامش حرف زید یا حرف اُبَیّ یا حَرف مُعاذ باشد ، همه حروف از خداست ، آنها را نازل فرمود و ما بر آنها دست یافتیم . بعضی از حروف به دو دلیل به زید نسبت یافتند : 1 . زید عهده دار نگارش این حروف در قرآنِ عثمانی شد (نه اُبَیّ و دیگران) ... از ابن مسعود روایت است که گفت : اگر کسی را سراغ داشتم که در عرضه پایانی قرآن از من نزدیک تر بود ، نزدش می رفتم (نصوص فی علوم القرآن 3 : 185) .
2- . مستدرک حاکم 2 : 250 ، حدیث 2903 .

ص:84

سپرد ] شب و روز - به تنهایی - پیامبر را دیدار می کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی از دنیا رفت که سرش در دامن او بود .(1)

دو ویژگی ای که «دانی» می پندارد زید دارا بود ، نزد دیگران هم وجود داشت و بسا نزد دیگران قوی تر بود .

به ویژه آنکه مقایسه زید با علی علیه السلام ظلم [ نابخشودنی ] است ، آیا ذرّه را می توان با کوه بلند ، سنجید ؟

این امیرالمؤمنین علیه السلام است که در خطبه قاصعه می فرماید :

«هر سال در حراء خلوت می گزید . من او را می دیدم و جز من کسی وی را نمی دید .

آن هنگام جز خانه ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله و خدیجه در آن بود ، در هیچ خانه ای مسلمانی را نیافته بود ، من سوّمین آنان بودم .

روشنایی وحی و پیامبری را می دیدم و بوی نبوّت را می شنودم .

من هنگامی که وحی بر او فرود آمد ، آوای شیطان را شنیدم . گفتم : ای فرستاده خدا ، این آوا چیست ؟

گفت : این شیطان است که از آن که او را نپرستند نومید و نگران است همانا تو می شنوی آنچه را من می شنوم و می بینی آنچه را من می بینم جز اینکه تو پیامبر نیستی و وزیری و بر راه خیر می روی» .(2)


1- . مسند بزّار 9 : 329 ، حدیث 3886 .
2- . نهج البلاغه ترجمه شهیدی : 222 ، خطبه 192 .

ص:85

جمع ابوبکر در روایات شیعه

خلاصه ای از آنچه را درباره جمع قرآن از سوی ابوبکر در صحاح و سنن (و کتاب هایی که نزد اهل سنّت معتبرند) آمده بود ، آوردیم و به شرح و تحلیل آنها پرداختیم .

امّا شیعه ، رویکرد دیگری در این زمینه دارد که اجمال آن بیان شد و اکنون از زاویه دیگر به وارسی آن می پردازیم .

از ابوذر غفاری روایت است که گفت :

چون پیامبر صلی الله علیه و آله درگذشت ، براساس وصیّت آن حضرت ، علی قرآن را گرد آورد و پیش مهاجران و انصار آورد و آن را برایشان عرضه داشت .

ابوبکر آن را گشود ، در اوّل صفحه ای که باز کرد رسوایی های قوم نمایان شد . عُمَر جهید و گفت : ای علی ، بازش گردان ، بدان نیازی نداریم .

امام

علیه السلام آن را گرفت و باز آمد .

سپس زید بن ثابت را - که قاری قرآن بود - آوردند . عُمَر به او گفت : علی قرآنی را آورد که در آن رسوایی های مهاجران و انصار بود . می خواهیم قرآنی بنویسیم که در آن این رسوایی ها نباشد و مهاجران و انصار هتک حرمت نشوند .

زید این درخواست را پذیرفت ، سپس گفت : اگر قرآنی را که خواستید ، سامان دهم و علی قرآنی را که نوشته است بنمایاند ، آیا کارتان هیچ و پوچ نمی شود ؟

عُمَر ، پرسید : چاره چیست ؟

ص:86

زید ، گفت : شما بهتر می دانید ؟

عُمَر گفت : چاره ای نیست جز اینکه او را بکشیم و از دستش راحت شویم . برای قتل آن حضرت به دست خالد ، برنامه ریزی کرد ، امّا نتوانست آن را به اجرا درآورد .(1)

سَمْعانی (م562 ه ) در الأنساب در شرح حال ابو سعید عَبَّاد بن یعقوب [ رواجنی ] (شیخ بخاری)(2) ماجرای دسیسه قتل امام علی علیه السلام را پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله می آورد ، می نگارد :

گروهی از امامان مشهور (مانند : ابو عبداللّه ، محمّد بن اسماعیل بخاری) از عَبَّاد بن یعقوب روایت کرده اند ؛ زیرا وی اهل هوا و هوس نبود . حدیث ابوبکر که گفت : «خالد ، دستور را اجرا نکند» از وی نقل شده است .

از عُمَر بن ابراهیم حسنی [ که از نظر نسب و مذهب ، زیدی است ] در کوفه ، معنای این سخن را جویا شدم ، گفت : ابوبکر به خالد بن ولید دستور داد علی را بکشد ، سپس پشیمان شد و او را از این کار بازداشت .(3)

مؤیّد حدیث سُلَیم (در احتجاج طَبْرِسی) و سخنِ سمعانی (در الأنساب) روایتی است که مسعودی (م346 ه ) در اثبات الوصیّه می آورد ؛ اینکه آن قوم به خانه امام علی علیه السلام یورش آوردند ، درب آن را سوزاندند و فرزندش محسن را سقط کردند .


1- . احتجاج طبرسی 1 : 225 .
2- . همو که بعضی او را به «رَفْض) (تشیّع) متّهم ساخته اند .
3- . الأنساب 3 : 95 باب الراء والواو .

ص:87

مسعودی ، می نویسد :

امام علی با مصحف خویش بیرون آمد . آن را در پارچه ای که به همراه داشت ، حمل می کرد و در زیر آن بار ، هِن وهِن می کرد . فرمود : این کتاب خداست . آن را آن گونه که پیامبر امرم کرد و سفارش نمود (همان گونه که نازل شد) نوشتم ...

سوی منزلش رهسپار شدند و بر آن حضرت تاختند و درِ خانه اش را به آتش کشیدند و او را به زور بیرون آوردند و در را چنان بر فاطمه فشار دادند که محسن را سقط کرد .

از او بیعت خواستند ، وی خودداری ورزید و فرمود : این کار را نمی کنم .

گفتند : تو را می کشیم .

فرمود : اگر مرا بکشید [ بنده خدا و برادر پیامبر را می کشید ] من بنده خدا و برادر پیامبرم .

دستش را گشودند ، آن حضرت دستش را مچ کرد . نتوانستند آن را باز کنند . از این رو [ دست ابوبکر را ] بر دست مچ شده آن حضرت ، مالیدند .(1)

آری ، آنان امام علی علیه السلام را به قتل تهدید کردند و برای این کار برنامه ریختند .

عُمَر از کسانی است که علی علیه السلام را به قتل تهدید کرد ، گفت :

اگر با ابوبکر بیعت نکنی تو را می کشیم .


1- . اثبات الوصیّة : 124 .

ص:88

علی

علیه السلام فرمود : در این صورت ، بنده خدا و برادر پیامبر را می کشید .

عُمَر گفت : بنده خدا (آری) امّا برادر پیامبر (نه) .(1)

عبدالرّحمان بن ابی لیلا ، از پدرش ، به خبر خیانت آنان به علی علیه السلام اشاره دارد . از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود :

صدّیقان ، سه نفرند :

حبیب بن موسی نجّار (مؤمن آل یاسین) کسی که گفت : « یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ » ؛(2) ای قوم من ، از رسولان پیروی کنید .

حزقیل (مؤمن آل فرعون) همو که گفت : « أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ » ؛(3) آیا شخصی را می کشید که می گوید پروردگارم خداست ؟!

علیّ بن ابی طالب و آن حضرت ، برترین آنهاست .(4)

روایت ا حتجاج ، آشکارا دلالت دارد که تألیف قرآن - بی درنگ - پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله صورت گرفت ؛ زیرا ابوذر می گوید :

چون پیامبر صلی الله علیه و آله درگذشت ، علی قرآن را گرد آورد .

طرح مسائل گوناگون درباره چیزهایی که تأویل آن را نمی دانستند ، حاکمان


1- . بنگرید به ، الإمامة والسیاسة 1 : 20 ؛ (امامت و سیاست - ترجمه الامامة والسیاسة - تألیف : ابن قتیبه دینوری ، ترجمه : سیّد ناصر طباطبایی ، ققنوس ، 1380 ، ص30) .
2- . سوره یس 36 آیه 20 .
3- . سوره غافر 40 آیه 28 .
4- . فضائل الصحابه احمد بن حنبل 2 : 627 و 655 ، حدیث 1072 و1117 ؛ تاریخ دمشق 42 : 43و313 ؛ الفردوس بمأثور الخطاب 2 : 421 ، حدیث 3866 ؛ فیض القدیر 4 : 238 ؛ کنز العمّال 18 : 276 ، حدیث 32897 - 32898 ؛ شرح نهج البلاغه 9 : 172 ؛ امالی صدوق : 563 ، حدیث 760 ؛ مناقب آل ابی طالب 2 : 286 ؛ (مناقب خاندان نبوّت و امامت 2 : 795) .

ص:89

را واداشت که به جمع و تألیف آن رو آورند ... تألیف و تنظیم قرآن را به یکی از هوادارانشان که از دشمنان امام علی علیه السلام بود ، سپردند . وی قرآن را طبق خواست آنان نگاشت .

متن سخن ابوذر ، چنین است :

چون آنان به اسامی اهل حق و اهل باطل [ که در قرآن علی علیه السلام بود ] پی بردند و اگر این امر آشکار می شد ، عهدی را که بستند فرو می پاشاند ، گفتند : نیازی به این کتاب نیست ، آنچه در دست داریم ما را بسنده است .

این چنین [ بود که ] خدا فرمود : « فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَبِئْسَ مَا یَشْتَرُونَ » ؛(1) کتاب خدا را پشت سر انداختند و آن را به بهای اندک فروختند . بد معامله ای کردند !

ورود مسائلی [ پیرامون قرآن ] بر آنان که تأویل آن را نمی دانستند ،

ناچارشان ساخت که از پیش خود به گونه ای قرآن را گرد آورند و بنگارند و به هم پیوند دهند که پایه های کفرشان را به پا دارد .

منادی آنان بانگ می زد : هرکس چیزی از قرآن در دست دارد ، برایمان بیاورد .

تألیف و نظم قرآن را به یکی از کسانی که بر دشمنی با اولیای خدا با آن همسو بود ، سپردند . وی ، بر اساس گزینشِ آنها قرآن را نوشت(2) .(3)


1- . سوره آل عمران 3 آیه 187 .
2- . احتجاج طبرسی 1 : 383 ؛ بحار الأنوار 90 : 126 .
3- . در کتاب «منع تدوین الحدیث» روشن ساختیم که ورود مسائلی [ پیرامون قرآن ] که تأویل آن را نمی دانستند ، آنان را ناگزیر ساخت که از نقل و تدوین حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله باز دارند و از پیش خود اجتهاد به رأی را بنیان نهند برای آگاهی بیشتر به این کتاب رجوع کنید .

ص:90

در احتجاج طبرسی ، آمده است که عُمَر به علی علیه السلام پیشنهاد کرد که از «قرآن مُفَسَّر» رسوایی های مهاجران و انصار را حذف کند .

این سخن عُمَر است که گفت : صلاح را در این دیدیم که قرآن را بنگاریم و رسوایی ها و هتک حرمت ها را از آن ، بیندازیم ... .

یعنی آنان می خواستند ، قرآن را از تفسیر آن تهی سازند ؛ زیرا به جمع و تألیف آن ، ناچار شدند .

زید بن ثابت از اینکه امام علی علیه السلام آن مصحف را بیرون آورد و کار او را باطل سازد ، بیم داشت . او می بایست در چارچوب آنچه نزد مسلمانان مشهور بود ، عمل می کرد .

زید ، گفت :

اگر قرآنی را که خواستید سامان دهم و علی قرآنی را که نگاشته است بنمایاند ، آیا کارتان هیچ و پوچ نمی شود ؟!

در کتاب سُلَیم (م76 ه ) می خوانیم :

ابوبکر سوی امام علی علیه السلام پیک فرستاد که بیا و بیعت کن .

علی

علیه السلام پاسخ داد : کار دارم با خود سوگند بسته ام که جز برای نماز عبا بر دوش نیندازم تا قرآن را بنگارم و گرد آورم .(1)

چند روزی ، از آن حضرت دست برداشتند . امام علیه السلام قرآن را در یک پارچه گرد آورد و آن را بست ، سپس پیش مردم که در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله با ابوبکر جمع بودند ، آمد و با صدای بلند ، بانگ زد :


1- . اگر به تواتر این سخن در منابع اهل سنّت قائل نشویم [ دست کم ] مُستفیض است .

ص:91

ای مردم ، از زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله درگذشت به غسل آن حضرت [ و کفن و دفن او ] مشغول بودم ، سپس به قرآن پرداختم تا اینکه همه آن را در این جامه گرد آوردم .

خدا آیه ای را بر پیامبر فرود نیاورد مگر اینکه آن را گرد آوردم . آیه ای از قرآن که جمع نکرده باشم ، نماند و آیه ای از آن نیست مگر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله بر من خواند و تأویلش را به من آموزاند .

سپس علی علیه السلام فرمود : تا فردای قیامت ، نگویید : « إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِینَ » ؛(1) ما از این غافل بودیم .

آن گاه فرمود : تا در رستاخیز نگویید شما را به یاری ام فرا نخواندم و حقّم را یادآورتان نشدم و به کتاب خدا از آغاز تا انجام ، دعوت نکردم .

عُمَر ، گفت : قرآنی که با ماست ، از قرآنی که ما را بدان می خوانی بسنده است .(2)

در تفسیر عیّاشی (م320 ه ) آمده است :

چون پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت و اختلافاتی پیش آمد و هنوز پیامبر صلی الله علیه و آله دفن نشده ، عُمَر با ابوبکر بیعت کرد و علی علیه السلام این بند و بست را دید و بیعت مردم را با ابوبکر نگریست ، از فریفته شدن مردم ترسید، به کتاب خدا پرداخت وجمع آن را در مصحفی آغازید.

ابوبکر سوی علی علیه السلام پیک فرستاد که بیا و بیعت کن .


1- . سوره اعراف (7) آیه 172 .
2- . کتاب سلیم : 146 - 147 .

ص:92

علی

علیه السلام فرمود : تا قرآن را گرد نیاورم ، بیرون نمی آیم .

بار دیگر ابوبکر پیک فرستاد . علی علیه السلام فرمود : تا از جمع قرآن فارغ نشوم ، به بیرون پا ننهم .

بار سوّم ابوبکر عمو زاده اش «قُنْفُذ» را فرستاد . فاطمه (دختر پیامبر) برخاست و میانِ او و علی علیه السلام مانع شد . قُنفذ ، فاطمه را [ لگد ] زد .

قُنفُذ - بی آنکه علی همراه او باشد - از خانه بیرون آمد . ترسید علی علیه السلام مردم را گرد آورد ، دستور داد پیرامونِ خانه آن حضرت ، هیزم اندازند ، سپس عُمَر آتش آورد تا خانه علی علیه السلام را (که علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام در آن بودند) به آتش کشد .

چون علی علیه السلام این کار را دید ، از خانه بیرون شد و از سر ناچاری (نه دل خواهانه) بیعت کرد .(1)

به ارتباطِ جمعِ قرآن با مسئله امامت و خلافت ، نیک بنگرید . بعضی از بزرگان ، در تاریخ جمع قرآن ، این موضوع را از یاد برده اند و نگاه ها را بر آن و پژوهش در این زمینه ، معطوف نساخته اند .

اینها نمونه هایی از روایات شیعه اند(2) و بیش از آنها را - پیش از این - آوردیم . این متون ، ما را به چند مسئله رهنمون می سازند :

1 . خلفا پس از آنکه رسوایی های مهاجران و انصار را در قرآن مُفَسَّر امام علی علیه السلام دیدند ، به جمع قرآن پرداختند .


1- . تفسیر عیّاشی 2 : 307 ، حدیث 134 ؛ بحار الأنوار 28 : 231 ، حدیث 16 ؛ تفسیر نور الثقلین 3 : 199 ، حدیث 368 .
2- . البته بعد از فراغ از صحّت سند آنها ؛ زیرا سخن ما در دلالت آنهاست .

ص:93

این سخن ، با آنچه دشمنانِ اهل بیت درباره شیعه شایع ساخته اند (که شیعه معتقد است خلفای سه گانه قرآن را تحریف کردند و فضایل امیرالمؤمنین و اهل بیت را از قرآن انداختند و عیب و ننگ هایی که برای دشمنان اهل بیت در قرآن وجود داشت ، زدودند) متفاوت است .

بالاتر از این ، در مصحف مفسَّر امام علی علیه السلام اسباب نزول آیات و سوره ها آمده بود .

در نگاه شیعه ، این متون ، قرآن نمی باشد ، بلکه شرح و بیانی از جانب خدا به واسطه جبرئیل برای پیامبر است و این ، با گفتارِ عُمَر در آیه سنگسار پیرمرد و پیرزن ، فرق دارد .

2 . حاکمان زید را حاضر ساختند و از او خواستند رسوایی ها و پرده دری هایی را که نسبت به مهاجران و انصار وجود داشت ، از قرآن بیندازند و زید هم پذیرفت .(1)

این کار را زید - اگر درست باشد - تصرّف بی اجازه در کتاب دیگران به شمار می آید تصرّفی که صاحبش بدان راضی نیست .

3 . زید ترسید از اینکه هرگاه آیه سنگسار پیرمرد و پیرزن و دو سوره «حَفْد» و «خَلْع» (و مانند آن را) در قرآن درآورد ، امام علی علیه السلام مصحف تلاوت را - که نزدش بود - بنمایاند ؛ زیرا می گوید :

اگر از قرآنی که خواستید ، فارغ شوم و امام علی قرآنی را که نگاشت بیرون آورد ، همه کار شما باطل می گردد !


1- . در احتجاج طبرسی می خوانیم : تألیف و نظم قرآن را به شخصی که در دشمنی با اولیای خدا با آنان همسو بود ، سپردند . وی بر اساس اختیار آنان ، قرآن را نوشت .

ص:94

امام علی علیه السلام برای امّت روشن ساخت که آیه رجم شیخ و شیخه و سوره حَفْد و خَلْع (و مانند آن) در قرآنی که آنان می شناختند ، نیست و بدین سان ، تلاش آنان شکست خورد و ناکام ماند .

4 . در احتجاج طبرسی آمده است که امام علی علیه السلام فرمود : «چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله مرا بدین کار سفارش کرد ، قرآن را گرد آوردم» و در روایت مسعودی در اثبات الوصیّه می خوانیم که فرمود : «قرآن را بدان گونه که نازل شد و پیامبر مرا بدان امر کرد و سفارش نمود ، نوشتم» .

این عبارات ، واضح و روشن اند که امام علی علیه السلام از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله به جمع قرآن مُنزل و قرآن مُفسَّر ، وصیّت شد .

5 . عُمَر پیشنهاد قتل امام علی علیه السلام را به ابوبکر داد .

روایت احتجاج و اثبات الوصیّه ، بدان رهنمون اند و در روایتی که عَبَّاد بن یعقوب رَواجِنی (شیخ بخاری) می آورد ، این مطلب هست .(1)

6 . خالد بن ولید برای قتل امام انتخاب شد ، سپس ابوبکر از این کار پشیمان گشت و در حال نماز از خالد خواست که این کار را نکند .

یعنی طرح قتل امام علیه السلام از مرحله نظر گذشت و به مرحله اجرا و عمل رسید ، لیکن عملی نشد ؛ زیرا ابوبکر نماز خود و مسلمانان را باطل ساخت تا دستوری را که به خالد داد ، تحقّق نیابد .

7 . ضرورت و مصلحت ، خطّ مشی حاکم را واداشت تا از مردم بخواهند قرآن هایی را که در دست دارند نزد خلفا بیاورند تا تألیف و جمع قرآن از نو ، سامان یابد . سپس این کار به بعضی از کسانی که در دشمنی با امام علی علیه السلام با


1- . بنگرید به ، انساب سمعانی 3 : 95 .

ص:95

آنان همسو بود (مانند زید بن ثابت) سپرده شد . زید قرآن را طبق خواست آنان سامان داد .

متن روایت ، چنین است :

مسائل بسیاری که پیش می آمد و آنان تأویلش را نمی دانستند ، ناچارشان ساخت که به جمع و تألیف قرآن رو آورند . منادی شان بانگ زد : هرکه چیزی از قرآن نزدش هست ، پیش ما بیاورد .

تألیف و نظم قرآن را به یکی از کسانی که بر دشمنی با اولیای خدا با آنان همسو بود ، سپردند . وی نیز بر اساس اختیار آنها [ یعنی با دو شاهد ] قرآن را نوشت .

8 . امام علی علیه السلام را با زور از خانه بیرون آوردند(1) و دربِ خانه اش را آتش زدند . بعید نمی نماید که مصحف تلاوت را - که با آن حضرت بود - نیز به زور گرفته باشند تا در جمع قرآن بدان اعتماد کنند بی آنکه از آن حضرت نام ببرند .

آنان در بسیاری از کارهاشان این شیوه را دارند و اعمال دیگران را به خود نسبت می دهند .

در کتاب الغارات آمده است :

علی در پاسخِ نامه محمّد بن ابی بکر ، نامه ای بدو نوشت که شرایع دین در آن بود . محمّد بن ابی بکر ، در این نامه نگریست و مطالب آن را یاد می گرفت و بر اساس آنها حکم می کرد .

چون عَمْرو بن عاص بر وی ظفر یافت و او را کشت ، همه کتاب هایش را گرفت و برای معاویه فرستاد .


1- . زیرا در روایت مسعودی در «اثبات الوصیّه» آمده است : «واستخرجوه منه کُرهاً» ؛ به زور او را از خانه ، بیرون آوردند .

ص:96

معاویه در این نامه نگاه می کرد و از مطالب آن شگفت زده می شد .

ولید بن عُقْبَه ، نزد معاویه بود . چون اعجاب معاویه را دید ، گفت : دستور ده این احادیث را بسوزانند .

معاویه ، گفت : ای ابن اَبی مُعَیط ، دست نگه دار . من نظر تو را ندارم .

ولید ، گفت : گویا بی مُخی ! آیا بخردانه است که مردم بدانند احادیث ابو تراب نزد توست ، آنها را یاد می گیری و بر اساس نظر او حکم می کنی ؟ اگر رأی او را می پسندی ، چرا با او می جنگی ؟

معاویه ، گفت : وای بر تو ! از من می خواهی چنین علمی را بسوزانم ؟! به خدا سوگند ، علمی جامع تر و استوارتر و روشن تر از آن نشنیدم .

ولید ، گفت : اگر علم و حکم او خوشایند توست ، چرا با او می جنگی ؟

معاویه گفت : اگر ابو تراب عثمان را نمی کشت و فتوا می داد از او می ستاندیم . سپس لحظه ای ساکت شد ، آن گاه به افرادی که در مجلس بودند نگاه کرد و گفت : ما اینها را نامه های علیّ بن اَبی طالب نمی دانیم . ما بر این باوریم که اینها نوشته های ابوبکر صدّیق است که نزد فرزندش محمّد ماند . از این رو ، بر اساس آنها حکم می کنیم و فتوا می دهیم .(1)


1- . در «شرح نهج البلاغه» و «بحار الأنوار» به جای «نقضی بها ونفتی» آمده است : «ننظر فیها ونأخذ منها» ؛ در آن می نگریم و [ احکام را ] از آنها می گیریم .

ص:97

این نامه ها در خزائن بنی اُمیّه بود تا اینکه عُمَر بن عبدالعزیز ولایت یافت . وی آشکار ساخت که آنها احادیث علیّ بن اَبی طالب اند .

چون علی علیه السلام باخبر شد که آن نامه به دست معاویه افتاد ، سخت ناراحت گشت(1) .(2)

به تحریف معاویه ، نیک بنگرید ! چگونه آنچه را نزد محمّد بن ابی بکر است تحریف می کند و آن را به ابوبکر نسبت می دهد .

بعید نیست که آنان به همراه علی علیه السلام مصحف مجرّد آن حضرت را به زور گرفتند و به آن اعتماد کردند (این گونه کارها را آنان پیوسته انجام می دادند) از این رو ، امام علی علیه السلام نسبت به عملکرد آنها ساکت ماند و مخالفت نورزید .

با درنگی در تاریخ درمی یابیم که مکتب امویان می کوشیدند تلاش های اُمّت را در قرآن و دیگر عرصه ها ، مصادره کنند و به بزرگانِ خودشان نسبت دهند و همزمان از شأن پیامبر و رسالت بکاهند و چیزهایی را که سزامند پیامبر صلی الله علیه و آله نیست به او منسوب سازند تا از این راه ، جایگاه امثال عثمان را تقویت کنند و فضیلتِ جمع قرآن ویکدست سازی قرائت ها را به عثمان نسبت دهند ورسم الخطّ عثمانی را چنان بنمایانند که گویا خدا آن را واجب ساخت و تعبّد به آن لازم است .

9 . امام علی علیه السلام و مصحف مُنزل و مُفسَّر آن حضرت را ناچیز شمردند ؛ زیرا


1- . الغارات 1 : 251 ؛ در «شرح نهج البلاغه 6 : 73» و در «بحار الأنوار 33 : 550» به جای «اشتدّ ذلک علیه بر وی گران آمد آمده است : «اشتدّ علیه حزناً» سخت غمگین شد .
2- . بسا ناراحتی و اندوه امام علیه السلام بدان خاطر بود که معاویه به آن احکام پی می بُرد و برخلاف آنها حکم می کرد و ضد آن سفارش ها و آداب و رسوم را رواج می داد یا از آنها سوء استفاده می کرد و به جعل حدیث و تحریف در اسناد می پرداخت و ... م .

ص:98

در احتجاج طبرسی می خوانیم که عُمَر به علی علیه السلام گفت : «نیازی بدان نداریم ، آنچه را در دست داریم بی نیازمان می سازد» . مسعودی در اثبات الوصیّه ، می آورد که عُمَر به علی علیه السلام گفت : «با قرآنت بازگرد ، از هم جدا مشوید ! » .

در این دو حرف ، گوشه زدن به حدیث ثقلین (که نزد شیعه و سنّی متواتر است) نهفته است ؛ زیرا عترت از قرآن جدا نمی شود و قرآن از عترت جدایی ناپذیر است ، هر دو با هم اند تا در حوض درآیند .

آنان با این عبارت ها ، می خواستند امام علی و مصحف آن حضرت (به ویژه مصحف مُفَسَّر او) را ناچیز بینگارند ، بلکه به پیامبر صلی الله علیه و آله بی اعتنایی کنند که فرمود : «کتاب خدا و عترتم را در میان شما برجای می گذارم . این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در حوض بر من درآیند» .

با اندک درنگی در عبارت «فانصرف به معک لا تفارقه ولا یفارقک» (با قرآنت باز گرد ، از هم جدا نشوید) می توان عمق آنچه را می خواهیم بگوییم ، دریافت .

10 . پس از اجتماع سقیفه ، امام علیه السلام ترسید مردم فریفته شوند . از این رو به کتاب خدا و جمع آن با تفسیر و ترتیبی که با ترتیب مصحف مجرّد فرق داشت پرداخت تا آن دو باهم نیامیزند .

جمع مصحف مجرّد ، در همان سه روز نخست پایان یافت ؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله در روز دوشنبه درگذشت و در روز چهارشنبه دفن شد . امام علیه السلام پس از دفن

پیامبر صلی الله علیه و آله بی درنگ به جمع آن پرداخت . این کار وقت اندکی را گرفت به گونه ای که بر اساس روایت صدوق رحمه الله از نُه روز فراتر نرفت .

امّا چون پس از دفن پیامبر صلی الله علیه و آله امام علی علیه السلام دید مردم فریفته شدند و در سقیفه گرد آمدند و ثقل اصغر (عترت) را پایمال ساختند ، ترسید ثقل اکبر (قرآن) را نیز ضایع سازند . از این رو ، به جمع دوّم قرآن پرداخت ؛ یعنی نگارش قرآن به

ص:99

همراه تنزیل و تأویل و تدوین هرآنچه از رسول خدا درباره شأن نزول آیات و سوره ها شنید .

11 . امام علی علیه السلام مصحف مُفَسَّر خویش را پیش آنان برد تا حجّت را بر آنها تمام کند و خلفای حاکم بدانند که دیروز کجا بودند و امروز کجایند ! به آنان فرمود : [ این را نشانتان دادم ] تا فردای قیامت نگویید : « إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِینَ » ؛(1) ما از این غافل بودیم .

امام علیه السلام اطمینان داشت که قرآن منزل ، در «لوح محفوظ» و نزد پیامبر و اهل بیت و نزد همه مردم ، محفوظ است . بیشتر صحابه آن را حفظ اند ؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله با مکث ، برایشان می خواند . نیازی نبود که آنچه را صحابه از بر داشتند و نزدشان مشهور بود ، به آنان تقدیم دارد از این رو ، به تقدیم قرآن مُفَسّر (نه مجرّد) بسنده کرد و همین قرآن مفسّر از سوی آنان طرد شد .

12 . از این سخن عُمَر که گفت : «أغنانا ما مَعَنا مِنَ القُرآن عمّا تَدْعُونا إلیه» (آنچه از قرآن با ماست ، از آنچه بدان دعوتمان می کنی ، بسنده مان می سازد) می توان دریافت ، بخشی از قرآن نزد عُمَر بود (نه همه آن) عُمَر به همان مقدار قرآنی که نزد او و هوادارانش وجود داشت ، بسنده کرد و این سخن را گفت تا به فراخوان امام علیه السلام و روی آوردن به مصحفی که تنزیل و تأویل قرآن در آن بود ، تن ندهد .

در این سخن عُمَر که گفت : «با درگذشت محمّد ، قرآن فراونی از دست رفت» اشاره ای به این امر هست .

13 . نظام حاکم ، سیاست قدرت و زور را در پیش گرفت تا امام علی علیه السلام را برای بیعت به زانو درآورد . این کار ، پس از چند بار مهلت ، صورت گرفت .


1- . سوره اعراف 7 آیه 172 .

ص:100

سرانجام امام علیه السلام ناخشنودانه و بی آنکه خود بخواهد ، بیعت کرد .

پیشوایان مکتب حاکم ، می خواستند به قرآن بسنده کنند و سنّت را کنار نهند . عُمَر ، آشکارا بیان داشت : «کتاب خدا ما را بس است» . عایشه گفت : «قرآن شما را کفایت می کند» ، ابوبکر گفت : «میان ما و شما ، کتاب خدا هست» .

از این رو (و از باب الزام طرف مقابل به آنچه قبول دارد) امام علیه السلام و حضرت فاطمه علیهاالسلام برای اثبات حقّ شرعی شان ، تنها به قرآن استدلال کردند ، لیکن ابوبکر و عُمَر از اکتفا به قرآن دست برداشتند و از سنّت دلیل آوردند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است : «ما گروه انبیا ارث برجای نمی گذاریم» .

یعنی آنان پس از آنکه نتوانستند از قرآن ، دلیل و حجّت بیاورند ، به سنّت پیامبر که از آن روی گرداندند ، چنگ آویختند .

دست به دامان حدیث پیامبر شدند در حالی که ابوبکر - در آغاز خلافت - با این ادّعا که نسل های آینده اختلافشان در احادیث شدّت می یابد ، از نقل احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله نهی کرد و مسلمانان را واداشت تنها به قرآن رجوع کنند .

ای ابوبکر ، چه شد که از حرف خودت برگشتی ؟!(1)


1- . این سخن ، ترجمه عبارتِ «فما عدا ممّا بدا» است . این سخن را نخستین بار علی علیه السلام بر زبان آورد . نهج البلاغه ، ذیل خطبه 31 . در «مجمع البحرین 1 : 287» می خوانیم : این عبارت ضرب المثلی است برای کسی که کاری را با اختیار خویش انجام می دهد ، سپس از آن دست می کشد و انکارش می کند . معنای این جمله این است که امام علی علیه السلام خطاب به زُبیر ، می فرماید : چه امری برایت هویدا شد که از بیعتم دست کشیدی ؛ و گفته اند بدین معناست که : چه چیز برایت آشکار گشت که تو را از طاعت و بیعتم بازداشت . ابن ابی الحدید در «شرح نهج البلاغه 2 : 164» می نویسد : قطب راوندی ، می گوید : «فما عدا ممّا بدا» دو معنا دارد : 1 . چه چیز برایت آشکار شد که نگذاشت بر بیعت پایدار بمانی . 2 . چه چیز تو را بازداشت ... در ادامه ، ابن ابی الحدید ، بر سخن قطب راوندی ، خدشه می کند و بخشی از بیان او را نادرست می انگارد و تهی از فایده می داند . علاّمه مجلسی در «بحار الأنوار 32 : 76» ، می نگارد : ابن میثم ، می گوید : این وجوه گرچه می توانند تفسیر این جمله باشند ، لیکن در هر یک از آنها باید از ظاهر عبارت دست برداشت . حق این است که بگوییم : «عدا» به معنای «جاوز» است و «من» برای بیان جنس می باشد و مقصود این است که : ما الّذی جاوَزَ لک عن بَیْعتی ممّا بدا لَکَ بَعْدَک مِنَ الأُمور الّتی ظَهَرَتْ لک ؛ بعدها چه برایت پیش آمد که از بیعتم گذشتی . برای آگاهی بیشتر بنگرید به : ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم 2 : 305 م .

ص:101

حضرت فاطمه علیهاالسلام سیاست گروه حاکم و شیوه دور از منطق آنها را در احکام ، محکوم ساخت تا بیان دارد که آنان به تغییر مفاهیم قرآنی دست می یازند .

آن بانو [ خطاب به حاکمان ] فرمود :

اکنون شما می پندارید که ما ارث نمی بریم !

« أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ » ؛(1) آیا حکم جاهلیّت را می جویند ؟! برای اهل یقین ، چه حکمی بهتر از حکم خداست ؟

آیا این را نمی دانید ؟ آری ، مانند خورشید برایتان روشن است که من دختر اویم .

ای مسلمانان ، آیا من از ارثم محروم شوم ؟ ای پسر ابو قُحافه ، آیا در کتاب خدا تو از پدرت ارث می بری و من ، نه ؟


1- . سوره مائده 5 آیه 50 .

ص:102

« لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً » ؛(1) حرف شاخ و دُم داری می زنی .

آیا به عمد کتاب خدا را رها کردید و پشت سر انداختید ؟ زیرا خدا می فرماید : « وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ » ؛(2) سلیمان از داود ارث برد .

و آنجا که ماجرای یحیی بن زکریّا را نقل می کند ، می فرماید :

« فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ » ؛(3) پروردگارا ، از نزد خود ، دنباله ای ارزانی ام دار تا وارثم باشد و از خاندان یعقوب ارث برد .

« وأُولُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ » ؛(4) خویشاوندان - در کتاب خدا - بعضی بر بعض دیگر اولی_'feاند .

« یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنْثَیَیْنِ » ؛(5) خدا درباره اولادتان سفارش می کند بهره ارث پسر ، دو برابر دختر است .

« إِن تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ » ؛(6) اگر انسان مالی برجای می گذارد ، برای پدر و مادر و خویشاوندان - به نیکی - وصیّت کند . اهل تقوا باید این کار را بکنند .

شما می پندارید که من بهره ای ندارم و از پدرم ارث نمی برم و خویشاوندی ای میان ما نیست .


1- . سوره مریم 19 آیه 27 .
2- . سوره نمل 27 آیه 16 .
3- . سوره مریم 19 آیه 5 و6 .
4- . سوره انفال 8 آیه 75 .
5- . سوره نساء 4 آیه 11 .
6- . سوره بقره 2 آیه 180 .

ص:103

آیا خدا شما را به آیه ای اختصاص داد و پدرم را از آن استثنا کرد ؟

آیا می گویید : اهل دو ملّت از هم ارث نمی برند ؟ آیا من و پدرم اهل یک ملّت نیستیم ؟ آیا شما به عام و خاصّ قرآن از پدرم و پسر عمویم داناترید ؟

این فدک را همچون شترآماده برای سواری (با لجام و پالان) بستان ، در محشر تو را دیدار می کند . در آنجا چه خوب حاکمی است خدا و چه خوب رهبری است محمّد . وعده ما به قیامت و در آنجا اهل باطل زیان می کنند و پشیمانی برایتان سودی ندارد ، و « لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ » ؛(1) هر خبر را قرارگاهی است و سپس خواهید دانست .

« مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُقِیمٌ » ؛(2) چه کس دچار عذابی ذلّت آور می شود و عذابی پایا بر او فرود می آید .

ابوبکر ، پاسخ داد که وی شنید رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود : ما گروه انبیا ، طلا و نقره ، زمین و خانه ، بر جای نمی گذاریم . میراث ما کتاب و حکمت و علم و نبوّت است .. .

فاطمه

علیهاالسلام فرمود : شگفتا ! پدرم - رسول خدا - از قرآن رویگردان نبود و با احکامش مخالفت نمی ورزید ، بلکه پیرو قرآن بود و برج و باروی آن را دنبال می کرد ... .(3)

با این منطق و استدلال ، فاطمه علیهاالسلام در برابر تحریفات آنان ایستاد ؛ زیرا بعید


1- . سوره انعام 6 آیه 67 .
2- . سوره هود 11 آیه 39 .
3- . احتجاج طبرسی 1 : 138 - 144 ؛ نیز بنگرید به شرح الأخبار 3 : 36 ؛ دلائل الإمامة : 116 .

ص:104

نبود با تفسیرهای اشتباه خلفا (به ویژه با هواپرستی ها) قرآن از دست برود و زیاده در آن راه یابد .

افزون بر این ، امام علی علیه السلام به ابوبکر و عمر ثابت کرد که از قرآن چیزی نمی دانند . به ابوبکر ، گفت :

ای ابوبکر ، درباره ما بر خلاف حکمِ خدا درباره مسلمانان ، حکم می کنی ؟ ابوبکر ، پاسخ داد : نه .

امام

علیه السلام فرمود : اگر دست مسلمانان چیزی باشد و مالک آن باشند ، سپس من ادّعا کنم آن چیز ، مالِ من است ، از چه کسی بیّنه می خواهی ؟ ابوبکر گفت : از تو .

امام

علیه السلام فرمود : پس چرا از فاطمه درباره چیزی بیّنه خواستی که در دست دارد و در زمان حیات پیامبر و پس از آن ، آن را در اختیار داشت ؟ و از مسلمانان بر آنچه ادّعا کردند ، شاهد نخواستی (چنان که از من بر ادّعایی که علیه ایشان کردم شاهد خواستی) .

ابوبکر ، خاموش ماند . عُمَر گفت : ای علی ، بس کن ! ما را یارای بگو مگو با تو نیست . اگر شاهدان عادلی آوردی [ که هیچ ] وگرنه فدک فی ء مسلمانان است و تو و فاطمه در آن حقّی ندارید .

علی

علیه السلام فرمود : ای ابوبکر ، آیا کتاب خدا را می خوانی ؟ ابوبکر پاسخ داد : آری .

فرمود : از این آیه مرا خبر ده که درباره ما نازل شد یا دیگران : « إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً » ؛(1)


1- . سوره احزاب 33 آیه 33 .

ص:105

همانا خدا خواست پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و پاک و پاکیزه تان سازد .

ابوبکر گفت : درباره شما نازل شد .

علی

علیه السلام پرسید : اگر شهودی به کار زشتی علیه فاطمه (دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله) شهادت دهند ، با او چه می کنی ؟

ابوبکر گفت : حد را بر او جاری می سازم ، همان گونه که زنان مسلمان را حد می زنم .

علی

علیه السلام فرمود : در این صورت ، نزد خدا ، از کافرانی !

ابوبکر پرسید : چرا ؟

علی علیه السلام فرمود : زیرا شهادت خدا را بر طهارت فاطمه رد کردی و شهادت مردم را علیه او پذیرفتی ؛ چنان که حکم خدا و پیامبر را (که فدک را به او داد و ر زمان حیات پیامبر فاطمه آن را در اختیار گرفت) رد کردی ، سپس شهادت عرب بیابان نشینی را که روی پاچه اش می شاشد ،(1) پذیرفتی و فدک را از فاطمه گرفتی و گمان


1- . این سخن به مالک بن اوس بن حدثان نضری یا نصری اشاره دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله را ندید [ و صحابی به شمار نمی آمد ] و با وجود این ، روایات فراوانی را از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کرد . ابن خِراش او را به وضع حدیث «نحن معاشر الأنبیاء لا نورّث ، ما ترکناه صدقة» (ما گروه انبیا ، ارث برجای نمی نهیم . آنچه از ما باز ماند ، صدقه است) متّهم می سازد (بنگرید به ، تاریخ بخاری 7 : 305 ، رقم 1296) بخاری ، می گوید : بعضی گفته اند ، صحبتی با پیامبر صلی الله علیه و آله داشت ، امّا این سخن ، درست نمی باشد . در «الجرح والتعدیل 8 : 203 ، رقم 896» آمده است : اینکه گفته اند وی صحبتی با پیامبر داشت ، صحیح نیست . ابن حبّان در «الثقات 5 : 1382 ، رقم 5308» می گوید : کسی که او را صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله می پندارد ، اشتباه می کند . ابن حجر در «الإصابة 5 : 708 ، رقم 7601» می نویسد : وی در سال 92 (و گفته اند 95) هجری ، در 94 سالگی درگذشت . ابن سعد در «الطبقات 5 : 56» وی را در طبقه کسانی می آورد که پیامبر صلی الله علیه و آله را درک کردند و او را دیدند ، امّا حدیث از وی به خاطر نسپردند . در «الکامل فی الضّعفاء 4 : 321 ، رقم 1155» از ابن خِراش ، نقل شده است که گفت : حدیث (لا نورّث ما ترکناه صدقة» سخن باطلی است . نیز بنگرید به ، لسان المیزان 3 : 444 ، رقم 1732 ؛ میزان الإعتدال 4 : 330 ، رقم 5014 .

ص:106

بردی که آن ، فی ء مسلمانان است .

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «کسی که ادّعا می کند باید بیّنه بیاورد و کسی که بر او ادّعا شده است ، باید سوگند خورد» .

تو سخن پیامبر را که فرمود : «بَیّنه بر عهده مدّعی است و یمین وظیفه مُدّعی علیه» پس زدی .

راوی می گوید : مردم ، غُرولُند کردند و به انکار پرداختند . بعضی به بعض دیگر رو کردند و گفتند : واللّه ، علی بن ابی طالب ، راست می گوید .. .(1)

داعیانِ «لا حکم إلاّ للّه» (حکم تنها برای خداست و بس) و «حسبنا کتاب اللّه» (کتاب خدا ما را کفایت می کند) و «بیننا وبینکم کتاب اللّه» (میان ما و شما کتاب خدا هست) می خواستند از قرآن (که وجوه گوناگونی را در بر دارد) برای کوبیدن عترت ، سود جویند و بگویند عترت در راهِ خطا گام نهاد و از راه درست دور افتاد (از این سخن به خدا پناه می بریم) .

نقشه آنان در جمع قرآن ، درست در همین سیاق بود ، لیکن با نرمی و


1- . احتجاج طبرسی 1 : 121 - 123 ؛ تفسیر قمّی 2 : 156 - 157 .

ص:107

پی ریزی قواعد باطلی که انسان را به بیراهه می کشاند و بعضی از شرق شناسان از آن ، سوء استفاده کرده اند ؛ کسانی چون : گلدزیهر ، نُلدکه ، شوالی ، آلفونس ، مینکانا، بلاشر، ریچاردبل(1)، جان ونز برو(2)، جان برتون، مارگلیوث (ودیگران).

آری ، مکتب خلافت با دفاع دیوانه وار از عثمان و آوردن توجیه های پیاپی و تشریعِ قرائت شاذ (در کنار قرائت درست) میدان را پیش قائلان به تحریف قرآن ، گشودند .

قَیْسی (م437 ه ) در کتاب الإبانة عن معانی القراءات می نگارد :

صحابه در قرائت هاشان با الفاظی که درشنیدن متفاوت بود (امّا یک معنا را می رساند) والفاظی که در شنیدن ودر معنا تفاوت داشت ،(3) [ و در الفاظی که ] بر خلاف خطّ قرآن بود (زیاده و کم داشت)(4) و [ الفاظی که ] با خطّ قرآن جور در می آمد ، در تقدیم و تأخیر ،


1- . درباره وی مراجعه کنید به : درآمدی بر تاریخ قرآن ، ریچاردبل ، بازنگری و بازنگاری : و . مونتگمری وات ، ترجمه : بهاءالدین خرّمشاهی ، چ1 ، مرکز ترجمه قرآن به زبان های خارجی ، 1382 ، پیشگفتار مترجم (شهیدی) .
2- . جان وَنْز برُو John wansbrough 1928 - 2002 تاریخ دان و زبان شناس آمریکایی که اساسی ترین رویکرد شکاکانه خاورشناسان به وثاقت متون کهن اسلامی در اواخر دهه 1970 از سوی او ارائه شد . به نظر وی در تاریخ گذاری همه متون کهن اسلامی حتی قرآن ، باید از شیوه ادبی بهره جُست . از آثار وَنْزبرُو می توان به «مطالعات قرآنی» و «محیط فرقه ای» اشاره کرد . برای آگاهی بیشتر بنگرید به : خاورشناسان و جمع و تدوین قرآن : 114 . زبان قرآن ، تفسیر قرآن (بخش 2 ، مطالعات قرآنی جان ونزبرُو) : 187 . پژوهش های قرآن و حدیث (مقالات و بررسی ها) ش4 ، زمستان 87 ، بررسی و نقد دیدگاه های ونزبرو درباره تثبیت نهایی متن قرآن ، نصرت نیل ساز ، (شهیدی) .
3- . مانند قرائتِ « یُسَیِّرُکُمْ » و «ینشرکم» یا «لمستم» و « لاَمَسْتُمْ » .
4- . مانند « وَمَا خَلَقَ الذَّکَرَ وَالأُنْثی » ، «والذکر والأُنثی» .

ص:108

در اختلاف در حرکت حروف و بناها ، در اختلاف حروف ، در وضع حروفی در جای حروف دیگر ، اختلاف داشتند(1) .(2)

استاد عزّه دروزه ، می نگارد :

روایات فراوانی درباره وجود اختلاف در ترتیب مصاحف بعضی از صحابه ، کلماتِ زاید (که در بعضی مصاحف نوشته شد و در مصحف متداول نگارش نیافت) آیاتی که قرائت می شد و بدان گونه در این مصحف نوشته نشد ، وجود دارد .

از این روایات ، به دست می آید که پیامبر در حالی درگذشت که قرآن گردآوری و مترتّب نشده بود .(3)

در بخش دوّم این بحث ،(4) این امور را می کاویم و ریشه های تشکیک در پیامبر و رسالت را روشن می سازیم و بیان می داریم که چگونه روایات تحریف به کتاب های شیعه و سنّی راه یافت .

همزمان بر روش خطای خلفا در جمع قرآن تأکید داریم و اینکه (به لطف خدای متعال) این کار به اصل قرآن صدمه نزد ؛ زیرا همه مسلمانان به قرآن متعبّد بودند و سوره ها و آیات آن را در نمازهاشان می خواندند و قرآن نزد همه آنها ، اوّلین منبع قانون گذاری اسلامی ، بود .

نیز این خطّ مشی نادرست ، به اهل بیت علیهم السلام که همتای قرآن بودند ، آسیب نرساند ؛ زیرا آنان علیهم السلام بر پایبندی به همین قرآن موجود ، تأکید داشتند و به شک


1- . مانند « طَلْحٍ مَنْضُودٍ » و «طَلْعٍ منضود» .
2- . نصوص فی علوم القرآن 3 : 208 (به نقل از الإبانة عن معانی القراءات : 63) .
3- . نصوص فی علوم القرآن 3 : 429 - 433 به نقل از «القرآن المجید» .
4- . هنگام مناقشه در روایات تحریف .

ص:109

و شبهه در آن تن نمی دادند ، گرچه تصرّفات خلفا (و کارهایی را که در شریعت انجام دادند) خطا می دانستند و تفسیر آنان را از «اَحْرف سبعه» (قرائت های هفت گانه) رد می کردند و جمع قرآن را از سوی غیر معصوم برنمی تافتند .

از امام علی علیه السلام عبارت های فراوانی هست که بر ایمان به همین قرآن دلالت دارند . در اینجا دو نمونه از سخنان آن حضرت را می آوریم ؛ یکی از آنها پس از شنیدن رأی «حکمین» است و در دیگری ، امام علیه السلام احکام دین را بیان می دارد و شبهه خوارج را می نمایاند .

این دو سخن را به عنوان دو متنی می آوریم که دلالت دارند امام علیه السلام به تحریف قرآنی که هم اکنون در دست ماست ، اعتقاد نداشت وگرنه ، مردم را بدان ارجاع نمی داد ؛ به ویژه آنکه این دو سخن را پس از قتلِ عثمان و انتشار مصحف ها در میان مردم در شهرها بیان داشت .

امام علی علیه السلام پس از شنیدن ماجرای «حَکَمَیْن» (داوری عَمْرو بن عاص و ابو موسی اشعری) فرمود :

«در گماردنِ داوران ، ما مردمان را به داوری نگماردیم ، بلکه قرآن را داور قرار دادیم .

و این قرآن ، خطّی نبشته است که میان دو جلد هشته است . زبان

ندارد تا به سخن آید . ناچار آن را ترجمانی باید و ترجمانش آن مردمانند که معنی آن دانند .

چون این مردم ما را خواندند تا قرآن را میان خویش داور گردانیم ، ما گروهی نبودیم که از کتاب خدا روی برگردانیم .

همانا ، خدای سبحان گفته است : اگر در چیزی خصومت کردید ، آن را به خدا و رسول بازگردانید .

ص:110

پس باز گرداندنِ آن به خدا این است که کتاب او را به داوری بپذیریم و باز گرداندن به رسول این است که سنّت او را بگیریم .

پس اگر از روی راستی به کتاب خدا داوری کنند ، ما از دیگر مردمان بدان سزاوارتریم ، و اگر به سنّت رسول گردن نهند ، ما بدان اولی تریم» .(1)

و آن گاه که امام علی علیه السلام شبهه خوارج را می نمایاند و حکم «حَکَمَیْن» را باطل می سازد ، می فرماید :

«پس اگر به گمان خود جز این نپذیرید که من خطا کردم و گمراه گشتم ، چرا همه امّت محمّد صلی الله علیه و آله را به گمراهی من گمراه می پندارید و خطای مرا به حساب آنان می گذارید ؟ و به خاطر گناهانی که من کرده ام ایشان را کافر می شمارید ؟

شمشیرهاتان [ را ] بر گردن ، به جا و نا به جا فرود می آرید و گناهکار را با بی گناه می آمیزید و یکی شان می انگارید .

همانا دانستید که رسول خدا صلی الله علیه و آله زناکار محصن را سنگسار کرد سپس بر او نماز گزارد و به کسانش داد و قاتل را کشت و میراثش را به کسانش واگذارد ، دست دزد را برید و زناکار نامُحصن را تازیانه نواخت ، سپس بخش هر دو را از فی ء به آنان پرداخت و هر دو خطاکار - دزد و زناکار - زنان مسلمان را به زنی گرفتند .

رسول خدا صلی الله علیه و آله گناهانشان را بی کیفر نگذاشت و حکم خدا را درباره ایشان برپا داشت و سهمی را که در مسلمانی داشتند از آنان


1- . نهج البلاغه ترجمه شهیدی : 123 ، خطبه 125 .

ص:111

بازنگرفت و نامشان را از تومار مسلمانان بیرون نکرد .

پس شما بدترین مردمید و آلتِ دست شیطان و موجب گمراهی این و آن .

و به زودی دو دسته به خاطر من تباه شود : دوستی که کار را به افراط کشاند و محبّت ، او را به راه غیر حق براند و آن که در بُغض اندازه نگاه ندارد و بغضش او را به راهی که راست نیست ، درآرد .

حال آن دسته درباره من نیکوست که راه میانه را پوید و از افراط و تفریط دوری جوید .

همراه آنان روید و با اکثریّت همداستان شوید که دست خدا همراه جماعت است و از تفرقه بپرهیزید که موجب آفت است .

آن که از جمعِ مسلمانان به یک سو شود ، بهره شیطان است ؛ چنان که گوسفند چون از گلّه دور ماند ، نصیب گرگ بیابان است .

آگاه باشید ! هرکه مردم را بدین شعار بخواند او را بکشید ، هرچند زیر عمامه من باشد .

همانا دو داور گمارده شدند تا آنچه را قرآن زنده کرد ، زنده گردانند و آنچه را مرده خوانده ، بمیرانند .

زنده داشتن قرآن ، فراهم آمدن بر داوری آن است و میراندنِ آن ، جدا گردیدن و نپذیرفتن احکام قرآن .

اگر قرآن ما را به سوی آنان کشاند ، پیرو آنانیم و اگر آنان را به سوی ما براند ، پیروی ما خواهند کرد» .(1)


1- . همان ، ص125 - 126 ، خطبه 127 .

ص:112

قرآنی که امروزه در دست مسلمانان است ، نه مصحف ابوبکر است و نه مصحف عُمَر و نه مصحف عثمان .

این قرآن ، همان مصحفی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله با آرامش و آهستگی برای مردم می خواند و میان مسلمانان مشهور بود و به واسطه امام علی علیه السلام از پشتِ بستر پیامبر صلی الله علیه و آله گردآوری شد .

همان مصحفی است که مردم ، آیات و سوره های آن را در نمازهاشان می خواندند و در لحظه های شب و روز ، با آن همدم بودند .

و همان قرآنی است که علی علیه السلام آن را بر سر نهاد .

از ابو صالح روایت است که گفت :

علیّ بن اَبی طالب را دیدم که قرآن را گرفت و بر سر نهاد حتّی دیدم ورقش تق تق می کرد .

سپس فرمود : بار الها ، اینان بازم داشتند از اینکه محتوای این قرآن را در میان امّت به پا دارم ، ثواب آنچه را در آن هست ، ارزانی ام دار .. .(1)

درباره روایات جمع قرآن از سوی ابوبکر ، به همین مقدار بسنده می کنیم و در ادامه ، به جمع قرآن در دورانِ عُمَر می پردازیم .


1- . الغارات 3 : 121 ؛ البدایة والنهایه 8 : 12 چاپ حیدرآباد هند .

ص:113

جمع قرآن در دورانِ عُمَر

اشاره

ص:114

ص:115

جمع قرآنِ عُمَر

روایاتی وجود دارند که به آنها بر جمع قرآن در عهد عُمَر استدلال شده است :

1 . برای ما حدیث کرد اسماعیل بن عیّاش ، از عُمَر بن محمّد بن زید ، از پدرش که :

انصار پیش عُمَر آمدند ، گفتند : ای امیر مؤمنان ، قرآن را در یک مصحف جمع کنیم ؟

عُمَر ، گفت : زبانِ شما مردم لَهْجه و اشتباه دارد . خوش ندارم در قرآن ، آن را بیان کنید .

[ بدین سان ] عُمَر خواسته آنها را نپذیرفت .(1)

2 . از یحیی بن عبدالرّحمان بن حاطب روایت است که گفت :

عُمَر ، خواست قرآن را جمع کند . میان مردم برخاست و گفت : هرکه از پیامبر صلی الله علیه و آله چیزی از قرآن را دریافت داشته است ، پیش ما بیاورد .

مردم ، قرآن را در صحیفه ها ، لوح ها و شاخه های خرما می نوشتند ، عُمَر از هیچ کس چیزی را نمی پذیرفت مگر اینکه دو شاهد ، شهادت دهند [ که آن متن ، قرآن است ] .


1- . کنز العمّال 2 : 245 ، حدیث 4768 ؛ تاریخ المدینة 1 : 374 ، حدیث 1166 . در «صحیح بخاری 4 : 1913 ، حدیث 7419» از ابن عبّاس روایت است که عُمَر گفت : قاری ترین ما «اُبَیّ» است و ما لَحن اُبَیّ را وا می نهیم ، و اُبَیّ ، می گفت : قرآن را از دهان پیامبر صلی الله علیه و آلهگرفتم .

ص:116

عُمَر در حالی که قرآن را گرد می آورد ، به قتل رسید .

[ پس از عُمَر ، عثمان خلیفه شد ] عثمان برخاست و گفت : هرکس از کتاب خدا چیزی در دست دارد ، برای ما بیاورد .

وی ، هیچ متن قرآنی را نمی پذیرفت مگر اینکه دو شاهد بر آن شهادت دهند .

خُزَیمة بن ثابت آمد و گفت : به نظر من دو آیه را شما وا نهادید و ننوشتید ! پرسیدند : کدام دو آیه ؟

خُزَیمه گفت : از رسول خدا صلی الله علیه و آله دریافتم که فرمود : « لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ » ؛(1) پیامبری از خودتان برایتان آمد که درد و رنج شما بر او سخت است ... (تا آخر سوره) .

عثمان گفت : شهادت می دهم که این دو آیه ، از نزد خداست . به نظرت آن دو را کجا بگذاریم ؟

خُزَیمه گفت : با آن دو ، آخرین [ سوره ای ] را که نازل شد به پایان رسان .

عثمان ، آن دو را در آخر سوره برائت ، نهاد .(2)

در روایت دیگری ، آمده است :

حارث بن خُزَیمه این دو آ یه (از آخر سوره برائت) را پیش عُمَر آورد . عُمَر پرسید : چه کسی با تو بر این همراه است ؟

خُزَیمه ، گفت : به خدا ، نمی دانم ! جز اینکه این دو آیه را از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم و حفظ کردم و به خاطر سپردم .


1- . سوره توبه 9 آیه 128 - 129 .
2- . المصاحف 1 : 171 و224 ، حدیث 33 و98 .

ص:117

عُمَر گفت : من هم شهادت می دهم که آن دو را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم .

سپس عُمَر گفت : اگر سه آیه بود ، آن را سوره ای جداگانه قرار می دادم . به سوره ای از قرآن بنگرید ، آن دو را به آن ملحق سازم . این دو آیه را به آخر سوره برائت ، می چسبانم(1) .(2)

3 . ابن ابی داوود در المصاحف از حسن نقل می کند که :

عُمَر از آیه ای از کتاب خدا پرسید ، گفتند : به همراه فلا نی بود ، در جنگ یَمامه کشته شد .

عُمَر گفت «إنّا للّه» (ما ملک خداییم) و دستور داد قرآن را گرد آورند و این کار انجام شد .

از این رو ، عُمَر نخستین کسی است که قرآن را در مُصحف جمع کرد .(3)

4 . ابن انباری در المصاحف از ابو اسحاق ، از بعضی از اصحابش نقل می کند که گفت :

چون عُمَر مُصحف را گرد آورد ، پرسید : خوش بیان ترین فرد کیست ؟ گفتند : سعید بن عاص . پرسید : خوش نویس ترین شخص کیست ؟ گفتند : زید بن ثابت .


1- . المصاحف 1 : 221 ، حدیث 96 .
2- . این روایت ، به گونه ای دیگر نیز نقل شده است که براساس آن ، می توان آن را چنین ترجمه کرد : به سوره ای از قرآن بنگرید و این دو آیه را به آن ملحق سازید . این دو آیه ، به آخر سوره برائت ملحق شد م .
3- . همان ، ص170 ، حدیث 32 .

ص:118

عُمَر گفت : سعید قرآن را املا کند و زید آن را بنویسد .

چهار قرآن نوشتند . به هر یک از شهرهای کوفه ، بصره ، شام ، حجاز ، یکی از آنها را فرستاد .(1)

5 . ابن اَبی داوود ، از عبداللّه بن فَضاله نقل می کند که گفت :

چون عُمَر خواست «مصحف امام» را بنویسد ، گروهی از اصحابش را برای این کار نشاند و گفت : هرگاه در لهجه اختلاف کردید ، آن را به گویش «مُضَر» بنگارید ، زیرا قرآن بر مردی از مُضَر نازل شد .(2)

در روایت دیگر ، آمده است که گفت :

در مصحف های ما جز فرزندانِ قُرَیش و ثقیف ، نباید املا کنند .(3)

6 . ابن سعد در الطبقات از محمّد بن کعب قُرَظی روایت می کند که گفت :

پنج تن از انصار - در زمان پیامبر - قرآن را گرد آوردند : مُعاذ بن جبل ، عُبادة بن صامت ، اُبَیّ بن کعب ، ابو اَیّوب ، ابو درداء .

چون دوران عُمَر فرا رسید ، یزید بن اَبی سفیان به وی نوشت که اهل شام فراوان شدند و شهرها را پر کرده اند و به کسانی نیاز دارند که قرآن را یادشان دهد و آنها را فقیه گرداند . ای امیر مؤمنان ، اشخاصی را بفرست که آنان را تعلیم دهد .

عُمَر این پنج نفر را فرا خواند و گفت : برادران شامی تان کسانی را به یاری خواسته اند که قرآن را به آنها بیاموزاند و آ نان را در دین فقیه گرداند . به سه نفر از خودتان (خدا شما را رحمت کناد) یاری ام دهید .


1- . کنز العمّال 2 : 245 ، حدیث 4767 .
2- . المصاحف 1 : 172 ، حدیث 34 .
3- . المصاحف 1 : 173 ، حدیث 35 - 37 .

ص:119

اگر سه تن از شما این کار را می پذیرد ، رهسپار شوید وگرنه ، قرعه بیندازید .

گفتند : قرعه نمی اندازیم . ابو ایّوب سالمند و اُبَیّ بن کعب ، بیمار [ دل ] است .

مُعاذ و عُباده و ابو درداء ، آماده رفتن شدند .

عُمَر گفت : از «حِمْص» بیاغازید . مردمانِ گوناگونی را خواهید یافت ، بعضی شان تیز فهم اند [ و به سرعت آموزه ها را فرا می گیرند ] اگر چنین افرادی را دیدید ، دسته ای از مردم را به آنها بسپارید .

هرگاه وضع «حِمْص» را رو به راه یافتید ، یکی تان در آنجا بماند و دیگری به دمشق و نفر سوّم به فلسطین برود .

آنان به «حمص» درآمدند و در آن بودند تا اینکه از مردم آنجا آسوده خاطر شدند . عُباده در «حِمْص» ماند ، ابو درداء به دمشق بازگشت و در این شهر بود تا از دنیا رفت . مُعاذ به فلسطین رفت و در همان جا درگذشت .(1)

7 . ابن سعد ، از خُزَیمة بن ثابت روایت می کند که گفت :

آیه « لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ » ؛(2) (پیامبری از خودتان ، آمد) را پیش عُمَر و زید بن ثابت آوردم .

زید پرسید : چه کسی با تو شهادت می دهد که این سخن ، آیه قرآن است ؟


1- . طبقات ابن سعد 2 : 357 .
2- . سوره توبه 9 آیه 128 .

ص:120

خُزَیمه می گوید ، گفتم : به خدا سوگند ، نمی دانم [ و شاهدی را سراغ ندارم ] .

عُمَر گفت : من همراه او بر این آیه گواهم .(1)

8 . از یحیی بن جَعْدَه ، روایت است که گفت :

عُمَر آیه ای از قرآن را نمی پذیرفت مگر اینکه دو شاهد بر آن شهادت دهند .

یکی از انصار ، دو آیه را آورد . عُمَر گفت : بر این د و آیه ، شاهدی جز تو نمی خواهم .

[ آن دو آیه ، چنین اند : ] « لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ » ؛(2) (پیامبری از خودتان آمد) تا آخر سوره توبه .(3)

9 . از ابن عبّاس روایت است که عُمَر بر منبر رفت ، سخنرانی کرد و گفت :

خدای بزرگ محمّد را با [ آیین ] حق فرستاد و قرآن را بر او فرود آورد . در کتاب خدا ، آیه رجم (سنگسار) بود . پیامبر بدان عمل کرد و ما هم پس از او به رجم دست یازیدیم .

می ترسم با گذشت زمان ، کسی بگوید : واللّه ، ما رجم را در کتاب خدا نمی یابیم و بدین سان ، با ترک واجبی که خدا نازل کرد ، گمراه شوند .

بدانید که رجم بر کسی که زنای مُحْصَن کند و شاهدان شهادت دهند یا با حاملگی و اعتراف همراه باشد ، حق است .


1- . کنز العمّال 2 : 244 ، حدیث 4764 .
2- . سوره توبه 9 آیه 128 - 129 .
3- . کنز العمّال 2 : 244 ، حدیث 4766 ؛ تاریخ دمشق 16 : 365 .

ص:121

پس از آن ، می خواندیم : «از پدرانتان روی بر متابید که نشانه کفر شماست»(1) یا «این ناسپاسی است که خود را فرزند پدرتان ندانید» .(2)

10 . ابن سعد ، از محمّد بن سیرین روایت می کند که گفت :

عُمَر در حالی که گردآوری قرآن را به پایان نرساند ، کشته شد .(3)

از سَوَّار بن شَبیب روایت است که گفت :

به همراه گروهی بر ابن زبیر درآمدم . از او درباره عثمان پرسیدم که چرا مصحف ها را پاره پاره کرد و زمین ها را قُرُق ساخت ؟

ابن زبیر ، گفت : برخیزید ، شما حَرُوری [ از اهل خوارج ] هستید .

گفتیم : ما حَرُوری نیستیم .


1- . این سخن ، ترجمه «لا ترغبوا عن آبائکم فإنّه کفرٌ بکم» می باشد . در «فتح الباری 12 : 47» به جای «کفر بکم» عبارت «کفر بربّکم» ضبط است و به نقل از ابن بطّال آمده است : معنای این دو حدیث ، آنچه بر سر زبان هاست به غیر پدر خود را منسوب ساختن نیست ... مقصود این است که هرکس از روی عمد و با اختیار ، خود را فرزند دیگری داند ، کافر به خداست . در جاهلیّت این کار را زشت نمی شمردند که شخص فرزند دیگری را بپذیرد و آن فرزند خود را به همان پدر خوانده منسوب سازد تا اینکه آیه نازل شد : خود را فرزند پدرانتان بدانید ... ، فرزند خوانده ها ، پسرانِ حقیقی شما نیستند ... نیز مراد از «کفر» در اینجا ، حقیقتِ کفر که شخص را برای همیشه دوزخی می سازد نیست ... سبب کاربرد واژه کفر در اینجا ، دروغ بستن بر خداست ؛ گویا شخص می گوید : خدا مرا از آب فلانی آفرید ، در حالی که چنین نیست .. . در «عمدة القاری 23 : 262» آمده است : مقصود از کفر ، کفر واقعی یا کفران نعمت و انکار حقّ خدا و حقّ پدر است ... (م) .
2- . بنگرید به ، تاریخ طبری 2 : 235 ؛ صحیح بخاری 6 : 2504 ، حدیث 6442 .
3- . طبقات ابن سعد 3 : 294 .

ص:122

ابن زبیر گفت : شخصی دروغ گو و حریص پیش عُمَر آمد و گفت : ای امیر مؤمنان ، مردم در قرائت ، اختلاف دارند !

عُمر خواست مصحف ها را گرد آورد و بر یک قرائت سامان بخشد ، امّا کارد به شکمش خورد و درگذشت .

چون خلافت به عثمان رسید ، همان مرد ، آن سخن را یادآور شد . عثمان مصحف ها را گرد آورد . مرا پیش عایشه فرستاد ، صحیفه هایی که پیامبر قرآن را در آنها نوشت ، آوردم . آنها را بر مصاحف عرضه کردیم تا استوارشان ساختیم .

سپس عثمان دستور داد دیگر مصحف ها را پاره سازند و این کار صورت گرفت .(1)

وارسی و نقد

در این روایات ، نام عُمَر به عنوان گرد آورنده قرآن یا کسی که در جمع آن شرکت داشت ، آمده است . این متون - که آنها را از منابع اصلی اهل سنّت آوردیم - گرچه از سویی اندیشه مذکور را به ذهن نزدیک می سازد ، لیکن از سوی دیگر آن را دور می کند .

روایت اوّل

در روایت نخست ، انصار ، پیشنهاد جمع قرآن را به عُمَر می دهند و عُمَر با این ادّعا که زبان آنها لهجه و اشتباه دارد ، اجازه این کار را به آنها نمی دهد ، در

حالی که اُبَیّ بن کعب (سرآمد قاریان) بزرگ و برگزیده و دانای آنهاست و زید بن ثابت (جامع قرآن در دوران خلفای سه گانه) یکی از همین انصار است .


1- . تاریخ المدینة 2 : 116 ، حدیث 1711 .

ص:123

بالاتر از این ، در خبر «طبقات ابن سعد 2 : 357» علی رغم ارجمندی وی ، گوشه و کنایه به او را شاهدیم !(1)

می توانیم تن ندادن عُمَر را به جمع قرآن از سوی انصار ، در این بدانیم که عُمَر بر این باور بود که قریش از همه مردمان برتر است ؛ چراکه از نسل اسماعیل و ابراهیم اند که کعبه را ساختند و به پرده داری خانه خدا و پذیرایی از مهمانان خدا و سیراب کردن آنان ، شرافت یافتند و دیگران را نباید همپایه اینان دانست و سنجید (نه اینکه دلیل این کار ، لهجه داشتن زبان آنها باشد) .

به پندار عُمَر ، خدا انصار را به خاطر خودشان نستود ، بلکه مدح انصار به خاطر پیروی از مهاجران بود .

این معنا ، آشکارا بر زبان عُمَر آمده است ، می گوید :

لقد کنتُ أری أنّا رَفَعْنا رفعةً لا یَبْلُغُها أَحَدٌ بعدنا ؛(2)

(چون آیات 97 تا 100 سوره توبه نازل شد) دیدم به جایگاهی بالا رفتیم که هیچ کس بعد از ما ، بدان نمی رسد .

مشهور است که عُمَر آیه « وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ »(3) (پیشتازان نخست ، مهاجران و انصار و کسانی که به خوبی آنان را پیرویدند) را این گونه می خواند : مهاجران (اوّلین سبقت گیرندگان) و اَنصار ، همان ها که به خوبی مهاجران را پیرویدند .


1- . زیرا واژه «سقیم» در روایت ، به معنای مریض و بیمار نیست ، بلکه می خواهند سخن عُمَر را بر زبان آورند که می گفت : اُبَی بن کعب ، آیات منسوخ را می خواند و این سخن ، خُرده بر وی به شمار می آید .
2- . بنگرید به ، تفسیر طبری 11 : 8 ؛ الدرّ المنثور 4 : 268 .
3- . سوره توبه 9 آیه 100 .

ص:124

واژه «الأنصار» را مرفوع می خواند و «واو» بعد آن را حذف می کرد و جمله بعد را صفتِ اَنصار می دانست ؛ یعنی خدا از مهاجران و از پیروان انصاری شان ، راضی شد .

این فهم و قرائت را اُبَیّ بن کعب (سرآمد قاریان) نمی پذیرفت ؛ زیرا سخن وحی بدین گونه نبود و بر زبان پیامبر صلی الله علیه و آله بدین سان نیامد ، بلکه اُبَیّ ، فضل

مهاجران و انصار را یکسان می دانست .

از ابو سَلَمه و محمّد بن ابراهیم تیمی ، روایت است که گفت :

عُمَر به شخصی گذشت که برای مهاجران می خواند « وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ »(1) (تا آخر آیه) .

عُمَر ایستاد و گفت : بیا . چون آمد ، پرسید : چه کسی این آیه را [ بدین گونه ] برایت خواند ؟

وی گفت : اُبَیّ بن کعب آن را برایم قرائت کرد .

عُمَر گفت : پیش اُبَی برویم . سوی اُبی رهسپار شدند . اُبَی بر بالشی تکیه داشت و سرش را شانه می زد . عُمَر بر وی سلام کرد ، اُبَی جواب سلامش را داد .

عُمَر پرسید : ای ابو مُنْذِر ، اُبَی گفت : بگوشم . عُمَر پرسید : آیا این آیه را [ بدین سان ] تو قرائت کردی ؟

اُبَیّ گفت : درست است . آن را از رسول خدا دریافتم .

عُمَر پرسید : تو آن را از رسول خدا دریافت داشتی ؟


1- . همان .

ص:125

اُبَیّ (سه بار) گفت : آری ، آن را از پیامبر صلی الله علیه و آله دریافت داشتم و در بار سوّم ، با خشم گفت : آری ، واللّه ، خدا آن را بر جبرئیل [ همین گونه ] نازل کرد و جبرئیل آن را بر قلب محمّد صلی الله علیه و آله فرود آورد و در این باره ، از خطّاب و پسرش نظر نخواست .

عُمَر از نزد اُبَیّ بیرون آمد ، در حالی که دستانش را برافراشت و «اللّه اکبر ، اللّه اکبر» می گفت .(1)

بعید نمی نماید که عُمَر (افزون بر آنچه آوردیم ، ترجیح قریش بر دیگران) به خاطر موضع انصار نسبت به مهاجران در زمان پیامبر و موضع آنان نسبت به ابوبکر و عُمَر در سقیفه (و اینکه گفتند : یک امیر از ما و یک امیر از شما) و مهم تر

از همه ، محبّت نسبت به اهل بیت علیهم السلام و این سخنشان که همگی گفتند : «جز با علی بیعت نمی کنیم»(2) این رویکرد را در پیش گرفت .

اینکه عُمَر «واو» را از این آیه زدود ، جسارت بر کلام خدا و حذفِ حرفی از آن است .

وی ، این آیه را پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله خواند . این توجیه جا ندارد که عُمَر آیه را آن گونه که بایسته بود ، نمی دانست ؛ زیرا اهل سنّت چنان جایگاه بلندی برای عُمَر قائل اند که می گویند وی روح شریعت را در می یافت و در مسائل بسیاری ، وحی با نظر وی (نه پیامبر صلی الله علیه و آله) همسان می شد .

چگونه می توان پذیرفت که عُمَر قرائت آیه ای را که در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله خوانده


1- . مستدرک حاکم 3 : 345 ، حدیث 5329 ؛ کنز العمّال 2 : 256 ، حدیث 4858 ؛ تاریخ المدینة 1 : 362 ، حدیث 1116 .
2- . بنگرید به ، تاریخ طبری 2 : 233 ؛ الکامل فی التاریخ 2 : 189 .

ص:126

می شد (و مهاجران و انصار آن را شنیدند) نمی دانست ؟ چرا در اینجا وحی با او همخوان نگشت و قرآن را با پیشنهاد وی تصحیح نکرد ؟

قرآن ، کتاب خداست که خدا آن را از تحریف مصون داشت و فرمود : « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » ؛(1) ما قرآن را نازل کردیم و خود نگهبانِ آنیم .

نیز روایت اوّل نادرستی این شایعه را بیان می دارد که زید بن ثابت قرآن را در دوران ابوبکر ، گرد آورد ؛ زیرا انصار پیش عُمَر آمدند و گفتند : ای امیر مؤمنان آیا

[ اجازه می دهی ] قرآن را در مصحفی گرد آوریم ؟

اگر قرآن ، در عهد ابوبکر گرد آمده بود ، انصار ، بار دیگر جمع آن را به عُمَر پیشنهاد نمی کردند و عُمَر آنها را به داشتنِ لهجه متّهم نمی ساخت ؛ چراکه قرآن به دست یکی از آنها (و در زمان پیش از عُمَر) گردآوری شد .

این گروه ، افزون بر قدرت اجرایی ، می خواستند بر قدرتِ مذهبی و دینی سیطره یابند و می کوشیدند قرآن و سنّت را [ به نفع خود ] مصادره کنند ؛ زیرا ضرورت آنان را ناچار ساخت قرآن را گرد آورند تا خواب های شیرینی که در سر داشتند ، تحقّق یابد .

روایتِ دوّم

این روایت ، بر خلاف روایت ابو العالیه است که بیان می داشت جمع قرآن در خلافت ابوبکر ، صورت گرفت ؛ اُبیّ بن کعب قرآن را املا می کرد و اشخاصی آن را می نوشتند . چون به این آیه رسیدند : « ثُمَّ انصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ

لاَ یَفْقَهُونَ »(2) (سپس بازگشتند . خدا بدان خاطر که مردمان نفهمی بودند ، دل هاشان


1- . سوره حجر 15 آیه 9 .
2- . سوره توبه 9 آیه 127 .

ص:127

را واژگون ساخت) پنداشتند که آخرین آیه ای از قرآن است که نازل شد .

اُبَی به آنها گفت : رسول خدا - پس از اینها - این دو آیه را برایم قرائت کرد :

« لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ

رَؤُوفٌ رَحِیمٌ * فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ » ؛(1) پیامبری از خودتان برایتان آمد که درد و رنج شما بر او سخت است ، بر [ هدایت شما ] حرص می ورزد ، بر مؤمنان دل سوز و مهربان است . اگر روی گردانید ، بگو خدا کفایتم می کند ، خدایی جز او نیست ، بر او توکّل می کنم و او پروردگار عرش بزرگ است .

سپس اُبی گفت : این دو آیه ، آخرین نزول قرآنی است . خدا قرآن را به یگانگی خویش به پایان رساند ؛ یعنی به همان سخنی که آن را آغازید و آن این سخن خدای متعال است : « وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلاَّ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لاَ إِلهَ

إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ » ؛(2) پیش از تو پیامبری نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که خدایی جز من نیست ، مرا بپرستید .(3)

این روایت بیان می دارد که آگاهی بر آیه 128 سوره توبه « لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ » ؛ در زمان ابوبکر بود ، نه در عهد عُمَر یا عثمان .

خبر زید را در المصاحف ، روایت بخاری و ترمذی ، تأیید می کند ، در آن آمده است که زید گفت :

پیوسته ابوبکر نزدم می آمد ... قرآن را از روی استخوان ها ، چوب پالان ها ، شاخه های خرما ، سینه های اشخاص گرد آوردم تا اینکه


1- . همان ، آیه 128 - 129 .
2- . سوره انبیا 21 آیه 25 .
3- . مسند احمد 5 : 134 ، حدیث 21264 ؛ المصاحف 1 : 167 ، حدیث 9 .

ص:128

آخر سوره توبه را نزد خُزَیمة بن ثابت انصاری یافتم ، این دو آیه با هیچ کس جز او ، نبود .(1)

بنابراین ، اُبَیّ بن کعب و خُزَیمة بن ثابت ، این آیه را در دوران ابوبکر ، دیدند و زید بن ثابت - در آن زمان - آن را نوشت و آنچه را بعضی از اخبار آورده اند که زید در زمان عثمان ، به آن پی برد (یا حارث بن خُزَیمه این دو آیه را پیش عُمَر آورد)(2) صحیح نمی باشد .

در این روایت دوّم ، می نگریم که حُذَیفه و عثمان ، بر توقیفی نبودنِ جای سوره ها و آیه ها ، تأکید دارند و اینکه جای آنها با رأی صحابه مشخّص می شد ؛ زیرا عثمان می پرسد : این دو آیه را کجا قرار دهیم ؟ خُزَیمه ، می گوید : آخرین نزول قرآن را با آن دو ، ختم کن [ در پی این پاسخ ] عثمان ، سوره برائت را با این دو آیه ، به پایان رساند .(3)

یا عُمَر ، می گوید : اگر سه آیه بود ، آن را سوره جداگانه می ساختم . به سوره ای بنگرید آن دو را به آن ملحق سازم . این دو آیه را به آخر سوره برائت درمی آورم .(4)

آیا ادّعای عُمَر و عثمان درست است که در جمعِ قرآن بر دو شاهد تکیه کردند یا آنچه را قُرطُبی - به گمان خود - در ردّ شیعه می آورد و می گوید :

چون خُزَیمه این دو آیه را آورد ، بسیاری از صحابه آن دو را به یاد


1- . صحیح بخاری 4 : 1720 ، حدیث 4402 ؛ سنن ترمذی 5 : 283 ، حدیث 3103 .
2- . المصاحف 1 : 221 ، حدیث 96 .
3- . المصاحف 1 : 171 ، حدیث 33 .
4- . همان ، ص221 ، حدیث 96 .

ص:129

آوردند . زید این دو آیه را می دانست و از این رو گفت : دو آیه از آخر سوره توبه نیست .

اگر زید بر این دو آیه آگاه نبود ، در نمی یافت که چیزی از قرآن مفقود است یا نه .

آیه با اجماع ثابت شد ، نه فقط با حرفِ خُزَیمه .(1)

می گوییم : همه قرآن با اجماع ثابت است (نه فقط این آیه) و تواتر به این تأویل ها و تخمین ها نیاز ندارد ؛ زیرا مردم آیه ها و سوره هایی را که تا آن زمان نازل شد ، در شب و روز می خواندند و به طور کامل می شناختند و آنها را از سخنانِ شاعران و ادیبانِ عرب ، تمیز می دادند .

اگر قرآن میان مسلمانان مشهور و متواتر بود و در نمازهاشان آن را می خواندند ، چرا باید در تأیید آیات بر دو شاهد تکیه کرد ؟

اگر شهادت خُزَیمه را صحیح بدانیم چون با شهادت عُمَر همراه شد (یا بدان خاطر که پیامبر صلی الله علیه و آله شهادت خُزَیمه را [ به تنهایی ] با دو شهادت برابر شمرد) موضوع دو شاهد در مرافعات را چگونه تصحیح کنیم ؟ زیرا دو شاهد باید دو شخص دیگر (غیر از مُدَّعی) باشند .

[ در اینجا ، خُزَیمه ، مُدّعی است ] باید دو شاهد دیگر بیاورد یا بگوییم ادّعای وی باطل است ، زیرا نتوانست شاهدان را کامل کند .

اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله شهادت خُزَیمه را مساوی دو شاهد ، انگاشت ، بدان معنا نیست که شهادت وی ، جایگزین دو شاهد است . پیامبر صلی الله علیه و آله برای بالا بردن شأنِ


1- . تفسیر قرطبی 1 : 56 ؛ نیز بنگرید به سخن ابن عطیّه اَندلسی در «المحرّر الوجیز 3 : 100» .

ص:130

خُزَیمه و گرامی داشت وی ، این سخن را بر زبان آورد ، نه اینکه حکم خدا را در شاهد آوردن ، تغییر دهد .

سخن پیامبر صلی الله علیه و آله بدان معناست که خُزَیمه ، شخص عادل و مورد اعتماد است ، این شایستگی را دارد که برای دیگران شهادت دهد .

از سویی - در اینجا - خُزَیمه ، مُدّعی است ، واجب است دیگران بر سخنِ او شهادت دهند . پذیرش ادّعای وی ، بدون بَیّنه و شهود ، جایز نمی باشد .

و از سوی دیگر ، زید برای گرفتن آیه از خُزَیمه ، نیازمند شاهد نبود ؛ زیرا این دو آیه - بنا بر آنچه می گویند - معروف بود و نزد زید وجود داشت سپس آن را گم کرد . آیه گم شده ، نزد خُزَیمه یافت شد (شاهد نمی خواست) زیرا در روایت می خوانیم : چون خُزَیمه آن دو آیه را آورد ، بسیاری از صحابه ، آن را به یاد آوردند .

بسا عُمَر با این کار ، به گمان خویش می خواست قرآن های از دست رفته را(1) با کمترین دلیل شرعی (دو شاهد عادی) نه دو شاهد از برگزیدگان صحابه ، گرد آورد (از این سخن به خدا پناه می بریم) .

این ، همان رویکردی است که امیرالمؤمنین علیه السلام از آن بیم داشت ؛ زیرا با این شیوه ، غیر قرآن بر قرآن افزوده می شد .

پیش از این ، روایتِ ابن اَبی شَیْبَه (م235 ه ) و جوهری (م323 ه ) و ابن ضُرَیس (م294 ه ) و مستغفری (م432 ه ) و آنچه در احتجاج طبرسی و کتاب سُلَیم هست ، در این زمینه ، گذشت .

رویکرد نادرست خلفا (یا فهم خطای آنان) نزدیک بود مسلمانان را در وادی


1- . اشاره به این سخن عمر است که گفت : با مرگ محمّد ، قرآن های فراوانی از دست رفت .

ص:131

تحریف اندازد و قرآن را در معرض زیادت و نقصان قرار دهد ، لیکن خدا کتابش را حفظ کرد .

شاید دلیل تأخیر عُمَر در اینکه مصحف خود را «مصحف امام» اعلان دارد ، عدم پذیرش خطّ مشی او (و آنچه را می خواست در قرآن اجرا کند) از سوی مسلمانان بود ؛ زیرا آنان ، جز آنچه را در عهد پیامبر سراغ داشتند و می خواندند ، نمی پذیرفتند و عُمَر می ترسید که مردم او را به زیادت در قرآن متّهم سازند ، هرچند عُمَر در شأن خویش می دید که سوره بسازد .(1)

زید بن ثابت به عُمَر گفت :

اگر از قرآنی که خواستید فارغ شوم و علی قرآنی را که نوشت آشکار سازد ، آیا کار شما هیچ و پوچ نمی شود ؟!

این سخن ، از این راز پرده برمی دارد که چرا عُمَر قرآنش را به عنوان «قرآن رسمی دولت» اعلان نکرد . وی از مردم می ترسید و از مخالفت امام علی علیه السلامبیم داشت .

عُمَر اگر می توانست قرآن را زیاده و کم کند ، آیه سنگسار پیرمرد و پیرزن و دو سوره «حَفْد» و «خَلْع» و دیگر آیه ها و سوره هایی را که ادّعا داشت ، در قرآن در می آورد ، امّا خدا کتابش را از زیادت و نقصان ، حفظ کرد .

افزون بر این ، در روایت المصاحف می خوانیم : عُمَر بلند شد و برای مردم سخنرانی کرد و از آنان خواست که مصحف هاشان را بیاورد . پس از عُمَر ، عثمان این کار را کرد .. .

می پرسیم : آیا جمع قرآن را باید به عُمَر نسبت داد یا به عثمان ؟


1- . عُمَر درباره دو آیه پایانی سوره توبه ، گفت : اگر سه آیه بود ، آن را سوره ای جداگانه قرار می دادم.

ص:132

مهم این است که روایتی وجود ندارد که خبر دهد ابوبکر در این کار ، بر عُمَر و عثمان ، سبقت جُست . بدین ترتیب ، نزد آنان ، مصحف عُمَر «مصحف امام» است ، نه مصحف ابوبکر و نه مصحف عثمان که در ماجرای جمع قرآن بعد از پیامبر مورد اعتمادند ، گرچه می گویند یکی از آن دو ، از دیگری گرفت .

این معنا به صراحت در المصاحف از عبداللّه بن فَضاله ، نقل شده است . در آن می خوانیم :

چون عُمَر خواست «مصحف امام»(1) را بنویسد ، گروهی از صحابه

را برای این کار نشاند .. .(2)

در کنز العمّال آمده است :

چون عُمَر مصحف را گرد آورد ... چهار مصحف نوشتند ؛ مصحفی را به کوفه ، مصحفی را به بصره ، مصحفی را به شام ، مصحفی را به حجاز فرستاد .(3)

آیا فرستادن مصحف ها به شهرها ، به امر عُمَر صورت گرفت یا بر اساس روایات دیگر - که نزد مسلمانان مشهور است - به دستور عثمان بود ؟ یا به امرِ عُمَر و عثمان - با هم - انجام شد ؟

فرستادنِ مصحف ها به سرزمین ها ، از سوی عُمَر ، به چه معناست ؟ آیا برای آن است که قرآنش را مصحف امام سازد ؟ یا هدف دیگری را در سر داشت ؟


1- . [ از دیدگاه اهل سنت ] این اصطلاح برای مصحف مرجع و الگویی به کار می رفت که مردم بر آن اجماع داشتند ، سپس به نسخه ای اختصاص یافت که عثمان آن را می خواند .
2- . المصاحف 1 : 173 ، حدیث 34 .
3- . کنز العمّال 2 : 245 ، حدیث 4767 .

ص:133

اگر چنین بود ، چرا در دورانِ عمر - و پس از آن - این مصحف ، تثبیت نشد و مورد اعتماد قرار نگرفت ؟

مهم تر از اینها ، سخن عُمَر درباره دو آیه ای است که نزد خُزَیمه (یا ابن خُزَیمه) یافت شد . عُمَر گفت : اگر سه آیه بودند ، آنها را سوره مستقل قرار می دادم .. .

این سخن ، بر توقیفی نبودن سوره ها و آیات - نزد عُمَر - رهنمون است و اینکه وی در آنها اجتهاد می ورزید ، به گونه ای که می توانست - از پیش خود - سه آیه را ، یک سوره قرار دهد .

این سخن را بسیاری از عالمان اهل سنّت در زمانِ حاضر ، برنمی تابند ، هرچند عُمَر آن را گفته باشد .

پرسش ، همچنان باقی است ؛ اینکه آیا ترتیب سوره ها و آیه ها ، به امر پیامبر صلی الله علیه و آله بود یا با اجتهاد صحابه صورت گرفت ؟

بجاست این موضوع ، جداگانه ، واکاوی شود .

روایتِ سوّم

این روایت ، از نظر سند «مُنقطع» است ؛ زیرا حسن بصری ، دوران عُمَر را درک نکرد تا از وی حدیث کند [ وی متولّد سال 21 هجری است و هنگام مرگ عُمَر (سال 23 ه ) کمتر از سه سال داشت ] .

نیز این روایت ، آشکارا به عدم جمع قرآن در عهد ابوبکر اشاره دارد ؛ زیرا اگر قرآن در دوران ابوبکر گرد می آمد ، عُمَر - بار دیگر - جمع آن را خواستار نمی شد .

این حدیث گویاست به اینکه عُمَر پس از جنگ یَمامه به جمع قرآن دست یازید ؛ زیرا در آن می خوانیم :

ص:134

عُمَر از آیه ای از قرآن پرسید ، گفتند : با فلا نی بود ، در جنگ یمامه کشته شد .

عُمَر «إنّا للّه» گفت و به جمع قرآن دستور داد . وی نخستین کسی است که قرآن را در مصحف گرد آورد .(1)

این خبر ، با روایت بخاری و ترمذی از زید بن ثابت سازگار نمی افتد که بیان می دارد زید ، در دوران ابوبکر با اصرار عُمَر ، قرآن را جمع کرد .(2)

اهل سنّت ، کدام یک از این دو خبر را می گیرند و کدام را وا می نهند ؟

بسا بگویند : عُمَر در دوران ابوبکر ، از آن آیه پرسید و این روایت به روزگار او ارتباط می یابد ، نه عُمَر .

امّا سؤال همچنان پا برجاست . می پرسیم : قول راوی - در ذیل خبر - که می گوید : «اوّلین شخصی که قرآن را در مصحف گرد آورد ، عُمَر بود» چه معنایی دارد ؟

روایت چهارم

بر خلاف دیدگاه مشهور نزد اهل سنّت که قائل اند قرآن به دستور عثمان و در دوران وی به شهرها فرستاده شد ، روایت چهارم بیان می دارد که این کار به امر عُمَر صورت گرفت .

نیز مشهور نزد نویسندگان تاریخ قرآن این است که عثمان پرسید : سخن دان ترین مردم کیست ؟ گفتند : سعید بن عاص . پرسید : نویسنده ترین مردم کیست ؟ پاسخ دادند : زید بن ثابت .


1- . المصاحف 1 : 170 ، حدیث 32 .
2- . صحیح بخاری 4 : 1720 ، حدیث 4402 ؛ سنن ترمذی 5 : 283 ، حدیث 3103 .

ص:135

در حالی که در روایتِ چهارم ، این پرسش و پاسخ ،به عُمَر نسبت داده شده است .

در اینجا باید پرسش دیگری را بیفزاییم و بگوییم : آیا این دو سؤال عُمَر ، هنگامِ جمع قرآن بود یا پس از آنکه صحیفه های مردم را گرد آورد ، این پرسش را کرد ؟

به عبارت دیگر ، آیا عُمَر ، سعید و زید را برای اعراب و پاک نویسِ نوشته هایش می خواست یا برای اصل نگارش مصحف و جمع آن ، آن دو را طلبید ؟

چرا در زمانِ دعوت از سعید و زید برای کتابت و جمع قرآن ، آشفتگی وجود دارد ؟ گاه در عهد ابوبکر آن را می آورند و گاه در دورانِ عُمَر و گاه در روزگار عثمان ! پیدا نیست کدام یک از آنها این دو مطلب را پرسید ؟ ابوبکر بود یا عُمَر یا عثمان ؟

روایت پنجم

در این روایت ، آمده است :

چون عُمَر خواست مصحف امام را بنویسد ، گروهی از یارانش را بر این کار گمارد و گفت : هرگاه اختلاف یافتید به لهجه «مُضَر» بنگارید .(1)

از این روایت به دست می آید که عُمَر می خواست قرآن را یکدست سازد و «مصحف امام» بنویسد . به همین خاطر گفت : هرگاه در لغت اختلاف یافتید ، آن را به لهجه «مُضَر» بنویسید ، چراکه قرآن بر فردی از این قبیله نازل شد .


1- . المصاحف 1 : 172 ، حدیث 34 .

ص:136

این سخن بدان معناست که عُمَر تدوین قرآن را بر غیر لغتِ قریش (لهجه هُذَیل، هوازن و ...) برنمی تافت .

مشهور است که عُمَر قرائت «عتّی حین» را به جای « حَتّی حِینٍ » از ابن مسعود انکار کرد و به وی نوشت : قرآن به لغت هُذَیل نازل نشد . با لغتِ قریش قرآن را برای مردم قرائت کن ، با لغتِ هُذَیل نخوان .(1)

چگونه میانِ این قول و این روایت عُمَر از پیامبر صلی الله علیه و آله جمع کنیم که در آن پیامبر صلی الله علیه و آله بیان داشت :

قرآن بر هفت حرف نازل شد ، آن را به هر کدام که فراهم آمد [ و زیانتان به آن می چرخد ] بخوانید .(2)

یا این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود :

ای عُمَر ، تا وقتی [ آیه ] رحمت را عذاب یا عذاب را رحمت نساخته ای ، قرآن همه اش صواب است .(3)

حروف هفت گانه ، دست کم شامل لغات و لهجه ها می شود ، سپس قرائت های دیگر را در بر می گیرد .

از دیگر سو ، عُمَر با این ادّعا که در زبانِ انصار اشتباه وجود دارد ، برنتافت که آنان قرآن را گرد آورند . چگونه عُمَر - و پیش از او ابوبکر و پس از وی عثمان - جمع قرآن را به زید بن ثابت انصاری وا نهادند ؟!

چگونه عثمان با اینکه اشتباه را - در قرآنی که گرد آورد - دید و می دانست که


1- . الکشّاف 2 : 441 ؛ الدرّ المنثور 4 : 535 ؛ البیان : 185 .
2- . صحیح بخاری 4 : 1909 ، حدیث 4706 .
3- . جامع البیان 1 : 27 (با تحقیق خلیل میس ، دار الفکر ، 1415 ه ) در «مسند احمد 4 : 30 ، حدیث 16413» به جای واژه «رحمت» واژه «مغفرت» آمده است .

ص:137

این کار نزد عرب ، زشت است ، آن را [ به حال خود ] رها ساخت ؟

چگونه این اخبار با فرستادن سه تن از انصار به «حِمْص» و «دمشق» و «فلسطین» برای تعلیم قرآن ، سازگار می افتد ؟

ابن حجر در فتح الباری بر روایتِ پیشین ، این گونه تعلیق می زند :

در کسانی که نام بردیم ، اَحَدی از «ثقیف» وجود ندارد . همه شان یا قریشی اند یا انصاری .(1)

ابن قُتَیبه در تأویل مشکل القرآن می نگارد :

از آسان گیری خدای متعال این است که به پیامبر دستور داد هر اُمّتی [ وهرقبیله ای ] به لغت خویش وعادت زبانی شان، قرآن را بخوانند.

هُذَلی ، به جای « حَتّی حِینٍ » ، «عتّی حین» می خواند ؛ زیرا وی آن را این گونه تلفّظ می کرد و به کار می برد .

اَسَدی ، حرف مضارع را کسره می داد و قرائت می کرد : «تِعْلَمون» ، «تِعْلَمُ» ، «تِسْوَدُّ وُجُوه» ، «أَلَم إعْهَد إلیکم» .

تمیمی ، همزه را می آورد و قریشی ، آن را نمی آورد .

دیگری می خواند : «وإذا قیل لَهُم» ، «وَغُیِّضَ الماء» (با اشمام کسره به همراه ضمّه)(2) و «هذه بِضاعَتُنا رُدّت إلینا» (با اشمام کسره به همراه ضمّه) و «مالَک لا تَأمَنَّا» (با اشمام ضمّه به همراه ادغام) .(3)


1- . فتح الباری 9 : 19 .
2- . اِشمام در علم قرائت به معنای ساکن ساختن و بی صدا خواندنِ حرفی است با به هم آوردن لب ها و خواندنِ [ آن حرف ] ساکن ، با ضمّه یا کسره ای خفیف بنگرید به ، فرهنگ فرزان 1 : 343 (م) .
3- . تأویل مشکل القرآن : 39 .

ص:138

زُرقانی در مناهل العرفان می نگارد :

حکمتِ نزول قرآن بر حروف هفت گانه ، آسان گیری بر همه اُمّت اسلامی ، به ویژه اُمّت عرب بود که به زبانِ قرآن حرف می زدند . آنان قبیله های فراوانی بودند و اختلافِ لهجه ، تکیه بر بعضی از صداها ، شیوه ادای الفاظ ، شهرت بعضی از واژه ها در بعضی از مدلول ها ، میانشان وجود داشت ، با اینکه نژاد عربی ، گردشان می آورد و زبان واحد ، یکدستشان می ساخت .

اگر قرائتِ قرآن بر یک حرف بر همه شان الزامی می شد ، برایشان سخت بود ؛ چنان که بر اهل قاهره سخت است که با لهجه اُسیوطی حرف بزند ، هرچند زبان عمومی مصری همه مان را گرد هم می آورد و ملیّت مصری ، دل هامان را به هم نزدیک می سازد .

این شاهد ، نمونه آشکاری میان احادیث گذشته است .

هر باری که تکلیف زیاد می نمود ، پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمود :

آن را سوی خدا برگرداندم [ و گفتم خدایا ] بر اُمّتم آسان گیر .

از خدا گذشت و مغفرت را خواستم و اینکه اُمّتم طاقت آن را ندارد .

ای جبرئیل ، سوی اُمّتی بی سواد فرستاده شدم ، در میانشان ، مرد ، زن ، پسر ، دختر و سالمندی وجود دارد که هرگز کتابی نخوانده است ...(1)


1- . مناهل العرفان 1 : 103 .

ص:139

اگر این سخن درست باشد (و پیامبر صلی الله علیه و آله آسان گیری بر امّت را می خواست و - چنان که اهل سنّت قائل اند - به آنان میدان داد [ تا با لهجه دل خواه ، قرآن را بخوانند ] ) چرا عُمَر یا عثمان می خواستند قرائت قرآن را یکدست سازند ؟

روایت ششم

سه روایت اخیر باقی مانده [ روایت ششم و هفتم و هشتم ] بر جمع قرآن عُمر یا یکدست سازی قرائت ها ، دلالتی ندارند .

در روایت ششم ، در پی درخواست والی شام (یزید بن ابی سفیان) عُمَر دست به دامان پنج تن از انصار می شود که قرآن را در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله گرد آوردند . سپس از میان آنها ، اُبَی بن کعب و ابو ایّوب انصاری کنار زده می شود و مُعاذ بن جَبَل و عُبادة بن صامت و ابو درداء برای تعلیم قرائت به اهل حِمْص و دمشق و فلسطین ، به این سرزمین ها می روند .

این برخورد ، انسان را در معیارهایی که عُمَر با اَنصار - پیرامون قرآن - در پیش گرفت ، به شک می اندازد . روشن نیست ، اصول سیاست عُمَر با آنان چه بود ؟ آیا مصحف ها و قرائت هاشان را پذیرفت یا نه ؟

زیرا گاه آنان را به خود نزدیک می سازد و در کارها (از جمله در تعلیم قرآن) از آنها یاری می خواهد و گاه با این ادّعا که لهجه دارند ، اجازه نمی دهد قرآن را گرد آورند .

زید بن ثابت انصاری در این میان ، چه شد ؟ نام او را در این پنج تن از انصار (که قرآن را در عهد پیامبر گرد آوردند و عمر برای تعلیم اهل شام از آنان مدد خواست) نمی یابیم .

آیا عُمَر بعضی از انصار را از خود می رانْد و بعض دیگر را به خود نزدیک می ساخت ؟ این پرسش ، جواب می خواهد .

ص:140

از ابو ادریس خَوْلانی روایت است که ابو درداء با گروهی از اهل دمشق رهسپار مدینه شدند ... .(1)

این روایت ، رهنمون است به اینکه پیش از جمع عُمَر ، اهل شام مصحفی داشتند که قرائتی متفاوت با قرائت عُمَر ، در آن به چشم می خورد .

نیز این روایت بیان می دارد که آنچه را اُبَیّ خواند ، قرآن نبود ، بلکه حدیثی به شمار می آمد که از پیامبر صلی الله علیه و آله در سیاق آیه آموخت .

زیرا می گوید : ای عُمَر ، می دانی که من حاضر بودم و آنان غایب بودند ، من فرا خوانده می شدم و آنان منع می شدند ... واللّه اگر دوست داری در خانه نشینم و هیچ حدیثی را بر زبان نیاورم .

همچنین این متن ، روشن می سازد که عُمَر زید بن ثابت را بر اُبَیّ بن کعب مقدّم داشت و یکی از شامیان ، می خواست اُبَی را بدنام سازد و به وی اهانت کند ؛ زیرا اُبَیّ به دمشقی گفت : «ما کنتم تنتهون معشر الرکیب ، أو یَشْدَفُنی(2) منکم شرّ» ؛ ای سواران ، تا از شما شر نشنوم ، دست بردار نیستید .

روایت هفتم

در این روایت ، عُمَر از خُزَیمه پشتیبانی می کند و به تأیید نقل وی می پردازد . این نقل دلالت ندارد که ماجرا در دوران عُمَر رخ داد . بسا در دورانِ خلافت ابوبکر یا در عهد عثمان صادر شده باشد .

روایت هشتم

این روایت ، مانند روایت هفتم است .


1- . المصاحف 2 : 560 ، حدیث 516 نیز بنگرید به ، ص562 ، حدیث 521 .
2- . در «تاریخ دمشق 68 : 102» واژه «یسترقنی» ضبط است و در «تاریخ المدینة 2 : 710 ، اثر ابن شبه» آمده است : «حتّی یَشْدَفُنی ...» م .

ص:141

روایت نهم

این روایت گویاست به اینکه عُمَر به آیه رجم - در قرآن - اعتقاد داشت ؛ چنان که عبارتِ «از نَسَبِ خویش به پدرانتان روی برمتابید که ناسپاسی است» یا «از نشانه کفر به خدا این است که خود را فرزند پدرتان ندانید» را آیه قرآنی می دانست .

عُمَر گفت : «می ترسم زمان بگذرد و کسی بگوید رجم را در کتاب خدا نمی یابیم» ، «اگر نمی گفتند عُمَر در قرآن افزود ، آیه رجم را به دست خویش می نوشتم .

یعنی عُمَر می خواست این عبارت ها را به عنوان آیه ، در قرآن درآورد ، در حالی که همه به نادرستی این کار آگاه اند ، لیکن اگر مردم اجازه می دادند ، عُمَر این کار را می کرد .

مشکل ما با خلفا و خطّ مشی حاکم آنها ، همین است . آنان می خواستند فهم و نظرشان را به عنوان دین بر امّت تحمیل کنند ، هرچند فهمشان نادرست و بر خلاف عقل و دین باشد .

بارها بیان کردیم آنچه را ادّعای سوره یا آیه بودنش را دارند ، تفسیر است (نه قرآن) رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را به عنوان بیانِ [ آیه ] و دعا (و مانند آن) خواند . هر آنچه را پیامبر صلی الله علیه و آله بر زبان آورد ، نباید قرآن شمرد ، هرچند سخن آن حضرت به منزله قرآن است و در این مطلب ، هیچ اختلافی میان شیعه وجود ندارد .

آیا این سخن که : «اگر نمی گفتند عُمَر در قرآن افزود ، آن را به دستم می نوشتم» دلالت ندارد که قرآن پیش از عهد عُمَر نگارش یافت و میان مردم متداول بود ؟

ص:142

به خواستِ خدا ، روایاتِ زیادت و نقصان در قرآن را - نزد شیعه و سنّی - در بخش دوم این پژوهش «مناقشة روایات التحریف» (واکاوی روایات تحریف) خواهیم آورد .

روایت دهم

هر دو نقل این روایت ،(1) صریح اند به اینکه عُمَر در حالی که قرآن را گرد نیاورد ، درگذشت .

گاه از این دو متن به دست می آید که عُمَر هرگز برای جمع قرآن نکوشید ، می خواست مصحف های دیگران را گرد آورد و امّت را بر یک مصحف و یک قرائت یکدست سازد ، لیکن کارد به شکمش خورد و در پی آن مُرد .

و گاه از روایت به دست می آید که عُمَر از دنیا رفت و موفّق نشد قرآن را به طور کامل ، گرد آورد ، نیز نتوانست امّت را بر یک قرائت و «مصحف امام» گرد آورد ؛ یعنی وی زمینه را برای عثمان آماده ساخت تا با ابوبکر و عُمَر در فضیلتِ جمع قرآن ، شرکت جوید و سهم خویش را از این فضیلت برگیرد .

زیرا از این کار ، امید می رفت که خلفای سه گانه ، فضیلت جمع قرآن را میان خویش تقسیم کنند و علی علیه السلام را از آن محروم سازند ؛ زیرا وی پدر عترت (اهل بیت علیهم السلام) به شمار می آمد و سزاوار نبود که جامع قرآن نیز باشد .

این سخن آنها شبیه تعلیل سابق ایشان است که علی علیه السلام را با این ادّعا از خلافت دور ساختند که نبوّت و خلافت در یک خاندان گرد نمی آید !

* * *


1- . بنگرید به ، طبقات ابن سعد 3 : 294 (در این مأخذ ، سخن ابن سیرین هست که گفت : گرگ اجل ، فرصتِ جمع قرآن را به عُمَر نداد .

ص:143

باری ، نزد نگارنده ثابت نشد که ابوبکر و عُمَر - در دوران خویش - قرآن را گرد آورده باشند تا در زمان عثمان بر مصحف آن دو ، اعتماد شود ، هرچند به این کار تظاهر می کنند و میان مسلمانان مشهور است .

نیز استدلال آنها بر این جمع درست نمی باشد ؛ زیرا اَخبار اضطراب دارند و بعضی از آنها با بعض دیگر ناساز می افتد .

با این سخنان می خواهند فضیلتِ جمع قرآن را از علی علیه السلام بگیرند و همزمان میدان را برای این ادّعا بگشایند که عثمان قرآن را گرد آورد و بدین ترتیب ، خلیفه سوّم را با دو خلیفه پیشین - در این قضیّه - شرکت دهند .

می توان گفت که عثمان برای تصحیح عملکرد خویش به نام شیخین پناه جُست یا چون امویان دیدند عثمان ، خلیفه ای بی مایه و خرفت است ، ابوبکر و عُمَر را برای حمایت از وی ، به میدان آوردند و بدین سان ، طرح و اندیشه سه گانه جمع قرآن ، پدید آمد .

ص:144

زمانِ طرحِ جمع قرآن به وسیله ابوبکر و عُمَر

مسئله نوینی که نویسندگان تاریخ قرآن از آن چشم پوشیده اند این است که احتمال دارد اخبار جمعِ قرآن ابوبکر و عُمَر ، بعدها جعل شدند و در زمان آنان وجود نداشت و از ایشان صادر نشد .

زیرا خلفای اُموی و عبّاسی می کوشیدند اندیشه جمع قرآن عثمان و یکدست سازی مصحف ها را به وسیله او ، بپذیرند و به این امر ، بُعد تاریخی و فضایلی دهند و بیان دارند که اصول این طرح ،(1) قدمت دارد و به پیش از دوران

عثمان می رسد ؛ زیرا در عهد ابوبکر و عُمَر نیز به چشم می خورد .

بدین سان می خواهند بگویند که اندیشه یکدست سازی مصحف ها ، تنها فکر عثمانی نیست ، بلکه فکر عُمَری و بَکْری نیز هست .

بعید نمی نماید که نظرِ دیگری مطرح شود ؛ اینکه عثمان در راستای دفاع از خود ، در این مسئله (و دیگر مسائل) به ابوبکر و عُمَر پناه آورد .

در تاریخ المدینه از عُروة بن زبیر نقل شده است که گفت :

مصری ها [ به مدینه ] آمدند و با عثمان دیدار کردند .

عثمان پرسید : چرا با من دشمنی می ورزید ؟

گفتند : به خاطر پاره کردن مصحف ها .

عثمان گفت : چون مردم در قرائت اختلاف یافتند ، عُمَر از فتنه ترسید ، پرسید : سخن دان ترین شخص کیست ؟ پاسخ دادند : سعید بن عاص ، پرسید : خوش نویس ترین آنها چه کسی است ؟ جواب دادند : زید .


1- . دیدگاه ، یکدست سازی امّت بر یک قرائت و نگارش «مصحف امام» .

ص:145

عُمَر دستور داد مصحفی سامان یابد . این مصحف با بیان سعید و خطّ زید ، نگارش یافت . عُمَر مردم را گرد آورد ، سپس در موسم حجّ آن را بر ایشان خواند .

در دوران جدید ، حُذَیفه به من نوشت که شخصی با دیگری ملاقات می کند و می گوید : قرآنِ من برتر از قرآنِ توست تا آنجا که تا سطح تکفیر یکدیگر پیش می روند .

چون این ماجرا را دیدم ، امر کردم مردم مصحفی را که عُمَر نوشت بخوانند و دیگر قرآن ها را رها سازند و آن ، همین مصحف است . آنچه را خدا برایتان پیش آورد ، بهتر است از آنچه برای خویش خواستید .(1)

در این روایت ، عثمان ، هسته طرحِ جمع قرآن را به عُمَر برمی گرداند و بیان می دارد که مردم را به قرائت مصحفی وا داشت که عُمَر نوشت و از پیش خود ، کاری نکرد .

اگر این سخن درست باشد ، زید بن ثابت در عهد وی ، چه نقشی دارد ؟ چرا زید با ابن مسعود اختلاف می یابد و ابن مسعود بر عثمان می آشوبد ؟

از سَوَّار بن شبیب ، روایت است که گفت :

با گروهی بر ابن زبیر درآمدم . پرسیدم : چرا عثمان قرآن ها را پاره کرد و زمین ها را قُرق ساخت ؟

ابن زبیر گفت : برخیزید [ بروید ] شما حَرُوری [ خوارجی ] هستید .. .(2)


1- . تاریخ المدینه 2 : 202 ، رقم 1983 .
2- . تاریخ المدینه 2 : 116 ، حدیث 1711 .

ص:146

بر اساسِ این متن ، ابن زبیر از سخن سَوَّار بن شبیب دریافت که وی بر اقدام

عثمان (پاره کردن و سوزاندنِ قرآن ها) اعتراض دارد . ابن زبیر این توجیه را آورد که این طرح ، اندیشه عُمَر بود ، لیکن عُمَر پیش از اجرای آن به قتل رسید .

وی این سخن را با پوشیده داشتن نام شخصی که پیشنهاد جمع مصحف ها را به عُمَر داد ، بیان داشت .

پس از همه اینها ، سزامند است که از پیروان خلفا بپرسیم :

اگر می پذیرید که قرآن - هرچند ناقص - جمع آوری شده بود ، این سخن راوی ، چه معنا می دهد که می گوید : «نخستین شخصی که مصحف را گرد آورد ، عُمَر بود» ؟!

اگر کوتاه بیاییم و بپذیریم که عُمَر اوّل کسی است که قرآن را گرد آورد ، نقش ابوبکر - پیش از وی - در جمع قرآن چه می شود ؟

اهل سنّت اعتراف دارند به اینکه صحیفه های ابوبکر نزد عُمَر بود . از این رو ، اوّلین گرد آورنده قرآن ابوبکر است ، نه عُمَر .

اگر در ظهور واژه «کتاب» در «مکتوب» (نوشته های چیده شده و گرد آمده) شک کنیم ، در فهم عمومی مسلمانان از این کلمه نمی توان تردید داشت که در طول قرن ها از این واژه ، نوشته های گرد آمده میان دو جلد را می فهمیدند و در همین معنا ظهور دارد .

جمع به معنای تألیف قرآن، تصوّر ندارد مگر از سوی پیامبر یا وصیّ آن حضرت ؛ زیرا قرآن بر آن حضرت نازل شد . پیامبر صلی الله علیه و آله داناترین مردم به جای آیات در قرآن بود . دیگری نمی توانست قرآن را گرد آورد مگر کسی که به منزله خود آن حضرت باشد و آن شخص ، امام علی علیه السلام بود .

ص:147

حتّی بزرگان صحابه (مانند ابن مسعود و اُبَیّ) جز با نظارت پیامبر صلی الله علیه و آله نمی توانستند قرآن را گرد آورند .

نیز خردمندانه نمی نماید که پیامبر صلی الله علیه و آله آنچه را گرد آورد ، به دست تقدیر بسپارد . آن حضرت می بایست آنها را در خانه اش و پشت بسترش گرد می آورد و از وصیّ خویش می خواست که پس از درگذشت او ، آنها را میان دو جلد گرد آورد .

این ، سخن امام باقر علیه السلام است که فرمود :

هیچ کس ادّعا نمی کند که همه قرآن را گرد آورد مگر اینکه دروغ گوست . قرآن را - آن گونه که خدا نازل فرمود - جمع آوری و حفظ نکرد ، مگر علیّ بن ابی طالب و امامان بعد از وی .(1)

در روایت دیگر می خوانیم :

اَحَدی جز اَوصیا نمی تواند ادّعا کند که ظاهر و باطن قرآن نزد اوست .(2)

بنابراین ، قرآن در دست مسلمانان هست و عترت در جمع و تدوین آن ، شرکت داشتند . بر این ارتباط دو طرفه میان قرآن و عترت ، پیامبر صلی الله علیه و آله تأکید می کرد و می فرمود : آن دو از هم جدا نشوند تا در حوض بر من درآیند .

اینکه امام علی علیه السلام پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله در خانه نشست تا قرآن را گرد آورد ، بیانگر استواری این رابطه میان آن دوست ؛ زیرا قرآن جز به دستِ وصیّ محمّد صلی الله علیه و آله گردآوری نشد .


1- . الکافی 1 : 228 ، حدیث 1 .
2- . همان ، حدیث 2 .

ص:148

از آنجا که علما از بیان این امر در تاریخ جمع قرآن غفلت داشتند ، لازم دیدم بر آن بیشتر اهتمام ورزم و آن را بنمایانم ؛ زیرا این امر ، عُمقِ ارتباط میان قرآن و عترت و بعضی از امور وابسته به امر خلافت و قرآن را روشن می سازد .

در راستای زمینه سازی برای بعضی از امور اعتقادی و نیز این مبحث ، ناگزیر باید به گرایش های فکری خلفا - پیش از بعثت و پس از آن - اشاره کنیم .

ص:149

ریشه های تاریخی و اعتقادی طرح جمعِ قرآن ابوبکر و عُمَر

عُمَر (هنگام وفات پیامبر) و ابوبکر (آن گاه که بر تخت قدرت نشست) به بسنده کردن به قرآن ، فراخواندند .(1) این عملکرد آنان ، ما را به یک امر حیاتی و مهم در تاریخ جمع قرآن رهنمون می سازد که تاکنون باز نشده است .

آن دو ، با تأکید پیوسته پیامبر صلی الله علیه و آله بر عترت ، دریافتند که آن حضرت می خواهد علی علیه السلام را جانشین خود سازد . از این رو ، ندای اکتفا به قرآن را سر دادند تا از تنگنایی که در آینده با آن رو به رو می شدند رهایی یابند و با پذیرش طرح جمع قرآن از نو و قرار دادن این فضیلت برای خودشان (نه علی علیه السلام) آن را تقویت کردند .

بسا اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله ( در بستر بیماری) از صحابه خواست که استخوان شانه و دواتی برای او بیاورند ، می خواست (افزون بر تأکید بر امامت علی علیه السلام) آنان را به وجود آیاتی که درباره اهل بیت نازل شد (و اینکه آنان خلفای پس از اویند) راهنمایی کند .

عُمَر با این سخن که : «حسبنا کتاب اللّه» (کتاب خدا ما را بس است) می خواست به پیامبر صلی الله علیه و آله بگوید : انگیزه و دلیلی ندارد که این آیات را به ما یادآور شوی ، اینها در دست ماست و در سینه مان حفظ داریم و همین ما را از تو و وصیّتی که می خواهی بکنی ، کفایت می کند .

یعنی عُمَر شیوه پناه بردن به قرآن را پیمود تا بر پیامبر صلی الله علیه و آله در دعوتی که قصد داشت مکتوب کند ، عیب گیرد .

مشابه این سخن را عُمَر به امام علی علیه السلام بیان داشت . آن گاه که امام علیه السلام قرآن


1- . همان دو نفر که می گویند آن دو - بعد از پیامبر - قرآن را گرد آوردند .

ص:150

مُفَسَّر را آورد ، گفت : با قرآنت بازگرد ، از هم جدا مشوید .

عُمَر در دوران خلافتش ، آن گاه که می خواست سُنَن (روایات) را بنویسد ، گفت : «مردمانی را به یاد می آورم که پیش از شما کتاب هایی را نوشتند و بر آنها چسبیدند و کتاب خدا را وانهادند . به خدا سوگند ، من هرگز کتاب خدا را با چیزی نمی پوشانم»(1) یا «آرزوی [ خامی ] است همچون خواب و خیال های اهل کتاب»(2) آیا میان این سخنانِ او که برای توجیه منع تدوین حدیث آورد و سرنوشت بنی اسرائیل را مثال زد ، و شعارهای او در زمان پیامبر و پس از آن که ندای قرآن بسندگی را سر داد ، ارتباطی هست ؟

در مقابل ، این اقدامات پیامبر صلی الله علیه و آله چه معنا می دهد که علی علیه السلام را به جانِ خود تشبیه کرد و با وی عقد برادری بست و او را نسبت به خود به منزله هارون نسبت به موسی دانست یا خدا و پیامبر ، شمار جانشینانش را به عَدَد نقبای بنی اسرائیل قرار داد ؟(3)

آیا در این بیان ، چیزی با دیگر چیز ، بیامیخت و بر عُمَر مشتبه شد ؟

آیا این دو سخن عُمَر که گفت : «کتاب خدا ما را بس است» ، «هرگز کتاب خدا را با چیزی نمی پوشانم» بر وجود کتاب شناخته شده و معروف میان مسلمانان دلالت ندارد که عُمَر به عنوان جایگزین سنّت (و به جای آنچه پیامبر می خواست برایشان بنویسد) آن را بسنده دانست ؟

آیا میان شبیه شدن به بنی اسرائیل و خبرهایی که پیامبر صلی الله علیه و آله دراین باره داد که


1- . الجامع معمّر بن راشد 11 : 257 ، حدیث 20484 ؛ مصنّف عبدالرزّاق 11 : 258 ، حدیث 20484 ؛ تقیید العلم : 49 ؛ المدخل الی السنن الکبری 1 : 407 ، حدیث 731 .
2- . تقیید العلم : 49 - 51 .
3- . مناقب آل ابی طالب 1 : 258 ؛ مسند احمد 1 : 398 ، حدیث 3781 .

ص:151

اُمّتش مو به مو ، امّت های پیشین را می پیروند ،(1) ارتباطی هست ؟

آیا این امر به تحریف قرآن در آینده اشاره دارد ؟ چنان که یهود ، تورات را تحریف کردند .

آیا میان سخنِ پیشین عُمَر و روایات زیر ، ارتباطی وجود دارد :

از عُمَر نقل شده است که گفت :

روز درس و بحث یهود ، پیش آنها می رفتم . می گفتند : هیچ یک از یارانت گرامی تر از تو نزد ما نیست ، چراکه پیش ما می آیی .

گفتم : این نیست مگر بدان خاطر که از کتاب های خدا در شگفت می مانم که چگونه یکدیگر را تصدیق می کنند ! تورات ، فرقان را تصدیق می کند و قرآن تورات را ...(2)

عُمَر به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت : اهل کتاب ، احادیثی را می خوانند که دلمان را می رباید ، و وسوسه می شویم آنها را بنویسیم .

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود :

یا بْنَ الخطّاب ، أَمُتَهَوِّکُون کما تَهَوَّکَتِ(3) الیهودُ والنَّصاری ؟ أما


1- . در «صحیح بخاری 6 : 2669 ، حدیث 6889» نیز در «مشکاة المصابیح 3 : 1473 ، حدیث 5361» آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : شما وجب به وجب و ذرع به ذرع ، سنّت های کسان پیش از خود را می پیروید حتّی اگر در سوراخِ سوسماری رفته باشند ، شما به دنبالشان می روید .
2- . کنز العمّال 2 : 153 ، حدیث 4222 .
3- . در «الفائق فی غریب الحدیث 3 : 411» آمده است : تهوُّک و تهوُّر ، به معنای بی اندیشه به کاری دست بَرَد . اَصمعی می گوید : متهوّک ، کسی است که در هر کاری پیش می افتد ؛ و گفته اند : تهوّک و تهفّک ، سخن نااستوار و پریشان است . در «النهایه 5 : 282» می خوانیم : ... و گفته اند : تهوّک ، حیرت و سرگردانی است م .

ص:152

والّذی نَفْسُ مُحمّد بیده ، لَقَد جِئْتُکُم بها بَیْضاء نَقیَّةً ...(1)

ای فرزند خطّاب ، آیا می خواهید چون یهود و نصارا هر خس و خاشاکی را برگیرید ؟!(2)

سوگند به کسی که جان محمّد به دست اوست ، با آیین یکتاپرستی تعالیم پاکیزه و درخشانی را برایتان آوردم .. .

آیا عُمَر می ترسید مسلمانان ، تحت تأثیر تعالیم اهل کتاب قرار گیرند یا بیم داشت پیامبر صلی الله علیه و آله عترت را جانشین خود سازد ؟

آیا در این سخن عُمَر که «کتاب خدا ما را بس است» و نهی ابوبکر از نقل حدیث پیامبر و اکتفا به قرآن (نه سنّت) و اینکه گفت : «میان ما و شما کتاب خدا هست ! حلالش را حلال بدانید و حرامش را حرام شمارید»(3) گوشه زدن به پیامبر صلی الله علیه و آله و بی احترامی به سنّتِ او نیست ؟

خدای سبحان ، مؤمنان را به پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله وا می دارد و رستگاری را در

این می داند که آنان از اوامر پیامبر سرنپیچند :

« وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ


1- . بنگرید به ، مسند احمد 3 : 387 ، حدیث 1595 ؛ مجمع الزوائد 1 : 174 و جلد 8 ، ص262 .
2- . اگر تهوّک را تحیُّر ندانیم ، معنای این جمله ، بدین گونه است : آیا می خواهید چون یهود و نصارا ، سرگردان بمانید ؟ و اگر به معنای تهفّک باشد ، ترجمه چنین است : آیا می خواهید همچون یهود و نصارا پرت و پلا بر زبان آورید ؟ و اگر به معنای تهوُّر باشد ، می توان بدین گونه ترجمه کرد : آیا می خواهید چون یهود و نصارا ، نابخردانه حرف بزنید و بی اندیشه سخن بگویید ؟ م
3- . تذکرة الحفّاظ 1 - 2 - 3 ؛ حجیّة السنّة : 394 .

ص:153

أَمْرِهِمْ » ؛(1) زن و مرد مؤمن را نسزد که هرگاه خدا و رسولش ، اَمری را حکم کند ، خود را در امرشان اختیارْ دار بدانند .

« إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » ؛(2) هنگامی که مؤمنان را پیش خدا و رسول بخوانند تا میانشان حکم کند ، حرفشان این است که : می شنویم و فرمان می بریم و اینان همان رستگاران اند .

چرا ابوبکر و عُمَر ، به قول و فعل و تقریر پیامبر صلی الله علیه و آله تن نمی دهند و از اَوامر آن حضرت سر می پیچند ؟ بالاتر از این ، پیامبر را به تعالیم یهود رهنمون می شوند که آنها را برگیرد !

آیا این رویکردشان بدان خاطر بود که پیامبر صلی الله علیه و آله به پیروی از عترت فرا می خواند ؟ آیا فراخوان به عترت ، بدعت است یا سنّت می باشد ؟!

آری ، ابوبکر و عُمَر با پیامبر صلی الله علیه و آله به مانند یک انسان عادی برخورد می کردند که خطا و صواب بر زبان می آورد ! بر سر پیامبر صلی الله علیه و آله داد می کشیدند !(3)

عُمَر آن گاه که پیامبر صلی الله علیه و آله می خواست بر منافقی نماز گزارد ، جامه اش را کشید .(4)

عُمَر صحابه ای را که نزد پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بودند بدان علّت از آوردنِ قلم و کاغذ بازداشت که پیامبر یاوه می گوید(5) (از این سخن به خدا پناه می بریم) .


1- . سوره احزاب 33 آیه 36 .
2- . سوره نور 24 آیه 51 .
3- . صحیح بخاری 4 : 1833 ، حدیث 4564 ؛ تفسیر قرطبی 16 : 303 ؛ تفسیر ابن کثیر 4 : 206 ؛ مسند احمد 4 : 6 ، حدیث 16178 .
4- . صحیح بخاری 4 : 1715 ، حدیث 4393 ؛ صحیح مسلم 4 : 1865 ، حدیث 2400 .
5- . المنتقی من منهاج الاعتدال 1 : 347 ؛ نیز بنگرید به ، طبقات ابن سعد 2 : 242 .

ص:154

این رویکرد بدان معناست که آنان منزلت متمایز پیامبر صلی الله علیه و آله را نزد خدا نمی دانستند یا نمی خواستند این مقام خداداد را به رسمیّت بشناسند ؛ یعنی می کوشیدند عظمتِ رسالت را از پیامبر جدا سازند و او را یک مُبلّغ عادی قرار دهند که می بایست امانت الهی را به مردم برساند و بس ؛ به گونه ای که شخص آن حضرت در شریعت ، دخالت ندارد .

یا می خواستند بیان دارند که آنچه را محمّد از نزد خدا آورد ، از شخصِ آن حضرت مهم تر است و مؤمنان باید به قرآن پایبند باشند نه به تفسیر و تأویل های پیامبر ؛ چراکه قرآن ، وجوه گوناگونی را در بر دارد . پس باید به قرآن بسنده کنند و به تفسیر و تبیین پیامبر بی اعتنا بمانند .

اگر این خطّ مشی تثبیت می گشت (بنا بر اعتقاد امام علی علیه السلام و بسیاری از صحابه) میدان برای ورود رأی در قرآن باز می شد .

باری ، اکتفا به قرآن (نه سنّت) به طفره رفتن از اوامر پیامبر صلی الله علیه و آله فرا می خواند ، در حالی که طاعت پیامبر ، طاعت خدا و نافرمانی از پیامبر ، نافرمانی خداست . میان سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و قرآن (که آن را از آسمان آورد) اختلافی وجود ندارد ، چراکه خدای متعال می فرماید :

« وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی » ؛(1) پیامبر از سر هوای نفس سخن نمی گوید . آنچه را بر زبان می آورد سخن وحی است .

« فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ * ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ » ؛(2) هرگاه ما خواندیم تو آن قرائت

را پیروی کن ، سپس بیانش بر دوش ماست .


1- . سوره نجم 53 آیه 3 - 4 .
2- . سوره قیامت 75 آیه 18 - 19 .

ص:155

امّا دیگران (با حرف هایی که بر زبان آوردند) می خواستند نقش پیامبر صلی الله علیه و آله و رسالت را کم نما سازند . بسا در این طرحشان ، هدفمند کار می کردند و بسا چنین نبودند ، امّا شاخص ها بر آن دلالت دارد .

آنان می خواستند بگویند که قرآن و نماز ، از پیامبر صلی الله علیه و آله مهم تر است ؛ پیامبر صلی الله علیه و آله (به عقیده آنها) درست و نادرست بر زبان می آوَرَد و سهو و نسیان می کند ، لیکن قرآن ، معصوم است و همین مسلمان را وامی دارد که به قرآن (بدون سنّت) بسنده کند .

یعنی آنان این را می گفتند ؛ زیرا ادّعا داشتند که پیامبر صلی الله علیه و آله در شناخت موضوعات خارجی (مانند گرده افشانی درختان خرما و ...)(1) خطا کرد ، سپس به اجتهاد پیامبر در احکام و حواس پرتی آن حضرت ، قائل شدند .

اگر پیامبر صلی الله علیه و آله دچار اشتباه می شود ، پیروی از قول و فعل وی واجب نمی باشد .

این نگرش ، رویکردی باطل و بر خلاف قرآن بود و پیامبر صلی الله علیه و آله آن را برنمی تافت ؛ زیرا خطاب به اینان ، فرمود :

ألا وإنّی قد أُوتیتُ الکتابَ ومثلَه معه ؛(2)

بدانید که کتاب آسمانی داده شدم و مانند آن ، همراه اوست .

پیامبر صلی الله علیه و آله نمی پسندید که میان سخن وی و قرآن ، جدایی افتد ، زیرا وظیفه داشت قرآن را برای مردم تبیین کند .(3)

گروهی از صحابه نیز بر همین اعتقاد بودند و می دانستند که امر پیامبر صلی الله علیه و آله از


1- . این خبر در «شرح مشکل الآثار 4 : 423» هست .
2- . مسند احمد 4 : 130 ، حدیث 17213 ؛ سنن ابی داود 4 : 200 ، حدیث 4604 .
3- . « لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ » نحل : 44 ؛ تا آنچه را سوی مردم نازل شد برایشان تبیین کنی .

ص:156

قرآن و نماز بیشتر اهمیّت دارد و از مهم ترین واجبات الهی است و باید آن را پیروید .

در صحیح بخاری(1) می خوانیم :

ابو سعید بن معلّی انصاری ، نماز می خواند . پیامبر او را صدا زد . وی کندی کرد . نمازش را خواند ، سپس پیش پیامبر آمد . پیامبر صلی الله علیه و آله بر این دیرکرد برآشفت و او را نکوهید که مگر این سخن خدا را نشنیدی که می فرماید :

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ » ؛(2)

ای کسانی که ایمان آوردید ، هنگامی که خدا و پیامبر صداتان می زنند ، سوی آنها بشتابید . شما را فرا می خوانند تا زنده سازند .

در مقابل ، کسانی بودند که از [ عظمت ] جایگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت ، می کاستند .

امام علی علیه السلام [ در ماجرای فدک و ارث فاطمه علیهاالسلام ] برای ابوبکر روشن ساخت که بر امور معرفتی پا نهاد و اینکه او کُنه قرآن و اَسرار آن را درک نمی کند و فتوایش در حقّ فاطمه علیهاالسلام بر خلاف قرآن است ؛(3) زیرا سطحی می نگرد و ژرف نمی اندیشد .

در حالی که امام علی علیه السلام منزلت پیامبر صلی الله علیه و آله را می دانست و امرش را از نماز مهم تر می شمرد . پیامبر صلی الله علیه و آله سرش در دامن علی بود و بر وی وحی نازل می شد .


1- . بنگرید به ، صحیح بخاری 4 : 1623 و 1704 ، حدیث 4204 و 4370 ؛ سنن ابی داود 2 : 71 ، حدیث 1458 ؛ سنن ترمذی 5 : 155 ، حدیث 2875 ؛ مستدرک حاکم 1 : 745 ، حدیث 2051 .
2- . سوره انفال 8 آیه 24 .
3- . اشاره به منع فاطمه علیهاالسلام از فدک است و استناد به حدیث ارث بر جای ننهادن پیامبران بنگرید به ، فتح الباری 12 : 8 .

ص:157

خورشید داشت غروب می کرد و وقت فضیلت نماز از دست می رفت . علی علیه السلام در راستای فرمان بری از امر خدا و پیامبر ، از جا تکان نخورد و برنخاست و سر پیامبر صلی الله علیه و آله را بر زمین نگذارد و نماز را نشسته گزارد .

خدای سبحان ، آن حضرت را گرامی داشت و به دعای پیامبر صلی الله علیه و آله خورشید را برایش برگرداند .(1)

صحابیان دیگری نیز همین باور را داشتند که پیروی از اشخاص مقدّس (همچون پیامبر صلی الله علیه و آله) از نماز مهم تر است .

امام علی علیه السلام معتقد بود که احترام پیامبر صلی الله علیه و آله لازم است و حرمتِ آن حضرت ،

همچون حرمتِ قرآن یا شدیدتر از آن است .

انصار به حضرت فاطمه علیهاالسلام گفتند :

ای دختر رسول خدا ، ما با این مرد بیعت کردیم . اگر شوهر و پسر عمویت پیش از ابوبکر سوی ما می آمد ، از بیعت با او دست نمی کشیدیم .(2)

امام علی علیه السلام در پاسخ آنان فرمود :

آیا پیامبر صلی الله علیه و آله را در خانه رها می ساختم و دفن نمی کردم و در پی کسب قدرتِ او ، با مردم در می افتادم ؟!(3)

فاطمه علیهاالسلام فرمود :


1- . المعجم الکبیر 24 : 144 و147 و152 ، حدیث 382 و390 و391 ؛ شرح مشکل الآثار 3 : 92 و94 ؛ تفسیر قرطبی 15 : 197 (قرطبی می گوید ، طحاوی می گوید : این دو حدیث ثابت اند و راویان آن دو ثقه می باشند .
2- . الإمامة والسیاسة 1 : 19 ؛ شرح نهج البلاغه 6 : 13 .
3- . همان .

ص:158

ابوالحسن کاری را که سزامندش بود ، انجام داد و سروکار مردم در آنچه کردند ، با خداست .(1)

امام علیه السلام می خواست بیان دارد که میان صحابه رویکردی هست که برای زنده و مرده پیامبر صلی الله علیه و آله ارزشی قائل نیستند ، بلکه او را به بی مبالاتی در جمع قرآن (و ترک امّت بدون سرپرست) متّهم می سازند .

سردمداران این گرایش ، پس از پیامبر صلی الله علیه و آله بر خلافت سیطره یافتند و تنها همّ و غمّ آنها رسیدن به خلافت و حکومت بود .

این معنا در شیونِ دل انگیزی که امام علی علیه السلام (پس از درگذشت فاطمه علیهاالسلام) با پیامبر صلی الله علیه و آله دارد ، نمایان است . علی علیه السلام در حالی که اشک ها بر گونه هایش

می ریخت ، سوی قبر پیامبر صلی الله علیه و آله رو کرد و فرمود :

ای رسول خدا ، سلام بر تو باد ؛ سلامِ خداحافظی ، امّا نه از سر دل تنگی و خستگی .

اگر باز گردم ، نه از آن روست که [ از بودن در اینجا ] افسرده ام و اگر بمانم ، نه بدان خاطر است که به وعده خدا بر صابران ، بدگمانم .

صبر ، خجسته تر و زیباتر است .

اگر غلبه کسانی که بر خلافت سیطره یافتند نمی بود [ و مرا به حال خویش وامی نهادند و گوشه و کنایه ام نمی زدند ] همواره در اینجا می ماندم و درنگ می کردم .. .(2)

همه این متون بیان می دارند که امام علی علیه السلام از عملکرد کسانی که قصد


1- . همان .
2- . الکافی 1 : 459 ، حدیث ؛ نیز بنگرید به ، امالی مفید : 281 ، حدیث 7 .

ص:159

داشتند میان قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله جدایی اندازند ، خشمگین بود .

سنّت پیامبر مانند قرآن ، نزد خدا حجّت است ؛ چنان که عترت ، همتای قرآن می باشد و از آن جدایی نمی پذیرد .

لیکن کسانی که در پی قدرت بودند و به سیطره بر امّت می اندیشیدند ، از شأن پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام کاستند و در بستر بیماری ، درباره پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند : «پرت و پلا می گوید» یا «درد وی را می فشارد» یا «یاوه می بافد» . سپس پس از وفات ، جنازه اش را بر زمین نهادند و به سقیفه رفتند تا حکومت و قدرتشان را استوار سازند .

اینکه می گویند پیامبر صلی الله علیه و آله قرآن را گرد نیاورد و امّت را بدون جانشین وانهاد ، ناچیز انگاری پیامبر و رسالت است .

امیرالمؤمنین علیه السلام بیان می دارد که اگر می توانست در برابر این افکار اهانت آمیز می ایستاد و ماندن نزد قبر پیامبر صلی الله علیه و آله را بر خود و مسلمانان لازم می دید و به خاطر جفایی که مردم در حقّ پیامبر کردند و وصیّت آن حضرت را وانهادند ، در آنجا به اعتکاف می نشست .

باری ، دیدگاه «کتاب خدا ما را بس است» و «و میان ما و شما کتاب خدا هست» با تظاهر به احترام قرآن ،(1) برای آن پا گرفت تا از احترام انبیا و اوصیا ، فرو کاهد و رویکردِ «علی با قرآن است و قرآن با علی است» (که روی دیگر حدیث ثقلین یا آیه « وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ » ؛(2) با راست گویان باشید) و آیات و روایات فراوان دیگر را (که در بزرگداشت حقّ عترت است) پوچ بینگارد .


1- . این نگرش را در کتاب «الصلاة خیر من النوم الوجه الآخر» روی دیگر بانگ «نماز بهتر از خواب است» در اذان روشن ساخته ایم .
2- . سوره توبه 9 آیه 119 .

ص:160

ریشه های مسئله ، به این تعالیم برمی گردد . نیز می توانیم ریشه نگرش اکتفا به قرآن (و نه سنّت) را در خصوص عُمَر ، به واکنش تندی بازگردانیم که پیامبر صلی الله علیه و آله با او در پیش گرفت ؛ زیرا بارها به پیامبر صلی الله علیه و آله پیشنهاد کرد که از نوشته های اهل کتاب در قرآن بیفزاید و در هر بار ، پیامبر صلی الله علیه و آله از این پیشنهاد او خشمگین می شد.

از خالد بن عُرْفُطَه نقل است که عُمَر گفت :

رهسپار شدم ... از روی تعالیم اهل کتاب ، نوشته ای را نگاشتم و در قطعه پوستی آن را آوردم .

پیامبر

صلی الله علیه و آله فرمود : ای عُمَر ، در دستت چیست ؟

گفتم : ای رسول خدا ، نوشته ای را نسخه برداری کردم تا بر دانش خویش بیفزایم .

پیامبر

صلی الله علیه و آله به اندازه ای به خشم آمد که صورتش سرخ شد ، سپس بانگ زده شده که مردم در مسجد گرد آیند .

انصار گفتند : پیامبر خشمگین است ، سلاح بردارید .

مردم آمدند و گرد منبر پیامبر صلی الله علیه و آله حلقه زدند . آن حضرت [ بالای منبر رفت و ] فرمود :

ای مردم ، همه تعالیم و آخرین آنها را به من دادند و برایم چکیده شد . آیین درخشان و پاکیزه ای را برایتان آوردم . به این سو و آن سو نروید و سرگشته ها شما را نفریبند .

عُمَر می گوید : برخاستم و گفتم : به اینکه اللّه پروردگارم و اسلام دینم و تو پیامبرم باشی ، خرسندم .

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله از منبر پایین آمد .(1)


1- . الاحادیث المختاره 1 : 212 ، حدیث 115 ؛ مجمع الزوائد 1 : 173 و182 .

ص:161

در روایت دیگر ، از عبداللّه بن ثابت نقل است که :

عمر آمد و گفت : ای ر سول خدا ، به برادر یهودی ام گذشتم . دستورات جامعی از تورات را برایم نوشت ، آیا [ نمی خواهید ] بر شما عرضه کنم ؟

رنگ چهره پیامبر صلی الله علیه و آله دگرگون شد .

عبداللّه [ بن ثابت خطاب به عُمَر ] گفت : ای نابخرد ، آیا رنگ چهره پیامبر را نمی نگری ؟!

عُمَر گفت : راضی شدم که اللّه پروردگارم باشد و اسلام ، دینم و محمّد ، پیامبرم .(1)

می پرسیم : آیا این سخن عُمَر که گفت : «واللّه ، هرگز کتاب خدا را به چیزی نمی پوشانم»(2) یا «خواب و خیال خامی است ، همچون آرزوی [ دست نیافتنی ] اهل کتاب»(3) واقعیّت داشت و باورمندانه از ته دل آن را بر زبان آورد یا از پسْ لرزه های تو دهنی ای بود که از پیامبر صلی الله علیه و آله خورد ، آن گاه که تعالیمی از تورات را از بنی قُرَیْظَه(4) یا بنی زُرَیْق(5) یا از یهود مکّه(6) آورد ؟


1- . مصنّف عبدالرزّاق 6 : 113 ، حدیث 10164 و جلد 10 ، ص313 ، حدیث 19213 . در «مجمع الزوائد 1 : 174» آمده که عُمَر گفت : ای رسول خدا ، جوامعی از تورات است از یکی از برادران بنی زریقم . رنگ چهره پیامبر دگرگون شد .
2- . الجامع معمّر بن راشد 11 : 257 ، حدیث 20484 ؛ مصنّف عبدالرزّاق 11 : 258 ، حدیث 20484 ؛ تقیید العلم : 49 ؛ سنن بیهقی 1 : 407 ، حدیث 731 .
3- . تقیید العلم : 52 .
4- . مسند احمد 2 : 649 .
5- . مجمع الزوائد 1 : 174 .
6- . کنز العمّال 1 : 113 ، حدیث 1010 .

ص:162

چرا پیامبر صلی الله علیه و آله در این ماجراها از پیشنهاد عُمَر به خشم می آمد ؟ آیا برای آن بود که عُمَر به یهود روی می آورد و سخن پیامبر را وامی نهاد ؟ یا برای چیز دیگر بود ؟

به نظر نگارنده ، دلیل عُمر در منع تدوین حدیث (به سرنوشت بنی اسرائیل گرفتار آمدن) واقعی نبود ؛ زیرا هیچ یک از مسلمانان انکار نمی کرد که ترک قرآن و روی آوردن به دیگر کتاب ها ، نهی شد و حرام است ، لیکن این ادّعا که پرداختن به غیر قرآن به وانهادن آن می انجامد (و شبیه شدن به بنی اسرائیل است) خلط آشکار و سخن نا استوار است .

زیرا رفتاری به ترک قرآن می انجامد که ناساز با آن باشد (مانند خواندن توراتت و انجیل و پیروی از عقاید و اندیشه های موجود در آنها) امّا عنایت به مُفَسِّر قرآن و تبیین کننده آن (که همان شخص پیامبر [ و احادیث آن حضرت ] است) و این کار را موجب ترک قرآن و هجران آن شمردن ، آمیختنِ حق و باطل و شبهه افکنی است ، چراکه روی آوردن به حدیث ، روی آوردن به قرآن به شمار می آید از این نظر که آن را تفسیر می کند و محتوای آن را می نمایاند .

جز این نمی توان گفت که این طرز تفکّر عُمر ، بدان خاطر بود که برای پیامبر صلی الله علیه و آله احترامی قائل نبود یا جایگاه پیامبر را نمی شناخت یا ولایت عترت را بر امّت - بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله - دوست نداشت .

آری ، پژوهشگر واقع نگر ، ارتباط عمر را با یهود - قبل از اسلام - انکار نمی کند و اینکه این ارتباط تا آنجا بر عُمَر تأثیر نهاد که از پیامبر صلی الله علیه و آله خواست تورات تحریف شده یهود را بپذیرد و با تعالیم آن ، دانش خویش را بالا برد .

ص:163

این پیشنهاد عُمَر ، پیامبر صلی الله علیه و آله را می آزرد و بر آن حضرت ، از زخمِ تیغ سخت تر و از حَنْظل ، تلخ تر بود .(1)

شاید این رُک گویی عُمَر در پی صدمه ای بروز یافت که در روزگار پیامبر صلی الله علیه و آله بدان گرفتار آمد ؛ یعنی خواست موضع خویش را اصلاح کند ، خراب تر ساخت .(2)

بسا منع از تدوین حدیث عُمَر ، به خاطر ترس از اهل کتاب بود [ و بلایی که آنان بدان گرفتار آمدند ] زیرا آنان تورات را می خواندند و حفظ نمی کردند ؛ یعنی پیش آنها نگارش رایج بود نه از بر کردن ، لیکن پس از آنکه دسته جمعی به اسارت درآمدند و به بابل برده شدند ، همه کتاب هاشان سوزانده شد و معابد آنان ویران گشت تا اینکه کوروش نجاتشان داد و تورات را بر اساس آنچه در خاطره شان باقی ماند ، نوشتند .

عُمر ، چون خشم پیامبر صلی الله علیه و آله را از پیشنهاد خویش دید ، واکنشی به ذهنش آمد . خواست عکس آن را در امّت محمّد انجام دهد . به حفظ حدیث فراخواند و از نوشتنِ آن باز داشت .

به عبارت روشن تر : در صدر اسلام ، در مسئله کتابت و حفظ قرآن و حدیث ، حالت افراط و تفریط ، پدید آمد .

پیروان مکتب خلفا ، به حفظ قرآن فرا می خواندند و روایاتِ جمع قرآن صحابه را به حفظ در سینه ها تفسیر می کردند ، نه نوشتن در سطرها .

آنان - تا زمان کنونی - بر لزوم ضبط قرائت قرآن به واسطه شیخ قاری ، تأکید


1- . متن عربی چنین است : «وکان علیه صلی الله علیه و آله أشدّ من حَزّ الشِّفار وأَمَرّ من طعم العَلْقَم» .
2- . می خواست ابرو را درست کند ، چشم را کور کرد م .

ص:164

دارند ؛ یعنی به حفظ و مشیخه ، بیش از مُدوّن و مکتوب ، اهتمام می ورزند .

این شیوه ، کار بجایی است با آن مخالفت نداریم ، بلکه به اصالتِ این کار و لزوم محافظت بر آن معتقدیم ؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله وحی را با عرضه [ به وسیله جبرئیل ] دریافت و با نقل شفاهی آن را به اصحاب آموخت .

لیکن با این رویکرد ، نباید مکتوب انکار می شد و مخالفت با تدوین به افراط می گرایید و قرآن های مدوّن نزد صحابه با این ادّعا که اختلاف برانگیزند ، سوزانده می شد و همه این کارها ، شرعی وانمود می گشت .

بسا پیامبر صلی الله علیه و آله با خشم بر عُمَر و تغییر رنگ چهره ، می خواست به او بفهماند که آنچه را درباره احادیث یهود بر زبان می آورد و به گوش جان برگرفته است ، درست نمی باشد ؛ زیرا سخن آن حضرت از کلام دانشمندان یهود رساتر و ژرف تر است و بهتر در جان ها نفوذ می کند .

چرا عُمَر پیامبر صلی الله علیه و آله را به اقوال یهود رهنمون می شد و تعالیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سخنان آن حضرت را (که به منزله قرآن اند) در لزوم کناره گیری از یهود ، از یاد می بُرد ؟

با اینکه عُمَر می دانست که حرف های آنان هرگز با سخن پیامبر صلی الله علیه و آله قابل مقایسه نیست . خدا «جوامع الکلم»(1) (حرف اوّل و آخر) را به پیامبر صلی الله علیه و آله ارزانی


1- . شاید مقصود از این کلمه ، چکیده تعالیمِ همه انبیا و همه گزاره های ناب دینی و معرفتی باشد که اصول و قوانین استوار و سعادت بخش را در بر دارد و عمل به آنها ، آدمی را به اوج کمال می رساند . در «عمدة القاری 14 : 235» می خوانیم : اضافه در جوامع الکلم ، اضافه صفت به موصوف است . جوامع الکلم ، کلمه ای است که از نظر لفظ ، کوتاه و مختصر و از نظر معنا ، گسترده و پر دامنه باشد ؛ یعنی لفظ اندک و معنای بسیار . این سخن ، افراد را برمی انگیزد که این معانی فراوان را درآورند و نکات دقیقی را که در آن نهفته است ، تبیین کنند . ابن شهاب به نقل از اسماعیلی بیان می دارد که گفت : خبر دارم که «جوامع الکلم» یعنی خدا برای پیامبر امور فراوانی را که در کتاب های پیش از او نگارش یافت ، در یک یا دو امر یا مانند آن گرد آورد . در «شرح صحیح مسلم (نووی) 5 : 5» آمده است : هَرَوی می گوید : مقصود از «جوامع الکلم» قرآن است که خدا در الفاظ کمِ آن ، معانی فراوانی را جمع نمود . عالمان شیعه ، این واژه را به «سخنان کوتاه و پرمعنا» ، «سخنان جامع و پرمعنا» ، «انواع معانی و حقایق ربّانی» ، «سخنان کلّی» ، «کلمات جامعه» ، «سخنان پرمغز و معنا» ، «معارف الهی و تعلیمات دینی و اخلاقی و اجتماعی» ، «گزیده اقوال و کلمات و رموز علوم و خلاصه اعتقادیّات» ، «پایه و اساس معارف و بطون و حقایق» ، «گفته های کلّی و بنیادین» ، «سخنان پرمعنا و نغز» و ... معنا کرده اند . در «امالی طوسی : 484 ، ذیل حدیث 1059» از امام باقر علیه السلام روایت شده است که فرمود : جوامع الکلم ، قرآن است (م) .

ص:165

داشت ، تعالیمی که به هیچ کس - حتّی به موسی علیه السلام - داده نشد .

در بعضی اخبار آمده است که اگر موسی [ زنده می شد و ] می آمد ، آن حضرت را می پیروید .

عُمَر چون تورات را پیش پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و گفت : نمی خواهید آن را بر شما عرضه کنم ؟ رنگ چهره پیامبر صلی الله علیه و آله تغییر یافت و فرمود :

سوگند به کسی که جانم به دست اوست ، اگر موسی برایتان آشکار می شد و به دنبال او می رفتید و مرا وا می نهادید ، گمراه می شدید .(1)

چگونه عُمَر از پیامبر صلی الله علیه و آله می خواهد که از علم یهود بهره گیرد(2) در حالی که


1- . سنن دارمی 1 : 126 ، حدیث 435 ؛ مصنّف عبدالرزّاق 6 : 113 ، حدیث 10164 ؛ مسند احمد 3 : 470 ، حدیث 15930 .
2- . در «تقیید العلم 1 : 52» آمده است : عُمر به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت : ای رسول خدا ، نوشته ای که رونویسی کردم تا بر دانش خویش بیفزایم .

ص:166

آنچه را به هیچ یک از عالمیان داده نشد ، به آن حضرت دادند .

باری ، از یک سو ، مسئله تاریخ جمع قرآن ، به شخصیّت ها و افکار و اندیشه هایی ارتباط می یابد که با اهل کتاب آمد و رفت داشتند (مانند : زید بن ثابت ، عُمَر بن خطّاب ، مروان بن حکم ،(1) عثمان بن عفّان(2) ) و کسانی که برای پیامبر صلی الله علیه و آله قداستی قائل نبودند .

و از سوی دیگر ، عمل اینان در دو قلمرو صورت می گرفت :

1 . مخالفت با وصیّ پیامبر صلی الله علیه و آله یعنی امام علی علیه السلام که پیامبر صلی الله علیه و آله درباره اش فرمود : تو نسبت به من ، به منزله هارون نسبت به موسایی .

2 . اینکه به خود اجازه دادند مصلحتی ، در شئون دین و به زیادت و نقصان در آن ، دخالت کنند و این کار ، مسلمان مُخلص را وا می داشت که بر قرآن بترسد و به همین سبب از امام علی علیه السلام روایت است که فرمود : «ترسیدم قرآن از دست برود» یا «ترسیدم در قرآن بیفزایند» (و مانند این عبارات) .

بنابراین ، بیم پیامبر از اینکه امّتش قرآن را تباه سازند (چنان که یهود و نصارا کتابشان را ضایع ساختند) امری طبیعی بود .

پیامبر صلی الله علیه و آله در نگارشِ وحی ، شتاب می کرد و به وصیّ خویش دستور داد که بی درنگ - پس از درگذشت پیامبر - آن نوشته ها را تدوین کند و امام علی علیه السلام سوگند یاد کرد که عبا بر دوش نیندازد تا قرآن را گرد آورد .

از امام علی علیه السلام نقل است که پیامبر صلی الله علیه و آله به وی فرمود :


1- . امام علی علیه السلام درباره مروان می فرماید : دستش ، به کف یهودی می ماند . اوست که مصحف حفصه را - پس از مرگ حفصه - سوزانید بنگرید به ، شرح نهج البلاغه 1 : 123 ، خطبه 73 .
2- . عایشه ، عثمان را به «نعثل» مردی از یهود تشبیه کرد (بنگرید به ، تاریخ طبری 3 : 12 ؛ الکامل فی التاریخ 3 : 100 ؛ الفتنة ووقعة الجمل : 115 .

ص:167

سوگند به آن که مرا به حق برانگیخت ، اگر آن را استوار گرد نیاوری ، هرگز جمع آوری نشود .

خدای بزرگ مرا به این کار اختصاص داد ، نه دیگر صحابه را .(1)

اینها - همه - برای عظمت دادن به سخن پیامبر صلی الله علیه و آله بود و حفاظت از قرآن که در آن فزونی صورت نگیرد .

نمی خواهم ارتباط با یهود را (و اینکه زید بن ثابت یا همتایانش یهودی یا نصرانی بودند) جداگانه ، بر سر این اشخاص بکوبم ؛ زیرا یهودی و نصرانی بودن ، حالتی رایج در صدر اسلام بود . مسلمانی وجود نداشت مگر اینکه پیش از مسلمان شدن ، یهودی یا نصرانی یا مجوسی یا مشرک بود . کسان اندکی یکتاپرست بودند .

امّا آوردنِ نوشته های اهل کتاب برای پیامبر صلی الله علیه و آله و درخواست بهره مندی علمی از آنها ، همراه با سخنان زید ، به فکر و عقیده اسلامی آسیب می زد ؛ اینکه :

رسول خدا صلی الله علیه و آله در عهد خویش قرآن را گرد نیاورد و خواندن و نوشتن نمی دانست .

قرآن ، گردآوری نشد مگر در عهد خلفای سه گانه .

رسول خدا صلی الله علیه و آله نمی دانست که پیامبر است تا اینکه وَرَقة بن نَوْفَل نصرانی او را به نبوّتش خبر داد .

و مانند اینها .(2)

امام باقر علیه السلام آنان را در این ادّعاها تکذیب می کند .


1- . خصال صدوق : 578 ، حدیث 55 ؛ بحار الأنوار 31 : 443 ، حدیث 55 .
2- . برای آگاهی بر بعضی از نوشته های یهود که به اسلام راه یافت ، بنگرید به ، کتاب «منع تد وین الحدیث : 90» اثر نگارنده .

ص:168

از ابن عبّاس روایت است که به معاویه گفت :

ای معاویه ، هرکس بگوید چیزی از قرآن ضایع شد ، دروغ گوست .

قرآن نزد اهلش ، گردآوری شده و محفوظ است .(1)

علی علیه السلام فرمود:

سپس به کتاب خدا پرداختم تا آن را گرد آورم . این [ همان ] کتاب خداست که جمع آوری شد ، حرفی از آن [ از قلم ] نیفتاد .(2)

از این رو ، بعید نمی نماید که مسئله ترسِ عُمَر از تشبّه به بنی اسرائیل (که دانشمندانشان را پیرویدند و تورات را رها کردند) در پی واکنشِ منفی ای بروز یافت که عُمَر بدان گرفتار شد .

نیز بعید به نظر نمی رسد که تعلیل عُمَر برای دور ساختن نگاه ها از پیامبر صلی الله علیه و آله صورت گرفت ؛ زیرا به اعتقاد عُمَر توجّه به اقوال و افعال پیامبر ، به معنای دور کردنِ مردم از متنِ قرآن بود . عُمر می خواست مردم به قرآن (بدون سنّت) بسنده کنند .

این در حالی است که میان اَقوال پیامبر صلی الله علیه و آله و سخنانِ خاخام های بنی اسرائیل ، فرق بزرگی هست ؛ چنان که تورات و قرآن از زمین تا آسمان با هم فرق دارند . عُمَر و دیگران نمی توانند پیامبر صلی الله علیه و آله را با دیگران بسنجند .

آری ، متون تاریخی و حدیثی بیان می دارند که عُمَر به وجوب پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله (مگر درآنچه از جانب خدا آورد) اعتقاد نداشت و این بدان معناست که دیگر اوامر و نواهی آن حضرت نزد عُمَر ، ارشادی می نمود که مخالفتشان جایز است .


1- . کتاب سلیم : 369 ؛ بحار الأنوار 33 : 271 .
2- . کتاب سلیم : 209 ؛ بحار الأنوار 31 : 423 و جلد 89 ، ص41 .

ص:169

بدین ترتیب روشن شد که هر دو تعلیل عُمَر ناپذیرفتنی است ؛ زیرا نوشتن حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله به معنای ترک نگارش قرآن نمی باشد ، نیز میان قرآن و تورات و بین حدیث پیامبر و سخنان خاخام های بنی اسرائیل شباهتی وجود ندارد .

با توجّه به روایات فراوانی که در کتاب های اهل سنّت ، تحریف قرآن را گویاست ، به دست می آید که سخنِ احسان الهی ظهیر ، چقدر بی اساس و گزافه است ؛ چراکه می گوید :

لیس فی مَجا مِعنا الحَدیثیّةَ حدیثٌ واحِدٌ دالٌّ عَلَی تَحریف القرآن الحکیم ؛(1)

در جوامع حدیثی ما حتّی یک حدیث که بر تحریف قرآن دلالت کند ، وجود ندارد .

بسیاری از باورهای اهل سنّت ، به اساسِ شریعت و پیامبر صلی الله علیه و آله آسیب می زند و باید آنها را تصحیح کنند .

گزاره های زیر از آنهاست :

پیامبر صلی الله علیه و آله بی سواد بود و خواندن و نوشتن نمی دانست .

پیامبر صلی الله علیه و آله [ درگذشت و ] امّت را ترک کرد بی آنکه قرآن را برای آنها تدوین کند .

صحابه قرآن را در سینه ها جمع کردند ، نه در سطرها [ با از بر کردن آن را حفظ می کردند ، نه با نوشتن ] .

قرآن ، پس از پیامبر صلی الله علیه و آله به دست غیر معصوم گردآوری شد .


1- . بنگرید به ، الشیعه و قرآن احسان الهی ظهیر : 25 .

ص:170

عثمان ، اوّل کسی است که امّت را بر یک قرائت ، همسان ساخت ؛ یعنی جمع قرآن و یکدست سازی قرائت به وسیله عثمان - بعد از سال 24 هجری - انجام شد .

قرآن را به هر شکلی می توان خواند ، به شرط آنکه آیه رحمت ، آیه عذاب [ و به عکس ] نشود ؛ زیرا قرآن از باب «هَلُمّ» (بشتاب) و «تعال» (بیا) است .

چنین سخنانی به دیدگاه تحریف قرآن میدان داد .

مکتب اهل بیت علیهم السلام همه این گزاره ها را که برای اسلام و قرآن و پیامبر و بزرگان صحابه (که ستوده شده اند) آسیب زاست ، پس می زند .

به نظر نگارنده ، این سخن که «قرآن در زمان ابوبکر و عُمَر و عثمان گرد آمد» از وجود روایات تحریف در کتاب های شیعه و سنّی خطرناک تر است ؛ زیرا مخالفان و دشمنان دین از همین کانال نفوذ کردند و پیرامون قرآن یاوه بافتند .

شرق شناسان با استدلال به همین سخنان ، قرآن و سنّت را زیر سؤال بردند و به چالش کشیدند .

عالمان مسلمان ، در پی پاسخ برآمدند ، لیکن این تلاش آنها چگونه می تواند کارساز افتد در حالی که شالوده ادّعای شرق شناسان در کتاب های حدیثی و تاریخی و تفسیری معتبر اهل سنّت وجود دارد ؟!

زُرقانی ، در بحث نزول قرآن بر حروف هفت گانه ، می انگارد :

کتابی به دستم رسید که از کسانی است که خود را مُبَشّران (بشارت دهندگان) می نامند . آن را «مباحث قرآنی» نامیده اند و موضوع جلد اوّل آن را «تحریف در قرآن» قرار داده اند ودر آن، آرا واندیشه هایی

ص:171

را آورده اند که ساختگی است و حقیقت ندارد « وَهَمُّوا بِمَا لَمْ یَنَالُوا » ؛(1) کاری دست نیافتنی را در پیش گرفتند .(2)

شرق شناس آلمانی «اتان گلبرگ» در مقدّمه تحقیق کتاب التنزیل والتحریف (اثر سیّاری) می نویسد :

با چشم پوشی از قرآنی کامل که محمّد آن را نوشته یا تأیید کرده باشد ، در قلمرو مسلمانان ، متنی از قرآن که به خطّ پیامبر نگارش یافته باشد ، وجود ندارد .

آنچه هست ، آیه ها و سوره هایی است که بعضی از ا صحاب آن را گرد آورد و حفظ نمود .

ابوبکر - با سفارش عُمَر - به جمع این کاغذ پاره ها پرداخت ، سپس آنها نزد عُمَر ماند و عمومیّت نیافت ، پس از عُمَر ، حَفْصَه آنها را ارث بُرد .. .(3)

شوالی ،(4) می گوید :

پس از آنکه مؤمنان ناچار شدند با حقیقت تلخی بسازند (و آن این بود که عثمان - حاکم درمانده و نامحبوب - پدر روحانی نسخه رسمی قرآن شد) دست کم خواستند از درِ مساوات ، بخش بزرگی


1- . سوره توبه 9 آیه 74 .
2- . مناهل العرفان 1 : 98 ؛ ترجمه مناهل العرفان : 164 .
3- . التنزیل والتحریف ترجمه فارسی : 25 . اصل این کتاب به زبان انگلیسی است . استاد مُعزّی [ متن عربی ] آن را به فارسی بازگردانده است .
4- . وی ، کتاب تاریخ قرآن «نُلدکه» را به پایان رساند .

ص:172

از این نسخه را - که در گذشته سامان یافته بود - به سَلَف عثمان که بر وی برتری داشتند و مهم تر بودند ، نسبت دهند .. .(1)

این مطالب ، سخنان بعضی از شرق شناسان و شبهه های آنهاست . آنان پرسش های فراوانی دارند [ می پرسند ] :

چگونه می توان بر کتابی اعتماد کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را ننوشت و نگارش آن از سوی اصحاب - در زمان خود او - ثبت نشد و عثمان بیش از دو دهه بعد از درگذشت پیامبر ، آن را گرد آورد ؟

چگونه می توان بر کتابی با این زد و بندها و پیامدها ، دل داد ؟

چگونه ممکن است در کتابی با این پیشینه ، تحریف و تقلّب راه نیافته باشد .

شرق شناسان ، در کتاب هایی که بر ضدّ اسلام نگارش یافته اند و در گفت وگو با مسلمانان ، این پرسش ها را مطرح می کنند .

این سؤالات و مانند آنها (که سلمان رشدی و دیگران مطرح کرده اند) از طریق روایات ضعیفی که در جوامع حدیثی اهل سنّت وجود دارد ، سر درآورده اند و همین روایات ، اصول باطلی را نزد اهل سنّت بنیان نهاده اند که بر خلاف ارزش ها و ثوابت دینی است .

رویکرد نادرست مکتب خلفا در تاریخ جمع قرآن و قائل شدن به تأخیر تدوین آن تا دهه سوّم هجری ، به دشمنان اسلام میدان داد تا به عمقِ دین و اصل واساسِ آن (که همان قرآن مجید است) نفوذ کنند ودرحجیّت آن شک برانگیزند.


1- . تاریخ القرآن نُلدکه : 255 . برای آگاهی های بیشتر بنگرید به : فصلنامه علوم حدیث ، سال 10 ، ش35 - 36 ، 1384 ، نقد و بررسی روایاتِ جمع قرآن ، تألیف : تئودورنلدکه ، بازنگاری : فریدریش شوالی ، ترجمه : مرتضی کریمی نیا ، ص70 - 94 (شهیدی) .

ص:173

اهل سنّت بر این باورند که دیدگاه آنها در جمع قرآن ، درست و تردیدناپذیر است ؛ زیرا وارسی و نقدی از سوی مسلمانان که رأی مشهور نزد آنها را رد کند وجود ندارد .

در حالی که روشن شد ، بند و بستِ آنها ، با عقل و ثوابت تاریخی و اسلامی ، سازگاری ندارد .

جای تأسّف است که نویسندگان و بزرگان ما ، روایات جمع قرآن اهل سنّت را در کتاب هاشان ، چنان بدون خدشه و نقد نقل می کنند که گویا تردیدناپذیرند یا از باب راه آمدن با اهل سنّت و باورهاشان ، آنها را بر زبان می آورند .

نگارنده ، در این پژوهش می خواهم از اینان نباشم و جای پای آنها پا ننهم ، بلکه آنچه را در چنته دارم درآورم و نظرم را درباره جمع قرآن آشکارا بیان دارم ، هرچند بر خلاف دیدگاه مشهور اهل سنّت باشد .

زیرا این کار ، دفاع از قداست قرآن و منزلت پیامبر صلی الله علیه و آله به شمار می آید و روا نیست بیش از این با اهل سنّت مماشات و مدارا شود ؛ به ویژه آنکه شرق شناسان از نگرش آنان (که ما از آن بیزاریم و امامان علیهم السلام آن را دروغ دانستند) سوء استفاده کرده اند .

در این پژوهش ، می خواهم بیان دارم که شیعه امامیّه ، این رویکرد اهل سنّت را نمی پذیرد و آن را ستم به حق و عقل و شریعت می داند .

اهل سنّت ، سخن خویش را در تاریخ جمع قرآن ، به گونه ای تکرار کرده اند که گویا حقیقتی خطاناپذیر است و هیچ مسلمانی نمی تواند آن را انکار کند . اگر شخصی بر نگرش آنها خُرده گیرد ، به تحریف قرآن و خروج از دین و فتنه انگیزی (و مانند آن) متّهم می شود .

در حالی که می دانیم اصول این نگرش ، به تحریف قرآن و خدشه در دین

ص:174

فرا می خواند ، نه نقد آن و بیان این سخن که قرآنی که امروزه - نزد ما - تلاوت می شود ، همان مصحف پیامبر صلی الله علیه و آله است ، نه مصحف ابوبکر و عُمَر و عثمان .

اگر مصحف عثمان ، قرآنی سوای مصحف متواتر در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله باشد ، نباید بدان اعتماد کرد . چنین قرآنی حجّت نیست ، چون ، سه دهه بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله به دست غیر معصوم با دو شاهد ، جمع آوری شد .

امّا اگر همان مصحف پیامبر صلی الله علیه و آله باشد که در زمان آن حضرت و پس از وی ، خوانده می شد ، چرا آن را مصحف عثمان می دانند و قرآن پیامبر صلی الله علیه و آله نمی شمارند ؟

ما ثابت کردیم که مصحف متداول کنونی ، همان مصحف پیامبر صلی الله علیه و آله است که به دستِ امیرالمؤمنین علیه السلام تدوین شد و از ناحیه پیامبر و وصیّ آن حضرت و مشهور بودن میان مسلمانان ، حجیّت یافت ، نه به سبب بیّنه و دو شاهد (چنان که در مصحف عثمان ادّعا می شود) .

بدین سان ، نسبت این قرآن به پیامبر اَولی از نسبت آن به خلفاست و هرکس اندک مایه ای از علم داشته باشد ، این را می فهمد .

ضربه روایات جمع قرآن به دین ، مانند روایات تحریف قرآن (که در کتاب های اهل سنّت وجود دارند) نیست ، بلکه شدیدتر از آنهاست ؛ زیرا روایات تحریف با اینکه خطرناک اند برای خواننده ، آشکارند و به خاطر روشنی متون آنها ، همه مردم آنها را می فهمند و به سادگی می توان از آنها پرهیخت .

برخلاف روایات جمع قرآن بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله که در ظاهر زیبایند ، لیکن دین را از ریشه می جَوَند و زیر ثوابت دین و اصول آن ، حفره هایی ایجاد می کنند .

این روایات ، از روایات تحریف خطرناک ترند ؛ به ویژه آن گاه که در چهارچوب قواعد ثابت و اصول حدیثی مقبول ، طرح شوند و مقدّماتی برای آنها

ص:175

برچینند ؛ مانند اینکه : رسول خدا ، بی سواد بود ، خواندن [ و نوشتن ] نمی دانست ، صحابه در دوران پیامبر ، قرآن را ننوشتند ، بلکه به حفظ آن در سینه بسنده کردند و ده ها مقدّمه باطل دیگر(1) که اندیشه اسلامی را ویران می سازد .

تدوین قرآن و تدوین حدیث

مسئله دیگری نیز وجود دارد که باید آن را روشن ساخت . این مسئله ، به طور عام با احادیث و به وجه خاص با اخبار تحریف (و چگونگی حرکت پلّه ای در طرح آن و پیوستگی در تنظیم حلقه هایش) ارتباط می یابد تا اینکه به صورت قواعد مسلّم و ثوابتی درآید که باید به آن تن داد .

اگر این قواعد را در پی هم قرار دهیم ، دستاوردی مهم به چنگ می آوریم .

بیشتر اهل سنّت همه روایاتی را که در کتاب های شش گانه شان هست ،(2) صحیح می دانند و اعتقاد دارند که سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله بر قرآن حاکم است .

این سخن اگر با این نگرش آنها که به عدم جواز عرضه حدیث بر قرآن قائل اند ، گرد آید (زیرا نسبت به صحّت این احادیث اطمینان هست) بدین معناست که معیار درستی برای شناخت حدیث صحیح از ناصحیح ، قوی از ضعیف وجود ندارد ، بلکه باید همه روایات کتاب های شش گانه را - همان گونه که ثبت شده اند - پذیرفت و بی هیچ اعتراضی به آنها تعبّد داشت ؛ چراکه از طریق صحیح روایت شده اند و این روایات ، سنّتی به شمار می آیند که صدورشان از پیامبر ثابت وصحیح است وبر قرآن حاکم می باشد ونمی توان در آنها خدشه کرد.


1- . در مقدّمه این پژوهش ، آنها را بیان کردیم .
2- . مقصود ، صحاح سته اهل سنت است : صحیح بخاری ، صحیح مسلم ، سنن ابو داود ، سنن ابن ماجه ، سنن ترمذی ، سنن نسائی البته بعضی به جای «سنن نسائی» ، کتاب «سنن دارمی» را از صحاح شش گانه می دانند (م) .

ص:176

وانگهی ، پیداست که روایات تحریف قرآن که در جوامع حدیثی اهل سنّت هست ، از ده ها روایت فراتر می رود (بلکه به صدها روایت می رسد) و بیشترین سهم را در آنها عُمَر ، سپس دیگر صحابه (در درجه دوّم) دارد .

بسا عُمَر با نقل این اخبار می خواست برای مردم بیان دارد که وی بر آیاتی آگاه است که در دست مردم نیست و او باید مردم را به آنها رهنمون سازد یا با درگذشت محمّد صلی الله علیه و آله آیه ها و سوره های فراوانی از دست رفت (از این سخن به خدا پناه می بریم) .

با درنگ در سیره عُمَر ، می توان دریافت که عُمَر با مردم همچون راهنما و مُرشد رفتار می کرد . آنچه را مردم از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره قرآن و دیگر امور حکایت

می کردند ، تصحیح می نمود . از این رو ، عُمَر باید می گفت و مردم باید حرف او را راست می انگاشتند و می پیرویدند .

عُمَر با نقل آیه رجم شیخ و شیخه (سنگسار پیرمرد و پیرزن) یا آیات دیگر ، می خواست ارشاد کند که این آیات در قرآن هست و باید بدان اعتراف داشت ، لیکن از مردم ترسید که او را تخطئه کنند و بگویند عُمَر در قرآن افزود .

بدتر از همه ، عالمانِ مکتب خلفا حدیث نزول قرآن بر هفت حرف را (که عُمَر و دیگران روایت کرده اند) به شکلی تفسیر کرده اند که بر خلاف ثوابتِ دینی است ، لیکن مکتب آنان را سود می بخشد .

شبیه آنچه در سبب اختلاف حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله قائل اند ؛ زیرا مشکل قرآن ، نزد خلفا ، شبیه مشکل حدیث نزد آنهاست .

در کتاب منع تدوین الحدیث مسئله اختلاف نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله را روشن

ص:177

ساختیم و اینکه یکی از عوامل مهمّ آن این بود که چون خلفا - بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله - بر تخت قدرت نشستند [ دریافتند که ] باید همه احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و ماجراهای آن حضرت و داوری هایش را بدانند و از آنجا که آنها را نمی دانستند ، دچار مشکل شدند .

مردم به اخذ احکام از پیامبر صلی الله علیه و آله عادت داشتند . خلیفه نیز گرچه بر خلاف پیامبر صلی الله علیه و آله قانون گذار نبود ، ولی باید از پیامبر صلی الله علیه و آله حدیث می کرد و از آنجا که همه

احادیث پیامبر را نمی دانست باید این احکام را از صحابه می پرسید تا به آنها فتوا دهند .

تکرار این حالت ، جایگاه خلیفه را تضعیف می ساخت و آزارش می داد . بسا بارها به چیزی فتوا می داد و صحابه با احادیثی که از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدند یا نوشتند ، او را تخطئه کردند .

خلیفه باید این مشکل را جبران می کرد و مجراهای آن را می بست ؛ زیرا مقایسه فتوای او با قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله سپس بیان وجه اختلاف میان فتوای وی و اصول شریعت ، مردم را سوی گوشه و کنایه زدن بر او می راند و جرأت می یافتند در برابر دیدگاه های او بایستند .

از این رو ، خلیفه باید نخست اجتهاد را برای همه صحابه تشریع می کرد تا خویشتن را در فتواهایش معذور بدارد ، سپس (در دوران پسین) اجتهاد را ویژه خود ساخت بر این اساس که وی خلیفه مسلمانان و داناترین مردم به احکام اسلام است و هیچ کس حق ندارد با نظر وی مخالفت ورزد و این کار را به اجرا درآورد .

ص:178

بنابراین ، مشکل قرآن ، شبیه مشکل حدیث از پیامبر بود . از سویی نزد ابوبکر عینِ مصحف پیامبر صلی الله علیه و آله وجود نداشت ، و به دست نیامده است که وی قرائتش را بر پیامبر عرضه کرده باشد .(1)

و از دیگر سو ، مردم قرآن را - به طور کامل - از او می خواستند و وی آرزو می کرد کاش قرآن نزدش بود .

نیز در حالی که وی با مخالفان می جنگید ، مردم در مسائل جدیدی که پیش می آمد ، از او فتوا می خواستند .

در برابر ابوبکر ، امام علی علیه السلام را می نگریم که قرآن نوشته شده در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله نزدش بود و افزون بر این ، تأویل قرآن و شأن نزول آن را می دانست .

ابوبکر ، از سویی می خواست به علی علیه السلام امتیازی ندهد و از دیگر سو ، می خواست بر قرآنی که به دست آن حضرت جمع آوری شد و تدوین یافت ، پی ببرد .

ابوبکر کوشید قرآنی را از دهان مردم و نوشته هاشان ، از نو با روش خویش گرد آورد . در عین حال بر بزرگان صحابه فشار نیاورد و قرآن ها را به زور از آنها نگرفت (چنان که عثمان این کار را انجام داد) .

بزرگان صحابه ، مانند اُبیّ بن کعب و ابن مسعود و ابو موسی اشعری و مُعاذ بن جبل ، در زمان ابوبکر و عمر ، قرآن را می خواندند و برای مردم قرائت می کردند و ابوبکر و عُمَر با آنان مخالفت نمی کردند .

لیکن این حالت زیاد دوام نیافت ؛ زیرا عثمان مردم را بر یک قرائت واداشت


1- . ذهبی در «معرفة القرّاء الکبار» نام ابوبکر را در میان طبقه نخستِ صحابه ، که قرائتشان را بر پیامبر صلی الله علیه و آله عرضه داشتند ، نمی آورد .

ص:179

و از بی مشکلی برایش مشکل پدید آمد ، چراکه قرآن نزد مسلمانان قرائت می شد و مصحف ها وجود داشتند و در راستای آسان گیری ، اختلاف قرائت (بر اساس لهجه ها) نزد صحابه جایز بود .

چرا عثمان می خواست آنان را بر یک قرائت وا دارد ؟ این کار چه معنا داشت ؟ چه انگیزه ای در آن بود ؟

باری ، عُمَر قرآنی بر خلاف آنچه نزد مردم مشهور بود ، نیاورد ، بلکه نمی توانست این کار را بکند ؛ زیرا آنان قرائت های شاذ را برنمی تافتند . قرآنی که نزد عُمَر خوانده می شد ، همان قرآنی بود که صحابه قرائت می کردند با این تفاوت که عُمَر ، تعدّد قرائت را در قرآن جایز می دانست و از این رو ، با مشکل اساسی - با مسلمانانِ آن زمان - رو به رو نشد ، بر خلاف عثمان .

عُمَر و گویش های هفت گانه

با صدور حدیث «احرف سبعه» (قرائت های هفت گانه) از پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت نداریم . سخن در صحّت و ضعف این حدیث نیست ، بلکه در مقصود آن است و اینکه آیا مراد ، وجوه هفت گانه است (امر ، زجر ، حلال ، حرام ، محکم ، متشابه ، امثال) یا اقسام هفت گانه (چنان که بر زبان علی علیه السلام آمده است) مدّ نظر می باشد یا این حدیث ، به تعدّد لغات و لهجه ها و قرائت ها اشاره دارد ؟

می پرسیم : چرا اهل سنّت (از رهگذر بحث حروف هفت گانه) بر صحّت اختلاف قرائت ها ، تأکید دارند و معنای حروف هفت گانه را ، قرائت های هفت گانه می دانند و دیگر اقوال را در تفسیر آن وامی نهند ؟

ابن حِبّان (م354 ه ) آنها را به 40 قول می رساند و بسا بیشتر از آن باشد .

مهم این است که پیروان خلفا (بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله) از این حدیث و امثال آن ، در راستای امکان تبدیلِ متن قرآن و توسعه در آن (به این دلیل که آنها

ص:180

قرائت های صادره از پیامبرند) بهره بردند . در این سخن ، اشکالات فراوانی هست ؛ زیرا وجود قرائت پیامبر صلی الله علیه و آله در میان این قرائت ها ، بدان معنا نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله همه این قرائت ها را بر زبان می آورد . اشکال تفسیر متن ، کمتر از اشکال ترک تطبیق آن نیست .

زرقانی نام 22 صحابی را می آورد که حروف هفت گانه را از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کردند . نام عُمَر در آغاز این فهرست جای دارد . ماجرای عُمر با هشام بن حکیم و اختلاف عُمَر با او در سوره فرقان - در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله - در صحیح بخاری و مسلم آمده است . در این روایت ، پیامبر صلی الله علیه و آله قرائت هر دوی آنها را صحیح دانست .

زرقانی - پس از این سخن - می گوید :

می دانیم شرط تواتر ، فراوانی گروهی است که از تبانی آنها بر دروغ در هر یک از طبقاتِ روایت ، ایمنی پدید آید .

این شرط اگر در طبقه صحابه فراهم باشد ، در طبقه های متأخّر - نزد ما - فراهم نیست .

زُرقانی در تواتر حروف هفت گانه در طبقات متأخّر تشکیک می کند ، هرچند در طبقه صحابه ، فراهم باشد .

حق با زرقانی است ؛ زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله قرآن را تر و تازه ، برای اصحاب می خواند سپس (دست کم) چهار تن از آنها را برای قرائت قرآن بر مردم ، گماشت و فرمود :

استقرئوا القرآن من أربعة : عبداللّه بن مسعود ، وسالم مولی اَبی

ص:181

حُذَیفة ، واُبَیّ بن کعب ومُعاذ بن جبل ؛(1)

قرائت قرآن را از چهار نفر جویا شوید : عبداللّه بن مسعود ، سالم (غلام ابو حُذَیفه) ، اُبَیّ بن کعب ، مُعاذ بن جبل .

نابخردانه است که این صحابه با پیامبر صلی الله علیه و آله در قرائت اختلاف کنند ؛ زیرا آن حضرت قرائت را به آنان یاد داد .

نیز اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله همه قرائت ها را (در صورت اختلاف صحابه در قرائت) صحیح بداند (چنان که در ماجرای عُمَر با هشام بن حکیم و دیگران می بینیم) درست نمی باشد ؛ زیرا قرآن از نزد خدای یگانه بر یک شخص و با یک زبان ، نازل شد .

آری ، تصوّر اختلاف در نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله هست ؛ زیرا یکی قرآن را از طریقِ نقل دسته جمعی - در نماز یا سخنرانی - شنید و دیگری پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدار کرد و قرائتش را بر او عرضه داشت و نقل خویش را استوار ساخت . این دو شخص یافته هاشان را برای عُمَر نقل کردند . طبیعی است که نقل دوّم ، به قرائت پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیک تر بود ؛ زیرا با عرضه و قرائت صورت گرفت ، لیکن عُمَر در روش جدیدش ، هر دو نقل را در یک مرتبه قرار داد و از این رهگذر ، تشریع تعدّد قرائت ها پدید آمد ،(2) سپس این کار به عصر پیامبر صلی الله علیه و آله بازگردانده شد تا از زبان آن حضرت ، شرعیّت به دست آورد .


1- . صحیح بخاری 3 : 1372 و1385 ، حدیث 3548 و3595 .
2- . سیاست در بازی با واژه هایی که خوشایند آنها نمی افتاد ، نقش بازی می کرد . آیه « هَذا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ » حجر ، آیه 41 از آن جمله است ، چراکه یعقوب حضرمی «صراطُ عَلِیٍّ» می خواند که با نام امام علی علیه السلام هماهنگ می افتد . امّا آنان « عَلَیَّ » خواندند که حرف جر بر سر ضمیر متکلّم است .

ص:182

تعدّد قرائت ها به امامان مذاهب چهارگانه اهل سنّت (شافعی ، احمد ، ابو حنیفه ، مالک) اجازه داد که از میان ده ها روایت و قرائت ، بعضی از آنها را برگیرند تا آنجا که یک قاری (هرچند از قاریان هفت گانه بود) می توانست به دو قرائت یا بیشتر بخواند .

ابن مجاهد از نافع - امام دار هجرت - روایت می کند که گفت : بر هفت تن از تابعان قرائت کردم .

و برایم حدیث کرد محمّد بن فَرَج ، گفت : برای ما حدیث کرد محمّد بن اسحاق میسی ، از پدرش ، از نافع که گفت :

این امامان پنج گانه(1) و دیگران را - که نام برد امّا اسامی شان حفظ نشد - درک کردم .

نافع گفت : نگاه کردم . هر جا دو نفر بر یک قرائت اتفاق داشتند ، گرفتم و قرائتی را که یک نفر - به تنهایی - می خواند و شاذ بود ، وانهادم تا اینکه این قرائت را در این حروف ، نوشتم .(2)

نیز ابن مجاهد از نافع روایت می کند که : «از روایت ابو جعفر ، هفتاد حرف را وا نهادم»(3) مانند وی کسایی - یکی از قاریان هفت گانه - است که بر ابو حمزه قرائت کرد ، لیکن در حدود سیصد حرف با او مخالفت ورزید .(4)

همچنین ابو عَمْرو بن علاء ، بر ابن کثیر قرائت کرد در حالی که در بیش از سه


1- . امامان پنج گانه قرائت در عصر نافع ، اینانند : عبدالرّحمان بن هرمز ، ابو جعفر یزید بن قَعْقَاع ، شَیْبَة بن نِصاح ، مُسلم بن جندب .
2- . نگاه کنید به ، السبعة : 62 .
3- . معرفة القرّاء الکبار 1 : 109 .
4- . بنگرید به ، القواعد والإشارات فی اصول القراءات : 37 .

ص:183

هزار حرف ، با وی مخالفت می ورزد ؛ زیرا بر غیر وی [ نیز ] قرائت کرد و از قرائت ابن کثیر و قرائت آن شخص دیگر ، قرائتی را برگزید .(1)

همه این متون بیان می دارند که عثمان در یکدست سازی مسلمانان بر یک قرائت ناکام ماند ،(2) بلکه روش وی ، مسئله را پیچیده تر ساخت و تشکیک گران در راستای طعن به ثبوتِ متن قرآن و قول به تحریف آن ، از روایات تحریف (علی رغم عدم تواتر آنها) سوء استفاده کردند .

روایاتِ نقصان در قرآن و اختلاف در قرائت ها ، از پیامدهای روش نادرستِ خلفا در جمع قرآن بود و بدان خاطر شکل گرفت که آنان مصحف پیامبر صلی الله علیه و آله را که نزد امام علی علیه السلام بود ، نگرفتند .

آری ، مردم این مصحف را با واسطه گرفتند ؛ زیرا آنچه را پیامبر صلی الله علیه و آله یادشان داد می خواندند و منبع قرائتشان پیامبر صلی الله علیه و آله بود ؛ زیرا خدا می فرماید : « وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ » ؛(3) قرآن را از هم جدا ساختیم تا با درنگ بر مردم بخوانی .

لیکن صحابه پس از پیامبر صلی الله علیه و آله دچار اختلاف شدند و معنای قرائت و اِقراء نزدشان تغییر یافت ؛ یعنی آنان به قرائت و اَدا (بی علم به محتوای قرآن) بسنده کردند .

از عثمان و ابن مسعود و اُبَی ، روایت است که :

رسول خدا صلی الله علیه و آله ده آیه برایشان می خواند تا عمل موجود در آن آیات را فرا نمی گرفتند ، قرائت ده آیه دیگر را نمی آغازید .


1- . الإبانة : 50 .
2- . در عنوان «یکدست سازی قرآن ها» این مطلب را روشن خواهیم ساخت .
3- . سوره اسراء 17 آیه 106 .

ص:184

قرآن و عمل را - با هم - یادمان می داد .(1)

از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت است که به علی علیه السلام فرمود :

یا علی ، تَعلَّمِ القرآن وعَلِّمهُ للنّاس ؛ فلک بکلّ حرف عشر حسنات ... ؛(2)

ای علی ، قرآن را بیاموز و به مردم بیاموزان [ اگر این کار را انجام دهی ] برای هر حرفی ، ده حسنه برای توست .

از حسن ، از قَتاده روایت است که گفت :

واللّه ، خدا آیه ای را نازل نمی کرد مگر اینکه پیامبر دوست داشت بدانیم در چه زمینه ای نازل شد و معنای آن چیست .(3)

ابوبکر و عُمَر (بعد از درگذشت پیامبر و رخدادهای سقیفه و بیعت با ابوبکر) برای تدوین قرآن از نو ، از صحابه و مصحف های آنان ، یاری خواستند .

از آنجا که زبان این صحابیان و لهجه های آنان مختلف بود ، نخست قرائت آیات را به هر لغتی جایز شمردند به شرط آنکه آن لغت ، نزد عرب متداول و صحیح باشد ، سپس قرائت به معنا را جایز دانستند .

ثابت خواهیم کرد که شرط موافقت با عرب زبان ها ، بعدها از سوی نحویان برای تثبیت قواعد و اصولشان وضع گردید .

سپس این امر ، تحتِ عنوان قرائت ها ، به تبدیلِ متن قرآن گرایید و بدین سان ، اندک اندک - با گذشت زمان - معنای قرائت و اقراء نزد مسلمانان ، مختلف شد .


1- . تفسیر قرطبی 1 : 39 به نقل از دانی در کتاب البیان : 33 .
2- . کنز العمّال 1 : 266 ، حدیث 2377 .
3- . الکشف والبیان 1 : 86 .

ص:185

باری ، روشی را که خلفا در تدوین قرآن پیمودند ، روش نادرستی بود خواه دو شاهد می گرفتند و خواه همه قرائت ها را جایز می دانستند و خواه به وجود لحن (اشتباه و لهجه) در قرآن قائل بودند و برای رفع آن نمی کوشیدند و به عرب وا می نهادند تا آن را استوار سازد یا نگارش «مصحف امام» بی نقطه بود و به شکلی نوشته شد که همه وجوه و قرائت ها را در برگیرد (یا دیگر چیزها) .

در روش نادرست خلفا ، گاه - بعضی وقت ها - برخی از آیات وانهاده می شد ؛ زیرا شاهد دیگری وجود نداشت که شهادت دهد آن آیه در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله نوشته شد .

این شیوه ، به کاستن از آیات قرآن می انجامید و این سخن عُمَر درست درمی آمد که گفت : «با درگذشت محمّد ، قرآن فراوانی از دست رفت» .

لیکن خدا را شکر ، این کار تحقق نیافت .

اگر چیزی از میان رفت ، سخنانی در تفسیر و تأویل آن بود ، نه اصل قرآن (آن گونه که عمر ادّعایش را داشت) .

معنای قرائت و اِقراء

مکتب خلافت برای آنکه دیدگاهش را در جمع قرآن و حروف هفت گانه صحیح سازد ، مفهوم «قرائت» و «اِقراء» را از آنچه در عهد پیامبر بود ، به آنچه می خواست ، تغییر داد به گونه ای که موضوع قرائت ها (خواسته یا نخواسته) دستاویزی برای تحریف شد .

قرائت به معنای تلاوت ، ریشه عربی ندارد . معنای اصلی آن ، «جمع» یا «رمی» (پرتاب کردن) یا «اسقط» (انداختن) است . زجّاج می گوید : «قرأتُ الماءَ فی الحوض» یعنی آب را در حوض گرد آوردم .

ص:186

قُطْرُب ، می گوید :

این کتاب ، بدان خاطر قرآن نامیده شد که قاری آن را آشکار می کند و روشن می سازد و از دهانش [ بیرون ] می اندازد .

این معنا ، برگرفته از این قول عرب است که می گوید : «ما قَرَأْتِ النّاقةُ سَلیِّ قَطّ» یعنی این ناقه تاکنون کره نینداخته است .

و مانند این ، قول ابو الهیثم و لِحْیانی است [ که گفته اند عبارت فوق بدین معناست : ] این ناقه هرگز کره ای را سقط نکرده است .(1)

سخن زَجَّاج و قُطْرُب ، درستی آنچه را ما گفتیم روشن می سازند ؛ اینکه هدف از عرضه هر ساله پیامبر صلی الله علیه و آله قرآن را بر جبرئیل علیه السلام و راز دیدار دو نفره میان آن دو ، این بود که آنچه را در این یک سال نازل شد ، گرد آورند و آنها را به ترتیب نزول دفعی بازگردانند . اگر از این کار (پیوست کردن بعضی از آیات به بعض دیگر) سوره ای تألیف می شد ، مسلمانان آن را در نمازشان می خواندند و در مصحف هاشان می نوشتند .

و این است معنای این سخن خدای متعال که فرمود : « فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ » ؛(2) هرگاه ما آن را قرائت کردیم ، از این کار پیروی کن .

معنای قرائت در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله بدین گونه بود .

پس از پیامبر صلی الله علیه و آله این معنا به معنای دیگری تحوّل یافت و تعدّد نصّ قرآن و اختلاف در آن ، نزد مسلمانان مشروع گشت تا آنجا که تبدیل متن قرآنی گزینه ای نامیده شد که پیامبر صلی الله علیه و آله بدان راضی است و معنای حروف هفت گانه ، همین است .


1- . بنگرید به ، الإتقان 1 : 144 ، رقم 614 ؛ تهذیب الأسماء 3 : 263 ؛ الزاهر ابن انباری 1 : 72 ، رقم 270 .
2- . سوره قیامت 75 آیه 18 .

ص:187

در این دوران ، از «قرائت» و «اقراء» این معنا مدّ نظر بود ، سپس - اندک اندک - این قرائت ها نزد مسلمانان فزونی یافت تا اینکه به صورت مشکل بزرگی درآمد که حل ناشدنی گشت .

یکی از «هفتاد قرائت» سه قرائت را برمی گزید ، دیگر از «سی قرائت» یکی را اختیار می کرد . همین رویکرد ابن مجاهد را واداشت که آنها را به هفت قرائت منحصر سازد ، سپس دیگری از آن فراتر رفت و آنها را ده قرائت شمرد و نفر سوّمی آنها را به چهارده قرائت محدود ساخت .

اگر اندکی در منطوق و مفهوم احادیث نزول قرآن بر هفت حرف (طبق تفسیر اهل سنّت) بیندیشیم ، در می یابیم که این رویکرد از پایبندی به یک متن قرآنی می گریزد ، بلکه تبدیل متن قرآن را برای قاری به هر لفظ دلخواه ، جایز می شمارد ، به شرط آنکه آیه رحمت آیه عذاب (و به عکس) نشود .

چگونه مسلمان این گشاده دستی را در کتاب خدا می پذیرد ؟

امروزه ، انسان حکیمی را نمی بینیم که به تغییر سخنش تن دهد . چگونه می توان تصوّر کرد که شخص [ بی پروا ] کلام خدا را تغییر دهد ؟

این نگرش و مانند آن ، به بعضی از نویسندگان جدید (کسانی چون : محمّد آرگون ، عابد جابری ، غلیوم ، نصر ابو زید) به پیروی از برخی از شرق شناسان ، میدان داد که بگویند قرآن وحی الهی است ، لیکن متن آن به دست بشر نگارش یافت . از این رو ، نقل به معنای آن (نه نقل به لفظ و نصّ آن) جایز می باشد .

آیا نویسنده یا شاعر یا مؤلّفی را سراغ داریم که به همه مردم اجازه دهد سخنش را به دل خواه تغیر دهند به شرط آنکه مدح را ذم و نکوهش را ستایش نسازند ؟

هرگز آنان چنین اجازه ای را نمی دهند ، بلکه بر دست اندرکاران چاپ و نشر ،

ص:188

غلط های چاپی را که در کتاب هاشان پدید می آید ، یادآور می شوند با اینکه آنها ناخودآگاه رخ می دهد و غیر معصوم در این کار معذور است .

لیکن این کار را نزد خلفای صحابه می نگریم . یکی به جواز تغییر متن قرآن تا حدّی که آیه رحمت آیه عذاب نشود ، لب می جنباند ؛ دیگری ادّعا می کند که قرآن از باب «هَلُمّ» و «تعال» ، «قصدی» و «إلیّ» است ؛ نفر سوّم بیان می دارد که عرب اشتباه موجود در قرآن را برطرف می سازد .

تبدیل و تغییر جمله ها و آیه ها و سوره های کلام خدا و معجزه الهی را چگونه می توان تصوّر کرد ؟

چگونه تغییر در کتابی رواست که در نهایت بلاغت نازل شد و به تحدّی پرداخت ؟

ابن جَزَری می نگارد :

حدیث نزول قرآن بر هفت حرف ، همواره برایم مشکل می نمود و حدود سی و اَندی سال در این باره می اندیشیدم و دقّت می کردم تا اینکه خدا دری را برایم گشود که ان شاء اللّه صواب است ؛ چراکه همه قرائت ها (صحیح ، شاذ ، ضعیف ، منکر) را وارسی کردم [ با شگفتی ] دیدم که اختلاف آنها به هفت وجه باز می گردد ...(1)

ورای اندیشه نزول قرآن بر هفت حرف و تبدیل آن به قرائت های گوناگون ، عالمان مکتب خلفا قرار دارند . تفسیر آنها از هفت حرف به هفت قرائت (آن گونه که ادّعا دارند) از سوی پیامبر نیست ، بلکه از اجتهادات خود آنهاست که به عقیده آسیب می زند .


1- . النشر فی القراءات العشر 1 : 26 .

ص:189

آری ، آنان خواستند از حدیث حروف هفت گانه ، برای تصحیح قرائت های مختلفی که از صحابه و تابعان در عصرهای بعد نقل شد (و قرائت هایی که از روی فراموشی بر زبان آوردند یا طبق آنچه احتمال می دادند - و از معنای آیه و تفسیر آن سراغ داشتند - خواندند) استفاده کنند ، امّا این توجیه ، نادرست است .

زیرا عدم تواتر قرائت ها از پیامبر صلی الله علیه و آله در علم قرائت ، ثابت شده است و اینکه این قرائت ها از اجتهادات قاریان می باشد یا با خبر واحد از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است .

نهایت چیزی را که می توان اثبات کرد این است که این قرائت ها از امامان هفت گانه ، متواترند ، چراکه ابن جَزَری (و دیگران) هر قرائتی را (به شرط آنکه به گونه ای با زبان عربی موافق باشد) جایز می دانند ، خواه از قاریان هفت گانه صادر شده باشد یا ده گانه یا دیگر امامان مورد قبول ؛ و این پس از فروپاشی تواتر در قرآن است .

قرائت « یَطْهُرْنَ »(1) به «یَطَّهَّرْن» که با آن حکم شرعی تغییر می کند بر اساس روایتی که از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده باشند ، نیست ، بلکه از اجتهادات و اختیارات قاریان یا فقهاست .

این را بسیاری از علمای اهل سنّت قائل اند .

زرکشی ، در البرهان می نویسد :

بدان که قرآن و قرائت ها دو حقیقتِ متغایرند . قرآن ، همان وحی است که برای بیان و اعجاز بر محمّد صلی الله علیه و آله نازل شد و قرائت ها ، اختلاف الفاظ وحی مذکور در کتابت حروف وکیفیّت آن (تخفیف، تثقیل و ...) است .


1- . سوره بقره 2 آیه 222 .

ص:190

باری ، در اینجا اموری هست :

یکی از آنها این است که قرائت های هفت گانه - نزد جمهور اهل سنّت - متواترند و گفته اند این قرائت ها مشهورند ...

تحقیق این است که این قرائت ها از امامان هفت گانه متواترند ، امّا در تواتر آنها از پیامبر صلی الله علیه و آله جای درنگ است ؛ چراکه اسناد امامان هفت گانه به این قرائت ها در کتاب های قرائت وجود دارد و یکی از دیگری آن را نقل می کند [ خبر واحد می باشد ] .(1)

ابو شامَه در المرشد الوجیز در پاسخ کسی که قائل است همه قرائت های هفت گانه ، متواترند ، می نگارد :

قطع به اینکه این قرائت ها از نزد خداست ، واجب است و ما بدان قائلیم ، لیکن در آنجا که چند طریق از آنها در نقل آن گرد آید و فرقه ها بر آن اتفاق یابند و هیچ کس انکار نکند که آن نقل ، شایع و مشهور و مستفیض است . هرگاه تواتر در بعضی از آنها اتفاق نیفتد ، دست کم این امر ، شرط است .(2)

بنابراین ، خدشه در تواتر قرائت ها با تواتر اصل قرآن تنافی ندارد ؛ زیرا دو حقیقت جدا از هم اند و این ، به خاطر تواتر مادّه قرآن است ، گرچه در هیئت یا اعراب آن اختلاف باشد .

از عُمَر حکایت است که « عِظَاماً نَخِرَةً »(3) (استخوان های پوسیده) را «عظاماً


1- . البرهان 1 : 318 - 319 .
2- . المرشد الوجیز : 135 - 136 .
3- . سوره نازعات 79 آیه 11 .

ص:191

ناخرة» می خواند یا « الْحَیُّ الْقَیُّومُ »(1) (زنده پایدار) را «الحیّ القیّام» قرائت می کرد .

در حالی که «ناخرة» با « نخرة » مترادف نیست ، بلکه در معنا مختلف اند و حتّی اگر آن دو را هم معنا بدانیم ، ابدال در آن جایز نمی باشد . به عنوان نمونه ، نمی توان با ادّعای ترادف ، به جای واژه «منزل» واژه «مسکن» یا «بیت» یا «عمارت» را گذاشت ؛ زیرا لغت شناسان برای هر یک از این واژه ها ، معنایی را در نظر می گیرند .(2)

همان گونه که در بَسْمَلَه ، نمی توان به جای « الرّحیم » واژه «الراحم» را گذاشت ، قرائت «الحیّ القیّام» به جای « الحیّ القیّوم » جایز نمی باشد (گرچه هر دو مدح اند) .

و بدین گونه است قرائت «الصعقه» به جای « الصَّاعِقَة »(3) و دیگر دگرگون سازی ها در الفاظ قرآن که از سوی عُمَر و دیگر صحابه ، بروز یافت .

پیامبر صلی الله علیه و آله به بَراء بن عازب اجازه نداد دعایی را که به او آموخت ، تغییر دهد . عبارت دعا «وَرَسولک الَّذی أَرْسَلْتَ» (و پیامبرت که فرستادی) بود ، براء آن را «ونبیّک الذی أرسلت» خواند . پیامبر صلی الله علیه و آله او را از این کار باز داشت ؛(4) با اینکه هر دو جمله حق است . محمّد صلی الله علیه و آله هم فرستاده خداست و هم پیامبر خدا .

نیز جایز نیست در اذان به جای «أشهد أَنَّ محمّداً رسولُ اللّه» بگوییم : «أشهد أَنَّ أَحْمَدَ رسولُ اللّه» ؛ گواهی می دهم که احمد فرستاده خداست .


1- . سوره بقره 2 آیه 255 ؛ سوره آل عمران (3) آیه 2 .
2- . این سخن بر اساس وجود واژه های مترادف در کلام عرب است . امّا بنا بر قول به عدم وجود ترادف ، عدم جواز تبدیل الفاظ ، شدیدتر و سخت تر است .
3- . سوره بقره 2 آیه 55 .
4- . مناهل العرفان 1 : 133 ؛ شرح مشکل الآثار 3 : 170 - 173 .

ص:192

اگر موضع پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به دعایی که به بَراء آموخت ، چنین است ، چگونه رواست که شخصی متن قرآن را تغییر دهد و به جای « عَزِیزٌ حَکِیمٌ »(1) «غفور رحیم» یا «سمیع علیم» را بگذارد ؟

آیا این سخن ، بهتانی نیست که با ثوابت شرعی و سیره پیامبر صلی الله علیه و آله سازگار نمی افتد ؟

زیرا هر واژه عربی ، معنای خاصّ خودش را دارد و جایگزینی آن به واژه ای مثل آن ، جایز نیست .

به عنوان نمونه : گاه انسان تصوّر می کند که «جِید» و «عُنُق» و «رقبه» یک معنا دارند ، در حالی که چنین نیست ؛ زیرا در «جید» زیبایی نهفته است . گویند : «جِید الفَتاة» (گردن یار) و گفته نمی شود : «ما أجمل عنق الفتاة» ؛ چقدر عُنُق دختره قشنگه !

«عُنُق» معنای «درازی» را در بر دارد ، گویند : گردن دراز یا گردنش را کشید و دراز کرد .

«رقبه» اسم بخشی از بدن انسان است که معنای کل را در بر دارد ، گویند : «أَعْتِقْ رقبةً» (یک بنده را آزاد کن) وگفته نمی شود : یک عنق یا یک جِید را آزاد ساز .

از این رو ، جایگزینی واژه های به جای هم درست نمی باشد ؛ زیرا این کار ، بلاغت را از بین می برد .

به خاطر همین دقّت لغوی میان کلمات است که خدای متعال «اُمّ جمیل» (زن


1- . سوره بقره 2 آیه 209 و220 و228 و240 و260 (و نیز در سوره مائده آیه 38 و انفال ، آیه 10 و 49 و63 و67 ، توبه آیه 71 و لقمان ، آیه 27) .

ص:193

ابولهب) را بدین گونه توصیف می کند : « فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ » ؛(1) در گردن وی ، ریسمانی از لیف خرماست .(2)

در این آیه ، به جای «گردنبند» که گردن دختران را زینت می بخشد ، آمده است

که بر گردن همسر ابولهب «ریسمانی از لیف خرماست» و عبارت «فی عنقها» به جای «فی جیدها» به کار نرفته است .

نسبت به «اَقبل» ، «تعال» ، «هَلُمَّ» ، «حَیَّهلا» نیز مطلب چنین است :

«اَقْبِل» فعل امر از باب اِفعال است به معنای آمدن از رو به رو (نقیض «ادبار» پشت کردن) خدای متعال می فرماید :

« أَقْبِلْ وَلاَ تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الآمِنِینَ » ؛(3) پیش بیا و نترس که ایمنی .

«تعال» فراخوان مخاطب است ؛ مانند :

« فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ » ؛(4) بگو بیایید پسرانمان و دخترانمان(5) را فراخوانیم .

« وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَی مَا أَنْزَلَ اللّهُ وَإِلَی الرَّسُولِ » ؛(6) هرگاه به آنان گفته شود : بیایید سوی آنچه خدا نازل کرد و سوی پیامبر ...


1- . سوره مسد 111 آیه 5 .
2- . لیف خرمایی که با آن هیزم می آورد تا پیامبر را اذیّت کند .
3- . سوره قصص 28 آیه 31 .
4- . سوره آل عمران 3 آیه 61 .
5- . در قرآن ، هر کجا واژه «ابن» با واژه «نساء» آمده است ، در آن «نساء» به معنای دختر است نه زن دلیل آن آیه 49 سوره بقره ، آیه 141 سوره اعراف و آیه 6 سوره ابراهیم ، درباره عملکرد فرعون است که نوزادان پسر را می کشت و نوزادان دختر را زنده نگه می داشت ؛ « یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکم » (بقره : 49) ؛ آل فرعون ، پسرانتان را می کشت و دخترانتان را زنده نگه می داشت (م) .
6- . سوره نساء 4 آیه 61 ؛ سوره مائده (5) آیه 104 .

ص:194

« إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ » ؛(1) اگر حیات دنیا و زر و زیور آن را می خواهید ، بیایید بهره مندتان کنم .

«هَلُمَّ» برای شرکت دادن طرف به کاری است که شخص بدان اهتمام دارد ؛ مانند :

« قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَکُمُ الَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذَا » ؛(2) بگو شاهدانتان را - که شهادت دهند خدا این را حرام ساخت - بیاورید .

«حَیّهل» و «حَیَّهلا» واژه ای است مرکّب از «حَیّ» (روی آور) و «هلاّ » (بشتاب) .

واژه های «اذهب» ، «اسرع» ، «عَجِّل» نیز چنین اند :

«ذهاب» رفتن از جایی به جای دیگر است ؛ مانند :

« اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی » ؛(3) سوی فرعون برو که طغیان کرده است .

« اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذا فَأَلْقُوهُ » ؛(4) این پیراهنم را ببرید و آن را به صورت پدرم افکنید .

«اسراع» بر خلاف کُندی است ، خواه عمل مادّی باشد یا معنوی ؛ مانند :

« وَسَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ » ؛(5) سوی آمرزش پروردگارتان بشتابید .

«عَجَله» یک حالت روانی است که انسان را به کاری وامی دارد ؛ خواه انگیزه ، شوق باشد یا ترس و هراس از «از دست رفتن» یا به انگیزه خشم و غضب پدید آید ؛ مانند :


1- . سوره احزاب 33 آیه 28 .
2- . سوره انعام 6 آیه 150 .
3- . سوره طه 20 آیه 24 ؛ سوره نازعات (79) آیه 17 .
4- . سوره یوسف 12 آیه 93 .
5- . سوره آل عمران 3 آیه 133 .

ص:195

« وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی » ؛(1) پروردگارا سویت عجله کردم تا راضی شوی .

« وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ » ؛(2) پیش از تمام شدن وحی ، به خواندن قرآن عجله مکن .

باری ، تبدیل واژه های عربی و دعاهای قرآنی به الفاظی که خوشایند فرد افتد ، امکان ندارد ، هرچند بعضی از صحابه آن را جایز شمارند . قرآن از باب «هَلُمّ» و «تعال» و «قصدی» و «إلیّ» نیست ؛ زیرا هریک از این واژه ها معنای خاصّ خودش را دارد .

از این رو ، به جای دعای ابراهیم و اسماعیل : « رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ »(3) (پروردگارا ، از ما بپذیر همانا تو شنوا و دانایی) نمی توان گفت : «ربّنا تقبّل منّا إنّک أنت التوّاب الرحیم» ؛ خدایا ، از ما بپذیر ، به راستی که تو ، توبه پذیر و مهربانی .

یا در این آیه که خدا درباره قوم موسی و گوساله پرستی شان می فرماید : « وَالَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِن بَعْدِهَا وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ

رَحِیمٌ »(4) (آنان که به بدی ها دست یازیدند ، سپس توبه کردند و مؤمن شدند ، پروردگارت - بعد از آن کارها - آمرزنده و مهربان است) نمی توان به جای « لغفور رحیم » عبارتِ «لسمیع علیم» را گذاشت .

باید اعتراف کرد که در ورای طرح چنین افکاری ، کافران قریش قرار داشتند ؛ کسانی چون «عبداللّه بن سعد بن ابی سَرْح» که مرتد و مشرک شدند .


1- . سوره طه 20 آیه 84 .
2- . همان ، آیه 114 .
3- . سوره بقره 2 آیه 127 .
4- . سوره اعراف 7 آیه 153 .

ص:196

گفته اند : وی کاتب وحی بود . به مردم می گفت : من هر طور که بخواهم محمّد را می چرخانم . وی « عزیز حکیم » املا می کند ، من «علیم حکیم» می نویسم . می گوید : آری ، همه شان صواب و درست اند .

خدای متعال این آیه را درباره اش نازل فرمود :

« وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ قَالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَلَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ وَمَن قَالَ سَأُ نْزِلُ مِثْلَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ » ؛(1) چه کسی ستمکارتر از کسی است که بر خدا دروغ بست یا گفت : به من وحی می شود در حالی که چیزی به او وحی نشد و کسی که گفت : مثل آنچه را خدا بر پیامبر نازل می کند بر من نازل می شود .

از این ماجرا جدیداً بعضی از نویسندگان (مستشرق یا مسلمان) برای تضعیف بلاغت متن قرآن ، بهره برده اند .

یک عرب ساده ، فرق میان «عزیز حکیم» و «علیم حکیم» را می داند ، چگونه سرآمد سخنوران ، محمّد صلی الله علیه و آله میان آن دو فرق نمی گذاشت ؟!

از اَصمعی حکایت است که گفت :

[ آیه قطع دست دزد را این گونه ] خواندم :

« وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاءً بِمَا کَسَبَا نَکَالاً مِنَ اللَّهِ »(2) واللّه غفور رحیم ؛ دست مرد و زن دزد را به کیفر کاری که کرده اند ببرید «و خدا آمرزنده و مهربان است» .

یک نفر اعرابی [ در آنجا ] بود ، پرسید : این سخنِ کیست ؟ گفتم : کلام خداست . گفت : دوباره بخوان ! خواندم . گفت : این ، سخن خدا نیست .


1- . سوره انعام 6 آیه 93 .
2- . سوره مائده 5 آیه 38 .

ص:197

[ به آیه ] پی بردم ، خواندم « وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ » ؛ و خدا عزّتمند و حکیم است .

اعرابی گفت : درست خواندی ، این کلام خداست .

پرسیدم: قرآن می خوانی ؟ گفت : نه . پرسیدم : از کجا دانستی خطا خواندم ؟ گفت : ای شخص ، [ خدا ] عزّت و قدرت دارد ، حکم می کند و [ دست را ] می بُرد ؛ اگر آمرزنده و مهربان بود ، [ دست را ] نمی برید .(1)

آیة اللّه خویی رحمه الله طرحِ حروف هفت گانه را به صورتی که علمای اهل سنّت بدان گرایش دارند ، زشت می داند و می پرسد :

آیا هیچ خردمندی ، این پندار را دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله به قاری اجازه داد « یس * وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ * إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ * تَنزِیلَ الْعَزِیْزِ الرَّحِیمِ * لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ »(2) (یس ، سوگند به این قرآن استوار ، تو از پیامبرانی ، بر راهی راست . این قرآن از سوی خدای عزّتمند و مهربان فرود آمد تا قومی را بترسانی که پدرانشان بیم داده نشدند ، از این رو ، غافل اند) را این گونه بخواند : «یس ، والذکر العظیم ، إنّک لَمِنَ الأنبیاء ، علی طریق سویّ ، إنزال الحمید الکریم، لتخوّف قوماً ما خوّف أسلافهم، فهم ساهون»؟!

باید چشمان مجوّزان با این رخصت ، روشن شود !

خدایا ، تو منزّهی . این بهتانی بزرگ است . خدای متعال می فرماید :


1- . بنگرید به ، زاد المسیر 2 : 354 .
2- . سوره یس 36 آیه 1 - 6 .

ص:198

« قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَی إِلَیَّ » ؛(1) بگو : نمی توانم از پیش خود ، قرآن را تغییر دهم ، جز آنچه را سویم وحی می شود ، پیروی نمی کنم .(2)

زرکشی در البرهان می نگارد :

قاعده ای در الفاظی که گمان مترادف بودن آنها می رود و مترادف نیستند .(3)

وی سپس مصداق هایی از این واژه ها را در قرآن می آورد و فرق های معنایی آنها را ذکر می کند ؛ واژه های : خوف و خشیت ، بخل و ضنّ ، سبیل و طریق ، جاء و أتی ، فعل و عمل ، قعد وجلس ، کمل و تمّ ، و ...(4)

بی گمان آنچه را درباره حروف هفت گانه و قرائت ها گفته اند ، از آثار عدم اعتقاد به وجود مصحفی در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله است یا بدان خاطر بود که مصحف امام علی علیه السلام را برنگرفتند ، بلکه کوشیدند برای آن جایگزین درست کنند و این کار با پروژه جمع قرآن - از نو - با دو شاهد ، اجرا شد .

آری ، از روی تعصّب ، به طرح حروف هفت گانه و جمع قرآن بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله تن دادند و به دفاع از آن پرداختند . در لابلای سخنان آنها مطالبی است که نگرش ما را پشتیبانی و تأیید می کند .

اکنون سخن زُرقانی را در مناهل العرفان بی شرح و توضیح می آوریم . وی برای اختلاف قرائت ها و گوناگونی گویش ها ، فوایدی را برمی شمارد که به نظر نگارنده ، عیب و نقص اَند ، نه فایده .


1- . سوره یونس 10 آیه 15 .
2- . البیان : 181 .
3- . البرهان 4 : 78 .
4- . بنگرید به ، البرهان 4 : 78 - 86 .

ص:199

زرقانی می نویسد :

بر اساس این سیاست خردمندانه ، قرآن بر هفت حرف نازل شد ،

آنچه را خواست از لغات قبایل عرب به شیوه سیاست قریشیان - بلکه سازگار با آن - برگزید .

از این رو ، صحیح است که گفته شود : قرآن به لغت قریش نازل شد ؛ زیرا همه لغات عرب - به این معنا - در زبان قریشی ها نمود می یافت و این کار ، اوج حکمت الهی است .

وحدت زبان ، از مهم ترین عوامل وحدت اُمّت است ؛ به ویژه در عهد خیزش و قیام .

و از فواید آن ، بیان حکمی از احکام خداست ؛ مانند :

« وَإِن کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلاَلَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ » ؛(1) اگر مرد یا زنی که از او ارث می برند کلاله [ بی فرزند

و بی پدر و مادر ] باشد ، و دارای برادر یا خواهر باشد ، سهم هر کدام از آنها 61 است .

سعد بن اَبی وقّاص ، این را با زیادت لفظ «مِنْ اُمّ» (وله أخٌ أو أختٌ من أُمّ) می خواند .

با این قرائت ، به دست می آید که مراد از «برادران» در این حکم ، برادران مادری اند ، نه برادران تنی و پدری ، و این [ دیدگاه ] امری است که همگان بر آن اتفاق نظر دارند .

مانند آن است ، سخن خدا در کفّاره قسم :


1- . سوره نساء 4 آیه 12 .

ص:200

« فَکَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاکِینَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ » ؛(1) کفّاره قسم ، غذای معمولی دادن به ده مسکین یا پوشاندن آنهاست یا آزاد کردن یک برده .

در قرائتی آمده است : «أو تحریر رقبة مؤمنة» (یا آزاد ساختن یک برده مؤمن) با فزونی واژه «مؤمن» روشن می گردد که در برده ای که در کفّاره قسم باید آزاد شود ، ایمان شرط است .

این دیدگاه ، مذهب شافعی (و دنباله روان او) را در وجوب فراهم آمدن این شرط ، تأیید می کند .

از فواید آن ، جمع میان دو حکم مختلف به وسیله مجموع دو قرائت است ؛ مانند :

« فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَ-حِیضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی یَطْهُرْنَ » ؛(2) در زمان حیض (خون روش) از زنان کناره گیرید و تا پاک نشده اند ، با آنان آمیزش نکنید .

در این آیه ، واژه « یطهرن » با تشدید طاء «یَطَّهرن» نیز قرائت شده

است . بی گمان ، صیغه تشدید ، مبالغه در پاکی زنان را از حیض می رساند ؛ زیرا زیادت مَبنا بر فزونی معنا دلالت دارد .

امّا قرائت تخفیف ، این مبالغه را نمی رساند .

مجموع این دو قرائت ، به دو امر حکم می کند :

1 . تا اصل پاک شدن پدید نیاید ، شوهر نباید با زن حایض آمیزش


1- . سوره مائده 5 آیه 89 .
2- . سوره بقره 2 آیه 222 .

ص:201

کند و این کار با پایان یافتنِ خون حیض رخ می دهد .

2 . شوهر نباید با زنش [ که دوران حیض را سپری ساخته است ] آمیزش کند مگر اینکه پاک شدن فزونی یابد و این کار با غُسل حیض به دست می آید .

از این رو ، در جواز آمیزش با زنان ، هر دو مورد شرط است ، و مذهب شافعی (و همقطارانش) همین می باشد .

از فواید آن ، دلالت بر دو حکم شرعی در دو حال مختلف است ؛ مانند این سخن خدای متعال که درباره وضو می فرماید :

« فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ » ؛(1) صورت و دست هاتان را تا آرنج بشویید و سر و پاهاتان را تا برآمدگی روی پا مسح کنید .

[ در این آیه ] « وأرجلَکم » هم با فتحه قرائت شده است و هم «أرْجُلِکم» با کسره .

در حالت منصوب ، شستن پاها را گویاست ؛ زیرا بر لفظ « وجوهکم » عطف است که منصوب می باشد و [ صورت در وضو ] شسته می شود .

در حالت مجرور ، مسح را می رساند ؛ زیرا بر واژه « رؤوسکم » معطوف می باشد که مجرور است [ وسر در وضو ] مسح می شود.(2)

پیامبر

صلی الله علیه و آله روشن ساخت که مسح ، برای شخصی است که پاپوش


1- . سوره مائده 5 آیه 6 .
2- . بنگرید به ، وضوء النبی البحث القرآنی (اثر نگارنده) . پیرامون آیه وضو ، در این کتاب ، سخنانی را آورده ایم .

ص:202

دارد و شستن برای کسی که پاپوش ندارد ، واجب می باشد .

از فواید آن دفع توهّم (پندار زدایی) چیزی است که مقصود نیست ؛ مانند این سخن خدای متعال که فرمود : « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ » ؛(1) ای کسانی که ایمان آوردید ، روز جمعه ، هنگامی که به نماز فراخوانده می شوید ، سوی ذکر خدا بشتابید .

کلمه « فا سعوا » در این آیه «فامْضُوا» (رهسپار شوید) [ نیز ] قرائت شده است .

از قرائت نخست ، وجوب شتاب در حرکت سوی نماز جمعه ، به ذهن می آید ، لیکن قرائت دوّم این توهّم را از بین می برد ؛ زیرا «مُضی» سرعت را گویا نیست .

از فواید آن ، بیان لفظی است که بر بعضی مبهم است ؛ مانند این سخن خدا که فرمود : « وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ » ؛(2) و کوه ها چون پشم زده [ برآمده ] شوند .

« کالعهن » در این آیه ، «کالصوف» [ نیز ] قرائت شده است و این قرائت روشن می سازد که «عهن» همان «صوف» (پشم) است .

و از فواید آن ، آشکار سازی عقیده ای است که بعضی از مردم در آن دچار گمراهی شده اند ؛ مانند این سخن خدا که در توصیف بهشتیان می فرماید :


1- . سوره جمعه 62 آیه 9 .
2- . سوره قارعه 101 آیه 5 .

ص:203

« وَإِذَا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نِعِیماً وَمُلْکاً کَبِیراً » ؛(1) هرجا و هر سو که بنگری نعمت است و پادشاهی .

« مُلْکاً » در این آیه «مَلِکاً» [ نیز ] خوانده شده است . این قرائت ، پرده خفا از وجه حق را (در عقیده دیدنِ مؤمنان خدا را در آخرت) برمی دارد ؛ زیرا در آن سرای ، تنها پادشاه خداست « لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ » ؛(2) [ ندا می آید ] امروز فرمانروایی از آن کیست ؟ [ و خود پاسخ می دهد ] برای خدای یگانه شکست ناپذیر .

خلاصه ، تنوّع قرائت ها ، جانشین تعدُّد آیات می شود [ و کار آن را انجام می دهد ] و این خود ، نوعی از بلاغت است . از جمال (و زیبایی) این ایجاز [ گزیده گویی ] آغاز می شود و به کمال اعجاز

می رسد .(3)

بنابراین ، متون حروف هفت گانه (بر حسب تفسیر اهل سنّت) به انسان اجازه می دهد بعضی از واژه ها را به جای بعض دیگر بنشاند .

قائل شدن به این نگرش ، بلاغت قرآن و جاودانگی [ اینکه قرآن معجزه جاودان است ] و حجّت بودن آن را بر مردم ، ویران می سازد و بالاتر از این ، به ترک قرآن و گوناگونی متونِ آن ، فرا می خواند .

همه اینها با تشریع ابوبکر و عُمَر و عثمان صورت گرفت ؛ زیرا :

ابوبکر ، جای واژه ها را در آیه « وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ »(4)


1- . سوره انسان 76 آیه 20 .
2- . سوره غافر 40 آیه 16 .
3- . مناهل العرفان 1 : 104 - 105 ؛ ترجمه مناهل العرفان : 473 .
4- . سوره ق 50 آیه 19 .

ص:204

(و سختی های دم مرگ ، حقیقت را بیاورد)(1) الفاظ را تغییر داد و «وجاءت سکرة الحقّ بالموت» (و از خود بی خبری راستین با مرگ فرا رسد) قرائت کرد و با اینکه قرآن موجود بود . از نو ، به جمع آن پرداخت .

عُمَر اجازه داد قرآن به هر نحوی خوانده شود به شرط آنکه آیه عذاب ، آیه رحمت نشود ؛ زیرا بر این باور بود که قرآن از باب «هَلُمَّ» و «تعال» است .

عثمان ، به همه عرب اجازه داد اشتباهات موجود در قرآن را برطرف سازند .

در همه این نگرش ها بلاغت قرآن تباه می شود و اختلاف میان مسلمانان در قرائت و احکام ، تجویز می شود .

از این باب است آنچه را از پیامبر صلی الله علیه و آله حکایت کرده اند که فرمود : «لا تستطیع أُمّتی القراءة علی حرف واحد» ؛ اُمّتم نمی تواند قرآن را با یک گویش بخواند .

این سخن ، دروغ است و نسبت آن به پیامبر صلی الله علیه و آله خردمندانه نیست ؛ زیرا قرآن در عهد آن حضرت بر یک حرف (یک لهجه) قرائت می شد ، چراکه آن حضرت از سوی جبرئیل علیه السلام آن را بر یک حرف خواند . اگر میان مسلمانان اختلاف افتاد ، بعد از پیامبر (و به طور مشخّص در دوران خلفای سه گانه) بود .

این سخن اهل سنّت که اختلاف در قرائت ها در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله پدید آمد و آن حضرت همه قرائت ها را جایز شمرد ، پذیرفتنی نیست . بنابراین ، اختلاف در قرائت هاست ، نه در اصل قرآن .

نیز می پرسیم : اگر اُمّت در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله نمی توانست قرآن را با یک حرف (یک لهجه) بخواند، چگونه پس از عثمان توانست قرآن را با یک گویش بخواند؟!


1- . می توان آیه را بدین گونه معنا کرد : و بیهوشی دم مرگ که وعده آن حق و راست بود فرا رسد (م) .

ص:205

این سخن [ که پیامبر فرمود : امّتم نمی تواند قرآن را با یک قرائت بخواند ] دروغ و بهتان است .

اگر صدور احادیث حروف هفت گانه از پیامبر صلی الله علیه و آله درست باشد (و اینکه آن حضرت از خدا خواست بر امّت آسان گیرد و اجازه شان دهد قرآن را بر هفت حرف بخوانند و خدا این اجازه را داد و درِ رحمت را برایشان گشود) چرا عثمان این درِ رحمت را بست و بر مسلمانان سخت گرفت که قرآن را با یک قرائت بخوانند ؟!

چگونه مسلمانان اجازه خدا و پیامبر را دور افکندند و به سخن عثمان چسبیدند که به یک قرائت فرا می خواند ؟!

آیا عثمان از خدا و پیامبر بر مسلمانان دل سوزتر بود ؟! یا وی چیزی را دریافت که پیش از او ، پیامبر صلی الله علیه و آله بدان پی نبرد ؟!

نظرِ درست این است که قرآن بر یک حرف نازل شد . این را امامان علیهم السلام گفته اند . آنان علیهم السلام و پیروانشان در همه عرصه های شریعت به یک پارچگی عقیده دارند (نه گوناگونی) و این نگرش با سخن خدای متعال هماهنگ است که فرمود :

« أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً » ؛(1) آیا در قرآن ، نیک نمی اندیشند ؟ اگر از نزد غیر خدا بود ، در آن اختلاف فراوانی می یافتند .

در مقابل ، امامان مکتب خلفا و عالمان آنها در همه عرصه های شریعت به چند گونگی عقیده دارند(2) تا قرائت های همه را درست بنمایانند یا بعضی از قرائت های شاذّ خلفا را در قرآن درآورند (و این را ما نمی پذیریم) .


1- . سوره نساء 4 آیه 82 .
2- . مانند : گوناگونی در مذهب و گوناگونی در نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله و ...

ص:206

آنان از این رحمت الهی نبوی که به غیر عرب اجازه داد قرآن را آن گونه که می تواند بخواند و بر این کار پاداش دریافت می دارد ، برای وارد ساختن آنچه را خدا و پیامبر نمی پسندد (قرائت های شاذ) در قرآن ، بهره بُردند .

در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود :

إِنَّ الرَّجُلَ الأَعْجَمی مِن أُمّتی لَیَقْرَأُ القرآنَ بِعَجَمیَّةٍ ، فَتَرْفَعَهُ الملائکةُ عَلَی عَرَبیّةٍ ؛(1)

مردی غیر عرب - از اُمّتم - قرآن را به غیر عربی می خواند . فرشتگان آن را به زبان عربی بالا می برند .

این کار ، از باب ارج نهادن خدا برای مسلمان و گشایش بر اوست .

شاید سردمداران حروف هفت گانه از این سخن (و مانند آن) استفاده کردند که بگویند خدا و پیامبر ، قرائت به معنا یا با الفاظِ مترادف را به همه مؤمنان اجازه

داد .

افزون بر این ، قرائت این غیر عرب ها ، قرآن تلاوت و ذکر به شمار نمی آمد ، بلکه تبرّک و آسان گیری و گشایش برای غیر عرب بود .

در حالی که قائل به حروف هفت گانه ، عکس این سخن را در نظر دارد . وی قرآنش را وحی الهی می داند که خواندن آن در نماز جایز است و عرب فصیح (که لفظِ قرآن را از یاد بُرده و معنای آن را در خاطر دارد) می تواند آن را بر زبان

آورد ؛ یعنی به جای واژه قرآنی ، واژه مترادف آن را بخواند .

لَهْجَه یک چیز است و اجازه به قرائت (به هر شکلی که باشد) چیز دیگری است .


1- . الکافی 1 : 619 ، حدیث 1 .

ص:207

قُرطُبی در تفسیر سوره حمد (به نقل از ابن انباری) می نویسد :

« صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ »(1) (راه کسانی که بر آنها نعمت دادی) .

لغت قرآن (در حال رفع و نصب و جر) « الذین » است .

هُذَیل در حالت رفع «الَّذونَ» می گوید .

بعضی از عرب ها «اللذو» می گوید و بعضی «الّذی» ...

در « علیهم » از امامان قاری ، شش وجه نقل است :

عَلَیْهُم ، عَلَیْهِمْ ، عَلِیْهِمی ، عَلِیهِمُو ، عَلیهُمُو ، عَلَیْهُمُ .

وچهار وجه از عرب نقل است که از قاریان حکایت نشده اند :

علیهُمِی ، علیهُمِ ، علیهِمُ ، علیهِمِ .

همه اینها ، صواب است .(2)

علاّمه سیّد مرتضی عسکری - پس از نقل سخن قُرطبی - می نگارد :

قرائت « عَلَیْهِمْ » موافق با خطّ مصحفی است که در دست همه

مردم ، امروزه هست . آن را آیندگان از پیشینیان - نسل اندر نسل - ارث بردند . از این رو ، همه مردم ، از دوران پیامبر صلی الله علیه و آله تا به امروز ، آن را قرائت می کنند ، جز طبقه قاریان اهل سنّت که [ انواع ] قرائت ها را ساختند .. .

امّا نُه لغت باقی مانده .

بعضی از آنها را خود قاریان با استحسان خودشان پدید آوردند .

و بعضی از آنها را از تلفّظ خاص بعضی از قبایل عرب در گفت و


1- . سوره حمد 1 آیه 7 .
2- . تفسیر قرطبی 1 : 148 - 149 .

ص:208

گوهاشان ، گرفتند ، سپس کلام خدا را دنباله رو تلفّظِ این قبایل ساختند .

بدین سان ، در برابر متن قرآنی ، نُه قرائت تراشیدند ؛ قرائت هایی که خدا به آنها برهانی نازل نفرمود و پیامبر صلی الله علیه و آله و کسانی که در زمان پیامبر می زیستند (صحابه یا دیگر مسلمانان) آنها را قرائت نکردند .. .

ابن انباری در شماره سی ام ، می نویسد :

«عُمر بن خطّاب و ابن زبیر (صراط من أنعمت علیهم) قرائت کرده اند» یعنی این قرائت تنها از عُمَر و ابن زبیر روایت شده است و در متن قرآن نیست و از پیامبر صلی الله علیه و آله وارد نشده است .

دلیل ما بر این معنا این است که وی پیش از آن می نویسد : قرائت «ملک» و «مالک» از پیامبر و ابوبکر و عُمَر روایت است .

و این چنین نام پیامبر را در شمار کسانی که «ملک» و «مالک» قرائت کرده اند ، می آورد ، در حالی که «صراط من أنعمت» را به عمر و ابن زبیر نسبت می دهد و نام پیامبر را در شمار کسانی که [ آیه را ] بدین گونه خوانده اند ، ذکر نمی کند .

این قرائت در مقابل متن قرآنی « صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ »(1) (راه کسانی که بر آنها نعمت دادی) می باشد ؛ متنی که مسلمانان ، در پی هم و نسل اندر نسل ، آن را ارث بردند و به کسانی می رسد که آن را از دهان پیامبر صلی الله علیه و آله آموختند و به امر آن حضرت نوشتند و


1- . سوره فاتحه 1 آیه 7 .

ص:209

می دانیم که پیامبر صلی الله علیه و آله این قرائت را از خدای سبحان ستاند ، چراکه خدا فرمود : « سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنْسی » ؛(1) بر تو می خوانیم و تو فراموش

نمی کنی .

بر این اساس ، می گویند : خدا و پیامبر برای مسلمانان « صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ »(2) قرائت کرد ، و عُمَر و ابن زبیر (صراط من أنعمت علیهم) خواندند !!

چگونه به خود اجازه دادند که بگویند : خدا و پیامبر فرمود ، و صحابه و قاریان گفتند ؟!

عمر و ابن زبیر (و دیگران) این قرائت را از که فرا گرفتند ؟! ... بدین ترتیب ، کلام خدا را با انواع تحریف ها ، تغییر دادند :

آ) تحریف کلمات قرآن ؛ مانند تبدیل « نُنْسِهَا »(3) به «ننساها» و « وَلاَ الضَّالِّینَ »(4) به «غیر الضّالیّین» .

ب) تحریف حرکات اعراب و حروف اعرابی قرآن ؛ مانند تبدیل « إنْ هذَانِ »(5) (این دو نفر) به «إنّ هذین» .

ج) تحریف ضبط کلمات ؛ مانند تبدیل « علیهم » به «عَلَیْهُم» و «عَلَیْهُمُ» .

و بدین سان ، به تحریف هایی در قرآن دست یازیدند که به شمار


1- . سوره اعلی 87 آیه 6 .
2- . سوره فاتحه 1 آیه 7 .
3- . سوره بقره 2 آیه 106 .
4- . سوره فاتحه 1 آیه 7 .
5- . سوره طه 20 آیه 63 .

ص:210

در نمی آید و قرآن را تکّه تکّه کردند و نظیر این کار ، در هیچ یک از متون آسمانی (مانند تورات و انجیل تحریف شده) جریان نیافت یا در سخنان بشری ؛ مانند قصیده های شاعران جاهلیّت ، مثل امرؤ القیس (یا شاعرانی که دوران جاهلیّت و اسلام - هر دو را - درک کردند ، همچون ابوطالب و حسّان بن ثابت یا شاعران دوره عبّاسی نظیر مُتَنَبّی و حمدانی) و نیز خطبه های سخنوران و کتاب های مؤلّفان (در هر زبانی از زبان های انسانی) جاری نشد .

سپس همه این تحریف ها را - در قرآن - علم قرائت نامیدند .(1)

این مطلب را درباره قرائت ها و حروف هفت گانه آوردیم تا بعضی از پیامدهای فاسدی که رویگردانی از مصحف امام علی علیه السلام در پی داشت ، روشن شود .

آری ، عُمَر چیزهای فراوانی را نمی دانست و در عین حال می پنداشت آنها جزو قرآن اند ، در حالی که آنها جمله های تفسیری بودند که معانی قرآن را روشن می ساخت و جزو سوره ها و آیه های قرآن به شمار نمی آمدند و همین او را واداشت که ادّعا کند آنها قرآن اند و می گفت : «با درگذشت محمّد ، قرآن فراوانی از میان رفت» و حال آنکه این جمله ها ربطی به قرآن نداشت .

روایات جمع قرآن بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله از سوی دشمنان اسلام مورد سوء استفاده قرار گرفت و از این طریق ، تحریف قرآن را مطرح ساختند .

این روایت ها ، مانند دیگر روایات موجود در مکتب خلفاست که از سوی کسانی همچون «سلمان رشدی» برای بدنام کردن پیامبر صلی الله علیه و آله و منزلتِ آن حضرت نزد مسلمانان ، سوء استفاده شد .


1- . القرآن الکریم وروایات المدرستین 2 : 239 - 241 با اندکی تصرّف .

ص:211

اگر این روایات درست باشد ، بدان معناست که خلفا متون متواتری را از قرآن انداختند ؛ زیرا آنان در اخذ متن قرآنی شرط کردند که باید مطابق متنی باشد که پیش پیامبر صلی الله علیه و آله نوشته شد .

بعضی از عبارت های قرآنی را که در حافظه صحابه بود ، بدان خاطر حذف کردند که بر مکتوبی که آن را تأیید کند ، دست نیافتند و همین آنان را واداشت که شنیده های صحابی را - به تنهایی - وانهند .

احتمال نقصان یا زیادت به یک یا دو کلمه در قرآن ، به راستی دیدگاه خطرناکی برای قرآن و اعجاز آن است و وبال آن بر دوش کسانی است که طرح عدم جمع قرآن را در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله شایع ساختند .

نیز کسانی که به جمع قرآن با دو شاهد یا با خبر واحد قائل اند ، این معنا را گویایند که قرآن با «بیّنه» (دو شاهد عادل) ثابت شد و این با ثبوت قرآن با تواتر ، سازگار نمی افتد و اشکالات فراوانی در پی دارد .

قطع به مشهور بودن قرآن و شیوع آن میان مسلمانان (و تلاوت آن در لحظه های شب و روز) سبب قطع به دروغ بودن روایاتِ جمع قرآن بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله است .

اینکه عُمَر گفت : «واللّه ، هرگز کتاب خدا را با چیزی نمی پوشانم»(1) یا گفت : خواب و خیال خامی است ، همچون پندار اهل کتاب»(2) سپس برای توجیه سخن خویش ، تشبّه به بنی اسرائیل را مثال زد و آن را با آنچه بر زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و صحابه آمد یکی دانست ، بیان می دارد که وی ، ورای چنین اقوالی است .


1- . مصنّف عبدالرزّاق 11 : 257 ، حدیث 20484 .
2- . تقیید العلم 1 : 52 .

ص:212

همچنین می نگریم که وی بارها به پیامبر صلی الله علیه و آله پیشنهاد کرد که از علوم اهل کتاب [ به قرآن ] بیفزاید و پیامبر صلی الله علیه و آله از این پیشنهاد به خشم می آمد .(1)

و در مقابل ، می بینیم که به صحابه اجازه نداد برای پیامبر صلی الله علیه و آله قلم و دوات بیاورند و دلیل آورد که «الرَّجُل لیهجر»(2) (این مرد هذیان می گوید) و «حسبنا کتاب اللّه»(3) (کتاب خدا ما را بس است) و سپس با وجود بزرگان صحابه

(همچون ابن مسعود ، اُبَیّ بن کعب و مُعاذ بن جبل) زید بن ثابت را (که دو


1- . همان ؛ مصنّف عبدالرزّاق 6 : 113 ، حدیث 10164 (و جلد 10 ، ص313 ، حدیث 19213) ؛ مجمع الزوائد 1 : 174 .
2- . در «صحیح بخاری 1 : 54 ، حدیث 114» آمده است که عُمَر گفت : «غَلَبَه الوَجَعُ» ؛ درد بر او چیره شده است . در «صحیح بخاری 3 : 1111 ، حدیث 2888» آمده که گفتند : «هجر رسول اللّه» ؛ رسول خدا هذیان می گوید . در «صحیح بخاری 3 : 1155 ، حدیث 2997» آمده است که گفتند : «ماله أهجر» ؛ پیامبر را چه شده ، هذ یان بر زبان می آورد . در «صحیح بخاری 4 : 1612 ، حدیث 4168 و نیز در صحیح مسلم 3 : 1257 ، حدیث 1637» آمده است که گفتند : «ما شأنه أهجر ، استفهموه» ؛ چه بلایی بر سر پیامبر آمده که پرت و پلا می گوید ، از او معنای این کارش را جویا شوید . در «صحیح بخاری 5 : 2146 ، حدیث 5345 و نیز در جلد 6 ، ص2680 ، حدیث 6932» آمده است که عُمَر گفت : «إنّ النبیّ غلبه الوجع» ؛ همانا درد بر پیامبر غلبه یافته است . در «صحیح مسلم 3 : 1259 ، حدیث 1638» آمده است که گفتند : «إنّ رسول اللّه یهجر» ؛ به راستی ، رسول خدا هذیان می گوید . در «المنتقی من منهاج الإعتدال : 347» آمده است که عُمَر گفت : «إنّ الرجل لیهجر ، حسبنا کتاب اللّه» ؛ البته که این مرد یاوه می بافد ، کتاب خدا ما را بس است .
3- . صحیح بخاری 5 : 2146 ، حدیث 5345 ؛ فتح الباری 1 : 209 ؛ ارشاد الساری 1 : 207 ؛ عمدة القاری 2 : 172 و جلد 18 ، ص63 ، و جلد 21 ، ص224 ؛ شرح النووی علی صحیح مسلم 11 : 90 ؛ مصنّف عبدالرزّاق 5 : 438 ، حدیث 9757 ؛ مسند احمد 1 : 324 و366 ، حدیث 2992 و 3111 .

ص:213

گیسوی بافته آویزان داشت) برای نگارش مصحف ، گماشت .

همه این امور ، ارتباط موضوع جمع قرآن را با مسئله خلافت و ا مامت ، بیان می دارد و این امر ، نیازمند درنگ های بسی بیشتر است و گویای آن است که عُمَر می خواست میان قرآن و سنّت و بین آن دو و عترت ، جدایی اندازد .

این سخن عُمَر که گفت «کتاب خدا ما را بس است» واضح و صریح است که وی از کلام پیامبر بی نیازی جست و مقام آن حضرت را پاس نداشت ؛ چنان که مانند آن را در برخورد با علی علیه السلام بر زبان آورد و گفت : «با قرآنت باز گرد ، از هم جدا نشوید» .

این بیان نیز صراحت دارد در اینکه عُمَر قرآن و عترت را از هم جدا ساخت .

معنای این گفتارها و کردارها ، عدم وجوب پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله است مگر در آنچه از جانب خداست و اینکه امر و نهی های پیامبر ارشادی است و مخالفت با آنها جایز می باشد .

تلاش آنان این بود که با پیامبر صلی الله علیه و آله و با وصیّ آن حضرت ، امام علی علیه السلام این رفتار را در پیش گیرند و با این رویکرد ، کارهای آنان توجیه می شد .

بعید نمی نماید که این تعلیل را در زمان های متأخّر بدان خاطر آوردند که خلفا را در مخالفت با اوامر پیامبر صلی الله علیه و آله معذور بدارند .(1)

از رهگذر تأکید بر این امور ، می خواهیم بیان داریم عُمَر همتایی قرآن را با عترت دوست نداشت . موضع وی نسبت به قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله پیش از این گذشت . وی تورات را شبیه قرآن می دانست .

عُمَر از لابلای این درخواست از مسلمانان که سرنوشت بنی اسرائیل را برای


1- . اینکه اوامر پیامبر صلی الله علیه و آله ارشادی اند ، نه مولوی .

ص:214

خود رقم نزنند (با این ادّعا که آنان کتاب های عالمانشان را پیرویدند و تورات را وانهادند) قصد داشت اکتفا به قرآن (و ترک حدیث پیامبر) را استوار سازد .

قرآن مسلمانان را به پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله فرا می خواند . عُمَر از رهگذر دعوت به قرآن (بدون سنّت) نخستین کسی است که آشکارا ندای مخالفت با پیامبر را - بر خلاف امر قرآن - سرداد ، سپس بعضی از اصحاب از او پیروی کردند . عمرو بن عاص را می توانیم از کسانی شماریم که سیاست عُمَر را در «حسبنا کتاب اللّه» (کتاب خدا ما را بس است) هنگام برافراشتن مصحف ها در مقابل علی علیه السلام پیروید .

شایان تأکید است که خط مشی قرآن مخالفت با پیامبر را برنمی تابد و اجازه نمی دهد سخن آن حضرت با کلام خاخام های یهودی سنجیده شود ، رابطه قرآن با سنّت با رابطه عالمان مذهبی یهودی با تورات ، تفاوت [ اساسی ] دارد ؛ اینکه عُمَر این دو را با هم شبیه دانست ، اشتباهِ محض بود .

آری ، امام علی علیه السلام در مقابل این نگرش اشتباه خلفا ایستاد و برای صحابه بیان داشت که وی ترجمان قرآن است و فهم قرآن جز به وسیله او و فرزندانش (که اوصیای آن حضرت پس از یکدیگرند) امکان ندارد .

فَضْل بن یَسار از نزول قرآن بر هفت حرف پرسید و امام صادق علیه السلام پاسخ داد : دشمنان خدا دروغ می گویند . قرآن بر یک حرف از نزد خدای واحد نازل شد .(1)

این پرسش و پاسخ ، به وجود رویکردی رهنمون است که از نزول قرآن بر هفت حرف پشتیبانی می کرد و به تحریف قرآن فرامی خواند .

واژه های عربی - به ویژه کلمات قرآنی - معانی خاصّ خود را دارند ، نمی توان آنها را جایگزین هم ساخت . این کار ، بلاغت قرآن را تباه می سازد .


1- . الکافی 2 : 630 ، حدیث 13 .

ص:215

بدین ترتیب ، برای همگان روشن شد که همه این امور ، از پیامدهای رویگردانی خلفا از قرآنی بود که پشت بستر پیامبر صلی الله علیه و آله وجود داشت .

از آنجا که عُمَر نمی خواست به جای نسخه اصل قرآن (که نزد امام علی علیه السلام موجود بود) به عین یک نسخه اعتماد کند ، به تعدّد قرائت ها اجازه داد ؛ زیرا اگر به عین نسخه ای تکیه می کرد ، بار دیگر مشکل بروز می یافت و امام علی علیه السلام را در برابر خود می دید . از این رو ، به مشروع بودن حروف هفت گانه و تعدّد قرائت ها فرا خواند تا خود را معذور بدارد و اختلاف در قرائت ها را نیز تصحیح کند .

همه اینها با تفسیر خاصّ عُمَر از امور ، صورت گرفت .

در کتاب منع تدوین الحدیث گرایش و عقیده عُمَر را نسبت به حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله روشن ساخته ایم ؛ اینکه وجود قولی برای یک صحابی که مشابه قول یکی از خلفای سه گانه است ، صحّت نسبت این قول را به آن صحابی (به ویژه در مسائل اختلافی) شک برانگیز می سازد . [ عالمان درباری ] گاه در راستای تحکیم موقعیّت خلیفه و نگرش وی ، عین رأی او را به بزرگان صحابه نسبت داده اند .

از آنجا که عُمَر از راویانِ حدیث حروف هفت گانه (بلکه از پذیرندگان این حدیث) است ، بعید نمی نماید برای تأیید رأی وی ، اخباری را همسو با روایت عُمَر ، به اُبَیّ بن کعب و عبداللّه بن مسعود و مُعاذ بن جبل (و دیگران) نسبت دهند .

باری ، خلفای سه گانه ، با گزاره «قرآنی که نزدمان است ، از آنچه بدان ما را فرا می خوانی ، بسنده مان می کند» در مشکلات بی شماری افتادند :

ص:216

از [ جمله ] آنهاست تشریعِ اجتهاد برای همه صحابه ، سپس منحصر ساختن اجتهاد در خودشان .(1)

چنان که قائل شدن به نزول قرآن بر هفت حرف ، برای تصحیح قرائت های آنها مطرح شد و در پایان ، عثمان قرائت ها را در یک قرائت منحصر ساخت و مشکلات فراوانی برایش پدید آمد تا آنجا که به قتل وی انجامید .

بدتر از همه این است که آنان برای تشکیک در موقعیت علمی امام علی علیه السلام و معرفت قرآنی آن حضرت ، تکاپو کردند ، بلکه در موقعیّت هر صحابی ای شک برانگیختند که گفته می شد وی قرآن را در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله گرد آورد و بدان عالم است ؛ مانند : اُبَی و ابن مسعود و دیگران (که از رقبای حقیقی خلفا در امر قرآن بودند) .

آنان شایع ساختند که پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام و هیچ کدام از اهل بیتش را به علمی ویژه نساخت و علمی جز قرآن برجای ننهاد ، سپس به این پندار دامن زدند که قرآن به طور کامل گردآوری نشد .

همه اینها را می گفتند و امام علیه السلام ساکت می ماند و بر نمی آشفت ؛ زیرا آن حضرت صاحب قرآنی بود که مسلمانان آن را می خواندند و امام علیه السلام می دانست که روش اینان بر حجیّتِ قرآن تأثیر نمی نهد ، بلکه در قرائت های مردم و باورهای آنان نسبت به قرآن ، مؤثّر نمی افتد ، چراکه مردم آن قرآن را می شناسند و با پیامبر صلی الله علیه و آله قرائت کردند (چنان که می شنیدند صحابه و خاندان پیامبر و پیش از آنها پیامبر و امام علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام همین قرآن را می خواندند) از این رو ، ضرورتی احساس نمی شد که علی علیه السلام در این زمینه بر خلفا اعتراض کند .


1- . بنگرید به ، منع تدوین الحدیث اثر نگارنده .

ص:217

آری ، امام علی علیه السلام ساکت ماند و بر خلفا نیاشفت ؛ زیرا آنان نمی توانستند قرآن را زیاده و کم کنند (زیرا خدا وعده داد که کتابش را مصون دارد) همه می دانیم که خلفا با ادّعاشان می خواستند شرافتِ جمع قرآن میان دو جلد را از علی علیه السلام بستانند و خود را بدین فضیلت ممتاز سازند .

باری ، اگر در عهد ابوبکر و عُمَر ، تحریفی برای قرآن رخ می داد ، امام علی علیه السلام حق را آشکار می ساخت و آن را برای مردم تصحیح می کرد .

معنای این سخن ، نپذیرفتنِ احادیثی است که بر زبان صحابه تحریف قرآن را گویایند .

اعتراض نگارنده تنها بر رویکرد نادرست خلفا در جمع قرآن است که اگر اشتهار قرآن و وجود معصوم در میان مردم نبود ، نزدیک بود مسلمانان را در تحریف اندازد .

آری ، امام علیه السلام در عملکرد خلفا ، چیزی را که به اصل قرآن آسیب رساند ، ندید ، گرچه سوزاندن مصحف ها هتک حرمت بزرگی می نمود ، لیکن قرآن - در هر حال - به برکت آل محمّد صلی الله علیه و آله و مشهور بودن میان امّت ، مصون ماند . از این رو ، امام علی علیه السلام آنان را به حال خود واگذاشت .

نسبت به امام حسن علیه السلام نیز ماجرا چنین است . آن حضرت به قرآن استشهاد کرد ، امّا نه به عنوان قرآنی که به ابوبکر و عُمَر اختصاص داشت ، بلکه بدان خاطر که قرآن خدا و پیامبر است و قرآن متواتر می باشد و قرائت آن میان مسلمانان مشهور است و در خانه پیامبر محفوظ ماند و نسخه ای از آن نزد پدرش امام علی علیه السلام و نزد او وجود دارد و نزد برادرش حسین علیه السلام و اولاد او می ماند .

پذیرش مصحفی که مصحف عثمانی نام یافت از سوی امام علی علیه السلام و استشهاد به آیات آن ، بیانگر عدم وقوع تحریف در آن است ؛ زیرا جمع آنها

ص:218

جمعی بود که در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله گرد آمد و از سوی معصوم علیه السلام امضا شد .

امام علی علیه السلام علی رغم تجاوز آنها بر اراده امّت و مصادره عمل پیامبر و صحابه (و نسبت مبالغه آمیز همه آن به عثمان) قرآن عثمانی را پذیرفت .

بدین سان ، روشن شد که خلفای سه گانه و پیروانشان ، می خواستند شرافت «جامع قرآن بودن» را به دست آورند و امام علی علیه السلام و بزرگان صحابه را - به حساب قرآن - کوچک سازند ، سپس جایگزین بتراشند و اصول درست پذیرفته شده را با اصول نادرست عوض نمایند ، لیکن در این پروژه شان ناکام ماندند و دست از پا درازتر ، به رأی ائمّه و امّت - در این عرصه - بازگشتند .

با وجود این ، اندیشه های بیمار و شیوه های باطل آنها ، به هواپرستان و محدّثان حشوی و دشمنانِ دین میدان داد تا اخباری را که از آنها بوی تحریف به مشام می رسید ، در معجم های حدیثی درآورند ، لیکن قرآن از همه اینها به دور ماند و دست تحریف و نیرنگ در آ ن راه نیافت .

نیز تلاوت صحابه و اهل بیت علیهم السلام آیات قرآن را در لحظه های شب و روز و در نمازهاشان و تعلیم قرآن به مسلمانان و دیگران ، قرآن را از تبدیل و تحریف ، حفظ کرد .

بالاتر از همه اینها ، تعلّق اراده خدا به مصون داشتن قرآن از تحریف و تبدیل است .

ص:219

جمع قرآن در دورانِ عثمان

اشاره

ص:220

ص:221

جمع قرآن در دوران عثمان

در میان بیشتر مسلمانان مشهور است که جامع قرآن ، عثمان است ، لیکن آن را به معنای یکدست سازی مصحف ها تفسیر کرده اند و صفتِ «جامع قرآن» را به عثمان داده اند .

دادن این صفت به عثمان به دو معناست :

یک : تألیف و تدوین قرآن و جمع آن میان دو جلد .

دو : یکدست سازی مصحف ها .

روایات در هر دو زمینه ، چنین اند :

روایت اوّل

بخاری و ترمذی از انس روایت کرده اند که :

حُذَیْفَة بن یمان (که در فتح اَرمنیّه و آذربایجان در کنار شامیان و عراقی ها می جنگید) بر عثمان درآمد . اختلاف مردم در قرائت حُذَیْفه را بیمناک ساخت . حُذَیفه به عثمان گفت : ای امیر مؤمنان ، پیش از اینکه این امّت ، مانند یهود و نصارا در کتابشان به اختلاف افتند ، آنان را دریاب .

عثمان، سوی حَفْصَه پیک فرستاد که صحیفه ها را پیش ما بفرست تا آنها را در مصاحف بنویسیم [ پس از نگارش ] آنها را به تو برمی گردانیم .

حَفْصَه ، آنها را پیش عثمان فرستاد . وی به زید بن ثابت و عبداللّه بن زبیر و سعد بن عاص و عبدالرّحمان بن حارث بن هشام دستور داد آنها را بنویسند . آنها را در مصحف ها نوشتند .

ص:222

عثمان به گروه قریشی ها گفت : هرگاه شما و زید بن ثابت در چیزی از قرآن اختلاف یافتید ، آن را به زبان قریش بنویسید ، چراکه قرآن به زبان آنان نازل شد .

آنان این کار را انجام دادند و پس از آنکه صحیفه ها را در مصاحف نوشتند ، عثمان آنها را به حفصه بازگرداند و از مصحف هایی که نوشتند به هر سرزمینی فرستاد و امر کرد هر قرآن دیگری که در هر صحیفه و مصحفی باشد ، بسوزانند .

ابن شهاب می گوید : خارجة بن زید بن ثابت به من خبر داد که شنید زید بن ثابت می گفت : هنگامی که مصحف را می نوشتیم ، آیه ای از سوره احزاب را (که خود شنیده بودم رسول خدا آن را می خواند) نیافتم ، آن را خواستیم ، نزد خُزَیمة بن ثابت انصاری یافتیم و آن را « مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ »(1) (مردانی از مؤمنان پیمان راستینی را با خدا بستند) در سوره اش - در مصحف - درآوردیم .(2)

در روایت ابو الیمان ، می گوید :

خُزَیْمة بن ثابت ، همو که رسول خدا شهادتش را به منزله شهادت دو نفر قرار داد .(3)


1- . سوره احزاب 33 آیه 23 .
2- . صحیح بخاری 4 : 1908 ، حدیث 4702 ؛ سنن ترمذی 5 : 284 ، حدیث 3104 ؛ مسند ابی یعلی 1 : 92 ، حدیث 92 .
3- . صحیح بخاری 3 : 1033 ، حدیث 2652 و جلد 4 ، ص1795 ، حدیث 4506 ؛ مسند احمد 5 : 215 ، حدیث 21933 .

ص:223

در روایت دیگر ، می افزاید :

ابن شهاب می گوید :

در آن روز ، در واژه «التابوت» اختلاف شد . زید می گفت : «التّابُوهُ» ابن زُبَیر و سعید بن عاص می گفتند : «التابوت» اختلافشان را پیش عثمان بردند ، گفت : «التابوت» بنویسید [ به زبان قریش «التابوت» است ] قرآن به زبان قریش [ نازل شده ] است .(1)

روایت دوّم

ابن اَبی داوود ، و ابن انباری ، از ابو قِلاّبه ، روایت کرده اند که گفت :

چون دوران خلافت عثمان فرا رسید ، یک مُعلِّم قرائت یک قاری را یاد می داد و معلّم دیگر قرائت قاری دیگری را می آموزاند . شاگردان مکتب ها به هم برمی خوردند و در قرائت اختلاف می کردند تا آنجا که این اختلاف به معلّمان رسید و برخی به تکفیر قرائت بعض دیگر پرداختند . این ماجرا به عثمان رسید .

عثمان سخنرانی کرد و گفت : شما نزد من [ در اینجا ] اختلاف

دارید و اشتباه می خوانید ، کسانی که از من دورند و در سرزمین های دیگر به سر می برند ، اختلاف و اشتباهشان شدیدتر و بیشتر است . ای اصحاب محمّد ، گرد هم آیید و قرآن امامی برای مردم بنویسید .

ابو قِلاّبه می گوید : برایم حدیث کرد مالک بن انس ،(2) گفت :


1- . بنگرید به ، سنن ترمذی 5 : 285 ، ذیل حدیث 4104 ؛ مسند ابی یعلی 1 : 64 ، حدیث 63 ؛ سنن بیهقی 2 : 385 ، حدیث 3806 - 3807 .
2- . ابوبکر بن داود می گوید : این مالک بن انس ، جدّ مالک بن انس [ پیشوای مالکی ها ] است .

ص:224

من از کسانی بودم که قرآن بر آنان املا می کردم . بسا در آیه اختلاف می کردند و مردی را به یاد می آوردند که آن را از پیامبر صلی الله علیه و آله دریافت داشت و گاه وی غایب بود یا در بعضی از بیابان می زیست ، آیات قبل و بعد را می نوشتند و جای آن آیه را خالی می گذاشتند تا آن مرد بیاید [ و از او بپرسند ] یا سوی وی پیک می فرستادند [ که بیاید و آیه را باز گوید ] .

چون عثمان از این مصحف فراغت یافت ، به اهل سرزمین ها نوشت ، من چنین و چنان کردم و آنچه را نزدم داشتم از بین بردم ، شما هم آنچه را نزد خود دارید ، محو سازید .(1)

روایت سوّم

ابن اَبی داوود ، از محمّد بن سیرین ، روایت می کند که گفت :

شخصی قرآن می خواند و دیگری به او می گفت : آنچه را بر زبان می آوری باور ندارم . این اختلاف به عثمان رسید و بر وی گران آمد . دوازده نفر از قریش و انصار را گرد آورد (در میان آنها ، اُبَیّ بن کعب، زید بن ثابت وسعید بن عاص وجود داشت) وسوی رَبْعَه ای که در خانه عُمَر بود(2) و در آن قرآن وجود داشت ، پیک فرستاد [ تا


1- . المصاحف 1 : 203 - 204 ، حدیث 74 - 75 ؛ کنز العمّال 2 : 246 ، حدیث 4776 .
2- . رَبْعه ، نوشته های گرد آمده است که نزد حفصه بود . چون عثمان آنها را در مصحف گرد آورد ، به حفصه بازگرداند و با دیگر قرآن ها آنها را نسوزاند ؛ زیرا آن نوشته ها ، عین همان قرآنی بود که عثمان نوشت و تنها مرتّبشان ساخت . ابن کثیر در فضائل القرآن ، پس از این سخن می گوید : می پرسیم : اگر این نوشته ها عین همان قرآنی بود که عثمان نوشت ، چرا مروان - در دوران خودش - آن را سوزاند ؟

ص:225

آن را بیاورند و از روی آن بنویسند ] عثمان خود به آنها سر می زد [ و بر کارشان نظارت داشت ] .

محمّد می گوید : برایم حدیث کرد کثیرُ بن اَفْلَح که وی برای آنان مصحف را می نوشت . بسا در چیزی اختلاف می یافتند و آن را به تأخیر می انداختند .

پرسیدم : چرا به تأخیر می انداختند ؟ گفت : نمی دانم .

محمّد می گوید : گمانی دارم آن را یقین ندانید . گمانم این است که آنان هنگام اختلاف ، آیه را به تأخیر می انداختند تا به نظر کسی که تازه تر از دیگران عرضه اخیر قرآن را شاهد بود ، پی ببرند و آیه را بر اساسِ قول وی بنگارند .(1)

روایت چهارم

ابن اَبی داوود ، از ابن شهاب روایت می کند که گفت :

خبر داریم که قرآن فراوانی نازل شد . علمای آن (کسانی که آنها را به خاطر داشتند) در جنگ یمامه کشته شدند . پس از آنها ، آن قرآن ها دانسته نشد و نگارش نیافت .

چون ابوبکر و عُمَر و عثمان ، قرآن را گرد آوردند ، نزد هیچ کس بعد از آنها قرآن یافت نمی شد .

زیرا به ما رسیده است که - در خلافت ابوبکر - از بیم آنکه مبادا مسلمانان (که بخش های فراوانی از قرآن را به همراه داشتند) در جاهای مختلف به قتل رسند و با از بین رفتن آنها قرآن از دست


1- . کنز العمّال 2 : 248 ، حدیث 4782 به نقل از المصاحف 1 : 212 ، حدیث 87 - 91 .

ص:226

برود و نزد هیچ کس - بعد از آنها - یافت نشود ، آنان وادار شدند در پی قرآن برآیند و آن را در صحیفه هایی گرد آورند .

خدا به عثمان توفیق داد و آن صحیفه ها را در مصاحف نوشتند و به سرزمین ها فرستاد و میان مسلمانان پراکند .(1)

روایت پنجم

ابن اَبی داوود ، از مصعب بن سعد روایت می کند که گفت :

عثمان برای مردم خطبه خواند و گفت : ای مردم [ هنوز ] سیزده سال از دورانِ پیامبر می گذرد و شما در قرآن به شک افتادید ؛ می گویید : قرائت اُبَیّ ، قرائت عبداللّه ! شخصی [ به فرد دیگر ] می گوید : واللّه ، قرائت تو استوار نیست !

از هر کدامتان که از کتاب خدا چیزی در دست دارد ، می خواهم آن را [ برایم ] بیاورد .

هرکس ورق [ کاغذ ] و پوستی را که در آن قرآن بود ، می آورد تا اینکه با این کار ، بیشتر قرآن فراهم آمد .

سپس عثمان آنان را یکی یکی فرا می خواند و سوگندشان می داد که آیا آن قرآن را از پیامبر شنید و آن حضرت آن را بر او املا کرد ؟ آن شخص می گفت : آری .

چون عثمان از این کار فراغت یافت ، پرسید : چه کسی بهتر از همه می نویسد ؟ گفتند : کاتب پیامبر صلی الله علیه و آله زید بن ثابت .

پرسید : عربی دان ترین مردم کیست ؟ گفتند : سعیدُ بن عاص .


1- . کنز العمّال 2 : 247 ، حدیث 4778 به نقل از المصاحف 1 : 208 ، حدیث 81 .

ص:227

عثمان گفت : سعید [ قرآن را ] املا کند و زید [ آن را ] بنویسد .

زید [ نسخه اصل ] قرآن را نوشت و به همراه آن مصحف هایی را عثمان به نگارش درآورد و میان مردم پراکند .

شنیدم بعضی از اصحاب محمّد می گفتند : عثمان کار بجا و درستی انجام داد .(1)

روایت ششم

ابن اَبی داوود از مُصعب بن سعد روایت می کند که گفت :

عثمان ، قرائت اُبَیّ و عبداللّه و مُعاذ را شنید ، خطبه خواند ، سپس گفت : با گذشت پانزده سال از رحلت پیامبرتان ، شما در قرآن اختلاف یافتید ! می خواهم هرکس قرآنی در دست دارد که آن را از پیامبر شنید ، برایم بیاورد .

مردم ، با نوشته های قرآنی که بر روی لوح و استخوان شانه و شاخه های خرما بود ، پیش عثمان می رفتند . هرکه قرآنی را می آورد ، عثمان از او می پرسید : آیا از رسول خدا شنیدی ؟

سپس عثمان گفت : سخندان ترین مردم کیست ؟ گفتند : سعید بن عاص . پرسید : چه کسی خوش نویس تر است ؟ گفتند : زید بن ثابت .

عثمان گفت : سعید املا کند و زید بنویسد .

بدین سان ، عثمان مصحف ها را نوشت و در شهرها توزیع کرد و اَحَدی را ندیدم که این کار را بر او عیب گیرد .(2)


1- . کنز العمّال 2 : 247 ، حدیث 4779 به نقل از المصاحف 1 : 208 ، حدیث 82 .
2- . کنز العمّال 2 : 248 ، حدیث 4780 به نقل از المصاحف 1 : 209 ، حدیث 83 .

ص:228

روایت هفتم

ابن سعد از عطا روایت می کند که گفت :

چون عثمان قرآن را در مصحف ها نوشت ، سوی اُبَیّ بن کعب پیک فرستاد . وی [ قرآن را ] بر زید بن ثابت املا می کرد و زید می نوشت

و سعید بن عاص آن را اعراب می گذاشت .

این مصحف ، بر اساسِ قرائت اُبَیّ و زید است .(1)

نیز از مجاهد روایت است که گفت :

عثمان به اُبَیّ بن کعب دستور داد که [ قرآن را ] املا کند و زید بن ثابت آن را بنویسد و سعید بن عاص و عبدالرّحمان بن حارث ، آن را اعراب نهد .(2)

روایت هشتم

ابن اَبی داوود ، از ابن شهاب ، از سالم بن عبداللّه و خارجه ، روایت می کند که :

ابوبکر ، قرآن را در کاغذهایی گرد آورد . از زید بن ثابت خواست در آن بنگرد . زید خودداری ورزید تا اینکه ابوبکر از عُمَر یاری خواست و [ با پا در میانی عُمَر ] زید این کار را انجام داد .

این کتاب ها تا زمان وفات ، نزد ابوبکر بود ، سپس تا هنگام درگذشت عُمَر نزد وی ماند و پس از آن ، نزد حَفْصَه (همسر پیامبر صلی الله علیه و آله) بود .

عثمان سوی حَفْصَه پیک فرستاد [ که آنها را بدهد ] حفصه از این


1- . کنز العمّال 2 : 249 ، حدیث 4789 .
2- . همان ، حدیث 4790 ؛ تاریخ دمشق 34 : 276 .

ص:229

کار روی برتافت تا اینکه عثمان تعهّد سپرد که آنها را به وی بازگرداند [ و با این تعهّد ] حفصه آنها را پیش عثمان فرستاد .

عثمان از روی آن مصحف ها نوشت ، سپس آنها را سوی حفصه بازگرداند و پیوسته نزدش بود [ تا اینکه مروان آنها را خواست و گرفت و سوزاند ] .

زُهْری می گوید :

به من خبر داد سالم بن عبداللّه که مروان سوی حفصه پیک فرستاد و قرآن نوشته ها را از او خواست . حفصه از اینکه آنها را به مروان دهد ، خودداری کرد .

چون حَفْصَه مُرد و از دفنش بازآمدیم ، مروان سوی عبداللّه عُمَر مأمور فرستاد که آن صحیفه ها را پیش او بفرستد ، عبداللّه این کار را انجام داد . مروان دستور داد آنها را پاره پاره کنند .

مروان می گفت : بدان خاطر این کار را کردم که محتوای آن [ در قرآن عثمانی ] نوشته شده و محفوظ است . ترسیدم زمان بگذرد و شخصی دو دل [ و وسواس ] در شأن این مصحف ، به تردید افتد یا

بگوید در آن آیاتی وجود داشت که نوشته نشد .(1)

روایت نهم

از ابو هُرَیره روایت است که چون عثمان مصحف ها را نوشت به او گفت :

کار درستی کردی و موفّق شدی . گواهی می دهم که شنیدم رسول خدا می فرمود : محبوب ترین اُمّتم - برای من - قومی است که پس از


1- . کنز العمّال 2 : 242 ، حدیث 4755 به نقل از المصاحف 1 : 211 ، حدیث 85 .

ص:230

من آیند و نادیده به من ایمان آورند و به آنچه در وَرَق مُعَلَّق است عمل کنند [ با خود ] گفتم : کدام ورق ؟ تا اینکه مصحف ها را دیدم .

عثمان از این حدیث در شگفت ماند و دستور داد ده هزار [ درهم ] به ابو هُرَیره بدهند و گفت : واللّه نمی دانستم حدیث پیامبرمان را از ما باز می داری .(1)

روایت دهم

ابن اَبی داوود و ابن انباری ، از ابن عبّاس نقل کرده اند که گفت :

از عثمان پرسیدم : چه چیز شما را واداشت که سوره انفال را که از «مثانی» است ، در کنار سوره برائت بگذارید که از «مئین» است و میانشان « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ » را ننویسید و آن دو را جزو هفت سوره طولانی قرار دهید ؟

عثمان گفت : زمان بر پیامبر صلی الله علیه و آله سپری می شد و سوره هایی که آیات فراوان داشت بر او نازل می گشت . هرگاه چیزی فرود می آمد ، بعضی از کسانی را که نزد آن حضرت می نوشتند ، فرامی خواند و می گفت : این را در سوره ای بگذارید که در آن چنین و چنان آمده است .

آیات بر آن حضرت نازل می شد و می فرمود : اینها را در سوره ای نهید که در آن چنین و چنان هست .

انفال از نخستین سوره هاست که در مدینه نازل شد و برائت از آخرین نزول های قرآن است و ماجرای این دو سوره ، شبیه هم اند ،


1- . کنز العمّال 2 : 249 ، حدیث 4796 ؛ تاریخ دمشق 39 : 244 .

ص:231

گمان کردم که برائت جزو اَنفال است . پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت و بیان نفرمود که برائت جزو انفال است [ یا نه (1)] به همین خاطر آن دو را کنار هم چیدم و میانشان « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ » را ننوشتم و آن دو را در هفت سوره طولانی قرار دادم .(2)

روایت یازدهم

ابن ابی داوود و ابن انباری از سُوَید بن غَفَلَه روایت می کنند که گفت :

شنیدم علیّ بن اَبی طالب می فرمود : ای مردم ، درباره عثمان پُرچانگی نکنید و پیرامون مصحف ها و سوزاندنِ آنها ، جز خیر را درباره اش بر زبان نیاورید .

به خدا سوگند ، کاری را که عثمان در مصحف ها کرد با اشراف همه ما صورت گرفت .

عثمان پرسید : درباره این قرائت چه می گویید ؟ خبر دارم که بعضی از شما می گوید : قرائت من از قرائت تو بهتر است و این روند نزدیک است که به حدّ انکار و کفر برسد ، نظرتان چیست ؟

گفتیم : تو چه نظری داری ؟

گفت : مردم را - به دور از تفرقه - در یک مصحف گرد آوریم و اختلافی نباشد .

گفتیم : نظر ارزنده و خوبی است .

عثمان پرسید : فصیح ترین مردم و قاری ترین آنها کیست ؟ گفتند : از


1- . این سخن ، بهتانی به پیامبر صلی الله علیه و آله است .
2- . کنز العمّال 2 : 249 ، حدیث 4770 .

ص:232

همه فصیح تر سعید بن عاص است و قاری ترین آنها زید بن ثابت می باشد .

عثمان گفت : یکی از آن دو بنویسد و دیگری املا کند .

آن دو این کار را کردند و مردم را بر یک مصحف گرد آوردند .

علی می فرمود : واللّه ، اگر ولایت می یافتم ، همان کاری را می کردم که عثمان انجام داد .(1)

روایت دوازدهم

ابن ابی داوود و صابونی در المأتین از سُوَید بن غفله روایت کرده اند که هنگامی که عثمان قرآن ها را سوزاند ، علی فرمود :

اگر او این کار را نمی کرد ، من آن را انجام می دادم .(2)

روایت سیزدهم

ابن ابی داوود و ابن انباری ، از مُصعب بن سعد روایت کرده اند که گفت :

هنگامی که عثمان مصحف ها را سوزاند ، انبوهی از مردم را دیدم [ که آنجا گرد آمده بودند ] این کار خوشایندشان بود و هیچ یک از

آنها آن را انکار نکرد .(3)

روایت چهاردهم

ابن ابی داوود و ابو الشیخ در السُنّه از عبدالرّحمان بن مهدی روایت کرده اند که گفت :


1- . کنز العمّال 2 : 247 ، حدیث 4777 .
2- . همان ، ص249 ، حدیث 4791 .
3- . همان ، ص246 ، حدیث 4773 .

ص:233

عثمان دو ویژگی داشت که ابوبکر و عُمَر نداشتند : بُردبار ماند تا اینکه به قتل رسید ، مردم را بر یک مصحف گرد آورد .(1)

روایت پا نزدهم

ابن ابی داوود از ابو المُلَیْح روایت می کند که گفت :

هنگامی که عثمان خواست مصحف را بنگارد ، گفت : هُذَیل املا کند و ثقیف بنویسد .(2)

روایت شانزدهم

ابن اَبی داوود و ابن انباری ، از عبدالأعلی بن عبداللّه بن عامر قرشی روایت می کند که گفت :

چون کار مصحف پایان یافت ، آن را پیش عثمان آوردند ، عثمان در آن نگریست و گفت : خوب و زیبا سامان داده اید . اندکی [ قرائتِ ] اشتباه را [ در آن ] می بینم که عرب با زبان خویش آن را استوار

خواهد ساخت .(3)

روایت هفدهم

ابن ابی داوود و ابن انباری ، از قَتاده روایت کرده اند که چون مصحف پیش عثمان برده شد ، گفت :

در آن اشتباه [ در قرائت و لهجه ] هست و عرب با زبانش آن را راست و درست می کند .(4)


1- . همان ، حدیث 4774 .
2- . همان ص248 ، حدیث 4783 به نقل از المصاحف 1 : 215 ، حدیث 92 .
3- . همان ، حدیث 4784 .
4- . همان ، حدیث 4785 .

ص:234

روایت هیجدهم

ابن داوود ، از قَتاده ، از نَصْر بن عاصم لیثی ، از عبداللّه بن فُطَیْمَه ، از یحیی بن یَعمر ، روایت می کند که گفت :

عثمان گفت : در قرآن لَحْن [ اشتباه در قرائت ] هست و عرب آن را - با زبان خویش - استوار می سازد .(1)

روایت نوزدهم

ابن ابی داوود و ابن انباری ، از عِکْرِمه ، روایت کرده اند که گفت :

چون مصحف را پیش عثمان آوردند ، در آن اشتباهاتی دید ، گفت : اگر املاگر از هُذَیل و نویسنده از ثقیف می بود ، در آن ، این اشتباهات یافت نمی شد .(2)

روایت بیستم

ابن ابی داوود ، با سندش از ولید ، روایت می کند که گفت :

مالک می گفت : جدّم مالک بن اَبی عامر ، از قاریان در زمان عثمان بود و مصحف ها را می نوشت .(3)


1- . همان ، حدیث 4786 .
2- . همان ، ص249 ، حدیث 4787 .
3- . المصاحف 1 : 215 ، حدیث 93 .

ص:235

وارسی و نقد

این بیست روایت را از منابع اصلی اهل سنّت آوردم . چنان که پیداست این روایات آشفته اند و گاه با دیگر روایات تعارض دارند .

سازوکار جمع عثمان بر یک قرائت با روایاتی که بیان می دارد قرآن از باب آسان گیری بر اُمّت ، بر هفت حرف نازل شد (چنان که اهل سنّت قائل اند) متعارض است .

این روایات ، آنچه را مکّی بن ابی طالب در الإبانة بیان می دارد ، خطا می داند [ زیرا وی می گوید : ] ترک انکار قرائت دیگران (که با قرائت شخص اختلاف داشت) در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله امری متعارف بود ؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : قرآن بر هفت حرف نازل شد ، به هر حرفی که خواستید قرائت کنید .(1)

این مضمون در صحیح بخاری از عُمَر روایت است که گفت : شنیدم هشام بن حکیم ، سوره فرقان را در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله می خواند . به قرائتش گوش دادم ، دیدم با حروف [ قرائت های ] فراوانی را می خواند که پیامبر صلی الله علیه و آله آنها را نخواند .

عُمَر با وی اختلاف یافت تا اینکه بر پیامبر درآمدند ، آن حضرت به ایشان فرمود : بدین گونه نازل شد . این قرآن بر هفت حرف نازل گردید ، به هر حرفی که برایت روان تر است ، بخوان .(2)

اگر روایات حروف هفت گانه (برحسب آنچه اهل سنّت تفسیر می کنند)


1- . بنگرید به ، الإبانة : 46 - 47 .
2- . صحیح بخاری 4 : 1909 ، حدیث 4705 .

ص:236

درست باشد ، آنچه را کسانی همچون : نصر ابو زید(1) ، عابد جابری(2) ، غلیون(3) و آرگون(4) (و دیگران) بر زبان می آورند ، صحّت می یابد و بدان معناست که


1- . نصر حامد ابو زید 1943 - 2010م اسلام پژوه مصری . «مفهوم النّص ، دراسة فی علوم القرآن» مهم ترین کتاب دکتر نصر حامد ابو زید است . با استناد به همین کتاب ، پس از صدور حکمی در یکی از دادگاه های مصر ، از نیمه دهه نود تا پایان عمرش را در هلند گذراند . پیوند متن وواقعیت ، اساسی ترین نظریه مطرح شده در «مفهوم النّص» است . برای آگاهی بیشتر مراجعه کنید به : دانشنامه متفکران معاصر عرب : 197 . معنای متن (مفهوم النصّ) ، نصر حامد ابو زید ، ترجمه : مرتضی کریمی نیا ، چ2 ، طرح نو ، 1382 ، مقدمه مترجم . نقد گفتمان دینی (نقد الخطاب الدینی) ، نصر حامد ابو زید ، مترجمان : حسن یوسفی اشکوری ، محمد جواهر کلام ، چ1 ، یادآوران ، 1383 ، مقدمه مترجمان . متن ، قدرت ، حقیقت النصّ ، السلطة ، الحقیقه ، نصر حامد ابو زید ، ترجمه : احسان موسوی خلخالی ، چ1 ، نیلوفر ، 1394 . محمّد صلی الله علیه و آله و آیات خدا ، قرآن و آینده اسلام ، نصر حامد ابو زید ، هلال سزگین ، مترجم : فریده فرنودفر ، چ2 ، نشر علم ، 1395 . رویکرد عقلانی در تفسیر قرآن (الاتجاه العقلی فی التفسیر) ، نصر حامد ابو زید ، مترجم : احسان موسوی خلخالی ، چ2 ، نیلوفر ، 1391 (شهیدی) .
2- . محمد عابد الجابری 1935 -2010م متفکر مغربی و استاد دانشکده ادبیات رباط . مهم ترین کتاب های وی عبارتند از : سلسله کتاب های نقد عقل عربی (تکوین العقل العربی ، بنیة العقل العربی و ... ) . وی کتابی در سه جلد دارد به نام «فهم القرآن الکریم» که در آن به «تبیین موضوع ها و اصولی می پردازد که از نظر وی بدون آن ها نمی توان درک درستی از قرآن داشت» . مقدمه همین اثر به نام «مدخل الی القرآن الکریم» به فارسی ترجمه شده است . بنگرید به : دانشنامه متفکران معاصر عرب : 179 . رهیافتی به قرآن کریم در تعریف قرآن (مدخل الی القرآن الکریم فی التعریف بالقرآن) محمد عابد الجابری ، مترجم : محسن آرمین ، چ2 ، نشر نی ، 1393 ، پیشگفتار مترجم (شهیدی) .
3- . برهان غلیون متولد 1945 اندیشمند و جامعه شناس سوری و استاد مطالعات اجتماعی جهان عرب و اسلام در دانشگاه سوربن . بنگرید به : دانشنامه متفکران معاصر عرب : 25 (شهیدی) .
4- . محمد آرگون 1398 - 2010 استاد مطالعات اسلامی دانشگاه سوربن . وی شیوه های جدید زبان شناسی ، نشانه شناسی را مورد توجه قرار می دهد و سه شیوه تحلیل تاریخی ، روان شناختی و جامعه شناختی را برای پژوهش های قرآنی پیشنهاد می کند و در پایان پیشنهاد تألیف دایرة المعارفی انتقادی نسبت به قرآن را مطرح می سازد ! وی در دائرة المعارفِ قرآنِ لایدن ، دارای مقالاتی است . به برخی آثار وی به فارسی ترجمه گردیده است . درباره وی بنگرید به : دانشنامه متفکران معاصر عرب : 153 شهیدی .

ص:237

وحی قرآن ، الهی امّا متن آن ، بشری است و می توان آن را تغییر داد و زیاده و کم کرد .

این رویکرد ، سخن باطلی است و عملکرد عثمان آن را تخطئه می کند ؛ زیرا مردم را بر یک قرائت گرد آورد .

از سویی به مشروع بودن چند قرائت قائل اند (و اینکه قرائت های دهگانه از پیامبر صلی الله علیه و آله متواتر است) و از دیگر سو ، وحدت قرائت را لازم می دانند و گذر از قرائت زید بن ثابت و مصحف عثمان را جایز نمی شمارند .

گوناگونی قرائت ها یا از باب آسان گیری بر امّت ، مطلوبِ شارع است و یا از باب ترس از افتادن مردم در اختلاف ، نهی شده است . این تناقض گویی روا نیست که از سویی قائل شوند خدا از باب رحمت بر امّت تعدّد قرائت ها را جایز شمرد و از دیگر سو قائل شوند که میان اهل عراق و شام اختلاف افتاد و نزدیک بود همدیگر را تکفیر کنند یا معلّمان - در تعلیم کودکان - در قرائت ها اختلاف داشتند و عثمان برای رفع اختلاف آنها را بر یک حرف گرد آورد و مصحف خویش را به گونه ای نوشت که با قرائت همه سازگار باشد .

وارسی روایت اوّل

این روایت ما را به اموری آگاه می سازد :

1 . حُذَیفة بن یمان از جنگی که در آن در کنار اهل شام و عراق برای فتح

ص:238

اَرمینه (در آذربایجان) جِهاد می کرد ، باز آمد . وی اختلاف مسلمانان را در قرائت دید ، بر عثمان درآمد و او را از این اختلاف باخبر ساخت .

این بدان معناست که میان مسلمانان در دوران عثمان در قرائت ها اختلاف وجود داشت و قرائت اهل شام بر خلاف قرائت اهل عراق بود یا قرائت اُبَیّ بن کعب (که شامیان قرآن را به آن قرائت می خواندند) با قرائت ابن مسعود (که قرائت کوفیان به شمار می آمد) فرق داشت و این اختلاف ، در قرائت آیه ها بود ، نه در تقدیم و تأخیر سوره ها .

2 . اختلاف آنها در قرآن جزئی بود و به همین خاطر حُذَیفه به عثمان گفت : ای امیر مؤمنان ، این امّت را پیش از آنکه در قرآن (همچون یهود و نصارا) به اختلاف افتند ، دریاب .

این نکته ما را وامی دارد که به وارسی اختلاف یهود و نصارا در کتاب مقدّس بپردازیم تا دریابیم آیا اختلاف آنها در متن بود یا در فهم .

ابن کثیر در فضائل القرآن می نگارد :

یهود و نصارا در کتاب هایی که در دستشان است ، اختلاف دارند . در دست یهود نسخه ای از تورات هست که با تورات [ فرقه ] سامره در الفاظ فراوان (و نیز در معنا) اختلاف دارد . در تورات سامره ، حرف همزه و حرف هاء و یاء وجود ندارد .

در دست نصارا توراتی است که آن را «تورات عتیق» می نامند و بر خلاف نسخه تورات یهود و تورات سامره است .

امّا انجیل های چهارگانه (مَرْقُس ، لُوقا ، مَتّی ، یوحَنّا) نیز با هم اختلاف فراوانی دارند .. .

این انجیل ها با هم اختلاف دارند و همچنین تورات ها با وجود

ص:239

تحریف و تبدیلی که در آنها راه یافت ، مختلف اند .

این دو کتاب (تورات و انجیل) با شریعت پاک محمّدی ، نسخ شدند .(1)

3 . عثمان از حَفْصه خواست صحیفه هایی را که نزد اوست بدهد تا از روی آنها بنویسد ، سپس به او بازگرداند .

این سخن ، وجود صحیفه هایی را بیان می دارد که پیش از جمع عثمان ، نزد مسلمانان نوشته شد .

به معنای دیگر ، ابوبکر و عُمَر - پیش از عثمان - قرآن را تدوین کردند .

شایان ذکر است که صحیفه هایی که در دست حفصه وجود داشت ، ارث شخصی اش شمرده نمی شد ، بلکه حقّ مسلمانان بود ؛ زیرا ابوبکر این صحیفه ها را برای مسلمانان سامان داد ، سپس به دست عُمَر افتاد . انگیزه ای برای بقای آنها در دست حفصه نبود مگر اینکه بگوییم صحیفه های حفصه ، غیر قرآنی بود که زید در دوران ابوبکر نوشت . [ پیداست که ] هیچ کس به این سخن قائل نیست .

4 . عثمان انجمن چهار نفره ای را برای نسخه برداری از آنچه در عهد ابوبکر و عُمَر نوشته شد (و نزد حفصه وجود داشت) تشکیل داد . این چهار نفر (زید بن ثابت ، عبداللّه بن زبیر ، سعید بن عاص ، عبدالرّحمان بن حارث) آن صحیفه ها را در مصحف ها نوشتند .

پوشیده نماند که همه این چهار نفر با امویان و به ویژه با عثمان ، پیوند خویشاوندی داشتند .

این پرسش به ذهن می آید که : آیا آنان قرآن ها را از روی صحیفه ها


1- . فضائل القرآن : 70 .

ص:240

- همان گونه که بود - نوشتند و در مصحف ها قرار دادند یا بعضی از قرائت ها را از مصاحف دیگر بر آن افزودند ؟

اگر عثمان به تغییر بعضی از آیات در مصحف حفصه دست یازیده باشد ، این کارش از دو امر تهی نیست : یا تحریف قرآن است یا اصلاح آن .

اگر کار عثمان ، تحریف قرآن به شمار آید ، در زشتی این عمل و تحریف قرآن ، هیچ تردیدی نیست و اگر اصلاح قرآن شمرده شود ، باید به موارد تصحیح خود در مصحف حفصه ، آگاه می ساخت .

چرا عثمان رفتاری را که با مصاحف صحابه در پیش گرفت و آنها را سوزاند و پاره پاره کرد ، با مصحف حفصه انجام نداد ؟! از آنجا که این معامله را با مصحف حَفْصه نکرد ، درمی یابیم که مصحف عثمان ، نسخه دیگری از مصحف حَفْصه بود [ و با آن مغایرت نداشت ] .

استاد ابو زُهره در المعجزة الکبری می خواهد ادّعا کند که مصحف عثمان ، نسخه دیگری از مصحف حفصه نبود ، بلکه قرآن حفصه را گرفتند تا آن دو را با هم مطابقت دهند .

ابو زُهره می نویسد :

طبری می گوید : صحیفه هایی که نزد حفصه بود ، در این جمع اخیر ، نسخه امام قرار داده شد .

قرطبی می گوید : این سخن صحیح است .

این صحّت بدان معناست که پس از جمعی که زید به امر عثمان بدان پرداخت و مؤمنانِ حافظ قرآن یاری اش کردند به مصحف حفصه رجوع شد . معیار برای صحّت و درستی آن ، مصحف حَفْصه بود . با مقابله میان آن دو (پس از جمع) درستی قطعی آن دو

ص:241

به گونه ای روشن شد که شکّی در آن نماند . قرآن حَفْصَه ، نسخه امام بود حتّی گمان می رفت که قرآن عثمان از روی آن نوشته شده است ...

امام بزرگ ، عثمان ، مصحف را تهی از نقطه و شکل نوشت (چنان که مصحف موجود در نزد حفصه از نقطه و شکل خالی بود) و نقطه ها و شکل ها بعدها پدید آمد .

امّا چرا از نقطه و شکل تهی بود ؟

پاسخ این است که : قرآن قرائت های مختلف (هفت قرائت) دارد و چنان که پیش از این آوردیم قرائت ها حروف نیستند .

برای آنکه قرآن مکتوب ، همه این قرائت ها را (که همه شان متواتر روایت شده اند) در بر گیرد ، باید بی شکل و نقطه می بود (همان گونه که در اختلاف قرائت در « أنفسکم » و در « فتبیّنوا » آوردیم) اگر قرآن نقطه دار وشکل یافته می بود، متن آن، دو قرائت را برنمی تافت.

از سویی ، اساس در تواتر قرآن ، حفظ در سینه هاست (نه سطرها) تا محو و اثبات در آن راه نیابد .

اگر قرآن ، منقوط و مشکول می بود ، طالب قرآن از اینکه قاری ای آن را بخواند ، بی نیاز می شد و در نتیجه تواتر صحیحی که اجازه از کسی که قرآن را [ بر شخص ] قرائت کرد ، اقتضا نداشت .

در دیگر کتاب ها ، تحریف بدان خاطر پدید آمد ، که بر سطر نوشته ها اعتماد کردند ، نه بر حفظ شده در سینه ها .(1)


1- . المعجزة الکبری : 40 - 42 .

ص:242

ابو زُهْره ، بدین گونه توجیه می کند و سخنش بدان معناست که هر دو قرائت (هرچند در معنا مختلف باشند) درست است . معنای « أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّساءَ »(1) با «أو لَمَسْتم النّساء» فرق دارد .

پرسش دیگر این است که چرا بر مصحف عایشه اعتماد نشد و مصحف حفصه مورد اعتماد قرار گرفت ؟

پاسخ داده اند : عثمان بر مصحف عایشه نیز اعتماد کرد و اعتماد خویش را بر آن به شهرها نوشت .

اگر این سخن درست است ، چرا در مصحف عثمان ، قرائت آن دو و فراخوانی که به آن داشتند ، به چشم نمی خورد ؟ مانند زیادت «والعصر» در آیه « حافِظُوا عَلَی الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاَةِ الْوُسْطَی وَقُومُوا لِلّهِ قَانِتِینَ »(2) که عایشه پس از « الوسطی » عبارت «وهی صلاة العصر» را می آورد و جزو قرآن می دانست .

همه اینها بیانگر آن است که اصل مصحف رایج کنونی ، همان مصحف پیامبر صلی الله علیه و آله است که امّت بر آن تواتر داشتند و مصحف امروزین ، مصحف حَفْصه و عایشه و مصحف ابوبکر و عمر و عثمان و زید نمی باشد .

می توانیم بگوییم که مصحف پیامبر صلی الله علیه و آله مصحف همه آنهاست که الگوی دیگر مصحف های مسلمانان - که قرآن را گرد آوردند - شد .

5 . توجیه عثمان که خطاب به قریشیان گفت : «هرگاه شما و زید بن ثابت در چیزی از قرآن اختلاف کردید ، آن را به زبانِ قریش بنویسید ، چراکه قرآن به زبانِ آنها نازل شد» بدان معناست که قرائت زید ، قرائت مورد اعتماد نزد مسلمانان آن


1- . سوره نساء 4 آیه 43 ؛ سوره مائده (5) آیه 6 .
2- . سوره بقره 2 آیه 238 .

ص:243

زمان نبود و این بر خلاف قول مشهور است که عثمان - با این ادّعا که زید شاهد عرضه پایانی قرآن بود - مردم را بر قرائت زید گرد آورد .

مؤیّد این مدّعا روایت دیگری از ابن شهاب است که گفت : مردم در واژه « التابوت » اختلاف کردند ، زید گفت «التابوه» بنویسید . ابن زبیر و سعید بن عاص ، گفتند : « التابوت » بنگارید ، زبان قریش چنین است .

6 . پس از نسخه برداری انجمن چهار نفره ، از مصحف حفصه ، عثمان آن را به حفصه بازگرداند .

چرا عثمان آن را بازگرداند و چنان که مصحف های صحابه را سوزاند ، آن را نسوزاند ؟

اعضای این انجمن چه کسانی بودند ؟ آیا همین چهار نفر بودند یا آن گونه که در کتاب المقنع (اثر دانی) آمده است ، عبداللّه بن عمرو بن عاص و ابن عبّاس هم جزو آنها بود و سعید بن عاص در این انجمن شرکت نداشت .(1)

نُلدکه ، بر سخن صاحب المقنع این گونه تعلیق می زند :

روایتی در المقنع هست که سعید را حذف می کند و به جای آن عبداللّه بن عمرو بن عاص و عبداللّه بن عبّاس را می گذارد .

عبداللّه به تقوا و زهد و حفظ حدیث و توان نوشتن ممتاز بود و گفته اند مجموعه احادیثی را سامان داد ، لیکن ارتباط وی با انجمن عثمان بعید می نماید ؛ زیرا پدرش (که عثمان در سال 28 هجری او را از حکومت مصر برکنار کرد) به صفوف مخالفانِ عثمان پیوست .

امّا ابن عبّاس از آنجا که در علم کلام و تفسیر دست داشت ، برای


1- . المقنع : 4 .

ص:244

این مهم ، شخص مناسبی به نظر می رسد ، جز اینکه نام بردن از او - بی تردید - به این برمی گردد که عثمان میل داشت در سامانِ متن رسمی قرآن ، شخصی از خاندان پیامبر باشد .(1)

7 . عثمان 5 یا 6 یا 8 نسخه را به شهرها فرستاد ، سپس دستور داد دیگر صحیفه ها و مصحف ها را بسوزانند .

می پرسیم : آیا مصحف هایی که به شهرها فرستاده شد ، مصحف عثمان بود یا مصحف ابوبکر و عُمَر - که نزد حفصه وجود داشت - یا مصحف سوّمی بود که از مجموع مصاحف صحابه سامان یافت ؟

اگر اینها مصحف های عثمان بودند ، چرا میانشان (آن گونه که ابن ابی داوود) در المصاحف می آورد) اختلاف وجود داشت ؟

8 . زید بن ثابت ادّعا می کند که آیه ای از سوره احزاب را از دست داد ، سپس آن را نزد خُزَیمة بن ثابت (یا ابو خُزَیمه) یافت .

این سخن بدان معناست که این آیه در مصحف حَفْصَه (که قرآن مذکور از روی آن نوشته می شد) وجود نداشت که خود بیانگر نقصان صحیفه های موجود در نزد حفصه است و زید لازم می دید آنها را تکمیل کند .

ابن حجر میان ابو خُزَیمه و خُزَیمه فرق می نهد ، می گوید :

ابو خُزَیمه ، همان شخصی است که [ آیات ] آخر سوره توبه نزد وی یافت شد : « لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ » ؛(2) همانا پیامبری از خودتان آمد که


1- . تاریخ القرآن 2 : 282 .
2- . سوره توبه 9 آیه 128 .

ص:245

درد و رنج شما بر او سخت است ، بر [ هدایت ] شما حرص می ورزد ، نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است .

بر خلاف خُزَیمه که آیه ای از سوره اَحزاب نزدش یافت شد : « مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً » ؛(1) مردانی از مؤمنان پیمانی راستین با خدا بستند ؛ بعضی شان جان باختند و برخی در انتظارند و عزم و پیمان خویش را دگرگون نساختند .(2)

وی سپس می نگارد :

این سخن ، دلالت دارد که زید در جمع قرآن [ تنها ] بر علم خویش تکیه نکرد و حفظ خود را کافی ندانست .

لیکن این اشکال به ذهن می آید که ظاهر این سخن آن است که با وجود این ، زید به خُزَیمه - به تنهایی - بسنده نمود ، در حالی که قرآن - فقط - با تواتر به اثبات می رسد .

آنچه در جواب به نظر می آید این است که آنچه را زید به فقدانش اشاره کرد ، فقدانِ نوشته بود ، نه فقدان آن در حافظه ، بلکه آیه در حافظه وی و دیگران وجود داشت .

سخن وی در حدیث جمع قرآن ، بر همین دلالت دارد ، می گوید : از ورق های پوست وکاغذ وشاخه های خرما ، قرآن را می جستم .(3)


1- . سوره احزاب 33 آیه 23 .
2- . فتح الباری 8 : 518 .
3- . همان .

ص:246

9 . اگر بنا بر ادّعای ذَهَبی (در معرفة القرّاء الکبار)(1) عثمان در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله از کاتبان وحی بود ، چرا خودش قرآن را ننوشت ؟ مصحف وی کجا رفت که اثری از آن را در جمع قرآن نمی نگریم ؟

نسبت به زید هم ، این سخن جاری است . اگر وی از کاتبان و حافظان در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله بود ، چرا - هنگام نگارش مصحف - قرآن را از روی ورق های کاغذ و پوست گرد می آورد و به آنچه خود جمع نمود اعتماد نکرد ؟

در اینجا ، اشاره به شبهه های هفت گانه ای که پیرامون جمع قرآن به آنها دامن زده اند ، تهی از لطف نیست . زرقانی آنها را در مناهل العرفان می آورد . یکی از آنها ، شبهه ای است که درباره حذف آیاتی از قرآن از سوی صحابه می باشد و سعی عمر برای افزودن سوره «حَفْد» و «خَلْع» و آیه رجم پیرمرد و پیرزن زناکار ، و ادّعای حذف آیه متعه به وسیله امام علی علیه السلام .

زُرقانی می نگارد :

صحابه از قرآن آنچه را که در حذف آن مصلحت می دیدند ، انداختند . آیه متعه از آن جمله است که علیّ بن ابی طالب آن را حذف کرد و خواننده آن را تازیانه می زد .

عایشه به همین خاطر از علی بدگویی می کرد و می گفت : بر خواندن

قرآن تازیانه می زند و از آن باز می دارد ، قرآن را تغییر داد و تحریف کرد .(2)


1- . بنگرید به ، معرفة القُرّاء الکبار ، الطبقة الأُولی .
2- . مناهل العرفان 1 : 184 .

ص:247

حذف آیه متعه از سوی امام علی علیه السلام بهتانی است که جز زُرقانی آن را بر زبان نمی آورد . آیه متعه در قرآن موجود بود و صحابه و امامان اهل بیت علیهم السلام به آن استدلال کرده اند .

این غیر از سوره «حَفْد» و «خَلْع» است که کتاب های اهل سنّت فراوان آن را نقل کرده اند و نیز اسناد ضعیفی - نزد شیعه - وجود دارد ، به عکس ادّعای حذف آیه متعه در قرآن که صحابه در عهد پیامبر (و پس از آن حضرت) بدان عمل می کردند و در احتجاجاتشان آن را دلیل می آوردند .

خبری بدین مضمون ، نزد شیعه نمی نگریم . اگر این خبر نزد اهل سنّت باشد ، شاذ و مردود است .

سخن زرقانی را بر خودش باز می گوییم ، آنجا که می گوید :

صحابه (که رضوان خدا بر آنان باد) با احتیاط ترین مردمان در قرآن بودند و در حراست از قرآن ، هشیارترین خلق به شمار می آمدند . از این رو ، جز آنچه را به تواتر ثابت می شد ، قرآن نمی شمردند و آنچه را تواترش ثابت نمی شد رد می کردند ؛ زیرا قرآن بودنِ آن قطعی نبود و دین و عقلشان بر نمی تافت آنچه را قطعی نیست ، قرآن بدانند ...

زیرا مسلمانان پیوسته خود را گرامی تر از آن می دارند که در قرآن ناعالمانه سخن بگویند و آنچه را برهانی قاطع ندارد به خدا نسبت دهند و شیوه کتاب های تحریف شده و انجیل های بَدَلی را در قرآن بپیمایند .(1)

ما به اینان [ کسانی که بر صحابه طعنه می زنند و به احتیاط آنها در


1- . البته این حرف (که زرقانی آن را به اهل سنت نسبت می دهد) زیبنده شیعه است ، نه آنان .

ص:248

قرآن عیب می گیرند ] همان سخنی را که ورد زبانِ خودشان است ، یادآور می شویم : «کسی که خانه اش شیشه ای است ، نباید مردم را سنگ بزند» .(1)

وارسی روایت دوّم

در این روایت نام حُذیفه را به عنوان کسی که برای رفع اختلاف کوشا باشد نمی نگریم ، بلکه اختلاف میان معلّمان را شاهدیم و اینکه به سبب این اختلاف ، نزدیک بود بعضی بعض دیگر را (که قرائتی بر خلاف آنان داشتند) کافر شمارند و همین عثمان را واداشت که سخنرانی کند و از صحابه بخواهد که «مصحفِ امام» (نسخه اصل و مرجع) را بنویسند .

در این روایت ، جدّ مالک بن انس ، از صحابه خبر می دهد و اینکه آنان هنگام اختلاف ، در پی عرضه اخیر قرآن برمی آمدند و منتظر شخصی می شدند که آیه را از پیامبر صلی الله علیه و آله دریافت داشت . بسا وی غایب بود یا در برخی بیابان ها به سر می برد . در انتظار می ماندند تا بیاید . ماقبل و مابعد آیه را می نوشتند و جای آیه

مشکوک را خالی می گذاشتند تا وی بیاید و از او آن را بگیرند .

عثمان چون از نگارش مصحف فراغت یافت ، به شهرها نوشت :

من چنین و چنان کردم و آنچه را نزدم بود از بین بردم ، شما هم آنچه در دست دارید ، محو سازید .

این کار عثمان خطرناک بود ؛ زیرا گاه کاتبان مصاحف ، به آنچه عثمان محو ساخت ، دست نمی یافتند و در مصحف هاشان آنچه در قرآن عثمان نبود باقی می ماند ، در حالی که بر این اعتقاد بودند که آنچه را در دست دارند قرآن است و بدین گونه ، مصحف ها گوناگون می شد


1- . مناهل العرفان : 188 - 189 .

ص:249

بسا اعتقاد برخی از صحابه - و در رأس آنها عُمَر - به اینکه آیه رجم و دو سوره «حَفْد» و «خَلْع» جزو قرآن است (در حالی که عثمان این دو سوره را از مصحف خویش حذف کرد) از همین باب باشد .

علاّمه حلّی در تذکرة الفقهاء می نگارد :

یکی از صحابه دو سوره را روایت کرد ؛ یکی «اللّهمّ إنّا نستعینک ونستغفرک ...» (خدا از تو یاری و آمرزش می طلبیم) و دیگری «اللّهمّ إیّاک نعبد ولک نصلّی ...» (خدایا تو را می پرستیم و برایت نماز می گزاریم) .

عثمان گفت : این دو را در قنوت بخوانید و در قرآن ثبتشان نکرد .(1)

اختلاف هنگام تعلیم قرآن ، گرچه از شاگردان به معلّمان و سپس میان امّت راه می یافت ، امّا - به خودی خود - موجب تکفیر نبود ؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و اصحاب ، در مسجد (و دیگر جاها) به مردم قرآن یاد می دادند و گفته اند که اصحاب با هم اختلاف داشتند و [ این امر ] سبب نمی شد بعضی بعض دیگر را تکفیر کنند .

آری ، قرائت های باطلی در کنار قرائت های صحیح تشریع شد و همین ، سبب گردید بعضی به تکفیر بعض دیگر بپردازند ؛ یعنی آنان متن استوار و درستی را با متن ضعیفی آمیختند و با این کار نزدیک بود قرائت شایع و مشهوری که در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله سراغ داشتند ، میان این قرائت های باطل ، گم شود .

میان بزرگان صحابه اختلاف و تکفیر وجود نداشت ، پشت سرِ هم نماز می خواندند و یکی دیگری را برای امامت نماز مقدّم می داشت .


1- . تذکرة الفقهاء 3 : 263 .

ص:250

ابن ابی داوود - به سندش - از عبدالأعلی بن حکم کِلابی ، روایت می کند که گفت :

به خانه ابو موسی اشعری درآمدم ، دیدم حُذَیفة بن یمان و عبداللّه بن مسعود و ابو موسی اشعری ، بر بام خانه اند . با خود گفتم : واللّه ، اینها همان کسانی اند که می خواهم . خواستم بر بام روم ، نوجوانی روی پلّکان بازم داشت ، با او بگومگو می کردم که یکی از آنان متوجّه شد و گفت : رهایش کن [ بگذار بیاید ] .

رفتم و در کنار آنها نشستم ، نزدشان مصحفی وجود داشت که عثمان فرستاده بود و امر کرده بود مصحف هاشان را بر اساسِ آن ، درست کنند .

ابو موسی گفت : هر زیادتی که در قرآن من یافتید ، حذف نکنید و هر نقصانی را که یافتید ، بنویسید .

حُذَیفه گفت : با قرآن هایی که خود سامان دادیم ، چه کنیم ؟ واللّه ، هیچ یک از اهالی این شهر [ کوفه ] از قرائت ابن مسعود روی برنمی گرداند و هیچ یک از ا هالی یمن از قرائت ابو موسی اشعری دست نمی کشد .

حُذَیفه همان شخصی است که به عثمان یادآور شد قرآن ها را یکدست سازد .

سپس وقت نماز فرا رسید . به ابو موسی گفتند : پیش بایست ، در خانه توایم . وی گفت : بر ابن مسعود پیش نمی افتم . لحظه ای

ص:251

بگومگو کردند . ابن مسعود میان حذیفه و ابو موسی بود ، او راه جلو انداختند و پشت سرش نماز گزاردند .(1)

وارسی روایت سوّم

این روایت ، شبیه روایت دوّم است با این تفاوت که نام اُبَی بن کعب در آن هست . وی - بنا بر قول مشهور - در سال 24 هجری از دنیا رفت ؛ یعنی قبل از تدوین مصحف ها که در حدود سال 30 هجری صورت گرفت .

نیز در این روایت آمده است که عثمان دوازده نفر از قریش و انصار را گرد آورد ، در حالی که شمار این افراد (که این مهم را به آنها سپرد) در بیشتر مصادر 4 نفر است ، نه 12 نفر .

همچنین در این متن ، محمّد بن سیرین احتمال می دهد که سبب تأخیر آنها در ثبت آیات ، دستیابی به صحابیانی بود که در عرضه پایانی قرآن ، حضور یافتند ، در حالی که این احتمال امری یقینی شد و در استدلال برای [ قرائت ] زید بن ثابت بر آن تکیه می شد .

با مراجعه به کتاب های قرائت ، قرائت هایی را می بینیم که بر خلاف قرائت زید است و همین بیان می دارد که قرائتِ زید ، بر اساسِ عرضه پایانی قرآن نبود ، چراکه آن را برنگرفتند .

به عنوان نمونه ، ابن مسعود ، اَولی می دید که جمع قرآن بدو مستند شود ؛ زیرا در عرضه پایانی قرآن حضور داشت و این سخن زُرقانی نادرست است که می گوید :

اعتراض ابن مسعود بر شیوه تألیف انجمن جمع قرآن وارد است ، نه بر صحّتِ خود جمع قرآن .


1- . المصاحف 1 : 240 ، رقم 117 .

ص:252

افزون بر این ، سخن پیشین ابن مسعود بیش از این دلالت ندارد که وی سال ها بزرگ تر از زید بود ؛ زیرا وقتی وی مسلمان شد ، زید در صُلب پدرش به سر می برد . البته این حرف ، طعن در زید به شمار نمی آید . چیزهای بسیاری [ از عهده پیشینیان برنیامد و آنها ] را برای آیندگان وانهادند . اگر بزرگی [ و کارآمدی ] به سن باشد ، بسیاری از امور نظام هستی ، اختلال می یابد .. .(1)

عُمْر - به خودی خود - ملاکی برای ترجیح نیست و اگر بر آن تکیه شود ، به راستی نظام جهان آشفته می شود . این کار را آنها کردند و ابوبکر را بدان خاطر که سالمند بود ، بر امام علی علیه السلام مقدّم داشتند .

می پرسیم : چرا ابوبکر را با این ادّعا که سنّ بیشتر دارد بر علی علیه السلام مقدّم داشتند و در اینجا می گویند : سن ، ملاک نیست ؟!

با درنگ در سخنانِ ابن مسعود ، درمی یابیم که کفایت و لیاقت منظور است ، نه سن و بودن در صُلب پدری کافر .

ابن مسعود می خواهد بگوید : برتری او به خاطر سابقه بیشتر او در اسلام است و اینکه پیامبر به خوبی قرائتش گواهی داد و برای آنکه در عرضه پایانی قرآن حضور یافت (و مانند آن) .

بر اساس سخن اهل سنّت که قائل اند پیامبر صلی الله علیه و آله قرائت قرآن را به هفت حرف [ هفت روش و گویش ] اجازه داد ، چگونه مسلمان به برادر مسلمانش [ که قرائتی که بر خلاف قرائت او داشت ] می توانست نسبت کفر دهد ؟!

ناگزیر باید یکی از این دو روایت را صحیح بدانیم [ و دیگری را باطل شماریم ] .


1- . مناهل العرفان 1 : 197 .

ص:253

امّا اینکه می گویند باید قرائت کسی را که [ به لحاظ زمانی ] نسبت به عرضه پایانی قرآن نزدیک تر است برگزینیم ، مقصودشان چیست ؟

آیا مقصود عرضه ای است که پس از آن پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت ؟ یا عرضه پایان هر سال است ؟ یعنی پس از دیدار دو طرفه میان پیامبر صلی الله علیه و آله و جبرئیل علیه السلام در رمضان هر سال .

اگر مقصود ابن سیرین این باشد که آنان هرگاه در چیزی اختلاف می کردند ، آن را به تأخیر می انداختند تا نظرِ نزدیک ترین کسان به عرضه پایانی را - که پس از آن پیامبر درگذشت - بدانند ، سخن نادرستی است ؛ زیرا قرآن در طول 23 سال در تاریخ های معیّنی نازل شد . صحابه - در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله - سوره ها و آیه های آن را می خواندند و با آنها اُنس داشتند .

خردمندانه نمی نماید که جای آیه ها و سوره ها میان صحابه نامعلوم باشد و در آن اختلاف داشتند تا اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله به دیدار خدا رفت .

جای آیه ها و سوره ها پس از عرضه پایانی هر سال ، معلوم بود . صحابه ما قبل و ما بعد آیات را در سوره ها می نوشتند و جای اختلاف را خالی می گذاشتند تا کسی که آن را از پیامبر صلی الله علیه و آله شنید ، بیاید و آن را در جایش گذارند .

وارسی روایت چهارم

روایت چهارم و پنجم و ششم ، گویایند به اینکه جمعِ قرآن ، جمع نوشتاری بود ، نه یکدست سازی قرائت ها (آن گونه که اهل سنّت قائل اند) .

در روایت چهارم ، ابن شهاب زُهْری به سخن عُمَر اشاره می کند ؛ چراکه می گوید : «بَلَغنا» (به ما خبر رسید) سخنی که تأویل و تصحیح آن به این است که [ بگوییم این سخن ] به تفسیر و تأویل نازل بر پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره دارد ، نه به اصلِ قرآن .

ص:254

زیرا ابن شهاب می گوید : عالمانِ قرآن در جنگ یمامه کشته شدند ... آنان که آن را حفظ داشتند . پس از ایشان ، قرآن دانسته و نوشته نشد .

روایت منسوب به ابن عُمَر را زُرقانی می آورد که گفت : هیچ کدام از شما نگوید «همه قرآن را فراگرفتم» بخش زیادی از آن از دست رفت . باید بگوید : آنچه را از قرآن به دست آمد ، فرا گرفتم .

زُرقانی در شرح این سخن ، می نگارد :

این نسبت ، ناصواب و دروغ است و بر فرض که درست باشد ، روایت «موقوف» است و به پیامبر مستند نمی باشد و با فرض استناد به پیامبر ، با ادلّه قاطع و فراوانی تعارض دارد که به تواترِ قرآن و سلامت آن از تغییر و زیادت و نقصان ، رهنمون اند .

معارض قاطع ، خبر واحد را از اعتبار می اندازد ، گرچه از ارزش سندی بالایی برخوردار باشد .(1)

می گوییم : اگر اموری که نوشته نشدند ، تفسیر قرآن بود (و نه قرآن) چرا در اخبار آن را قرآن می شمارند ؟!

در روایت آمده است :

چون ابوبکر و عُمَر و عثمان ، قرآن را جمع کردند و با هیچ کس بعد از آنها قرآن یافت نمی شد ...

قرآن را در خلافت ابوبکر در صحیفه ها گرد آوردند از بیم آنکه مبادا مسلمانانی که قرآن فراوانی را در خاطر داشتند در جاهای مختلف کشته شوند و با مرگ ایشان ، قرآن از دست برود و نزد احدی - بعد از آنها - یافت نشود .


1- . مناهل العرفان 1 : 200 ؛ ترجمه مناهل العرفان : 325 .

ص:255

آنان ضایع شده ها را قرآن می شمارند و با این سخن ، زمینه را برای طرح شبهه در قرآن (و اینکه قرآن حاضر همه آنچه را فرود آمد و در لوح محفوظ نوشته شده است در بر ندارد) فراهم می سازند .

وارسی روایت پنجم

در این روایت ، بر اینکه جمع قرآن ، جمع کتابت (نوشته ها) بود ، تأکید شده است ؛ زیرا در آن ، می خوانیم : «هرکس ورق و پوستی را که در آن قرآن بود ، می آوَرْد تا اینکه بدین شیوه بیشتر قرآن گرد آمد» (نه همه آن) .

سپس راوی می گوید :

عثمان آمد ، آنان را یکی یکی فرا خواند و قسمشان داد که آیا آن را از پیامبر شنیدی و آن حضرت بر تو املا کرد ؟ شخص پاسخ می داد : آری . چون عثمان از این کار فارغ شد ، پرسید : نویسنده ترین مردم کیست ؟ گفتند : کاتب پیامبر زید بن ثابت . پرسید : سخن دان ترین فرد کیست ؟ گفتند : سعید بن عاص .

این متن ، پرسش پیشین را به یادمان می آورد ؛ اینکه آیا جمله «من اَکْتَب النّاس ؟ وَمَن أعرب النّاس» (خوش نویس ترین مردم و سخنورترین مردم کیانند) از سخنانِ عُمَر است یا از گفته های عثمان ؟ در دوران عُمَر صادر شد یا در دوران عثمان ؟ یا در هر دو دوره تکرار شد ؟ یا از یکی صادر شد و به دیگری نیز نسبت دادند ؟

پیش از این جملات ، می خوانیم که عثمان برای مردم سخنرانی کرد و گفت :

ای مردم ، هنوز از درگذشت پیامبر [ بیش از ] 13 سال نگذشته است و شما در قرآن به شک می افتید ! می گویید : قرائت اُبَی ، قرائت عبداللّه ! شخص [ به دیگری ] می گوید : واللّه ، قرائت تو را درست

نمی دانم !

ص:256

از هر کدامتان می خواهم آنچه از قرآن در دست دارد ، بیاورد ...

این سخن اشاره دارد به اینکه جمع قرآن ، جمع کتابت و تدوین بود ، نه یکدست سازی قرائت (آن گونه که اهل سنّت قائل اند) .

نیز رهنمون است به اینکه اختلاف بعد از دوران پیامبر صلی الله علیه و آله روی داد و در عهد آن حضرت ، عین و اثری از اختلاف وجود نداشت ؛ زیرا عثمان می گوید : هنوز سیزده سال از زمان پیامبر نمی گذرد ، شما در قرآن به شک می افتید .

همچنین می توان این پاسخ را گفت که خود پیامبر خواست آنان در قرآن دودل شوند و در آن اختلاف کنند ، به دلیل حدیث «اَحْرُف سبعه» (قرائت های هفت گانه) [ بر اساس تفسیری که اهل سنّت از آن دارند ] .

نیز این روایت ، به وجود قرائت ها و مصحف هایی نزد صحابه - بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله - اشاره دارد و اینکه عثمان می خواست بر آنها سیطره یابد ؛ زیرا گفت : هرکس چیزی از کتاب خدا را - با خود - دارد ، بیاورد . افراد ، نوشته های قرآنی را - که در ورق کاغذ و پوست بود - می آوردند .

این روش ، به موضع عُمَر در منع نوشتن حدیث ، شباهت دارد .

قاسم بن محمّد بن ابی بکر می گوید :

چون به عُمر خبر رسید که در دست مردم نوشته های حدیثی است ، آنها را برنتافت و ناخوشایند دانست ، گفت :

ای مردم ، خبردار شدم که در دستتان کتاب هایی هست . محبوب ترین کتاب ها پیش خدا کتابی است که میزان تر و استوارتر باشد . هیچ کس نزد خود کتابی نگه ندارد و آن را پیش من بیاورد تا در آن بنگرم .

می گوید : مردم گمان کردند عُمَر می خواهد آنها را از نظر بگذراند

ص:257

و به گونه ای سامان دهد که در آن اختلاف نباشد . از این رو ، کتاب هاشان را آوردند و عُمَر آنها را سوزاند و گفت :

آرزویی است [ که حدیث را با قرآن بیامیزند ] همچون آرزوی اهل کتاب [ که سرانجام روایات شفاهی و شرح و تفسیر آنها را با انجیل و تورات بیامیختند ] .(1)

برتون ، به همین سخن اشاره دارد آنجا که می گوید :

تمسّک به نقل های مصاحف صحابه ، برای مقابله [ آنها ] با مصحف عثمان یا فرار از آن بود ؛ چنان که آنچه در روایات جمع قرآن ابوبکر و عُمَر آمده است ، برای رویارویی با جمع عثمان ، جعل شد .(2)

بدین سان ، روشن شد که جمع قرآن - بر اساس آنچه زُرقانی می آورد - سه مرحله را گذراند :

یک : جمع قرآن در دوران پیامبر

صلی الله علیه و آله عبارت بود از نوشتن و ترتیب آیات و قرار دادنشان در جاهای مخصوص در سوره ها ، لیکن همراه با پراکندگی کتابت و جدا افتادن آنها از هم روی شاخه های خرما ، استخوان ، سنگ های نازک ، پوست و ورق کاغذ و مانند آن (هر ابزار کتابتی که فراهم می آمد) .

هدف از این جمع ، فزونی تثبیت قرآن بود ، هرچند در آن زمان ، بر حفظ و از بر کردن ، اعتماد می شد .

دو : در دوران ابوبکر ، جمع قرآن عبارت بود از نقل قرآن و نگارش مترتّب آیات آن در صحیفه ها و بر آنچه تلاوت آن نسخ نشده بود بسنده می شد و


1- . تقیید العلم : 52 ؛ نیز بنگرید به ، طبقات ابن سعد 5 : 188 ؛ تاریخ الإسلام 7 : 220 - 221 ؛ سیر اعلام النبلاء 5 : 59 دراین مأخذ آمده است : مثناة کمثناة أهل الکتاب .
2- . بنگرید به ، خاورشناسان و جمع و تدوین قرآن : 114 .

ص:258

اطمینان به قرآن بودن متنی با تواتر و اجماع صورت می گرفت .

غرض از این کار ، ثبت قرآن و ماندگار ساختن آن در مجموعه ای مرتّب بود از بیم آنکه مبادا با مرگ حاملان قرآن ، آیاتی از قرآن از دست برود .

سه : در عهد عثمان ، جمع قرآن عبارت بود از نقل محتوای این صحیفه ها در یک مصحف امام و نسخه نویسی از روی آن و فرستادن آنها به سرزمین های اسلامی .. .(1)

وارسی روایت ششم

در این روایت ، عثمان پریشان سخن می گوید .

اُبَی بن کعب و مُعاذ بن جبل و عبداللّه بن مسعود ، یا قرائت پیامبر صلی الله علیه و آله را شنیده بودند یا نشنیدند .

اگر شنیده بودند و قرائت خویش را بر پیامبر صلی الله علیه و آله عرضه داشتند و آن حضرت آن را درست دانست ، این سخن عثمان معنا ندارد که گفت : [ هنوز ] سیزده سال از درگذشت پیامبر سپری نشده است ، شما در قرآن دچار اختلاف شدید ...

زیرا پس از اطمینان از اقراء پیامبر صلی الله علیه و آله این سخن عثمان بی معناست که گفت : می خواهم آنچه را از قرآن - که نزدتان هست و - از پیامبر شنیدید برایم بیاورید . مردم ، نوشته های قرآن را که بر روی لوح ، استخوان شانه ، شاخه های خرما بود ، پیش او می آوردند .

و اگر بگویند که آنان قرآن را از پیامبر صلی الله علیه و آله نشنیدند ، سخن باطل و یاوه ای را بر

زبان آورده اند ؛ زیرا روایات فراوان موجود - در کتاب های شیعه و سنّی - این سخن را رد می کند .


1- . مناهل العرفان 1 : 183 ؛ ترجمه مناهل العرفان : 291 ؛ نیز بنگرید به ، الإتقان 1 : 167 ، رقم 776 - 778 .

ص:259

اُبَیّ بن کعب و مُعاذ بن جبل و عبداللّه بن مسعود ، در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله از جامعان قرآن به شمار می آمدند . عثمان - خود - به این حقیقت اقرار می کند و منکر آن نیست .

پس ، تشکیک عثمان به سخن آنان و اعتراض وی به اختلافشان (در قرائت) چه معنا دارد با اینکه این اختلاف - نزد عثمان - از موارد نزول قرآن بر حروف هفت گانه است .

چگونه عثمان ، اُبَیّ را که سرآمد قاریان است متّهم می سازد و بهتان بر ابن مسعود را روا می دارد با اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله شهادت داد که وی قرآن را تر و تازه (همان گونه که نازل شد) قرائت می کند(1) و به مُعاذ تهمت می زند شخصی که عبداللّه بن عمرو بن عاص درباره اش می گوید :

شنیدم پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمود : قرآن را از چهار تن فرا گیرید : عبداللّه بن مسعود ، سالم [ غلام آزاده شده حُذَیفه ] مُعاذ بن جبل و اُبَیّ بن کعب .(2)

تأکید بر پایین دست های صحابه (مانند : زید ، سعید بن عاص) و از یاد بردن نقش بزرگان صحابه (مانند : اُبَیّ بن کعب ، ابن مسعود ، مُعاذ) برای چیست ؟

چگونه می توان این خبر را راست دانست با اینکه معروف است اُبَی در سال 24 هجری (اوایل خلافت عثمان) درگذشت و مُعاذ در سال 17 هجری ، در طاعون عَمْواس ، از دنیا رفت ؟!

ویژگی این نام های سه گانه چیست ؟


1- . تاریخ بغداد 4 : 326 .
2- . صحیح بخاری 4 : 1912 ، حدیث 4713 ؛ صحیح مسلم 4 : 1913 ، حدیث 2464 .

ص:260

چرا راوی این خبر ، سماع عثمان را از اشخاص زیر ، نقل نمی کند :

اینکه شنید ، عایشه و حَفْصه ، می خوانند : « حافِظُوا عَلَی الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاَةِ

الْوُسْطَی »(1) «وهی العصر» « وَقُومُوا لِلّهِ قَانِتِینَ » ؛(2) بر نمازها ، به ویژه نماز میانی - که همان نماز عصر است - محافظت کنید و برای خدا فروتنانه به پا خیزید .

اینکه شنید ، عُمَر « وَلاَ الضَّالِّینَ »(3) (و نه راه گمراهان) را «غیر الضّالّین» می خواند ، یا آیه رجم شیخ و شیخه (سنگسار پیرمرد و پیرزن) را قرائت می کرد .

اینکه شنید ، ابوبکر « وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ »(4) (و سختی های دمِ مرگ - که حق و راست است - فرا رسید) را این گونه می خواند : «وجائت سکرة الحقّ بالموت» ؛ و بیهوشی حق با مرگ بیامد .

و قرائت های دیگری که از دیگران شنید .

چرا عثمان قرائت اُبیّ و ابن مسعود و مُعاذ راشنید و قرائت دیگران را نشنید ؟

چرا عثمان در پی شنیدن قرائت بزرگان صحابه (کسانی که پیامبر صلی الله علیه و آله به فضل آنها و صحّت قرائتشان شهادت داد) برای مردم سخنرانی کرد ؟ آیا قرائت آنان ، قرائت صحیح ، بر اساس حروف هفت گانه (که اهل سنّت بدان قائل اند) نبود ؟

چرا عثمان از مردم خواست قرآن هاشان را پیش او بیاورند تا آنجا که شخص [ قرآن هایی را که بر روی ] لوح و استخوان شانه و شاخه های خرما [ نوشته بود ] می آورد ؟


1- . سوره بقره 2 آیه 238 .
2- . همان .
3- . سوره حمد 1 آیه 7 .
4- . سوره ق 50 آیه 19 .

ص:261

آیا این متن (و مانند آن) به وجود کتابت در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله و اینکه به حفظ قرآن [ در سینه ] بسنده نمی شد (چنان که اهل سنّت قائل اند) دلالت ندارد ؟

شایان تأکید است که جمله پایانی روایت «فما رأیتُ أَحَداً عابَ ذلک علیه» (هیچ کس را ندیدم که در این کار بر او عیب گیرد) نادرست و غیر واقعی است ؛ زیرا بسیاری از صحابه بر عملکرد عثمان در مصاحف خُرده گرفتند ، اهل مدینه به شهرها نوشتند بیایید که خلیفه شما در دین محمّد ، بدعت پدید آورد (و عبارات دیگری که متون آنها را در پایان کتاب خواهیم آورد) .

وارسی روایت هفتم

این روایت ، با روایت ابو العالیه سازگار نمی افتد که بیان می دارد اُبَیّ بن کعب در عهد اوّل ، قرآن را جمع کرد .

اگر مقصود از این روایت این باشد که عثمان پس از نوشتن قرآن در مصاحف ، سوی وارثان اُبَی پیغام فرستاد که مصحف اُبی را پیش وی بیاورند ، با این سخن ناساز است که اُبیّ بر زید قرآن را املا می کرد و زید می نوشت و همراه زید سعید بن عاص آن را اعراب می گذاشت .

این سخن که اُبَی تا زمان نگارش قرآن (در دوران عثمان) زنده بود ، ناصحیح است . اگر درست باشد ، این پرسش به ذهن می آید که آیا اُبَیّ از روی مصحف خود املا می کرد یا از حفظ این کار را انجام می داد ؟

در هر دو تقدیر ، مصحف رایج ، قرآن اُبَیّ می شود ، نه مصحف زید یا بگوییم مصحف هر دو با هم .

چرا زید با اُبَی گرد آمد ؟ آیا نویسنده به منزله املا کننده است ؟ آیا ناسخ و مُعْرِب [ اعراب دهنده ] ، به منزله املا کننده می باشد ؟ آیا می توان مصحف را به ناسخ (یا کسی که قرآن بر وی عرضه شد) و قاری و مُعْرِب ، نسبت داد ؟

ص:262

وارسی روایت هشتم

این روایت صراحت دارد که قرآن در دوران ابوبکر در کاغذهایی جمع آوری شد و نزدش بود تا درگذشت ، سپس نزد حَفْصَه (دختر عُمَر و زن پیامبر) ماند . عثمان آن را خواست ، حَفْصه آن را نداد تا اینکه عثمان پیمان سپرد آن را به وی بازگرداند . با این تعهّد ، حفصه آن نوشته ها را سوی عثمان فرستاد ، عثمان از روی آنها نوشت ، سپس به حفصه بازشان گرداند .

این صحیفه ها نزد حفصه بود تااینکه مروان بن حکم آنها را خواست.

حفصه آنها را به مروان نداد تا درگذشت [ پس از مرگ وی ] مروان

آنها را از عبداللّه عُمر گرفت و سوزاند تا در آن چیزی نباشد که با مصحف هایی که عثمان به شهرها فرستاد ، ناساز افتد .(1)

این روایتِ زُهْری از سالم بن عبداللّه ، چه معنا می دهد که می گوید :

مروان سوی حَفْصه پیک فرستاد و صحیفه هایی را که در آنها قرآن نوشته شده بود ، از او خواست . حفصه آنها را به او نداد .. .

آیا مروان ، پیش از آنکه عثمان این مصحف را از حَفْصه بطلبد ، سوی حفصه پیک فرستاد ، یا بعد از درخواست عثمان این کار را کرد ؟

اگر پیش از درخواست عثمان بود ، چرا حَفْصه آن را به عثمان داد و به مروان نداد ؟

و اگر بعد از پایان کار عثمان ، مروان سوی حفصه پیک فرستاد و آن مصحف را خواستار شد ، چه اصراری برای دستیابی به این مصحف - بار دیگر - وجود داشت ؟


1- . فضائل القرآن : 77 ، اثر ابن کثیر .

ص:263

آیا مصحف حَفْصَه ، بر خلاف مصحف عثمان بود ؟ آیا در این مصحف ، چیزی بود که مروان آن را برنمی تافت ؟

چرا مروان این مصحف را پاره پاره کرد یا سوزاند ، در حالی که مصحف عثمان را پاره نکرد و نسوزاند ؟

آیا قرآن در دست ما ، مطابق مصحف حَفْصَه است یا با قرآن عثمان سازگار می باشد ؟

آیا مسئله سوزاندن مصحف ها ، سیاست مروانی است یا عثمانی ؟

دکتر محبّ الدین عبدالسّبحان واعظ ، در پی نوشت کتاب المصاحف می نگارد:

خلاصه ماجرا : عثمان به سوزاندن مصحف هایی که در دست عموم مردم بود ، امر کرد و مروان صحیفه هایی را سوزاند که ابوبکر آنها را نوشت و نزد حفصه بود .

این را ابن حجر در «فتح الباری 9 : 21» بیان می دارد و نیز بنگرید به «فضائل القرآن : 68 و77 ، اثر ابن کثیر» .(1)

وارسی روایت نهم

این روایت ، ساختگی است ؛ زیرا صحیفه هایی که در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله یا پس از وی تدوین یافت و گرد آمد ، ربطی به اصطلاح «ورق مُعلَّق» ندارد . این کلمه ما را به یاد معلّقات سبع (و مانند آن) در جاهلیّت می اندازد که بر دیوار کعبه آویزان می شد و میان آنها و کاری که عثمان کرد ، شباهتی وجود ندارد .

این اوراق کجا آویزان شد ؟ چرا به آنها «مُعلَّق» (آویزان شده) می گویند و «ورق مکتوب» یا «مجموع» یا «طومار» گفته نمی شود ؟


1- . بنگرید به ، المصاحف 1 : 197 ، پی نوشت .

ص:264

آیا در این متن ، طرف داری و پشتیبانی از آنچه عثمان در سر داشت (بنیان حکومت اُمَوی) به چشم نمی خورد ؟

چراعثمان ، ده هزار [ درهم ] به ابو هُرَیره داد ؟ آیا آن را از مال شخصی اش داد یا از بیت المال ؟ آیا برای قدر شناسی از او داد یا برای آنکه شادش سازد این کار را کرد ؟

چرا ابو هُرَیره این روایت را در دوران ابوبکر و عُمَر بیان نکرد و در عهد عثمان آن را بر زبان آورد ؟

آیا به خاطر فراوانی مصحف ها در عهد عثمان و نُدرت و کم بودن آنها در دوران های پیش از او بود یا دلیل دیگری هم داشت ؟

این پرسش ها ، پاسخ می خواهد .

وارسی روایت دهم

این روایت ، بیانگر چند چیز است :

1 . عدم اشراف پیامبر صلی الله علیه و آله بر ترتیب جمع قرآن و اینکه جمع کنونی قرآن ، از عثمان است ، نه از پیامبر صلی الله علیه و آله .

ابن کثیر در فضائل القرآن می نویسد :

گویا عثمان ، سوره ها را در مصحف مرتّب ساخت و هفت سوره طولانی را مقدّم داشت و مئین را در پی آنها آورد (البته دانای واقعی خداست [ که او این کار را کرد یا پیامبر یا ... ]) .

از این حدیث به دست می آید که ترتیب آیات در سوره ها ، امر توقیفی بود که از پیامبر دریافت شد ، امّا ترتیب سوره ها ، از امیر مؤمنان ، عثمان بود .

ص:265

از این رو ، هیچ کس نباید قرآن بخواند مگر به ترتیبِ آیات آن . اگر آیات را وارونه بخواند ، خطای بزرگی کرده است .

امّا ترتیب سوره ها از باب اقتدا به عثمان ، مستحب است . اَولی این است که پیاپی خوانده شود ؛ چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله در نماز جمعه ، سوره جمعه و منافقون را می خواند و گاه [ سوره ] سَبِّح [ اسم ربّک الأعلی ] و « هل أتاکَ حدیثُ الغاشیة » را قرائت می کرد .

[ البته ] اگر انسان سوره ها را متفرّق بخواند [ در پی هم - به ترتیب - قرائت نکند ] این کار ، جایز است .. .(1)

2 . امکان تغییر سوره ها از سوی صحابه .

3 . اعتراض ابن عبّاس (از عالمان اهل بیت) بر عمل عثمان ، نه پذیرش آن از سوی اهل بیت .

4 . وجود کتابت صحیفه ها در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله و اشراف آن حضرت بر نهادن آیات در سوره ها .

5 . ادّعای عثمان به اینکه وی «بَسْمَلَه» را پیش از [ سوره ] «برائت» ننوشت .

البته - پیش از این - خاطرنشان ساختیم که امام علی علیه السلام فرمود : در خصوص این سوره ، بسمله نازل نشد ؛ زیرا این سوره ، سوره عذاب است .

وارسی روایت یازدهم

ادّعاهای فراوانی در این روایت وجود دارد ، از جمله :

نهی امام علی علیه السلام از انتقاد عثمان در سوزاندن مصحف ها .

امضای قرآن سوزی عثمان و اینکه نظر همه صحابه ، همین بود .


1- . فضائل القرآن : 73 .

ص:266

اینکه امام علی علیه السلام فرمود : واللّه ، اگر من هم خلیفه بودم ، همان کاری را می کردم که عثمان انجام داد .

همه این ادّعاها نادرست اند ؛ زیرا اُمّت به خاطر بدعت های عثمان که مهم ترین آنها قرآن سوزی اش بود ، بر عثمان شوریدند . وی «حَرّاق المصاحف» (سوزاننده مصحف ها) نام گرفت . با مراجعه به تاریخ طبری (و دیگر کتاب ها) می توان به حقیقت ماجرا پی برد .

نیز نمی توان عملکرد عثمان را ، نظر همه صحابه و با مشورت آنها دانست ؛ زیرا اگر این نگرش ، برخاسته از رأی همه آنها بود ، چرا علیه وی قیام کردند و قتلش را جایز شمردند ؟!

آری ، فِقره پایانی روایت درست است و مفاد آن جمعِ اُمّت بر یک قرائت می باشد که همان قرائت پیامبر صلی الله علیه و آله بود و هر مسلمانی آرزوی آن را داشت .

امّا قرآن سوزی را علی علیه السلام جایز نمی دانست و دیگر صحابیان بلند مرتبه ، بدان رضایت نمی دادند .

شایان تأکید است که این ادّعای عثمان که : «بعضی از صحابه قرائت خود را از دیگران بهتر می دانستند و این روند تا حدّ کفر پیش می رفت» ادّعایی نادرست است ؛ زیرا بر خلاف روایاتی است که از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کنند : «قرآن بر هفت

حرف نازل شد» و قرائت آیات را به هر شکلی (تا زمانی که آیه رحمت آیه عذاب نشود) جایز می دانند .

وارسی روایت دوازدهم

این روایت - به یقین - دروغ است ؛ زیرا اگر عثمان می خواست ، مصحف ها را محو سازد ، می توانست آنها را با آب پاک کند ؛ زیرا کلام خدا را نباید سوزاند و پیامبر صلی الله علیه و آله اجازه نداد تورات تحریف شده را بسوزانند ، چگونه امام علی علیه السلام

ص:267

سوزاندن قرآنی را روا می شمارد که از آسمان بر سینه پیامبر صلی الله علیه و آله فرود آمد ؟!

قرطبی در الجامع لأحکام القرآن هنگام بررسی [ مذهب ] «حلولیّه» و «حشویّه» اشاره دارد به اینکه عثمان با آتش زدن مصاحف از دین جدا شد ، گرچه درصدد دفاع از وی برمی آید به اینکه سوزاندن مصحف ها ، سوزاندن کلام خدا نبود ، لیکن اهانت و دست درازی را در این کار ، نمی تواند انکار کند .

متن سخن قرطبی ، چنین است :

فیقال لهم: ما تقولون فی کتاب اللّه؟ أَیَجوز أن یُذاب ویُمْحی ویُحْرَق؟

فإن قالوا نعم ، فارقوا الدین ؛(1)

از حُلولیّه و حَشویّه ، می پرسیم درباره کتاب خدا چه می گویید ؟ آیا جایز است ذوب و محو و سوزانده شود ؟

اگر جواب آنها مثبت باشد ، بی دین اند .

وارسی روایت سیزدهم و چهاردهم

از آنچه گذشت این دو روایت روشن شد .

این پرسش به ذهن می آید که : چگونه صحابه با آنکه سوزاندن مصحف ها را خوش نداشتند ، هیچ یک از آنها عثمان را محکوم نکرد ، در حالی که اهل مصر به خاطر دریدنِ مصاحف بر عثمان برآشفتند و او را «حرّاق المصاحف» (سوزاننده قرآن ها) نامیدند .

وارسی روایت پانزدهم

اگر این روایت درست است ، چرا عثمان قرائت ابن مسعود هُذَلی و کتابت فلان شخص ثقفی را برنگرفت ، بلکه امر را به زید انصاری وانهاد و ...


1- . الجامع لأحکام القرآن 1 : 55 ؛ نیز بنگرید به ، صحیح مسلم 4 : 2197 ، حدیث 2865 .

ص:268

واژه «هُذَیل» و «ثقیف» نزد عثمان ، چه معنایی داشت ؟!

وارسی روایت شانزدهم و هفدهم و هیجدهم

این سخن ، راست درنمی آید و برای عثمان عیب است ، نه منقبت ؛ زیرا این اشتباهات اندک را از قرآن نزدود و انجمنی را برای رفع آن تعیین نکرد و به همه عرب ها تا زمان ما وانهاد تا آن را تغییر دهد و به صحابه و تابعانی که به آن دوران نزدیک بودند ، محدود نساخت .

وارسی روایت نوزدهم

این روایت ، شبیه روایت پانزدهم است و به تحقّق نیافتنِ آرزوی عثمان در جمع قرآن ، اشاره دارد و اینکه اگر املا کننده از «هُذَیل» و نویسنده از «ثقیف» بود ، این اشتباه در قرآن یافت نمی شد .

عثمان با نسپردن جمع قرآن به این دو قبیله ، ناخودآگاه ، خود را محکوم ساخت ؛ زیرا وی در تحقّق این آرزو ، کوتاهی کرد .

وارسی روایت بیستم

در این روایت ، چیزی که سزامند توضیح باشد ، وجود ندارد .

ص:269

تاریخ قرآن در گذر زمان

چکیده آنچه را تاکنون آوردیم ، با بیان تاریخ تدوین قرآن و ملابساتی که در قرن های مختلف آن را در بر گرفت ، باز می گوییم .

قرآن در عهد پیامبر

پیداست که پیامبر صلی الله علیه و آله تدوین قرآن و آیاتی را که بر او نازل می شد وا نمی نهاد و به کاتبان وحی امر می کرد آن را بنویسند . این صحیفه ها در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله حفظ می شد و به صحابه اجازه می داد از روی آنها برای خود بنویسند و نیز جای آنها را در قرآنِ تلاوت معیّن می ساخت .

اصل قرآن رایج در زمان حاضر ، همان صحیفه های پیامبر صلی الله علیه و آله است نه آنچه را زید بن ثابت از دهان صحابه و نوشته های آنان بر روی شاخه های خرما و سفال و حریر و استخوان و ... گرد آورد .

در روایت علیّ بن ابراهیم قمّی آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله به علی فرمود :

یا علی ، القرآنُ خَلْفَ فِراشی فی الصُحُف والحَریر والقَراطیس فَخُذُوهُ وَاجْمَعُوه ولا تُضَیِّعُوه ... ؛(1)

ای علی ، قرآن در صحیفه ها و حریر و کاغذها ، پشت بستر من است ، آن را بگیرید و گرد آورید و ضایع نسازید .. .

این متن رهنمون است به اینکه باید به «مصحف امام» (که در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله بود) اعتماد ورزید ، نه به آنچه در سینه صحابه و نوشته های آنان وجود داشت .

مانند این سخن را ثعالبی بیان می دارد ، می گوید :


1- . تفسیر قمّی 2 : 451 ، ذیل سوره ناس .

ص:270

اوراقی در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله یافت شد که در آنها قرآن [ به صورت ] پراکنده وجود داشت . گرد آورنده ای آنها را جمع کرد و با نخ به هم دوخت تا چیزی از آنها گم نشود و از بین نرود .(1)

بنابراین ، قرآن ، نخست در دیدار دو طرفه میان جبرئیل علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله در رمضان هر سال ، گرد آمد . پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله با وصیّت آن حضرت ، علی علیه السلام آن را یک شکل ساخت و میان دو جلد گرد آورد .

پیامبر صلی الله علیه و آله به قرائت سوره های پیشین بسنده نمی کرد ، بلکه در هر سال سوره های قرآنی جدیدی می آورد : « وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ » ؛(2) قرآن را پراکندیم تا با درنگ بر مردم بخوانی .

سپس با هماهنگی با جبرئیل ، این قرآن های پراکنده را نظم و ترتیب می داد ؛ زیرا خدای متعال می فرماید : « إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ » ؛(3) جمع و قرائتِ قرآن بر عهده ماست . هرگاه آن را قرائت کردیم ، همان قرائت را پیروی کن .

قرآن در عصر ابوبکر

ابوبکر آنچه را امام علی علیه السلام گرد آورد ، نپسندید . کوشید با شیوه خاصّی بار دیگر قرآن را سامان دهد . این اهتمام جدید از سوی ابوبکر ، از عزم امام علی علیه السلام در جمع صحیفه هایی که در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله وجود داشت ، نکاست .

زیرا امام علی علیه السلام با سفارش پیامبر صلی الله علیه و آله و برای انجام فرمان آن حضرت ، صحیفه هایی را که در زمان پیامبر تدوین یافت ، جمع می کرد . این جمع با جمع


1- . البرهان فی علوم القرآن 1 : 238 ؛ مناهل العرفان 1 : 174 .
2- . سوره اسراء 17 آیه 106 .
3- . سوره قیامت 75 آیه 17 - 18 .

ص:271

ابوبکر فرق داشت ، چراکه امام علیه السلام خود دست اندرکار جمع قرآن بود و ابوبکر زید بن ثابت را برای این کار تعیین کرد .

بدین سان ، برای مسلمانان دو جمع سامان یافت :

جمع ابوبکر به وسیله زید بن ثابت .

جمع بی واسطه امام علی علیه السلام .

امام علی علیه السلام قرآن مُنْزَل و قرآن مُفَسَّر را جداگانه گرد آورد .

جمع نخست ، گردآوری مصحف منزل بود که سه روز طول کشید و امام علیه السلام آن را در جامه ای جمع کرد تا در قرآن فزونی راه نیابد یا قرآن از دست نرود یا قرآن دگرگون نشود .

جمع دوّم در شش ماه پایان یافت و یک بار شتر بود ؛ زیرا کتاب تاریخ و علم به شمار می آمد و در آن هر چیزی وجود داشت .

قرآن در دوران عُمَر

اختلافی در این نیست که اُمّت در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله قرآن را به قرائت آن حضرت می خواندند و پس از وی نیز همین شیوه را ادامه دادند ؛ زیرا آن را در خاطر داشتند و پیامبر صلی الله علیه و آله قرآن را با درنگ برایشان خوانده بود .

امّا روش نادرستی را که ابوبکر و عُمَر - پس از پیامبر صلی الله علیه و آله - در پیش گرفتند ، میدان را برای ورود قرائت های شاذ و نامعتبر در قرآن گشود ؛ زیرا آنان اجازه دادند قرآن به هر شکلی (با این شرط که آیه عذاب ، آیه رحمت نشود) خوانده شود .

این شیوه ، گرچه خطا و نادرست بود ، لیکن اقرار و دفاع از آن ، تأثیر کلّی بر قرآن ننهاد ؛ زیرا صحابیانی که قرآن را جمع کردند وجود داشتند و نیز بدان خاطر که پیامبر صلی الله علیه و آله قرآن را با مکث برای مردم می خواند .

ص:272

در کتاب سُلَیم می خوانیم :

طَلْحَه از امام علی علیه السلام درباره قرآنی که عُمَر و عثمان نوشت پرسید که آیا در آن فقط قرآن بود یا غیر قرآن هم وجود داشت .

امام

علیه السلام فرمود : همه آن نوشته ها ، قرآن است ، اگر محتوای آن را به کار بندید ، از دوزخ نجات می یابید و وارد بهشت می شوید . حجّت و بیان امر و وجوب طاعت ما در آن هست .(1)

امام علی علیه السلام با این منطق قاطع ، در برابر سؤال کنندگان و شک برانگیزان (یا می توانیم بگوییم در برابر فرصت طلبان) ایستاد و وحدت کلمه را در قرآن حفظ کرد .

موضعِ امام علیه السلام به معنای اقرار به خطّ مشی خلفا نیست ، بلکه تأثیر ناپذیری قرآن را از این روش گویاست ؛ زیرا نقل آیاتی از سوی یک صحابی - که با نقل دسته جمعی آن را از پیامبر صلی الله علیه و آله شنید - نیز قرآن است ، گرچه نقل خاص (عرضه قرآن به پیامبر صلی الله علیه و آله) دقیق تر و صحیح تر می باشد و باید در قرائت بدان اعتماد کرد .

این سخن ، صحیح انگاشتن این دیدگاه عُمَر نیست که اگر بیم از مردم نبود ، می خواست از بعضی آیات ، سوره ای را سامان دهد یا در راستای هدف سیاسی ، می خواست بر مصحف مُفَسَّر امام علیه السلام دست یابد .

امام علیه السلام در هر دو عرصه ، رویاروی وی ایستاد و همین کار ، عُمَر را به خشم آورد که بگوید : پسر ابوطالب ، می پندارد نزد هیچ کس جز او ، علم وجود ندارد .(2)


1- . کتاب سلیم : 212 ؛ احتجاج طبرسی 1 : 222 .
2- . کتاب سلیم : 369 ؛ احتجاج طبرسی 2 : 7 .

ص:273

قرآن در روزگار عثمان

حُذَیفة بن یمان ، پیشنهاد یکدست سازی قرائت ها را به عثمان داد . عثمان همه مصحف ها را گرد آورد و سوزاند .

مصحف اُبَیّ بن کعب و ابن مسعود را پاره پاره کرد و سوزاند .(1)

امّا در زمان وی - به اعتراف همگان - مصحف امام علی علیه السلام سالم ماند و سوزاندن به آن نرسید .

این گزاره چه معنایی می دهد و بر چه چیزی دلالت دارد ؟

این احتمال سیّد بن طاووس درست به نظر می آید که مصحف مورد اعتماد مسلمانان ، همان مصحف امام علی علیه السلام است ؛ زیرا امام علیه السلام از طریق حُذَیفه آن را پیش عثمان فرستاد تا بدان تکیه کند .

این نگرش و تقویت آن ، با آنچه بر سر زبان هاست سازگاری ندارد ؛ اینکه مصحف رایج ، مصحف عثمان می باشد و رسم الخطّ موجود در آن ، رسم الخطّ عثمانی است .

در بحث «یکدست سازی قرآن ها» به مطالب فراوانی پی می بریم که دیدگاه مشهور را نفی می کند .

قرآن در زمان امام علی علیه السلام

عثمان ، همه مصحف ها (به جز مصحف امام علی علیه السلام) را سوزاند ؛ چنان که ابوبکر - در عصر خویش - علی علیه السلام را از جمع قرآن بازداشت و در راستای تضعیف [ عملکرد ] امام علیه السلام شخص دیگری را در کنارش نهاد تا قرآن را گرد آورد . عُمَر نیز چنین کرد .


1- . کتاب سلیم : 212 ؛ احتجاج طبرسی 1 : 222 ؛ بحار الأنوار 31 : 423 و جلد 89 ، ص41 .

ص:274

ما در این کتاب ، همان احتمال سیّد بن طاووس را درباره قرآن رایجِ کنونی ، می پسندیم ؛ زیرا حُذَیفة بن یمان ، از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و از نزدیکان امام علی علیه السلام به شمار می آمد و رابط میان خلفا و امام بود و به یکدستی متن قرآنی - میان مسلمانان - فرا می خواند .

از این رو ، بعید نمی نماید که مصحف مُجَرَّد - از تفسیر امام علیه السلام - را پیش عثمان برده باشد تا بدان اعتماد کند و عثمان - بی آنکه نام امام علیه السلام را ببرد - همین کار را کرد .

مؤیّد این سخن ، قراین فراوانی است ، از جمله :

وجود بَسْمَله در آغاز هر سوره در قرآن رایج با اینکه مکتب خلافت بر عدم جزئیّتِ آن پایبندند ، در حالی که مکتب اهل بیت علیهم السلام آشکار خواندن آن را از نشانه های مؤمن می شمارد .

نبودن دو سوره «حَفْد» و «خَلْع» (که عُمَر آنها را می خواند) در قرآن امروزین .

عدم وجود آیه رجم (سنگسار) پیرمرد و پیرزن در قرآن حاضر .

نبودن این قرائت ابوبکر «وجائت سکرة الحقّ بالموت» در قرآن کنونی ، به جای « وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ »(1) .

همه اینها تأیید می کند ، مصحف امروزین ، مصحف عثمان نمی باشد ، بلکه مصحف پیامبر صلی الله علیه و آله است و این قرآن ، همان مصحف معصوم (مصون از خطا) است که به دست معصوم گرد آمد و همان مصحفی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام و همه صحابه ، آیه ها و سوره های آن را می خواندند .

اگر این قرآن ، مصحف تحریف یافته می بود ، امام علیه السلام در درگیری با معاویه و طلحه و زبیر و خوارج ، به حکمیّتِ آن تن نمی داد .


1- . سوره ق 50 آیه 19 .

ص:275

اینکه امام علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام و حسن و حسین علیهماالسلام (و دیگر امامان علیهم السلام) سوره های این قرآن را می خواندند و آیه های آن را در نامه ها و خطبه ها و سخنانشان ، شاهد می آوردند و در گفت و گوها و احتجاج هاشان از آن دفاع می کردند ،(1) عدم وقوع تحریف در قرآن را بیان می دارد .

امام علی علیه السلام نخستین فرد از صحابه است که وحدت کلمه در قرآن را پاس داشت و اجازه نداد « طَلْحٍ مَنْضُودٍ »(2) به «طَلْعٍ منضود» تغییر یابد ، فرمود : قرآن از این پس ، دست کاری نمی شود .

قرآن در دوران امامان علیهم السلام

به چیزی که اهتمام [ به جمع قرآن و اصلاح و سامان آن ] را در زمان امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و امامان بعد از آنها ، برانگیزد ، دست نیافتیم . آنان مانند دیگرمسلمانان ، قرآن رایج را می خواندند و مخالفت با آن را جایز نمی شمردند .

سند آنان علیهم السلام به قرآن - پیش از این - گذشت . آنان قرائت را از علی علیه السلام گرفتند و ملاک راست و درست بودن روایاتی را که از آنها نقل می شود ، قرآن قرار دادند و قواعد جرح و تعدیل [ خدشه و اصلاح ] را بر اساسِ آن ساختند .

با مراجعه به سخنان و خطبه ها و نامه هاشان ، درمی یابیم که هیچ یک از آنان به آیه ای که بر خلاف قرائت مشهور - نزد مسلمان - است ، شاهد نیاورده اند .

همه اینها بیانگر وحدت کلمه آنها و همه مسلمانان در قرآن بودن همین قرآن رایج است .


1- . بنگرید به ، بحار الأنوار 90 : 98 - 142 .
2- . سوره واقعه 56 آیه 29 .

ص:276

ص:277

یکدست سازی قرآن ها

اشاره

ص:278

ص:279

مصحف عثمانی و حروف هفت گانه

یکدست سازی قرائت ها ، آرزوی هر مسلمانی بود و هدف مقدّسی به شمار می رفت که همه صحابه ، آرزوی آن را داشتند ؛ به ویژه پس از گسترش اختلاف در قرائت ها میان آنان .

سبب این اختلاف ، عُمَر بود ؛ زیرا طرح حروف هفت گانه را رواج داد و قرائت را به هر شکلی - تا زمانی که آیه رحمت آیه عذاب نشود - اجازه داد و سیاست یکدست نساختن قرائت ها وعدم کتابت مصحف امام را در پیش گرفت.

مکتب اهل بیت علیهم السلام با این رویکرد مخالف بود ، بلکه آن را تکذیب کرد ؛ چراکه قرآن از نزد خدای یگانه بر شخص واحد با یک زبان فرود آمد و این حقیقت ، قرائت های مختلف را برنمی تافت .

نیز اختلاف در قرائت را در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله نمی توان تصوّر کرد ؛ زیرا آن حضرت قرآن را همان گونه که نازل می شد قرائت می کرد « لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ »(1) (تا قرآن را با درنگ بر مردم بخوانی) نزول قرآن از ده آیه فراتر نمی رفت مگر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را می آموزاند و گروهی از صحابه را برای قرائت قرآن بر مردم گماشت و خود دوست می داشت قرائتِ آنان را بشنود .

همه اینها دقّت در ضبط را گویاست .

یکدست سازی مصحف ها در عهد عثمان

در کتاب های تاریخ مشهور است که حُذَیفة بن یمان ، پیشنهاد یکدست سازی


1- . سوره اسراء 17 آیه 106 .

ص:280

قرآن ها را به عثمان داد . در بعضی از متون می خوانیم که وی (پس از بازگشت از جنگ در اِرْمینیّه و آذربایجان) به سعید بن عاص گفت :

در این سفر پی بُردم که اگر مردم به حال خود رها شوند ، در قرآن اختلاف می کنند ، سپس از مواظبت قرآن - تا ابد - دست می کشند .

سعید پرسید : جریان چه بود ؟

حُذَیفه گفت : مردمانی از حِمص را دیدم که می پندارند قرائت آنها از دیگران بهتر است و آنان قرائت را از مقداد فرا گرفتند .

اهل دمشق را دیدم که می گویند : قرائت ما از دیگران بهتر است .

اهل کوفه را دیدم که مانند همین سخن را قائل اند و آنان قرائت را از ابن مسعود آموخته اند .

اهل بصره را دیدم که مثل همین نگرش را دارند و قرائت را از ابو موسی یاد گرفته اند و مصحف او را «لباب القلوب» می نامند .

چون به کوفه رسیدند ، حُذَیفه مردم را به این ماجرا آگاه ساخت [ و نگرانی اش را بیان داشت ] و از آنچه می ترسید ، بیمشان داد . اصحاب پیامبر و بسیاری از تابعان با وی هم داستان شدند .

اصحاب ابن مسعود ، گفتند : چه چیزی را انکار می کنی ؟ مگر قرآن را با قرائت ابن مسعود نمی خوانیم ؟

حُذَیفه و کسانی که با وی موافق بودند ، به خشم آمدند و گفتند : شما اعراب [ و بی سواد ] اید . دهانتان را ببندید که قرائت شما

خطاست .

حُذَیفه گفت : واللّه اگر زنده ماندم پیش امیر مؤمنان می روم و راهنمایی اش می کنم که جلو این کار را بگیرد .

ص:281

ابن مسعود به وی تندی کرد ، سعید به خشم آمد و برخاست ، مردم پراکنده شدند . حُذَیفه غضبناک شد و نزد عثمان رفت و او را به آنچه دید ، خبر داد ... .(1)

ابن داوود روایت می کند که :

مردمانی در عراق بودند . یکی شان جویای آیه ای می شد و آن گاه که دیگری آن را می خواند ، می گفت : من به این [ قرائت ] کافرم .

این امر میان مردم رواج یافت و در قرآن اختلاف کردند .(2)

باری ، مصحف هایی در دوران ابوبکر و عُمَر وجود داشتند . اختلاف میان آنها پس از عصر پیامبر صلی الله علیه و آله مشهود بود .

نیز فرهنگ کتابت قرآن وجود داشت تا آنجا که گفته اند ابن مسعود - در خلافت عُمَر - در کوفه به املای مصاحف می پرداخت .(3)

اهل شام - در زمان خلافت عُمَر - به مدینه آمدند تا مصحفی برایشان نوشته شود .(4)

ابو درداء با گروهی از اهل دمشق رهسپار مدینه شد و با آنها مصحفی بود که اهل دمشق آوردند تا آن را به اُبَیّ بن کعب و زید بن ثابت و علی و اهل مدینه ، نشان دهند .(5)

ابو عُبید ، روایت می کند :


1- . بنگرید به ، الکامل فی التاریخ 3 : 8 .
2- . المصاحف 1 : 206 ، حدیث 80 ؛ تاریخ المدینه 2 : 121 ، حدیث 1725 .
3- . المصاحف 2 : 509 ، حدیث 412 .
4- . همان ، ص562 ، حدیث 521 .
5- . همان ، ص559 ، حدیث 516 .

ص:282

عُمَر با مردی مصحفی را یافت که با قلم ریز و نازک نوشته شده بود ، پرسید : این چیست ؟

آن مرد گفت : همه قرآن است .

عُمَر این کار را ناپسند دانست و او را کتک زد و گفت : کتاب خدا را بزرگ بدارید [ و با خطّ درشت بنویسید ] .

عُمَر هرگاه مصحف بزرگی را می دید ، شادمان می شد .(1)

گرد آمدن مسلمانان بر یک مصحف ، خواستِ هر مسلمانی بود و آرزوی مشروعی به شمار می رفت ؛ به ویژه پس از آگاهی بر اختلاف مسلمانان در قرائت ها .

امّا آیا عثمان موّفق شد این آرزو را محقّق سازد ؟ یا با روش خطای خود و اعتماد بر فرومایگان صحابه و مشکوکان آنها (مانند : ابن زبیر ، سعید بن عاص ، عبدالرّحمان بن حارث ، زید بن ثابت) و روی برتافتن از مصحف های صحابیان عالی مقام (مانند : ابن مسعود ، علی علیه السلام ، مُعاذ بن جبل ، اُبَیّ بن کعب ، ابو موسی اشعری) عملکردش را زیر سؤال برد و اندیشه یکدست سازی قرآن ها را - میان مسلمانان - خدشه دار ساخت .

این پرسش را به شکلی که زُرقانی در مناهل العرفان طرح می کند ، می آوریم . وی می گوید : آیا حروف هفت گانه ای که قرآن به آنها نازل شد ، در مصاحف عثمانی وجود داشتند(2) [ یا در یک حرف که عثمان بر آن تکیه کرد منحصر بود ] ؟ سپس می نگارد :


1- . فضائل القرآن : 398 .
2- . زرقانی می خواهد آنچه را اهل سنّت در مصحف ابوبکر مطرح ساختند ، در مصحف عثمان مطرح سازد و اینکه قرآن عثمان بر اساس حروف هفت گانه گرد آمد .

ص:283

گروهی از فقها و قاریان متکلّم بر این عقیده اند که همه این حروف در مصاحف عثمانی وجود داشت بدان دلیل که برای امّت جایز نبود چیزی از آنها را وانهد و نقل نکند . صحابه بر نقل مصاحف عثمانی از صحفی که ابوبکر آنها را نوشت (و ترک ماسوای آن) اجماع دارند .

معنای این سخن آن است که صُحُف ابوبکر ، حروف هفت گانه را در بر داشت و مصاحف عثمانی آنها را - همان گونه - نقل کرد .

شمار بسیاری از علمای سلف و خَلَف و امامان مسلمانان بر این باورند که مصاحف عثمانی فقط در بر دارنده آن حروف هفت گانه ای بود که عثمان رسم آنها را احتمال می داد ، این مصحف ها گرد آورنده عرضه پایانی ای بود که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به جبرئیل نشان داد و آن را در بر داشت .

ابن جَریر طبری و دنباله روانش این گرایش را دارند که مصاحف عثمانی یکی از حروف هفت گانه را در بر داشت و در این نگرش از رویکردشان در معنای حروف هفت گانه تأثیر پذیرفته اند و پایبندند به اینکه این حروف در صدر اسلام (دوران پیامبر صلی الله علیه و آله و زمان خلافت ابوبکر و عُمَر و آغاز خلافت عثمان) وجود داشت . سپس امّت با رهبری عثمان ، صلاح را در این دید که برای وحدت مسلمانان ، بر یک حرف از این حروف بسنده کند ، همان یک حرف گرفته شد و شش حرف دیگر رها گردید ...

لیکن زرقانی نگرش خویش را تکمیل می کند و قاطعانه می گوید :

مصاحف عثمانی همه حروف هفت گانه را در بر داشت ، بدین معنا

ص:284

که هر یک از این مصاحف در بر دارنده رسم همه این حروف یا بعضی از آنها بود به گونه ای که از مجموع آنها حرفی جا نماند .

سپس زرقانی ، وجوه هفت گانه را در قرآن تبیین می کند و بر کسانی می تازد که می گویند :

آنچه اکنون باقی است یکی از هفت حرفی است که قرآن براساس آنها نازل شد . شش حرف دیگر از بین رفت و هرگز وجود نیافت ...

ادّعا کرده اند که اجماع امّت بر یک حرف ثابت است و شش حرف دیگر را کنار می زند .

از کجا این اجماع برای آنها سامان می یابد ، دلیلی برای آن نیست ؟ از این رو برای اثبات آن ، گودال سوّمی را چاره ساختند و آن اینکه رونویسی از مصاحف در زمان عثمان با اجماع امّت بر ترک حروف شش گانه و بسنده کردن بر یک حرف بود ، همان حرفی که عثمان مصحف ها را بر اساسِ آن نوشت ...

آن گاه زرقانی ، کلام خویش را با طرح سؤالی ، استوار می سازد [ می گوید ] :

چگونه اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله با از بین رفتن حروف شش گانه ای که قرآن براساس آنها نازل شد ، موافقت کردند بی آنکه آنها را باقی گذارند با آنکه آنها نسخ نگردید و برداشته نشد ؟

در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله با قول و فعل خویش ، تأیید کرد که هیچ کس (هرکه باشد) حق ندارد احدی را از قرائتِ قرآن به یکی از حروف هفت گانه (هر حرفی از این حروف که باشد) باز دارد .

پیامبر

صلی الله علیه و آله قرائت هریک از آنها را که با هم اختلاف داشتند ، صواب

ص:285

دانست و به هر کدام می گفت : «قرآن بدین گونه نازل شد» و [ با مشت ] به سینه اُبَیّ بن کعب (هنگامی که پذیرش این اختلاف در قرائت بر وی سخت آمد) زد .

چکیده سخن آن است که ما اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله را والاتر از آن می دانیم که با این کار موافقت یا در این باره اندیشیده باشند ، چه رسد به اینکه بر نابودی حروف شش گانه (بی آنکه نسخ شوند) با هم همدستی کنند [ و دسیسه چینند ] و حاشا که عثمان بر این کار اقدام و آن را رهبری کرده باشد .

چگونه این کار را به وی نسبت می دهند ؟ معروف این است که عثمان مصاحف را از روی صحیفه هایی که در عهد ابوبکر گرد آمد (پیش از آنکه در سرزمین های اسلامی به سبب اختلاف حروف در قرائت قرآن ، درگیری پیش آید) نوشت . این صحیفه ها همه حروف هفت گانه را در بر داشت و با همه آنها هماهنگ بود ؛ زیرا در آ ن زمان ، درگیری و اختلاف پیش نیامد تا به بسنده کردن بر یک حرف فراخواند . ثابت نشده است که صحابه از صحیفه هایی که در عهد ابوبکر گرد آمد ، یک حرف را وانهاده باشند (چه رسد به شش حرف) اگر این کار صورت می گرفت با تواتر برای ما نقل می شد ؛ زیرا انگیزه ها برای نقل متواتر آن فراوان بود .

چگونه عثمان به این کار دست یازید ، در حالی که علاج پیامبر را به مثل این نوعی که در زمان وی جریان یافت ، می دانست و حروف هفت گانه را امضا کرد و مردم را از همه آنها و بعضی از آنها باز نداشت .

ص:286

چگونه عثمان این کار را انجام می دهد و امّت با او همراه می شوند و اجماع شکل می گیرد ؟ سپس با وجود این اجماع ، در معنای حروف هفت گانه اختلاف می شود ؟

یعنی چگونه عثمان امّت را بر ترک شش حرف و ابقای یک حرف جمع می کند ، سپس علما در معنای حروف هفت گانه تا چهل قول اختلاف می یابند و علی رغم این اختلاف تقریباً اتفاق نظر دارند که حروف هفت گانه باقی است با اینکه اجماع - نزد مسلمانان - حجّت است و با آن - به یقین - تاریکی شک ، می شکافد و کنار می رود .

از باب جَدَل ، فرض می کنیم نزاع مسلمانان در سرزمین ها در روزگار خلافت عثمان ، او را واداشت که مسلمانان را بر یک حرف - در قرائت - گرد آورد . چرا شش حرف باقی مانده را برای تاریخ (و نه قرائت) باقی نگذاشت با اینکه ضرورت را باید به اندازه خودش در نظر گرفت .

این شش حرف از نظر تلاوت و حکم نسخ نشدند تا با نیش قلمی (بدین گونه) از بین برود ، سپس برای بقای تاریخی آن - به تنهایی - در بزرگ ترین مرجع و مقدّس ترین کتاب (که قرآن است) تنگ نظری شود .

در حالی که صحابه برای تاریخ ، آیاتی را که تلاوت و احکام آنها نسخ شد ، حفظ کردند ، قرائت های شاذ را در قرآن نگه داشتند ، سپس آنها را به ما رساندند که تاکنون ماندند و بعد از این هم خواهند ماند .

بلکه احادیث منسوخ را برای ما بیان داشتند و علما احادیث

ص:287

موضوع [ ساختگی ] را نقل کرده اند و حکم هریک از آنها و عمل نکردن به آنها را روشن ساخته اند .(1)

زرقانی (م1369 ه ) همه اینها را می گوید تا شرعی بودن اختلاف قرآن هایی را که عثمان سوی شهرها فرستاد ، برای خواننده زمینه چینی کند و اینکه این کار برای حفظ شش حرف باقی مانده بود و امتداد محافظت بر حروف هفت گانه ای است که عثمان - با گرفتن مصحف ابوبکر - آرزویش را داشت ؛ یعنی اختیاری که پیامبر صلی الله علیه و آله به امّت اجازه اش را داد .

لیکن سخن زُرقانی باطل است . شهرتی که میان مسلمانان وجود دارد به اینکه عثمان مردم را بر قرائت زید بن ثابت گرد آورد و به همین خاطر ابن مسعود (و دیگران) با او مخالفت کردند ، بر بطلا نش گواهی می دهد .

اگر قرائت ابن مسعود (و امثال او) را عثمان می پسندید ، مخالفت [ او ] با جمع عثمان برای چه بود ؟

آیا اعتراض ابن مسعود برای آن نبود که عثمان فقط قرائت زید را پذیرفت و مصحف ابن مسعود و قرائت او را وانهاد ؟

مگر نمی گویند : عثمان بدان خاطر قرائت زید را پذیرفت که وی در عرضه پایانی قرآن حضور داشت ؟

در برابر این ادّعا مگر ابن مسعود بیان نمی دارد که وی در عرضه پایانی قرآن حاضر بود ؟

و مگر ... و مگر ... ؟!


1- . مناهل العرفان 1 : 118 - 125 ؛ ترجمه مناهل العرفان : 194 ؛ نیز بنگرید به سخن سیوطی در «الإتقان 1 : 130» .

ص:288

برای اینکه حقیقت را دریابیم باید بعضی از روایات و اقوالی را مرور کنیم که بیان می دارند چرا عثمان یک حرف از حروف هفت گانه را پذیرفت (نه همه آنها را) .

ابن شَبَّه (م262 ه ) از توبة بن ابی فاخِتَه ، از پدرش روایت کرده است که گفت :

عثمان سوی عبداللّه [ بن عُمَر ] پیک فرستاد که مصحف [ عُمَر ] را به او بدهد . عبداللّه پرسید : چرا ؟ پاسخ داد : چون وی قرآن را بر حرف زید نوشت .. .(1)

در المقنع (اثر دانی ، متوفّای 444 هجری) می خوانیم :

عثمان مردم را بر این مصحف (که بر اساس قرائت زید است) گرد آورد .(2)

در خبر دیگری آمده است :

و عثمان، همو که قرآن ها را بر اساس یک مصحف گرد آورد .(3)

نیز در سبب اختلاف مرسوم مصاحف می خوانیم :

نخست ابوبکر قرآن را بر اساس حروف هفت گانه (که خدا تلاوت به آنها را اجازه داد) گرد آورد و حرف خاصّی را برنگزید . چون زمانِ عثمان فرا رسید ، میان اهل عراق و شام در قرائت اختلاف افتاد و حُذَیفه ، عثمان را بدین اختلاف آگاه ساخت .

عثمان (و صحابه ای که پیش او بودند) صلاح را در این دید که مردم


1- . تاریخ المدینه 2 : 124 ، رقم 1741 .
2- . المقنع : 6 .
3- . همان ، ص8 .

ص:289

را بر یکی از این حروف گرد آورد و دیگر حروف را بیندازد . با این کار اختلاف از میان می رفت و اتفاق پدید می آمد ؛ زیرا امّت به حفظ حروف هفت گانه امر نشدند ، در هر کدام از آنها که می خواستند مخیّر بودند و همان لازم می شد و کفایت می کرد .

مانند تخییر در کفّاره قسم که شخص میان پذیرایی از ده مسکین ، دادن پوشاک به آنها و آزاد کردن بنده ، مخیّر است ، نه اینکه همه را - با هم - انجام دهد .

حروف هفت گانه نیز چنین اند .(1)

ابو عَمرو می گوید :

همه اینها دلالت دارند بر اینکه از حروف هفت گانه ای که در حدیث به آنها اشاره شده است ، در دست مردم جز حرف زید بن ثابت - که عثمان قرآن را بر اساس آن گرد آورد - نبود .(2)

زرکشی ، سخن مُحاسِبی را می آورد ، در آن آمده است :

چون به جمع مردم بر یک قرائت نیاز پدید آمد ، گزینش آن - در دوران عثمان - به دست این امام افتاد . وی یک قرائت را انتخاب کرد و در مصحف هایی که به کوفه فرستاد نوشت .

مردم بر قرائت های مختلفی که حفظ داشتند ، وانهاده شده بودند تا آنجا که بیم فساد می رفت . از این رو بر قرائتی که هم اکنون در دست ماست ، گرد آمدند .


1- . همان ، ص120 .
2- . البرهان 1 : 222 .

ص:290

مشهور است که عثمان قرآن را گرد آورد ، امّا چنین نسیت . عثمان تنها مردم را بر یک قرائت وا داشت . وی چون اختلاف قرائت اهل عراق و شام را دریافت ، ترسید فتنه ای پدید آید و پس از مشورت با مهاجران و انصاری که نزدش بودند ، این قرائت را برگزید ...(1)

طَبَری ماجرا را به شکل دیگری توجیه می کند ، می گوید :

اگر پیامبر صلی الله علیه و آله حروف هفت گانه را برای اصحاب قرائت می کرد و به خواندن قرآن با این حروف فرا می خواند و خدا - از نزد خود - آنها را بر پیامبر صلی الله علیه و آله فرود آورد ، چرا شش حرف از آنها وجود ندارد ؟ آیا نسخ شدند و بدان خاطر برداشته شدند ؟ [ اگر چنین است ] دلیل نسخ و حذف آنها چیست ؟

آیا امّت آنها را از یاد بُرد ؟ اگر چنین باشد ، این کار ضایع ساختن چیزی است که به حفظ آن امر شدند ؟

داستان از چه قرار است ؟

گفته اند : این حروف نسخ نشد که در پی آن حذف شود و امّت که به حفظ این حروف امر شدند ، آنها را ضایع نساختند .

لیکن اُمّت به حفظ قرآن امر شد و در قرائت و حفظ قرآن به هر یک از این حروف که بخواهد ، مخیّر گردید .

چنان که امّت در کفّاره قسم - در صورت توانایی - دل خواهانه ، به یکی از کفّارات سه گانه امر شد : آزاد کردن بنده ، اِطعام یا پوشاندن لباس به ده مسکین .


1- . همان ، ص239 .

ص:291

اگر در کفّاره دادن به یکی از این سه تا ، همه را جمع کند [ هم بنده آزاد سازد ، هم ده فقیر را غذا دهد و هم به ده مسکین لباس بپوشاند ] بی آنکه از کفّاره دادن به یکی از این سه تا - هر کدام را که بخواهد - ممنوع باشد ، به حکم خدا رسیده است و واجبی را که بر دوش داشت ادا کرده است .

همچنین امّت به حفظ قرآن و قرائتِ آن امر شد و مخیّر گردید به هر کدام از قرائت های هفت گانه که خواست ، قرآن را بخواند .

امّت به دلیلی [ صلاح ] دید ثبات بر یک حرف و قرائت ، و پس زدن

شش حرف باقی بر وی واجب است(1) و قرائت قرآن با همه حروف بر قاری (به آنچه در قرائتش بدان اذن داده اند) ممنوع نمی باشد .

اگر بگویند : آن علّت که بر امّت ثبات بر یک حرف (جدای از دیگر حروف شش گانه باقی) را واجب ساخت ، چیست ...(2)

تا اینکه می نگارد :

عثمان مردم را بر یک مصحف یا یک حرف گرد آورد و دیگر قرآن ها را سوزاند و دستور داد هرکس نزدش قرآنی بر خلاف مصحفی است که او گرد آورد ، بسوزاند .

امّت بر این کار - به وی اعتماد کردند و فرمان بردند و رشد و هدایت را در آن یافتند و حروف شش گانه ای را که امام عادلشان به ترک آن فرا خواند (از سر طاعت و با نگاه به [ اختلاف ] خودشان


1- . چگونه حروف شش گانه را کنار می نهد با اینکه به نظر اهل سنّت ، آنها را پیامبر اجازه داد .
2- . تفسیر طبری 1 : 20 .

ص:292

و دیگر اهل ملّتشان و کسانی که پس از آنها می آیند) قرائت به آن حروف شش گانه را ترک کردند تا اینکه از میان امّت رخت بربست و آثارش از بین رفت . از این رو ، امروزه کسی به قرائت به آن حروف دسترسی ندارد ؛ زیرا فرسودند و نشانه هاشان نابود شد و مسلمانان پیاپی قرائت آنها را کنار گذاشتند ،(1) بی آنکه صحّت آنها و درستی چیزی از آنها را انکار کنند ، لیکن به خودشان و سایر اهل دینشان نگریستند [ که دچار اختلاف می شوند و فتنه و فساد شکل می گیرد ] .

امروزه ، مسلمانان قرآن را جز به یک قرائت که امام دل سوز و خیرخواهشان برای آنها برگزید ، نمی خوانند .(2)

اینها نمونه هایی از متون اند . از بسیاری از آنها چشم پوشیدیم و در اینجا نیاوردیم .

عثمان با اعتماد به یک حرف (قرائت زید) می خواست مشکل را حل کند ، لیکن در مشکلی بزرگ تر از آن افتاد که همان مخالفت قرائت زید با قرائتِ دیگران یا عدم پذیرش قرائت او از سوی آنها بود ؛ زیرا آنان داناتر از وی بودند و سابقه دیرینه تری در اسلام داشتند .

در این هنگام بود که حاکمان برای رفع اختلاف و ترجیح قرائت زید بر قرائت دیگران ، ادّعا کردند که زید در عرضه پایانی قرآن حضور داشت ، لیکن


1- . سیاستِ حکومت ، آنها را از گردونه بیرون راند با اینکه بعضی از مردم در زمان هایی قرآن را به آنها قرائت می کردند . قرائت به این حروف از قرائت های شاذّی که اجازه یافتند ، کمتر نبود . با وجود این ، اهل بیت رسالت به قرائتی جز قرائتِ مشهور نزد مردم تن نمی دادند و از آن فراتر نمی رفتند و دیگر قرائت ها را امضا نمی کردند ؛ زیرا این قرائت به قرائت اهل بیت علیهم السلام و مصحف امام علی علیه السلام بسیار نزدیک بود .
2- . تفسیر طبری 1 : 22 .

ص:293

ابن مسعود و دیگران خود را شاهد عرضه پایانی قرآن می دانستند .

به عبارت دیگر : ادّعای حضور در عرضه پایانی قرآن برای زید بن ثابت در حلقه ای صورت گرفت که زید را محافظت کنند . این امر از سوی ابن مسعود نقض شد ، نیز استمرار اختلاف مسلمانان در قرائت ها - بعد از جمع عثمان - آن را درهم شکست .

به مقدّم بودن اُبَیّ بن کعب و ابن مسعود بر زید بن ثابت ، حتّی شرق شناسان اعتراف دارند .

نُلدکه می نویسد :

زیرا روایتی که به مجموعه زید تعلّق دارد ، در بر دارنده خطاهایی است . نیز نباید از یاد برد که ابن مسعود و اُبَی از زید سنّ بیشتری داشتند و زمان زیادی را در خدمت پیامبر سپری ساختند .(1)

باری ، تفسیر سابق و این اقوال به مستشرقانی چون گیل کرایس(2) اجازه داد که بگوید :


1- . تاریخ القرآن 2 : 275 .
2- . سخنان این مستشرق را سه تن از علمای آفریقای جنوبی رد کرده اند که عبارت اند از : کوکب الصدّیق ، در مقاله «قول الداعیة المسیحی الکذّاب : القرآن لیس کلام اللّه» سخن مُبلِّغ دروغ گوی مسیحی : قرآن کلام خدا نیست این مقاله در مجلّه البلاغ سال 1986م ، به چاپ رسید . عبدالقادر عبدالصمد ، در مقاله «کیف جمع القرآن» (قرآن چگونه گردآوری شد) که در سال 1986م ، چاپ شد . مولانا دیزای ، در مقاله «القرآن فوق کلّ اتّهام» (قرآن بالاتر از هر اتّهامی است) که در سال 1986م ، به چاپ رسید . این مستشرق کتاب تاریخ قرآن را (History of Quran the textual) در سال 1981م ، چاپ کرد . سپس کتاب دیگری را با عنوان «دلائل یا شواهدی بر جمع قرآن» (Evidences for the collection of Quran) در سال 1984م ، انتشار داد .

ص:294

هدف واقعی از واجب ساختن مصحف زید این بود که به سیطره سیاسی ای که بعضی از قاریان در شهرهایی داشتند که عثمان حضور پررنگ خود را به خاطر سیاستی که در پیش گرفت (چراکه خویشاوندان بنی امیّه ای اش را - که دشمنان محمّد به شمار می آمدند - به جای صحابیانی که در طول حیاتشان بر محمّد وفادار ماندند ، کارگزار ساخت و مسئولیّت داد) از دست داد ، پایان داده شود .(1)

سپس گیل کرایس به ردّ سخنان عالمانی می پردازد که هدف از ارجاع صحابه را به مصحف زید ، یکدست سازی قرائت می شمارند ، می گوید :

اگر در قرائت ها اختلاف بود ، به نصّ منطوق باز می گشت و در نصّ مکتوب نمایان نمی شد .

لیکن عثمان دستور داد متون مکتوب خاصّی را بسوزانند ، و در زمانی که قرآن گردآوری شد ، هنوز کلمات و حروف مقطّعه شکل نیافته بود .(2)

گیل کرایس به نتیجه بحث خود می رسد و می نویسد :

پروژه عثمان ، طرح درستی بود . وی مسلمانان را بر یک متن قرآنی گرد آورد ، لیکن سبب نابودی قرآن های فراوان دیگری شد که همان مصداق مصحف زید را داشتند و نزد گروه بسیاری از مسلمانان رایج و مقبول بودند ، بدان دلیل که مسلمانان بر عثمان


1- . مجلّه المصباح ، شماره 5 ، بهار 1432 هجری ، ص122 .
2- . همان .

ص:295

خُرده گرفتند که چرا دیگر مصحف ها را از بین برد با اینکه آنها سندیّت و شرعیّتی داشتند که مصحف زید از آن برخوردار نبود .(1)

باری ، اگر جمع عثمان ، جمعی بود که مسلمانان - در عهد وی - بر آن اجماع یافتند و با اشراف آنها صورت گرفت ، انتشار اختلاف میان آنها پس از عثمان ، معنا نداشت مگر اینکه بگوییم خطّ مشی عثمان به این اختلاف انجامید .

ابن جَزَری (م833 ه ) پس از آنکه خبر ابن عبّاس را می آورد که بیان می دارد ابن مسعود ، هموست که عرضه پایانی قرآن را دریافت ، می نگارد :

عبداللّه - یعنی ابن مسعود - آنچه را از قرآن نسخ شد و آنچه را تغییر یافت ، دید . از این رو ، قرائت عبداللّه ، قرائت پایانی قرآن است .

حال که این مطلب ثابت شد ، اشکالی در این نیست که صحابه در این مصاحف ، چیزهایی را می نوشتند که با وارسی درمی یافتند قرآن است و می دانستند در عرضه پایانی تثبیت شد و چیزهایی که صحّت آن را از پیامبر صلی الله علیه و آله به تحقیق در می یافتند که نسخ نشده است ، گرچه در عرضه پایانی نیست .

از این رو ، بعضی از اختلاف ها در قرآن ها پیش آمد ؛ زیرا اگر فقط عرضه پایانی می بود ، مصحف ها به زیادت و نقصان (و جز آن) با هم اختلاف نمی یافتند .(2)

بنابراین ، انتخاب حرف زید از میان حروف هفت گانه ، اختلاف را میان صحابه گسترش داد نه اینکه از آن بکاهد (آن گونه که اهل سنّت قائل اند) زیرا هر


1- . همان .
2- . النشر فی القراءات العشر 1 : 32 .

ص:296

کدام از صحابه شرعیّت مصحفش را از پیامبر صلی الله علیه و آله به دست آورد و ادّعا می کرد که قرائت وی ، همان قرائت متواتر از آن حضرت است .

عثمان و ادّعای لَحْن در قرآن

از این مهم تر آن است که زید بن ثابت از انصار است و انصار از سوی عُمَر به لَحْن متّهم شدند و عثمان نیز گفت : در قرآن لَحْن وجود دارد ، عرب با زبان خویش آن را راست و درست خواهد ساخت .

اگر عثمان به وجود لحن در قرآن پی بُرد ، باید آن را برطرف می کرد نه اینکه به عرب وانهد تا آن را اصلاح کنند یا به کسانی همچون حجّاج جرأت دهد که با توجیه وجود لَحْن در قرآن ، محتوای آن را دگرگون سازند .

اینکه عثمان می گوید : «أری فیه لَحْناً» (در قرآن لَحْن می بینم) و جاهایی را که گمان وجود لحن می رود مشخّص نمی سازد ، یعنی دادن چک سفید امضا به عرب در اینکه همه قرآن یا الفاظ خاصّی را در آن تغییر دهند .

از لحن در قرآن - همه جا و در همه موارد - لهجه قصد نمی شود(1) (چنان که بعضی مطلقاً آن را به معنای لهجه دانسته اند) بلکه مقصود ، خطا در اعراب است .

سعید بن جُبَیر می گوید :

درقرآن چهار حرف لَحْن هست: « وَالصَّابِئُونَ » ،(2)« وَالْمُقِیمِینَ » ،(3)


1- . آیه 120 ، سوره آل عمران « لاَ یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً » این گونه خوانده می شد : «لا یضررکم کیدهم» . آیه نخست سوره کوثر : « إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ » خوانده می شود : «إنّا انطیناک الکوثر» . « حَتّی حِین » که در چندین آیه آمده است یوسف : 35 ؛ مؤمنون : 25 و54 ؛ صافّات : 174 و178 ؛ ذاریات : 43 خوانده می شد : «عتّی حین» .
2- . سوره مائده 5 آیه 69 .
3- . سوره نساء 4 آیه 162 .

ص:297

« فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِنَ الصَّالِحِینَ » ،(1) « إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ »(2) .(3)

اینکه خدای متعال در آیه 69 سوره مائده می فرماید : « إِنَّ الَّذِین آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَاری ... » باید « والصّابئون » به صورت نصب «والصّابئین» بیاید و در آیه 62 سوره بقره و نیز در آیه 17 سوره حجّ به همین گونه آمده است : « إِنَّ الَّذِین آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَاری ... » چه چیز باعث شد این واژه در سوره مائده مرفوع بیاید و در سوره بقره و حجّ منصوب خوانده شود ؟

در آیه 162 سوره نساء « لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِکَ وَالْمُقِیمِینَ الصَّلاَةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ أُؤلئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً عَظِیماً » واژه « المقیمین » باید «المقیمون» (مرفوع) باشد، لیکن منصوب ثبت شد بااین توجیه که این نصب از باب اختصاص است (یعنی نماز به پا دارندگان را می ستایم) در حالی که این توجیه ، ضعیف می باشد .

از اَبان بن عثمان سؤال شد که چگونه « المقیمین » در این آیه منصوب خوانده می شود در حالی که قبل و بعد آن ، مرفوع است ؟

اَبان گفت : این کار از سوی کاتبان رخ داد . ماقبل را نوشت ، سپس پرسید : چه بنویسم ؟ گفت : بنویس « المقیمین الصَّلاة » او هم همان را نوشت .(4)

از عایشه درباره لَحْن در آیه 63 سوره طه : « إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ » و آیه 162


1- . سوره منافقون 63 آیه 10 .
2- . سوره طه 20 آیه 163 .
3- . المصاحف 1 : 230 ، حدیث 111 .
4- . المصاحف 1 : 233 ، حدیث 112 .

ص:298

سوره نساء : « وَالْمُقِیمِینَ الصَّلاَةَ » و آیه 69 سوره مائده « وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ » ، سؤال شد ، گفت :

ای برادر زاده ، این خطا ، از سوی نویسندگان روی داد . در نوشتن خطا کردند .(1)

آیه 63 سوره طه « إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ » باید «إن هذین لساحران» خوانده می شد . ابو عَمْرو و یعقوب ، آن را بدین گونه قرائت کرده اند .

نیز آیه 10 سوره منافقون : « فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِنَ الصَّالِحِینَ » باید «... وأکون من الصالحین» باشد ، قرائت ابو عَمْرو ، همین گونه است .

عرب و تصحیح رسم الخطّ عثمانی

دانی (م444 ه ) پس از آنکه روایتی را تضعیف می کند که به نقل از عثمان بیان می دارد در قرآن «لَحْن» (خطا در اعراب) هست و عرب آن را راست و درست خواهد کرد ، می گوید : مقصود از این حدیث این است که عرب رسم الخطّ عثمانی را صحیح می خواند ، گرچه خطا نوشته شد .(2)


1- . مناهل العرفان 1 : 271 .
2- . همین سخن را پیرامون [ عبارتی ] در نسخه قرآن منسوب به امام علی علیه السلام بیان داشته اند ، در آن ثبت شده است : «کتبه علیُ بن ابو طالب» علی بن ابی طالب آن را نوشت و شواهدی برای آن آورده اند ، از جمله قول صفدی که می گوید : بعضی از مردم «علی بن ابو طالب» می نوشتند ، لیکن «علی بن ابی طالب» می خواندند (بنگرید به ، الوافی بالوفیات 1 : 51) . کتانی در «التراتیب الإداریة 11 : 155» می گوید : قریش ، واژه را هنگام رفع و نصب و جر ، تغییر نمی داد ؛ یعنی می خواند : ابوطالب ، تبّت یدا ابولهب . ابن اثیر در «النهایة 1 : 20 ، ماده ابأ» و زمخشری در «الفائق 1 : 14 ، حرف همزه با باء» حدیث وائل بن حجر را می آورد که : من محمّد رسول اللّه إلی المهاجر بن ابو امیّة . دکتر حمید اللّه حیدر آبادی می نویسد : در جنوب «جبل سلع» این مکتوب را دیدم : «اَنا علیّ بن ابو طالب» . این نوشته دلالت دارد بر اینکه با اعلام مرکّب مانند ابی طالب همچون اَعلام مفرد ، معامله می شود . نگارنده این سخن را نمی پذیرد و آن را ستم بر حقیقت می دانم که برای تصحیح لحن صحابه جعل کرده اند و علی علیه السلام از این لحن مبرّاست .

ص:299

متن سخن دانی چنین است :

می گویم : مانند این خبر نمی تواند حجّت و دلیل باشد ، به دو جهت :

یک : این روایت افزون بر خلط در سند و الفاظِ آشفته ، «مُرسَل» است ؛ زیرا ابن یَعمر و عِکْرِمَه ، نه از عثمان چیزی شنیدند و نه او را دیدند .

نیز ظاهر الفاظ آن ، ورودش را از عثمان نفی می کند ، چراکه در آن طعن بر عثمان هست .

با وجود جایگاهی که عثمان در دین و مکانتی که در اسلام داشت و تلاش فراوان وی در خیرخواهی [ برای مسلمانان ] و اهتمامش بر آنچه صلاح امّت در آن بود ، ناممکن است که وی به همراه دیگر صحابیان برگزیده و باتقوا و نیک ، برای رفع اختلاف مسلمانان در قرآن ، عهده دار جمع مصحف شود [ و قرآن را سامان دهد ] سپس لحن و خطا را در آن وانهد تا کسانی که پس از وی می آیند ، آن را تغییر دهند ؛ کسانی که بدون شک به پای او نمی رسیدند و به نهایت هدف وی وهدف کسانی که با وی معاصر بودند ، دست نمی یافتند .

برای هیچ کس جایز نیست چنین سخنی بر زبان آورد و بدان اعتقاد یابد .

ص:300

اگر بپرسند : اگر این روایت از عثمان صحیح باشد ، وجه آن چیست ؟

می گویم : عثمان از لَحن مذکور ، تلاوت را در نظر داشت ، نه رسم الخط را .

زیر واژه های فراوانی اگر بر اساس رسم الخطّ عثمان تلاوت شوند ، معنای واژه دگرگون می شود و الفاظ تلاوت تغییر می یابد .

در واژه هایی مانند : « أو لا اذْبَحَنَّه » ،(1) ، « لَأاوضعوا » ،(2) « مِن نَباءی المُرْسَلِینَ » ،(3) « سَأُورِیکُمْ » ،(4) « الرِّبوا »(5) که «الف» و «یاء» و «واو» در رسم الخطّ آنها اضافه شده اند ،(6) اگر قاری بر اساس صورتِ همین رسم الخط بخواند و حقیقتِ این شیوه خط را نشناسد ، ایجاب ، نفی نمی شود و در لفظ ، چیزی را می افزاید که در آن نیست و جزو اصلِ آن نمی باشد و در نتیجه ، اشتباهی را بر زبان می آورد که بر شنوندگان پوشیده نمی ماند ، با اینکه چنین رسم الخطّی جایز است و کاربُرد دارد .

عثمان وقتی این را دریافت، دانست که آیندگانی که آن را تمیز ندهند و به این معرفت و شناخت دست نیابند ، آن را از عرب خواهند آموخت ؛ زیرا قرآن به زبانِ آنان نازل شد ، آنان حقیقت تلاوت


1- . سوره نمل 27 آیه 21 .
2- . سوره توبه 9 آیه 47 .
3- . سوره انعام 6 آیه 34 .
4- . سوره اعراف 7 آیه 145 ؛ سوره انبیاء (21) آیه 37 .
5- . سوره بقره 2 آیه 275 - 276 و278 .
6- . نگارش و چاپ قرآن با این رسم الخط ، هم اکنون در بسیاری از قرآن های رایج هست م .

ص:301

قرآن را می دانند و شخص را به رسم درست آن ، راهنمایی می کنند .

وجهی که به نظرم می آید ، این است و دانای واقعی خداست .(1)

وارسی و نقد

به دانی می گوییم : وجه مذکور ، تنها فرض و احتمال است و سخن عثمان اعم از آن می باشد و فراتر از آ ن را در بر می گیرد .

از سویی ، اشکال ، همچنان باقی است . چرا عثمان قرآن ها (به ویژه آنهایی را که به شهرها فرستاد) با خطّ درستی ننوشت که اشتباه پیش نیاید ؟!

قرآن ، کتاب همه مسلمانان است ، به عرب ها اختصاص ندارد . اگر سخن «دانی» را در زبان عربی بپذیریم ، درباره کسی که حقیقت تلاوت قرآن را امروزه نمی داند و قرآن را با املای جدید ، قرائت می کند ، چه بگوییم ؟

کسی که زبانش هندی ، فارسی ، انگلیسی و ... است ، هرگاه قرآن را با رسم الخطّ عثمانی بخواند ، به اشتباه می افتد ؛ زیرا در « لا اذْبَحَنَّه »(2) زیادتی می بیند که در « لأُعَذِّبَنَّهُ »(3) وجود ندارد .

آری ، رسم الخطّ قدیم عثمانی ، گاه معنای بعضی از الفاظ را تغییر می دهد . در داستان حضرت سلیمان ، آنجا که سلیمان «هدهد» را تهدید می کند ، آمده است : «لأذبحنّه» (حتماً سرش را می برم) که با ادات تأکید (لام قسم ، نون تأکید ثقیله) می باشد و در مصحف رایج امروزه « لا اذْبَحَنَّه » (به صورت نفی ذبح ، نه تأکید ذبح) خوانده می شود با اینکه « لأُعذِّبَنّه » بر اساس نطق ، با همان دو حرف

تأکید ، رسم شده است .


1- . المقنع فی معرفة مرسوم مصاحف أهل الأمصار : 115 .
2- . سوره نمل 27 آیه 21 .
3- . همان .

ص:302

سبب اختلاف در این دو رسم الخط و تناقض این دو کلمه چیست ؟ حجّت قاریانی که به رسم قدیم تمسّک می کنند ، در اینجا چه می باشد ؟

اگر «لأَذْبَحَنَّه» خوانده شود ، چرا « لا اذْبَحَنَّه » می نویسند ؟ فرق میانِ آن دو و « لأُعذِّبَنّه » چیست ؟

اگر در پاسخ اشکال بگویند که « لا اذْبَحَنَّه » اشاره دارد به اینکه ذبح صورت نگرفت ، در جواب گوییم : تعذیب هم انجام نشد ، فرق میان آن دو چیست ؟

رسم قدیم ،امر را بر خواننده مشتبه می سازد ، به ویژه آنکه می دانیم قرآن ها در عهد عثمان ، نقطه گذاری نشده بود .

خواننده نمی تواند میان لفظ « یَا صَالِح »(1) و «یصلح» یا میان «لیسوءُوا» و « لَیْسوا »(2) یا « الصّافّات »(3) و «الصّفت» (و مانند اینها) فرق نهد .

واژه « عتوا »(4) گاه با الف نوشته شده است و گاه بدون الف ، با اینکه « أتوا »(5) و « دعوا »(6) در همان سوره ای که « عتو »(7) بی الف نوشته شده اند ، با الف ثبت است .

چه توجیهی برای کتابت بی الف آن در آیه 21 سوره فرقان ، و نگارش با الف آن در آیه 77 سوره اعراف ، وجود دارد ؟


1- . سوره اعراف 7 آیه 77 ؛ سوره هود (11) آیه 62 .
2- . سوره آل عمران 3 آیه 113 ؛ سوره انعام (6) آیه 89 .
3- . سوره صافّات 37 آیه 1 .
4- . سوره اعراف 7 آیه 77 و166 .
5- . سوره فرقان 25 آیه 40 .
6- . سوره فرقان 25 آیه 13 .
7- . سوره فرقان 25 آیه 21 .

ص:303

ثبتِ الف پس از واو در آیه سوره فاطر « یَدْعُوا حِزْبَهُ »(1) با اینکه این «واو» واو جمع نیست و زیادت آن داعی ندارد ، چه ضرورتی دارد ؟

حذف الف پس از واو ، در آیات زیر برای چیست ؟ با اینکه آنها صیغه جمع اند و باید با الف باشند :

آیه 61 ، سوره بقره : « وَبَاءُو بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ » .

آیه 116 ، سوره اعراف : « وَجَاؤ بِسِحْرٍ عَظِیمٍ » .

آیه 51 ، سوره حج و آیه 5 سوره سبأ : « وَالَّذِینَ سَعَو فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ » .

کلمه « یَمْحُ »(2) گاه بدون واو هست و گاه « یَمْحُوا »(3) با واو آمده است .

واژه « لَشَیْء »(4) در همه جای قرآن بدون الف ثبت است بر خلاف « لِشَیْء »(5) که گاه بی الف نوشته می شود و گاه « لِشَاْیء »(6) با الف نگارش یافته است .

لفظ « نِعمَة اللَّهِ »(7) ، « سُنَّة »(8) ، « جنّة »(9) ، « لعنة »(10) گاه با تای دو نقطه اند


1- . سوره فاطر 35 آیه 6 .
2- . سوره شورا 42 آیه 24 : « وَیَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ » .
3- . سوره رعد 13 آیه 39 : « یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ » .
4- . سوره هود 11 آیه 72 : « لَشَیء عَجِیب » ؛ سوره ص (38) آیه 5 : « لَشَیء عُجاب » ؛ آیه 6 : « لَشَیء یُراد » .
5- . سوره نحل 16 آیه 40 : « إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ » .
6- . سوره کهف 18 آیه 23 : « وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَاْیءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً » .
7- . سوره مائده 5 آیه 7 : « وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ » .
8- . سوره فتح 48 آیه 23 (و آیات دیگر در دیگر سوره ها) .
9- . سوره بقره 2 آیه 265 و266 (و آیات فراوان دیگر در سایر سوره ها) .
10- . سوره بقره 2 آیه 161 (و آیات بسیاری دیگر در سایر سوره ها) .

ص:304

وگاه « نعمت اللَّهِ »(1)، « سنّت »(2)، « جنّت »(3)، « لعنت »(4) با تای کشیده آمده اند.

چرا « امْرَأتَ عِمْران »(5) ، « بَقِیَّتَ اللَّهِ »(6) ، « فِطْرَتَ اللَّهِ »(7) ، « شَجَرَتَ الزَّقُّومِ »(8) ، « مَعْصِیَتَ الرَّسُولِ »(9) ، « رَحْمَتَ اللَّهِ »(10) با تای کشیده نوشته شده اند ، در حالی که در جاهای دیگر(11) با تای دو نقطه آمده اند ؟!

چرا در آیه 247 سوره بقره ، واژه « بسطة » با سین آمده است و در آیه 96

سوره اعراف ، با صاد « بصطة » نوشته شده است ؟!

چرا واژه های «ابن» و «اُمّ» ،(12) «أن لا» ،(13) «عن ما» ،(14) «فی ما» ،(15) «أَین


1- . سوره بقره 2 آیه 231 : « وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ » .
2- . سوره انفال 8 آیه 38 ؛ سوره فاطر (35) آیه 43 : « سُنَّتَ الأَوَّلِینَ » ح سوره غافر (40) آیه 85 : « سُنَّتَ اللَّهِ » .
3- . سوره واقعه 56 آیه 89 : « وَجَنّتَ نعیم » .
4- . سوره آل عمران 3 آیه 61 ؛ سوره نور (24) آیه 7 : « لعنت اللَّهِ » .
5- . سوره آل عمران 3 آیه 35 .
6- . سوره هود 11 آیه 86 .
7- . سوره روم 30 آیه 30 .
8- . سوره دخان 44 آیه 43 .
9- . سوره مجادله 58 آیه 8 - 9 .
10- . سوره بقره 2 آیه 218 ؛ آل عمران (3) آیه 107 ؛ اعراف (7) آیه 56 ؛ هود (11) آیه 73 ؛ روم (30) آیه 50 .
11- . مانند « بقیّة » آل عمران : 248 ؛ هود : 116 ، « شجرة » (طه : 120 ؛ مؤمنون : 20 ؛ نور : 35 ؛ لقمان : 27 ؛ صافّات : 62 و64 و146 ؛ دخان : 43) ، « رحمة » (سوره زمر : 53) .
12- . در آیه 150 سوره اعراف « ابنَ أُمّ » و ر آیه 94 سوره طه « یَبْنؤُمّ » ضبط است .
13- . در آیات بسیاری ، از جمله آیه 165 و169 اعراف « أَنْ لا » ضبط است . و
14- . در آیه 166 سوره اعراف « عن ما » آمده است .
15- . در آیات فراوانی ، از جمله در آیه 145 و165 سوره انعام و آیه 3 و46 سوره زمر « فی ما » ثبت است ، و در آیات فراوان دیگر ، از جمله آیه 113 و213 و229 و234 سوره بقره « فیما » آمده است .

ص:305

ما» ،(1) «کلّ ما» ،(2) «کی لا» ،(3) «عمّن» ،(4) «أَن لن» ،(5) «ان لم»(6) در جاهایی سرهم و در جاهای دیگر جدا جدا آمده اند ؟!

تأکید را نفی ساختن چگونه جایز است ؟(7) و رسم آن در قرآن چگونه روا

می باشد ؟ اگر جایز است ، فایده قرائت آن چیست ؟

مگر نه این است که خدا با الفاظی اموری را حلال و حرام ساخت و فرمود : « قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا »(8) (می گویند «بیع» (داد و ستد) مثل رباست ! در حالی که خدا بیع را حلال کرد و ربا را حرام ساخت) .

آیا نکاح (زناشویی) مانند زنا نیست ؟! خدا نکاح را با الفاظ خاصّی حلال ساخت ، نه طبق توافق و رضایت دو طرف .

جایز شمردنِ قرائت به هر شکل که شد ، چه معنا دارد ؟

اگر پیامبر تغییر کلام خدا را - به شرط آنکه آیه رحمت آیه عذاب نشود اجازه


1- . در چندین آیه از قرآن ، از جمله در بقره ، آیه 148 ، آل عمران آیه 112 « أین ما » نوشته شده است و در آیه 78 سوره نساء و آیه 76 سوره نحل و آیه 61 سوره احزاب « أینما » ضبط است .
2- . در آیه 44 سوره مؤمنون « کلّ ما » نوشته شده و در آیات فراوان دیگر ، از جمله آیه 20 و25 و100 سوره بقره و آیه 37 سوره آل عمران ، « کلّما » ضبط است .
3- . در آیه 7 سوره حشر « کی لا » ثبت شده و در آیه 153 سوره آل عمران و آیه 5 سوره حج و آیه 50 سوره احزاب و آیه 23 سوره حدید « لِکَیلا » ضبط است .
4- . در آیه 43 سوره نور و آیه 29 سوره نجم « عَنْ مَنْ » آمده است . و
5- . در آیات بسیاری ، از جمله در آیه 87 سوره انبیا و آیه 15 سوره حج « أَنْ لَنْ » آمده است .
6- . در آیات فراوانی ، از جمله در آیه 67 و73 سوره مائده و آیه 12 و176 سوره نساء « ان لم » ضبط است .
7- . مانند « لأاذْبَحَنّه » در آیه 21 سوره نمل ، که اگر الف خوانده شود ، تأکید ، به صورت نفی درمی آید .
8- . سوره بقره 2 آیه 275 .

ص:306

داد (از این سخن به خدا پناه می بریم) آیا می توان تأکید و قسم را در « لا اذْبَحَنَّهُ »(1) نفی ذبح نیز قرار داد ؟

معیار و ملاک در همه این امور چیست ؟

چرا اگر کاتب قرآن ، الف را از « لشاْیءٍ »(2) حذف کند و بر اساس املای جدید آن را «لشیء» بنویسد یا در « طغین »(3) الف را اضافه کند و «طاغین»

بنگارد ، کافر می گردد ؟

یا اگر در واژه « سموت »(4) الف را بیفزاید و آن گونه که در آیه 12 سوره فصّلت آمده « فَقَضاهنّ سبع سموات » بنگارد ، برای همیشه از دوزخیان می شود ؟

چه رازی وجود دارد که « تغن » در آیه 5 سوره قمر بدون یاء بیاید : « فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ » و در آیه 101 سوره یونس با یاء نوشته شود : « وَمَا تُغْنِی الآیاتُ والنُّذُرُ » .

همه این کتابت ها را [ که یک کلمه در آیه ای به گونه ای و در آیه دیگر طور دیگر نوشته شده است ] نمی خواهم بیاورم . اینها در قرآن رایج کنونی فراوان اند .

بلکه می خواهم بیان دارم که رسم الخطّ مصحف عثمانی (آن گونه که اهل سنّت قائل اند) توقیفی نیست و اعتقاد به توقیفی نبودن آن ، خدشه ای به قرآن نمی زند و کسی که به این رسم الخط معتقد نباشد ، کافر و فاسق نمی شود ، بلکه درستی سخن پیامبر را تأکید می کند که اُمّت آن حضرت ، بی سواد بود ، خواندن و نوشتن نمی دانست و اصحاب آن حضرت در خط و کتاب ، بر نسل های بعد ،


1- . سوره نمل 27 آیه 21 .
2- . سوره کهف 18 آیه 23 .
3- . در آیه 30 سوره صافّات و در آیه 31 سوره قلم « لطّاغین » ضبط است و در آیه 55 سوره ص و آیه 22 سوره نبأ « للطّاغین » نوشته شده است م .
4- . در آیه 29 سوره بقره و آیه 12 سوره طلاق و فصّلت و آیه 3 سوره ملک و آیه 15 سوره نوح « سبع سموات » ضبط است م .

ص:307

برتری نداشتند ؛ چراکه آن حضرت فرمود : «إنّا أُمّةٌ أُمّیّةٌ ، لا نَکْتُبُ ولا نَحْسُبُ» ؛ ما امّتی بی سوادیم ، کتاب و حساب نمی دانیم .(1)

چنان که عایشه گفت : کاتب خطا می کرد(2) و امّت ، بی سواد بود و کتابت

نمی دانست و در قرآن «لحن» (اشتباه) راه یافت .

از سعید بن جُبَیر روایت است که در قرآن چهار واژه ، اشتباه نوشته شده اند : « وَالصَّابِئُونَ » ،(3) « وَالْمُقِیمِینَ » ،(4) « فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِنَ الصَّالِحِینَ » ،(5) « إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ »(6) .

این همه بزرگ نمایی برای تعبّد به رسم الخطّ عثمانی برای چیست ؟

شایان یادآوری و تأکید است که این اختلاف ها و بیرون آمدن از نظام مأنوس املایی ، خللی در قرآن پدید نمی آوَرَد و به صحّتِ این سخن خدای متعال که فرمود : « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ »(7) (ما قرآن را نازل کردیم و خود

نگهبان آنیم) آسیب نمی زند و تنها توقیفی نبودن خط را اثبات می کند . آنچه را اهل سنّت [ در توقیفی بودن رسم الخطّ عثمانی ] بیان می دارند مبالغه و زورگویی است [ و هیچ دلیل قانع کننده ای برای آن وجود ندارد ] .

بهترین دلیل برای توقیفی نبودن رسم الخطّ عثمانی ، اختلاف زید با دیگران


1- . صحیح بخاری 2 : 675 ، حدیث 1814 ؛ صحیح مسلم 2 : 761 ، حدیث 1080 .
2- . تفسیر فخر رازی 22 : 65 ؛ تفسیر قرطبی 11 : 216 .
3- . سوره مائده 5 آیه 69 .
4- . سوره نساء 4 آیه 162 .
5- . سوره منافقون 63 آیه 10 .
6- . سوره طه 20 آیه 163 .
7- . سوره حجر 15 آیه 9 .

ص:308

در کتابت واژه « التابوت »(1) است که آیا با تای کشیده است یا با تای دو نقطه ؟ اگر رسم الخطّ عثمانی توقیفی می بود ، این اختلاف پیش نمی آمد .

آری ، مسئله تأکید بر رسم الخطّ عثمانی ، زیاده روی در آن است .

دکتر صبحی صالح می نویسد :

مسئله احترام و تقدیر از کاری که عثمان انجام داد و رجحان پیروی از روش او در کتابت قرآن ، یک چیز است و قایل شدن به اینکه این کار توقیفی است ، چیز دیگری است .(2)

در ادامه ، وی دیدگاه توقیفی بودن کتابت قرآن را عملی افراطی و به دور از منطق می شمارد .

دکتر طیّار آلتی قولاچ ، به پدیده غُلُوّ اشاره می کند و می نگارد :

کسانی می پندارند صحابه در امور زراعت و پرورش دام و فلک و حساب و هندسه و طب ، بر نسل های بعد برتری داشتند .

و کسانی قائل اند آنها خط و کتابت را بهتر از نسل هایی که در پی آنها آمدند ، می دانستند .. .

بر اساس آنچه آوردیم ، صحابه بهترین اُمّت روزگارند و بهره مندی شان از صفات ستوده و شرافت منزلت آنها (از این نظر که نسل نمونه ای بودند که با پیامبر مصاحبت داشتند) به ضرورت اقتضا نمی کند که بی هیچ کم و کاستی دارای بهترین خط و کتابت باشند .


1- . سوره بقره 2 آیه 248 ؛ سوره طه (20) آیه 39 .
2- . مباحث فی علوم القرآن : 275 - 280 (به نقل از مقدّمه مصحف منسوب به امام علی علیه السلام : 56) .

ص:309

واقع این است که شیوه املایی را که صحابه به کار بُرد ، در حدّ انضباط کامل علمی - بر اساس بحث هایی که شخصیّت های علمی پیرامون این موضوع ارائه کرده اند - نبود(1) .(2)

دکتر طیّار ، از سخن ابن فارس انتقاد می کند که به توقیفی بودن املای به کار رفته در مصاحف سابق قائل است ، می گوید :

به عنوان نمونه ، نمی توانیم تصوّر کنیم که پیامبر از کاتبان وحی خواست واژه «ابراهیم» را در سوره بقره بدون یاء بنویسند « إبراهم » و در دیگر سوره ها با یاء بیاورند « ابراهیم » .(3)

باری ، خطای کاتبان و وجود اشتباه در قرآن ، دیگران را می آزارد .

ابن تیمیّه ، می خواهد در این روایت از عثمان که به عرب اجازه داد قرآن را راست و درست کنند ، تشکیک کند ، می نویسد :

این خبر باطل است و به وجوهی صحیح نمی باشد :

1 . صحابه ، کمترین منکرات را به سرعت انکار می کردند ، چگونه [ می توان پذیرفت که آنها ] به اشتباه در قرآن تن دادند با اینکه از بین بردن آن ، برایشان زحمتی نداشت .

2 . عرب ، به شدّت سخنِ اشتباه را زشت می شمرد ، چگونه [ می توان پذیرفت که آنها ] اشتباه را در مصحف قبیح نمی دانستند .

3 . احتجاج به اینکه عرب با زبان خویش قرآن را راست و درست می کند ، نااستوار است ؛ زیرا قرآن به دست عرب و عجم می افتاد .


1- . در بحث «یکدست سازی قرآن ها» در پایان کتاب این امر را بیشتر روشن خواهیم ساخت .
2- . المصحف الشریف المنسوب لعلی بن ابی طالب نسخه صنعاء : 59 .
3- . همان ، ص56 .

ص:310

4 . در صحیح بخاری آمده است که زید بن ثابت می خواست واژه « التابوت » را به لغت انصار با هاء [ تای دو نقطه ] بنویسد . او را از این کار بازداشتند و پیش عثمان بردند . عثمان امرشان کرد که با تاء (به لغت قریش) بنگارند .

چون به عُمَر خبر رسید که ابن مسعود [ « حتّی حین » را ] به لغت هُذَیل «عتّی حین» می خواند ، آن را ناپسند دانست و گفت : قرآن را برای مردم به لغت قریش قرائت کن ، چراکه خدای متعال قرآن را به زبانِ آنها نازل فرمود ، نه به لغت هُذَیل .. .(1)

سخنی با ابن تیمیّه

به ابن تیمیّه می گوییم :

یکم : مگر ابن مسعود از بزرگان صحابه و از کسانی نبود که به عثمان اعتراض کرد که چرا امر قرآن را به صحابه کم سنّ و سال واگذارْد ؟

مگر وی نمی گفت : ای مسلمانان ، از نسخ کتابت مصحف برکنار شدم و مردی عهده دار آن شد که - واللّه - در زمانی که من اسلام آوردم او در پشت پدر کافرش بود .(2)

مگر نمی گفت : چرا از من می خواهید قرآن را بر اساس قرائت زید بن ثابت بخوانم ؟! من در حالی هفتاد و اندی سوره را از دهان پیامبر صلی الله علیه و آله آموختم که زید بن ثابت با کودکان می آمد و دو گیسوی بافته و آویخته داشت .. .(3)

چگونه هوای نفس بر ابن مسعود چیره می شود و بر عثمان به خاطر گماشتن


1- . شرح شذور الذهب : 50 - 51 .
2- . المصاحف 1 : 190 ، حدیث 63 ؛ تاریخ دمشق 33 : 139 .
3- . المصاحف 1 : 186 ، حدیث 55 ؛ تاریخ دمشق 33 : 136 .

ص:311

زید بن ثابت برای کتابت قرآن اعتراض می کند و می گوید : «از نسخ کتابت مصاحف برکنار شدم و مردی عهده دار آن شد»(1) در حالی که وی ششمین نفر از

صحابه است که اسلام آورد ؟!

آیا ابن مسعود به حُذَیفه نمی گفت : بدانید که از آنها حمایت نمی کنم ، آیه ای از کتاب خدا نیست مگر اینکه می دانم کجا و درباره چه کسی نازل شد . اگر بدانم کسی از من به کتاب خدا داناتر است و شتر [ مسافرت ] مرا به او می رساند ، سویش رهسپار می شوم .(2)

ابن مسعود ، بدانچه گفت وفا کرد و پس از آنکه هفتاد سوره را از دهان پیامبر صلی الله علیه و آله آموخت ، از علی علیه السلام قرآن را فرا گرفت .

آیا اهل مصر بر عثمان - بدان خاطر که قرآن ها را سوزاند - نشوریدند ؟(3)


1- . سنن ترمذی 5 : 285 (به روایت زُهری از عبیداللّه بن عبداللّه بن عتبه) .
2- . المصاحف 1 : 181 ، حدیث 49 .
3- . در «المصاحف» به اسناد از اسماعیل بن ابی خالد آمده است که گفت : چون اهل مصر به «جُحْفَه» فرود آمدند و عثمان را نکوهیدند ، عثمان به منبر رفت و گفت : ای اصحاب محمّد ، خدا از طرف من شما را جزای شر دهد ! بدی را فاش ساختید و خوبی را کتمان داشتید و مردمان بی خرد را بر من شوراندید ! کدامتان نزد این قوم می رود که از ایشان بپرسد دشمنی شان برای چیست و چه می خواهند ؟ این سخن را سه بار بر زبان آورد ، امّا هیچ کس جوابش را نداد . علی علیه السلام برخاست و فرمود : من [ می روم ] . عثمان گفت : خویشاوندی تو از همه نزدیک تر است و از همه به این کار سزامندتری . امام علیه السلام نزد آنان رفت . به آن حضرت خوشامد گفتند و گفتند : هیچ کس نزد ما نمی آمد که از تو برایمان دوست داشتنی تر باشد . امام علیه السلام پرسید : کینه توزی تان برای چیست ؟ گفتند : بدان خاطر که عثمان [ قرائت های ] کتاب خدا را از بین برد ، زمین ها را قُرق کرد ، خویشاوندانش را به کار گماشت ، به مروان صد هزار داد و [ مال و دارایی ] اصحاب پیامبر را خورد . عثمان به آنها پاسخ داد : قرآن از نزد خداست . بدان خاطر شما را نهی کردم که از اختلاف ترسیدم ، به هر حرفی خواستید بخوانید ... . تاریخ دمشق 39 : 249

ص:312

آیا صحابه از همتایانشان به خاطر زجری که از کارهای عثمان می کشیدند ، یاری نخواستند ؟

در تاریخ طبری (حوادث سال 34 هجری) می خوانیم :

چون سال 34 هجری فرا رسید ، اصحاب پیامبر به یکدیگر نوشتند که بیایید ، اگر قصد جهاد دارید ، جهاد نزد ماست .(1)

در نامه اصحاب پیامبر - که در مدینه بودند - به سرزمین ها ، آمده است :

شما [ از خانه و کاشانه ] بیرون رفتید که در راه خدا جهاد کنید و دین محمّد را خواستار شوید . کسی را که بر جای گذاشتید [ در الکامل آمده است : خلیفه تان (2)] دین محمّد را تباه ساخت و ترک کرد ... بیایید و دین محمّد را به پا دارید .(3)

بنابراین ، صحابه به اعتراض بر وجود اشتباه در قرآن و قرآن سوزی عثمان بسنده نکردند ، بلکه در برابر سیاست های عثمان و بدعت های پیاپی او ایستادند و در این زمینه شتافتند تا اینکه خونش را ریختند و بیان داشتند که عثمان در دین بدعت گذارد ، دین را تغییر داد و عوض کرد .

این اصطلاحات شرعی (بدعت ، تغییر و تبدیل در دین) بیان می دارد که عثمان چیزهایی را که جزو دین نبود ، در آن وارد کرد .

بَلاذُری ، می نویسد :


1- . تاریخ طبری 2 : 644 .
2- . الکامل فی التاریخ 3 : 58 .
3- . تاریخ طبری 2 : 644 .

ص:313

طلحه خطاب به عثمان گفت : بدعت هایی را پدید آوردی که مردم آنها را به خاطر نداشتند .. .(1)

در شرح نهج البلاغه می خوانیم که زبیر درباره عثمان می گفت :

او را بکشید ، دینتان را عوض کرد .(2)

ابن مسعود - افزون بر اعتراض های پیشین - می گفت :

این خلیفه را جز این نمی بینم که دین را تغییر داد و دگرگون ساخت .

آیا سعد بن اَبی وَقّاص [ از کار ] برکنار شود و ولید بن عُقْبَه ، والی [ استاندار ] گردد ؟(3)

عَمْرو بن عاص از عمّار بن یاسر پرسید : چرا عثمان را کشتید ؟ عمّار گفت :

می خواست دین ما را تغییر دهد ، ما هم او را کُشتیم .(4)

در الإمامة والسیاسه آمده است که سعد بن اَبی وقّاص ، گفت :

از یاری عثمان دست کشیدیم ، اگر می خواستیم ، از وی دفاع می کردیم ، لیکن عثمان خود تغییر یافت و دین را تغییر داد .(5)

عایشه ، عثمان را به نَعْثَل یهودی تشبیه کرد و او را کافر شمرد و گفت :

نعثل را بکشید که کافر شده است .(6)

مانند این روایات در کتاب های تاریخ و حدیث فراوان است و همه بیان می دارند که صحابه و زنان پیامبر صلی الله علیه و آله از کارهای عثمان ناخرسند بودند و به انکار


1- . انساب الأشراف 5 : 156 .
2- . شرح نهج البلاغه 9 : 36 ، شرح خطبه 137 .
3- . انساب الأشراف 6 : 146 .
4- . صفّین : 339 ؛ شرح نهج البلاغه 8 : 22 .
5- . الإمامة والسیاسه 1 : 48 .
6- . تاریخ طبری 3 : 12 ؛ الإمامة والسیاسه 1 : 52 ؛ الفتوح 2 : 437 .

ص:314

منکرات وی (و در رأس آنها قرآن سوزی است) شتافتند .

دوّم : درست است که عرب ، غلط گفتاری را به نهایت زشت می شمرد .

از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل است که فرمود : من از قریشم و در بنی سعد پرورش یافتم ، مرا چه به اشتباه [ در سخن ] ؟(1)

و درست است که عثمان یک نفر عرب بود و لفظ اشتباه را زشت می دانست ، لیکن در حلّ مشکل خطا کرد ؛ زیرا واژه های اشتباه را تصحیح نکرد و این کار را به عرب واگذارد .

چنان که عایشه و ابن عبّاس (که دو نفر عرب اند) لَحْن در قرآن را ناشی از خطای کاتبان می دانستند .

از ابوبکر نقل شده است که گفت : اگر قرآن را بخوانم و [ الفاظی را از قرائت ] بیندازم ، برایم محبوب تر است از اینکه [ همه را ] بخوانم و اشتباه قرائت کنم .(2)

باری ، عرب الفاظ اشتباه را زشت می دانست و می کوشید وجهی برای آن بیان دارد جز اینکه عین این اشکال بر خود عثمان وارد است ؛ زیرا به وجود لحن [ خطای اعراب ] اقرار داشت و اصلاح آن را به عرب وانهاد و برای از بین بردن آن نکوشید با اینکه برای او و دیگر صحابه ، این کار زحمتی نداشت .


1- . المزهر 2 : 341 .
2- . همان .

ص:315

بُن مایه لَحْن و اشتباه

لحنی را که عثمان در قرآن دید ، آیا از دوران پیامبر به آن پی برد و شنید ، یا بعدها پدید آمد و بر قرآن عارض شد ؟

اگر این لحن را در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله دید (از این سخن به خدا پناه می بریم) و در مصحفی که عثمان در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله گرد آورد وجود داشت ، قرائت صحیح همان است و تغییر آن جایز نمی باشد .

و اگر امر حادثی است که در عصرهای بعد عارض شد ، باید عثمان آن را حذف می کرد و از سرزنش ها نمی ترسید .

می توانیم میان هر دو قول جمع کنیم و بگوییم اینکه گفته اند عثمان در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله قرآن را گرد آورد ، نادرست است ؛ زیرا ثابت نشده است که عثمان خود قرآن را گرد آورد ، بلکه عثمان لحنی را که در قرآن گرد آمد دید ، تصحیح نکرد و این کار را به عرب وانهاد .

زیرا اگر به راستی بعضی از تابعان آن را قرائت کرده بودند ، قرائت آنها صحیح بود و بر آن اعتماد می شد و در زمان های بعد ترک نمی گشت ، امّا می بینیم که در قرائت عبداللّه بن عامر (که به عثمان منسوب است) چیزهای فراوانی هست که امروزه متروک اند .

آری ، عصبیّت و غلو درباره صحابه و افکندن هاله ای از قداست بر آنها ، نقد قرآنی را که به عثمان نسبت داده اند ، برنمی تابد . سخنان عالمان مکتب خلافت ، این مطلب را گویاست .

قُرطُبی می گوید :

هریک از اصحاب قرائات (از اهل حجاز و شام و عراق) قرائتی را که برگزیده است به یکی از صحابه نسبت می دهد که آن را از پیامبر

ص:316

فرا گرفت و از همه قرآن چیزی را استثنا نمی کند .

عاصم قرائتش را به علی و ابن مسعود اسناد می دهد و ابن کثیر (و نیز ابو عمرو بن علا) به اُبَیّ .

و امّا عبداللّه بن عامر ، قرائتش را به عثمان اسناد می دهد .

همه اینها می گویند قرآن را از پیامبر آموختیم . سندهای این قرائت ها متصل است و رجال آن ثقه اند (این سخن را خطّابی می گوید) .(1)

زرکشی می نگارد :

گفته اند قرائت ابن کثیر و نافع و ابو عَمْرو ، به اُبَیّ برمی گردد و قرائتِ ابن عامر به عثمان ، و قرائت عاصم و حمزه و کسائی به عثمان و ابن مسعود و علی .(2)

دکتر حسین عطوان در فصل پنجم کتابش «القراءات القرآنیّة فی بلاد الشام» (قرائت های قرآنی در سرزمین شام) می نویسد :

علمای قرائت ، اجماع دارند که مُغیرة بن ابی شهاب مخزومی ، شیخ ابن عامر بود همو که در قرائت مقدّم است .(3)

لیکن ابن جَریر طبری ، در این مطلب شک می کند و آن را ضعیف می داند و ابن عامر را از قاریان هفت گانه نمی شمارد ، چراکه قرائت وی شاذ و نامتواتر است ، مصدر و اصل آن به دست نمی آید و سند آن به پیامبر صلی الله علیه و آله متصل نیست و


1- . الجامع لأحکام القرآن 1 : 59 .
2- . البرهان 1 : 338 .
3- . السبعة فی القراءات : 85 - 87 ؛ النشر 1 : 135 - 144 ؛ غایة النهایه 1 : 434 ، رقم 1790 ؛ تهذیب التهذیب 5 : 240 ، رقم 470 .

ص:317

کسانی که ابن عامر قرائتش را از آنها فرا گرفت و آنها که این قرائت را از ابن عامر آموختند ، ناشناخته و مجهول اند .

طبری می گوید :

بعضی پنداشته اند ابن عامر ، قرائت را از مُغیره از عثمان آموخت . این امر نامعلوم است ؛ زیرا هیچ کس را سراغ نداریم که ادّعا کند قرائت را از عثمان فرا گرفت .

اگر طریق ابن عامر برای فراگیری قرآن ، این باشد ، بدون شک باید جز مُغیره کسانی دیگر نیز قرآن را از عثمان می آموختند .

اینکه کسی این ادّعا را ندارد ، دلیل روشنی است بر بطلان قول کسانی که قرائت ابن عامر را به مغیره نسبت می دهند .

کسی که این را حکایت می کند ، شخص ناشناخته ای است که به نقل روایت و قرآن معروف نمی باشد ، نام وی «عراک بن خالد» می باشد ، هشام بن عمّار از وی نقل می کند و جز هشام اَحَدی را نمی شناسیم که از وی روایت کند .(1)

ابن جَزَری ، به شدّت سخن طبری را نقض می کند و آن را از لغزش ها و خطاهای او می شمارد و دلایل علما را می آورد که تناقض و بطلان قول طبری را اثبات می کند و اوهام و احکام فاسدی را که در سخن طبری است روشن می سازد ، بارزترین آنها این است که از تعلیم عثمان قرآن را به چند تن از افراد مشهور ،

چشم می پوشد و خود را به بی خبری می زند و عراک بن خالد مرّی را فردی مجهول می شمارد و انکار می کند که وی قرائت قرآن را درست و استوار بداند و


1- . غایة النهایه 2 : رقم 3635 .

ص:318

نسبت به اینکه بسیاری از قاریان از او قرائت را آموختند ، بی اعتنا می ماند .(1)

وی می گوید :

به این سخن باطل از این امام بزرگ نیک بنگرید . امام شاطبی نسبت به این قول ابن جَریر هشدار می دهد . سخاوی می گوید : آشکارا این قول ساقط است ؛ اینکه می گوید «احدی را سراغ نداریم که قرآن را از عثمان بیاموزد» نادرست می باشد .

ابو عبدالرَّحمان سُلَمی ، قرائت را از عثمان فرا گرفت(2) و روایت می کند که عثمان قرآن را به او یاد داد .

نیز ابو الأسود دُئلی ، قرائت را از عثمان آموخت .(3)

اَعْمش از یحیی بن وثاق از زِرّ از عثمان [ قرائت قرآن را ] روایت می کند .(4)

[ افزون بر اینها ] احتمال دارد عثمان ، بدان خاطر که مُغیره میل داشت به تنهایی از عثمان قرآن بیاموزد یا بدان خاطر که عثمان می خواست او را ویژه گرداند ، تنها برای او قرآن را خوانده باشد .(5)

سپس دکتر عطوان ، فصلی را با این عنوان می گشاید : «نقد الطبری والزمخشری لقراءة ابن عامر» (نقد قرائت ا بن عامر از سوی طبری و زمخشری) .(6)


1- . برای آگاهی به شاگردان وی در قرائت ، بنگرید به ، غایة النهایه 1 : 511 ، رقم 2113 .
2- . در همین کتاب نادرستی این نسبت را ثابت کردیم در عنوان «عدم فراگیری سُلَمی قرآن را از غیر علی» .
3- . بر اساس تحقیق نگارنده ، این مطلب ثابت نمی شود .
4- . این امر نیز ثابت نیست . در این باره - ا ن شاء اللّه - پژوهش جداگانه ای را ارائه خواهیم کرد .
5- . غایة النهایة 2 : 306 .
6- . بنگرید به ، القراءات القرآنیّة فی بلاد الشام : 322 .

ص:319

این رویکرد بدان معناست که آنچه را درباره عثمان در قرائت ها گفته اند ، ثابت و یقینی نیست ، بلکه می توان در آن خدشه کرد . امام مفسّران طبری بعضی از این خدشه ها را می آورد ؛ چنان که روایت سابق به ما می آگاهاند که بازگشت قرائت عاصم و حمزه و کسائی به عثمان ، جای سخن دارد .

همه اینها بیانگر آن است که درباره جایگاه عثمان در جمع قرآن بزرگ نمایی شده است . وی به عمد اشتباه را آوَرْد و لحن را در قرآن وانهاد و بعید به نظر نمی رسد که امویان پشت این ماجرا بودند .

همچنین بعید نمی نماید که آنان برای اینکه علی علیه السلام را با آنها شریک سازند ، نسبت لحن را به آن حضرت ادّعا کردند ، با اینکه علی علیه السلام به اعتراف همگان ، امام نحو و زبان عربی است .

ابن کثیر در فضائل القرآن می نگارد :

گاه به مصحف هایی دست می یابیم که طبق قرآن عثمانی وضع شده اند و در پایان آن این عبارت را می نگریم : «کَتَبَهُ علیُ بن اَبوطالب» (علی بن ابوطالب این قرآن را نوشت) این عبارت ، غلط فاحش است(1) ، از با شرف ترین مردم - کسی که علم نحو را به ابو الأسود دئلی آموخت - بروز نمی یابد .(2)

سپس در پی نوشت (که معلوم نیست از محمّد رشید رضا یا دیگری است) آمده است :


1- . زیرا واژه «أب» (که از اسماء ستّه و اعراب آن به حروف می باشد) مضاف الیه واژه «ابن» است و باید «أبی» نوشته شود (نه «ابو») (م) .
2- . فضائل القرآن

ص:320

این عبارت غلط است و دلالت دارد بر اینکه نویسنده عجم بوده است و بسا از بی دینان فارس باشد .(1)

با این سخن نمی خواهم ، به این سخن قطع یابم ، بلکه بعید نمی دانم که آن را وضع کرده باشند ؛ زیرا از باب حکایت «کَتَبَهُ علیُ بن ابوطالب» درست است ، چراکه «ابوطالب» اسم علم می باشد و در محلِّ جرّ به اضافه واقع است .

این سخن غیر از لَحْنی است که سعید بن جبیر و عایشه و ابن عبّاس (و دیگران) اشاره کرده اند و در مصحف وجود دارد .

دانی ، پس از آنکه در حدیثی که از عایشه روایت شده است خدشه می کند ، می نویسد :

افزون بر این ، با جایگاه بزرگی که عایشه داشت و گران قدری اش و علم و معرفت گسترده به زبان قومش [ تا آنجا که ] از صحابه اشتباه می گرفت و خطای کاتبان را می نمود (در حالی که جایگاه صحابه و کاتبان در فصاحت و لغت دانی و بلند مرتبه ای ، ناشناخته و انکار شدنی نیست) این سخن روا و جایز نمی باشد .(2)

در فتوح البلدان می خوانیم :

کاتب ابو موسی اشعری به عُمَر نوشت : مِن أبو موسی (از ابو موسی) ... .(3)


1- . همان ، پی نوشت .
2- . المقنع : 119 .
3- . زیرا بر اساس قواعد زبان عربی باید می نوشت : «مِن أَبی موسی» ؛ چراکه حرف «أب» مجرور به «من» است و چون از اَسمای ستّه اب ، ذو ، اخ ، حم ، من ، فم به شمار می آید ، جرّ آ ن به «ی» می باشد م .

ص:321

عُمَر به وی نوشت : هنگامی که این نامه به دستت رسید ، کاتبت را تازیانه ای بزن و از کار برکنار کن .(1)

آری ، عرب در سخنش اشتباه را برنمی تافت ، چگونه مسلمان به وجود اشتباه در سخن پروردگارش (که باید آن را در نماز می خواند و احکامش را می ستاند) تن می داد ؟

عُمَر و عثمان که وجود لحن را در زبان عربی نمی پذیرفتند ، چگونه آن را به عرب واگذاردند تا راست و درست کند ؟

پاسخ این پرسش را به ویژه از پیروان ابن تیمیّه ، خواهانیم .

سوّم : آنچه را ابن تیمیّه می گوید ، سخن ما و سخن هر کسی است که بر عثمان اعتراض دارد . اشکال بر عثمان و کسانی که به دفاع از وی می پردازند وارد است ، نه بر کسانی که بر وی اشکال می کنند .

عجمی وقتی قسم و تأکید را در «لأذْبَحَنَّهُ» که « لأاذْبحنّه »(2) ضبط شده است ، نفی می خواند ، گناه چه کسی است ؟

آیا رسم الخطّ عثمانی به این امر نمی انجامد که قرآن بر خلاف مراد خدای متعال قرائت شود ؟

آیا سبب این کار عثمان و گروهی نیست که وی سامان داد و ادّعا می شود که آنان سخندان ترین و خوش نویس ترین عرب بودند ؟

پس از این کار عثمان ، بعید نمی نماید که عجم قرآن را به گونه ای بخواند که از آن کفر و خروج از دین سردرآورد ! راه حل چیست ؟


1- . فتوح البلدان 1 : 341 ؛ اخبار القضاة 1 : 286 .
2- . سوره نمل 27 آیه 21 .

ص:322

چهارم : اختلاف زید با دیگران در واژه « التابوت » که با تای کشیده نوشته شود یا با تای دو نقطه ، نگارش بَسْمَله با الف « باسم »(1) چنان که در سوره علق « اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ »(2) و واقعه و الحاقّه « فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ »(3) ضبط است یا بدون الف « بِسْم » که در « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ » آغاز سوره هاست ، آن قدر که

کتابت و قرائت « حَتّی یَطْهُرْنَ »(4) و «حتّی یطّهّرن» یا « لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ »(5) و «لمستم النّساء» آسیب زاست ، زیان بار نمی باشد ؛ زیرا این قرائت ها ، معنا را به کلّی تغییر می دهد . جایز شمردن اینهاست که به دین و احکامش ضربه می زند ، نه کتابت واژه « التابوت » با تای کشیده یا تای دو نقطه .

عثمان گمان می کرد که می خواهد اُمّت را یکدست سازد ، لیکن در واقع می خواست درزی را که عُمَر پدید آورد (در مشکلی مهم تر از مشکل عمر) بدوزد .

صحابه ، علی رغم پس زدن خطّ مشی عثمان ، برای محافظتِ متن قرآن ، به مصاحف عثمان پایدار ماندند .

چون عثمان خواست ابن مسعود را از کوفه تبعید کند ، ابن مسعود به یارانش سفارش کرد که در قرآن کشمکش نکنند و قرائت عثمان را واننهند ؛ زیرا قرآن - علی رغم روش خطای عثمان در یکدست سازی اش - نباید تغییر کند .

در تفسیر طبری به اسناد از علقمه نَخَعی آمده است که گفت :

چون عبداللّه بن مسعود از کوفه بیرون شد ، اصحابش گرد او جمع شدند . ابن مسعود با آنها خداحافظی کرد ، سپس گفت :


1- . سوره واقعه 56 آیه 74 و96 ؛ سوره الحاقّه (69) آیه 52 ؛ سوره علق (96) آیه 1 .
2- . سوره علق 96 آیه 1 .
3- . سوره واقعه 56 آیه 74 و96 ؛ سوره الحاقّه (69) آیه 52 .
4- . سوره بقره 2 آیه 222 .
5- . سوره نساء 4 آیه 43 ؛ سوره مائده (5) آیه 6 .

ص:323

در قرآن بگو مگو نکنید ، قرآن با کثرت ردّ ، اختلاف نمی یابد و فرو نمی پاشد و تغییر نمی کند . شریعت ا سلام و حدود و فرائض آن ، یکی است . اگر یکی از قرائت ها از چیزی نهی کند که دیگری به آن امر می کند ، این ، اختلاف است ، لیکن در جامع همه آنها ، حدود و فرائض و چیزی از شرایع اسلام ، اختلاف ندارند .

نزد پیامبر صلی الله علیه و آله در قرآن مشاجره می کردیم ، از ما می خواست برای آن حضرت قرائت کنیم [ و چون آیه را می خواندیم ] به ما می فرمود که قرائت همه مان خوب است .

اگر بدانم کسی بدانچه خدا بر پیامبر فرود آورد از من داناتر است ، او را می جویم تا بر علم خویش بیفزایم .

از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله هفتاد سوره را آموختم . دانسته بودم که در رمضان هر سال قرآن بر آن حضرت عرضه می شود تا اینکه در سال درگذشت ، دو بار بر او عرضه شد .

هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله فراغت می یافت ، پیش او قرآن را می خواندم ، به من می فرمود که قرائتم خوب است .

هرکس قرآن را به قرائت من می خواند ، آن را از روی ناباوری ، واننهد و هرکس قرآن را بر اساس یکی از این حروف [ هفت گانه ] می خواند ، از روی ناباوری ، رهایش نسازد ؛ چراکه هرکس آیه ای از قرآن را برنتابد ، همه آن را انکار کرده است .(1)

به حرص ابن مسعود بر «یک زبانی در قرآن» نیک بنگرید با اینکه وی قرائت خویش را صحیح می دانست و قرائت دیگران را خطا می شمرد .


1- . تفسیر طبری 1 : 27 - 28 تحقیق : خلیل میس ، چاپ دارالفکر .

ص:324

این رویکرد را نزد امام علی علیه السلام می نگریم ، می فرماید : از امروز به بعد ، قرآن نباید دست بخورد و تغییر یابد .

ابن جَزَری ، می نویسد :

به همین خاطر بعضی از مصحف ها با بعض دیگر اختلاف دارد ؛ زیرا اگر عرضه پایانی - فقط - در پیش گرفته می شد [ و ملاک قرار می گرفت ] و جز آن را رها می کردند ، مصاحف به زیادت ونقصان (و غیر آن) اختلاف نمی یافت .

از این رو ، دو نفر هم برایشان اختلاف نکرده اند ، حتّی علی علیه السلام آن گاه که خلافت را به دست گرفت ، حرفی [ از حروف هفت گانه ] را انکار نکرد و تغییر نداد ، با اینکه آن حضرت راوی این حدیث است که پیامبر صلی الله علیه و آله به شما امر می کند که قرآن را آن گونه که یاد داده شدید ، بخوانید .(1)

آری ، این اجازه عثمان به عموم عرب ، به حجّاج جرأت داد که رسم الخطّ عثمانی را تغییر دهد ، نیز به دیگران اجازه داد تلاوت قرآنی را با قیاس و به وجهی که با زبان عربی موافق باشد ، تغییر دهند(2) و در این راستا میدان را باز

کنند و پیش بروند .

این کار زیر پوششِ «اختیاری بودن قرائت» صورت گرفت بدین معنا که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن گاه که فرمود : «قرآن بر هفت حرف نازل شد» به ایشان اجازه


1- . النشر فی القراءات العشر 1 : 23 .
2- . در «النشر فی القراءات العشر 1 : 17» آمده است : ابو طاهر بن ابی هاشم در کتابش «البیان» می گوید : نابغه ای در عصر ما سر برآورد و پنداشت هر حرفی از قرآن که از نظر زبان عربی به وجهی نزد او صحیح است و با قرآن سازگار می افتد ، قرائتش در نماز و غیر آن جایز می باشد . وی بدعتی را نهاد و از راه راست به دور افتاد محاسن التأویل 1 : 193 .

ص:325

داد از میان این حروف [ هر قرائتی را که خواستند ] برگزینند و به همین خاطر ، تعدّد قرائت ها تشریع شد .

با مراجعه به کتاب المصاحف اثر ابنِ اَبی داوود سجستانی (م316 ه ) می بینیم بابی را با این عنوان می آورد : آنچه را حجّاج در مصحفِ عثمان تغییر داد .

وی در این باب به اسناد از عوف بن اَبی جمیله روایت می کند که حجّاج بن یوسف ثقفی (م95 ه ) یازده حرف را در مصحف عثمان تغییر داد :

ضبط حجّاج پس از تغییر / ضبط موجود در قرآن عثمانی سابق / سوره

« لم یتسنَّه »/لم یتسنّ/ بقره : 249

« شِرعةً ومنهاجاً »/شریعة ومنهاجا/مائده : 48

« یُسیِّرکم فی البرّ والبحر »/ینشرکم فی البرّ والبحر/یونس : 22

« أنا أُنبّئکم بتأویله »/أنا آتیکم بتأویله/یوسف : 45

سیقولون اللّه(1) / « سیقولون للّه »/مؤمنون: 85 و87 و89

« من المرجومین »/من المخرجین/شعراء : 116

« من المخرجین »من المرجومین/شعراء : 167

« معیشتهم »/معایشهم/زخرف : 32

« غیر آسن »/غیر یاسن/محمّد صلی الله علیه و آله : 15

« فالذین آمنوا منکم وأنفقوا »/فالذین آمنوا منکم واتّقوا/حدید : 7

« وما هو علی الغیب بضنین »/وما هو علی الغیب بظنین/تکویر : 24


1- . ابن اَبی داوود در «المصاحف 1 : 463 ، حدیث 348» به اسناد از عوف بن جمیله آنچه را حجّاج در مصحف عثمان تغییر داد ، می آورد : ... در سوره مؤمنون ، سه بار «سیقولون للّه» بود [ یعنی در آیه 85 و87 و89 ] دو تای پایانی آنها را «اللّه» قرار داد . می گویم : این جمله ، در قرآن رایج ، به آنچه از مصحف عثمانی سابق نقل شده بی تغییر بازگردانده شد .

ص:326

زرقانی ، چیز دیگری را هم می افزاید ، می گوید :

چون حجّاج به یاری بنی اُمیّه به پا خاست ، همه مصحف ها را گرد آورد و چیزهای بسیاری را که درباره بنی امیّه نازل شد ، حذف کرد و چیزهایی را که از قرآن نبود ، به آن افزود .

و شش مصحف جدید با محتوایی که می خواست نوشت و به مصر ، شام ، مکّه ، مدینه ، بصره و کوفه فرستاد و قرآن متداول امروزه ، همین قرآن حجّاج است .

حجّاج به جان مصحف های پیشین افتاد . نسخه ای از آنها را باقی نمی گذارد مگر اینکه سرکه را می جوشاند و قرآن را در آن می انداخت تا تکّه تکّه شود .

این کار را به خاطر تقرّب به بنی امیّه انجام داد . از این رو ، در قرآن چیزی که از بنی امیّه بدگویی کند ، باقی نماند .(1)

این سخن را ردّ می کنیم و نمی پذیریم ؛ زیرا حجّاج کارگزار کوچکی بود که بر پاره ای از سرزمین های اسلامی حکم می راند . وی کوچک تر از آن بود که بتواند قرآن همه مسلمانان را تغییر دهد .

این سخن به قرآن صدمه می زند . اخبار تحریف و زیاده و نقصان در قرآن در جوامع حدیثی (خواه در کتاب های شیعه و خواه در کتاب های اهل سنّت) خبرهای واحدند و در مقابل اخبار متواتر و مشهور تاب نمی آورند .

بعید نمی نماید که امثال این اخبار در قرآن برای رسوا سازی حجّاج ستمگر (که در تاریخ به ستمگری معروف است) روایت شده باشد . اگر تغییر قرآن به


1- . مناهل العرفان 1 : 184 ؛ ترجمه مناهل العرفان : 301 .

ص:327

دست حجّاج صحیح باشد ، قاریان وظیفه داشتند پس از پایان حکمرانی او ، به قرائت درست باز گردند .

وجود چنین اخباری در المصاحف سجستانی (و دیگران) بهانه به دست کسانی همچون «کازانوا» داد که بگوید : قرآن در قرن دوّم و سوّم هجری ، به امر عبدالملک بن مروان تألیف یافت .(1)

یا «ونز برو» بگوید : قرآن از سخنان پیامبر گرفته شد [ نه اینکه وحی الهی باشد ] ادّعای تواتر آن را جز در اوائل قرن سوّم هجری نمی توان کرد ؛ زیرا قرآن مانند دیگر کتاب های آسمانی ، پس از تألیف فقه و شریعت - نزد آنان - نوشته شد .(2)

این بابی را که ابوبکر و عُمَر باز کرد ، به ابوبکر بغدادی ، خلیفه داعشی در زمان ما جرئت می دهد که اعلان کند تصمیم دارد قرآن را - به خاطر غلط هایی که در آن هست - از نو بازنویسی و مرتّب سازد .

پایبندی نسل اندر نسل مسلمانان به حروف و کلمات و نظم و ترتیب قرآن تا زمان حاضر (علی رغم بگو مگوها و تباین رویکردهاشان) بیانگر وحدت متن قرآن تا زمان پیامبر صلی الله علیه و آله است و اینکه آنان همان قرآن عهد پیامبر صلی الله علیه و آله را دست به دست ارث بردند .

اگر مصحف های قدیم را بنگریم و آنها را با قرآن خطّی و چاپی حاضر بسنجیم ، درمی یابیم که در شیوه و خط و ثبت واژه ها در بنا و صورت ، متّحدند و همین ، بر وحدت متن قرآن در همه دوره ها رهنمون است و حرص شدید اُمّت را در پاسداری از قرآن می نمایاند .


1- . خاورشناسان و جمع و تدوین قرآن : 114 .
2- . همان .

ص:328

انکار نمی کنیم که خطّ مشی خلفا روی هم رفته ، در قرآن اثر گذاشت ، لیکن اهمیّت چندانی نداشت .

[ آیة اللّه معرفت رحمه الله در این راستا می نگارد : ]

عبیده سلمانی (م73 ه ) می گوید : قرائتی که بر پیامبر صلی الله علیه و آله در سالی که در آن درگذشت ، عرضه شد همین قرائتی است که امروزه مردم می خوانند .

خَلاّد بن یزید باهلی (م220 ه ) می گوید : به یحیی بن عبداللّه بن اَبی مُلَیْکه گفتم : برایم حدیث کرد نافع از پدرت از عایشه که وی «اِذ تَلِقُونه» (به کسر لام و ضمّ قاف) می خواند و می گفت : این واژه از «وَلَقِ الکذب» است .

یحیی گفت : اگرآن را از عایشه نمی شنیدی برایت ضرر نداشت . شاد نمی شوم از اینکه آن را این گونه بخوانم . نزد من قرائت ، فلان گونه و این چنین است .

پرسیدم : چرا ؟ تو که می دانی عایشه آن را خواند .

گفت : زیرا وی قرائت مردم را تغییر داد . اگر ما کسی را بیابیم که به قرائتی که در این قرآن [ میان دو لوح ] نیست ، قرآن را می خواند ، میان ما و او جز این نمی ماند که یا توبه کند یا گردنش را بزنیم .

ما قرآن را از اُمّتی پس از دیگری از پیامبر از جبرئیل از خدای بزرگ ارائه می کنیم و شما می گویید : فلان چُلاق از فلان کور برای ما حدیث کرد !

ابن مسعود آنچه را میان لوح است قرائت می کرد .

نمی دانم حرف تو چیست ؟ به خدا سوگند ، گردن زدن است یا توبه .

ص:329

به این توصیف زیبا درباره تواتر نصّ قرآن و اصالتِ آن نیک بنگرید ، اُمّتی از امّت دیگر از پیامبر قرآن را روایت می کند ، نه فلان از فلا نی ...

محمّد بن صالح (م168 ه ) می گوید : شنیدم مردی از ابو عَمْرو بن علا ، پرسید : « لاَ یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ »(1) را چگونه می خوانی ؟ گفت : « لا یعذِّب » با کسره .

آن مرد گفت : چگونه چنین می خوانی ؟ از پیامبر «لا یعذَّب» با فتحه رسیده است !

ابو عمرو گفت : اگر از مردی که می گوید شنید پیامبر آ ن را «یعذَّب» [ به فتح ] می خواند این را بشنوم ، آن را نمی پذیرم ، می دانی چرا ؟ بدان خاطر که وقتی یک نفر شاذ مطلبی را بر خلاف آنچه عموم مردم بیان می دارند ، بیاورد ، او را متّهم [ به دروغ ] می سازم .

این روایت (مانند روایت پیشین) معیار شناخت قرائت صحیح را ، قرائت عموم مردم می داند .(2)

بسا این اختلاف ، از قبیل سخنی باشد که زرکشی در البرهان از ابن قُتَیبه - با تلخیص - می آورد .

اینکه اعراب واژه به گونه ای تغییر یابد که معنای آن را دگرگون سازد و رسم الخطّ آن محفوظ بماند ؛ مانند :


1- . سوره فجر 89 ، آیه 25 .
2- . التمهید محمّد هادی معرفت 2 : 149 - 150 ؛ روایات متن در «المرشد الوجیز : 137 - 138» و در «مناهل العرفان 1 : 312» آمده است .

ص:330

« رَبَّنَا بَاعِدْ بَیْنَ أَسْفَارِنَا »(1) (پروردگارا سفرهایمان را دور و دراز ساز) و «رَبَّنا باعَدَ بین أسفارنا» ؛ خدا ما میان سفرهایمان فاصله انداخت .

« إِذْ تَلَقَّوْنَهُ »(2) (آن را از زبان یکدیگر می گرفتید) و «إذ تَلْقَونه» ؛ آن را دیدار می کردید .

« ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ »(3) (پس از مدّتی یادش آمد) و «ادّکر بعد أَمَه» ؛ پس از فراموشی یادش آمد .

یا حروف کلمه (و نه اعراب آن) طوری تغییر یابد که معنای آن را تغییر دهد امّا این تغییر در رسم الخطّ به چشم نیاید ؛ مانند :

« کَیْفَ نُنْشِزُهَا »(4) (چگونه آنها را جان می دهیم و سَرْپا می سازیم) و «کیف ننشرها» ؛ چگونه آنها را می پراکنیم .

« فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ »(5) (هراس و ترس از دل ایشان برود) و «فُرِّغ عن قلوبهم»(6) ؛ دلشان را تهی سازند و بترسانند یا آنان دل تهی کنند و بترسند .

« یَقُصُّ الْحَقَّ »(7) (حق را بیان می دارد) و «یَقْضِی الحقّ» ؛ حق را اجرا می کند .


1- . سوره سبأ 44 آیه 19 .
2- . سوره نور 24 آیه 15 .
3- . سوره یوسف 12 آیه 45 .
4- . سوره بقره 2 آیه 259 .
5- . سوره سبأ 34 آیه 23 .
6- . براساس معنایی که در کتاب های لغت آمده است این عبارت ، با جمله پیشین یک معنا را گویاست . در «العین 4 : 408» آمده است : «فُرِّغَ عن قلوبهم ؛ أی ذَهَبَ بالخوف ترس دل هاشان را ببرد . در «تاج العروس 12 : 52» می خوانیم : «وتفسیرُه : أَخْلَی قُلُوبَهم من الفَزَع» تفسیر این عبارت این است که : خدا قلب های آنان را از خوف و هراس ، خالی کند . با توجه به این معنا ، این مورد ، در قسم بعد (تغییر لفظ با حفظ معنا) در می آید (م) .
7- . سوره انعام 6 آیه 57 .

ص:331

یا کلمه به گونه ای تغییر یابد که رسم الخطّ آن عوض شود امّا معنای آن محفوظ بماند ؛ مانند :

« إِنْ کَانَتْ إِلاَّ صَیْحَةً وَاحِدَةً »(1) (جز یک فریاد نیست) و «إن کانت إلاّ زقیة واحدة» (جز یک فریاد نباشد) ؛ « کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ »(2) (مانند پشم زده شده) و «کالصوف المنفوش» ؛ مانند پشم پف کرده و برآمده .

یا اختلاف در کلمه به اندازه ای باشد که هم معنا و هم رسم الخطّ را تغییر دهد ؛ مانند :

« وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ »(3) (و خوشه های موز) و «طلع منضود» ؛ خوشه های خرما .

یاآیات جابجا شوند ؛ مانند :

« الم * تَنْزِیلُ الْکِتابِ »(4) (الف ، لام ، میم ؛ نازل کردن این کتاب) به جای « الم * ذلِکَ الکِتابُ » ؛(5) الف ، لام ، میم ؛ این کتاب) .

یا تقدیم و تأخیر در واژه صورت گیرد ؛ مانند :

« جَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ »(6) (سختی های دم مرگ - که حق و راست است - فرا رسد) و «وجاءت سکرة الحقّ بالموت» ؛ و بیهوشی ای که حق است با مرگ فرا رسد .

یا حروف و واژه ها ، زیاده و کم شوند ؛ مانند :


1- . سوره یس 36 آیه 29 .
2- . سوره قارعه 101 آیه 5 .
3- . سوره واقعه 56 آیه 29 .
4- . سوره سجده 32 آیه 1 - 2 .
5- . سوره بقره 2 آیه 1 - 2 .
6- . سوره ق 50 آیه 19 .

ص:332

« وَمَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ »(1) (دستاورد خودشان) و «وما عملت أیدیهم» ؛ دستاوردشان .

ومانند این موارد .(2)

این اختلاف در قرآن موجود است و نمی توان آن را نادیده انگاشت . زرکشی آن را به قرائت های هفت گانه باز می گرداند .

از آنجا که امامان علیهم السلام به خاطر دشمنی حکومت ها با آنان ، نمی توانستند رسم الخطّ عثمانی را تغییر دهند و نیز تصحیح همه قرائت هایی که مردم در طول زمان به آن عادت کرده بودند ، برایشان امکان نداشت ، در راستای حفظ وحدت کلمه در قرآن ، قاعده عامّی را در اختیار شیعیانشان قرار دادند و آن این است که به قرائتِ رایج مسلمانان پایبند باشند و از آن پا فراتر ننهند ، علی رغم اینکه قرائت خود آنان علیهم السلام بااین قرائت اختلاف داشت .

بسا قرائت عاصم (م127 ه ) و قرائت نافع (م169 ه ) نزد آنان رجحان داشت ، بدان خاطر که در عصر آنان علیهم السلام رواج داشت یا در مناطقی که موالیان امامان علیهم السلام در آنجا فراوان بودند ، این دو قرائت رایج بود .

قرائت نافع در مدینه رایج بود و امام صادق علیه السلام در این شهر می زیست ، و قرائت عاصم و حمزه زیّات (م156 ه ) و کسائی (م189 ه ) در کوفه رایج بود که پایگاه شیعه به شمار می آمد .

امّا قرائت عامر (م118 ه ) در شام و قرائت ابن کثیر (م120 ه ) در مکّه رواج داشت ، وجود شیعیان اهل بیت در شام و مکّه - در آن زمان - مرسوم نبود .


1- . سوره یس 36 آیه 35 .
2- . بنگرید به ، البرهان 1 : 334 - 336 .

ص:333

از این رو ، ترجیح قرائت عاصم و نافع بر دیگران ، بدان خاطر بود که عاصم (م127 ه ) - که در کوفه می زیست - با امام صادق علیه السلام (م148 ه ) هم عصر بود و قرائت وی در آن دوران ، در کوفه (که جایگاه موالیان ائمّه به شمار می آمد) رواج داشت .

نافع (م169 ه ) و کسائی (م189 ه ) گرچه با امام صادق علیه السلام هم عصر نبودند ، لیکن قرائتشان در شهرهایی که شیعه سکونت داشتند ، رایج بود . به همین خاطر امام کاظم علیه السلام (م183 ه ) با اینکه گاه با قرائت آن دو اختلاف داشت ، قرائت آن دو را امضا نمود .

قرائت حمزه زیّات (که آن را از امام صادق علیه السلام آموخت) در کوفه رایج شد و از سوی معصوم علیه السلام امضا گشت .

امّا ابن عامر و ابن کثیر ، گرچه با امام باقر و صادق علیهماالسلام هم عصر بودند ، قرائتشان در شهرهایی رواج داشت که شیعه در آن زمان در آنها نمی زیست ، از این رو ، نمی توان پاسخ امام علیه السلام را که می فرماید «به شیوه قرائت مردم ، قرآن را بخوان» تعمیم داد [ و شامل همه قرائت ها و شهرها دانست ] .

بدین سان ، دو قرائت باقی می ماند که به قرائت اهل بیت علیهم السلام نزدیک است ، گرچه عین آن نیست و آن قرائت عاصم کوفی است که از سوی امام صادق علیه السلام امضا شد و قرائت نافع مدنی که از سوی امام کاظم علیه السلام امضا شد .

این مطلب سخن شهید ثانی را روشن می سازد که از گروهی از قاریان حکایت می کند که می گفتند :

مراد از تواتر حروف هفت گانه و حروف دهگانه ، این نیست که همه آنچه از این قرائت هاست ، متواتر است ، بلکه مراد ، انحصار تواتر - اکنون - در قرائتی است که از این قرائت ها نقل می شود ؛ زیرا

ص:334

بعضی از قرائت هایی که از قاریان هفت گانه نقل می شوند ، شاذّند ، چه رسد به غیر آنها .(1)

باری ، عثمان با رویکردی که در پیش گرفت ، اختلاف میان مسلمانان را عمیق تر ساخت ، چه رسد به اینکه آنان را (بدان گونه که اهل سنّت ادّعا می کنند) با یک قرائت ، یکپارچه سازد .

به دو روایت زیر ، نیک بنگرید :

عبدالأعلی بن عبداللّه بن عامر ، می گوید :

چون مصحف پایان یافت ، آن را پیش عثمان آوردند ، در آن نگریست و گفت : نیک و زیبا آن را سامان دادید ، اشتباهاتی را در آن می بینم ، با زبانمان آن را راست و درست خواهیم کرد .(2)

عِکرمه روایت می کند که :

چون مصحف ها نوشته شد بر عثمان عرضه گردید . حروفی اشتباهی را در آن یافت ، گفت : آنها را تغییر ندهید ، عرب آن را تغییر خواهد داد یا گفت : عرب به زبانش آن را عربی خواهد ساخت . اگر نویسنده از ثقیف و املا کننده از هُذَیل بود ، این حروف [ در آنها ] یافت نمی شد .(3)

کافی است که در مانند این روایات نیک بیندیشیم تا دریابیم که آنها صریح اند در اینکه لحن در سراسر مصحف نبود ، بلکه در بخش هایی از آن وجود داشت ؛ زیرا می گوید : «اَری شیئاً من لحن سنقیمه بألسنتنا» (اندکی اشتباه در آن می بینم که


1- . الحدائق الناضره 8 : 95 - 96 به نقل از نوه شهید ثانی .
2- . تاریخ المدینه 2 : 129 ، حدیث 1673 .
3- . الإتقان 1 : 536 ، حدیث 3483 .

ص:335

با زبانمان آن را راست و درست خواهیم کرد) ، «فوجد فیها حروفاً من اللحن» ؛ در آن ، حروفی را اشتباه یافت .

این اشتباهات اندک را عثمان می توانست برطرف سازد و درست کند ، جایز نبود آنها را واگذارد که روز به روز فزونی یابد تا اینکه به ده ها قرائت برسد ؛ زیرا

عثمان با ترک تصحیح اغلاط ، به عرب میدان داد تا قرآن را تغییر دهند .

لیکن آنان را چه به این فضولی ها ؛ چراکه متن قرآن - در همه زمان ها و نزد همه مذهب ها - یکدست باقی ماند و تا قیامت ماندگار خواهد بود .

ابن جَزَری می نگارد :

پس از اینان ، قاریان فراوان شدند و در شهرها پراکنده گشتند و انتشار یافتند و اُمّتی پس از دیگری بیامدند که طبقات آنها معلوم و صفاتشان مختلف شد ؛ بعضی شان تلاوت استوار داشت و به روایت و درایت مشهور بود ، و بعضی فقط یکی از این اوصاف را داشت و به همین خاطر میان آنان اختلاف فراوان شد و ضبط [ و دقّت ] کاستی یافت و شکاف ها گسترش پیدا کرد و نزدیک بود باطل با حق بیامیزد .

[ در این هنگام ] عالمان بزرگ امّت و سرانِ ائمّه به پا خاستند و با همه توان کوشیدند و حق و مراد را روشن ساختند و حروف و قرائت ها را گرد آوردند ، و وجوه و روایات را ارجاع دادند و مشهور و شاذ و صحیح و نادر را با اصولی که پی نهادند و اَرکانی که ترتیب دادند ، متمایز ساختند .. .(1)


1- . النشر فی القراءات العشر 1 : 9 .

ص:336

آری ، ابن مجاهد از میان ده ها قرائت موجود در آن زمان ، هفت قرائت را برگزید . بعضی از معاصرانش و کسانی که پس از او آمدند (بدان خاطر که بعضی از قرائت ها را بر بعض دیگر ترجیح داد) بر او اعتراض کردند و در اینکه قرائت هایی که بر خلاف این هفت قرائت باشد ، شاذ است ، تشکیک نمودند .

در عصرهای متأخّر ، علما به قرائت های شاذ و مفرد (تک قرائت ها) رویکرد متباینی را در پیش گرفتند ؛ بعضی آنها را گرد آوردند و شمردند ، بعضی از میان آنها قرائت های غریب را برگزیدند ، بعضی آنها را تضعیف کردند و نپذیرفتند ، بعضی در نقل و تعلیل آنها ، کوتاه سخن گفتند و بعضی در نمایاندن وجه این قرائت ها و استدلال به آنها ، پرگویی کردند .

کتاب هایی پیرامون قرائت های شاذ و معانی قرآن ، نوشته شد .

علمای نحو و لغت ، به قرائت های شاذ اهتمام ورزیدند . سیبویه در کتابش بعضی از قرائت ّهای شاذ را می آورد و آنها را شرح می دهد و اعراب می نهد و بر فرق میان آنها و قرائت جماعت ، آگاه می سازد و با تکیه بر زبان عربی و مقدار موافقت قرائت شاذ با قرائت شایع - در اسلوب ها و لُغت - به آنها احتجاج می کند .(1)

ابن منظور ، بسیاری از قرائت های شاذ را در لسان العرب می آورد و بسیاری از آرای نحویان و لغویان را و اعتمادشان را بر قرائت های شاذ روایت می کند .

ابن جَزَری می نویسد :

مردم همواره در کثیر و قلیل این قرائت ها کتاب می نوشتند ، قرائت های شاذ و صحیح را بر اساس آنچه به آنها می رسید (یا


1- . القراءات القرآنیّة فی بلاد الشام : 80 .

ص:337

نزدشان صحیح بود) روایت می کردند و احدی [ این کار را ] بر آنها

انکار نمی کرد ، بلکه آنان شیوه سَلَف را می پیرویدند ؛ چراکه گویند : قرائت سنّتی پیروی شده [ دست به دست ] است ، [ نفر ] آخِر آن را از اوّل می گیرد .

احدی را سراغ نداریم که قرائتی را که دیگری می خواند انکار کند مگر سخنی را که پیش از این از ابن شَنَبُوذ آوردیم ، لیکن وی از مصحف عثمان پا فراتر نهاد، ومردم در این زمینه اختلاف دارند .. .(1)

همه اینها بیان می دارند که عثمان در کارش موفّق نشد .

ابو العبّاس مراکشی ، مشهور به ابن البنّاء (م721 ه ) کتابی به نام «عنوان الدلیل فی مرسوم خطّ التنزیل» نوشت .

زرکشی در البرهان (در نوع 25) از بعضی اشکالاتِ رسم الخط و اشکالات نحوی و لَحن موجود در قرآن ، پاسخ می دهد .

امّا بیشتر این پاسخ ها در این دو کتاب ، به امور دیگری نقض می شود ؛ زیرا صحابه ، علّتی را که به خاطر آن قرآن را بدین شکل نوشتند (و بعدها به رسم الخطّ عثمانی شهرت یافت) ذکر نکردند ، کاتبان این رسم الخط ، به علل نحوی و صرفی ای که بعدها استنباط شد (از قبیل آنچه زرکشی بر زبان می آورد) و به امور باطنی ای که ابن بناء مراکشی در کتابش مدّ نظر قرار می دهد ، نظر نداشتند .

بنابراین ، بی تردید ، صحابه بسیار خطا می کردند و امکان داشت در رسم الخطّ قرآن و قرائت آن اشتباه کنند ؛ چنان که اهل سنّت اختلاف صحابه را در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله ادّعا دارند و اینکه آن حضرت قرائت های آنها را امضا نمود تا


1- . النشر فی القراءات العشر 1 : 35 .

ص:338

اینکه این اختلاف پس از پیامبر صلی الله علیه و آله شدّت یافت و بعضی بعض دیگر را تکفیر کردند .

بدین سان، روشن شد که در ورای همه این اختلاف ها ، خلفای سه گانه بودند، نه پیامبر صلی الله علیه و آله زیرا آن حضرت از مسلمانان می خواست قرآن را آن گونه که یاد داده شدند ، بخوانند و اختلاف آنها را در آیات و سوره ها برنمی تافت و از این کار به خشم می آمد ؛ چراکه قرائت صحیح را به آنان می آموخت .

این تعلیم - به صراحت - در این دو سخن خدای متعال آمده است که :

« وَیَعُلِّمُهُمُ الْکِتَابَ » ؛(1) و کتاب را به ایشان بیاموزاند .

« لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ » ؛(2) تا قرآن را با درنگ برای مردم بخوانی .

اختلاف [ در قرائت ] میان صحابه در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله (چنان که اهل سنّت ادّعا می کنند) پدید نیامد ، بلکه در دوران خلفای سه گانه ، از رهگذرِ شیوه غلطی که در جمع قرآن در پیش گرفتند و [ در قرآن بودنِ متنی ] به دو شاهد اعتماد کردند ، شکل گرفت .

از آنجا که شاهدان در نقل اختلاف داشتند ، قرائت ها بعدها بیش از گذشته ، اختلاف یافت .

نسبت به بعض از صحابه نیز حال چنین است : یکی شان بر وارد ساختن جمله ای در قرآن (بر این باور که آن جمله آیه ای از قرآن است) اصرار می ورزید و دیگری آن را [ به عنوان آیه قرآن ] برنمی تافت .

در دوران عُمَر که از حدیث حروف هفت گانه ، شرعی بودن همه قرائت ها را استفاده کرد ، این امر شدّت یافت و خطرناک شد .


1- . سوره بقره 2 آیه 129 ؛ سوره آل عمران (3) آیه 164 ؛ سوره جمعه (62) آیه 2 .
2- . سوره اسراء 17 آیه 106 .

ص:339

بعید نمی نماید سوزاندن مصحف حَفْصَه به وسیله مروان - پس از مرگ حَفْصَه - بدان خاطر بود که قرائتی بر قرائت دیگر رجحان نیابد .

آری ، پس از آنکه عثمان مصاحف را جمع کرد ، عثمان و سعید بن جبیر و عایشه و ابن عبّاس و دیگر صحابه و تابعان ، به وجود لحن در قرآن پی بردند و آن را به خطای کاتبان نسبت دادند . وجود این خطا نزد آنها ، عدم عصمتِ آنان را بیان می دارد و اینکه آنان در میان اُمّتی بی سواد پرورش یافتند که - بنا بر تعبیر

پیامبر صلی الله علیه و آله - خواندن و نوشتن نمی دانستند .

اگر این مطلب ثابت شود - که ثابت است - نمی توانیم نگارشی را که بر خلاف قواعد املایی و نحوی از سوی آنان صورت گرفت ، رسم الخطّ توقیفی بدانیم که از جانب خدا نازل شد و مخالفت با آن جایز نمی باشد .

فَرّاء (م207 ه ) مخالفت با رسم الخطّ عثمانی را خوش نداشت ؛ زیرا می گوید:

پیروی از رسم الخطّ مصحف ، تا زمانی که از کلام عرب و قرائت قاریان وجهی برای آن بیابم ، برایم محبوب تر است از مخالفت با آن .(1)

با وجود این ، وی از زیادت الف بعد از لام در « لأاذبحنّه »(2) و دیگر جاها ، سخن به میان می آورد و می خواهد کاتبان را معذور بدارد ، می گوید :

این کار بدان خاطر رخ داد که تقریباً آنان در قرآن یک شیوه را ادامه ندادند . مگر نمی بینی که « فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ »(3) را بدون «یاء» و « وَمَا


1- . معانی القرآن 2 : 293 .
2- . سوره نمل 27 آیه 21 .
3- . سوره قمر 54 آیه 5 .

ص:340

تُغْنِی الآیاتُ والنُّذُرُ »(1) را با «یاء» نوشته اند !

این کار از هجای(2) نادرست اوّلی ها پدید آمد .(3)

نیز ابن قُتَیْبَه (م 276 ه ) آشکارا بیان می دارد که رسم الخط هایی که بر خلاف قاعده های املایی مشهور در قرآن هست ، ناشی از خطای کاتبان است ، نه خود قرآن . وی می نویسد :

اگر این اشکال بر قرآن وارد باشد ، هر خطای الفبایی را در کتابتِ قرآن باید عیب دانست .

در مصحف امام «إن هذن لساحران»(4) با حذف الف تثنیه نوشته شده است و در جاهای دیگر این مصحف نیز این کار صورت گرفته است ؛ مانند «قال رجلن»(5) ، «فآخران یقومنِ مَقمهما»(6) .

کاتبانِ مصحف واژه های «الصلوة» ، «الزکوة» ، «الحیوة» را با واو نوشته اند و ما [ فقط ] در همین چند حرف (از باب تیمّن) از آنان

پیروی کردیم .

ما واژه های «قطاة» ، «قناة» ، «فلا ة» را جز با الف نمی نویسیم ، در حالی که میان آن حروف و این واژه ها هیچ فرقی وجود ندارد .


1- . سوره یونس 10 آیه 101 .
2- . هجاء : تقطیع لفظ و بیانِ حروف آن با حرکات است . حروف هجا : حروف الفباست از الف تا یا که آنها را حروف تهجّی هم می گویند فرهنگ عمید 2 : 1964 (م) .
3- . معانی القرآن 2 : 293 .
4- . سوره طه 20 آیه 63 .
5- . سوره مائده 5 آیه 23 .
6- . سوره مائده 5 آیه 107 .

ص:341

«الرّبوا»(1) را با واو نوشتند . و [ به جای «فما للّذین ...» ] لام را جداگانه آوردند و نوشتند : « فمال الذین کفروا »(2) .. .(3)

این گونه موارد در قرآن ، فراتر از حدّ شمارش اند .

وی در تأویل مختلف الحدیث از آگاهی عبداللّه بن عمرو بن عاص به کتابت و جهل دیگران به آن سخن می گوید و می نویسد :

دیگر صحابه بی سواد بودند ، جز یک یا دو نفر از آنها با نوشتن آشنایی نداشت و هنگامی که قلم به دست می گرفت ، استوار نمی نوشت و حروف الفبا را درست در نمی آورد .(4)

ابن کثیر به موضوع املای مصاحف می پردازد ، می گوید :

کتابت [ سواد نوشتن ] در میان عرب - به راستی - اندک بود .. .

گفته اند : اوّلین کسانی از انبار که آن را آموختند ، قومی از طی بود ... . سپس آن را پیراستند و در جزیرة العرب نشر دادند ...

کسی که در گذشته بر کتابت نوشته ها مهارت به دست آورد ، سپس آن را ویراست ، ابو علی بن مُقْلَه وزیر(5) بود که در کتابت صاحب سبک شد ...

غرض آنکه چون در آن زمان ، کتابت خوب سامان نیافته بود ، در


1- . سوره آل عمران 3 آیه 130 ؛ سوره نساء (4) آیه 161 .
2- . سوره معارج 70 آیه 36 .
3- . بنگرید به ، تأویل مشکل القرآن : 57 - 58 .
4- . تأویل مختلف الحدیث : 266 .
5- . ابو علی ، محمّد بن مقله م328 ه از سوی قاهر باللّه در سال 321 هجری وزارت یافت ، سپس عزل گردید. وی به نویسندگی معروف شد و قرآن را به خطّ خود نوشت (م) .

ص:342

نگارش واژه های قرآن ، از نظر فنّ کتابت (نه از نظر معنا) اختلاف روی داد و مردم چند گونه شدند .(1)

استاد غانم قدّوری ، می نویسد :

از سخن ابن کثیر (م774 ه ) به دست می آید که چون در آن زمان کتابت خوب تثبیت نشده بود ، از نظر آیین نگارش در رسم بعضی از واژه های قرآن (نه در معنای آنها) اختلاف پدید آمد .(2)

ابن خلدون (م808 ه ) در بیانِ این امر سخن را به درازا می کشاند ، می گوید :

خطّ عربی در آغاز اسلام ، به نهایت استواری و خوبی نمی رسید و در حدّ متوسّط هم نبود ؛ چراکه عرب زندگی ابتدایی داشت و در توحّش به سر می برد و از صنایع به دور بود .

در این راستا آنچه را در نگارش قرآن - به دستِ آنها- روی داد ، نیک بنگرید . صحابه به خطّ خویش آن را نوشتند ، خطّی که نااستوار بود . بسیاری از نوشته های آنان بر خلاف اقتضای صناعتِ خط - نزد اهلش - نگارش یافت .

سپس سلفِ تابعان ، شیوه رسم الخطّ آنان را از باب تبرّک به آنچه اصحاب پیامبر نوشتند (کسانی که پس از پیامبر بهترین خلق بودند و وحی خدا را از قرآن و کلام او دریافت می داشتند) دنبال کردند .

چنان که در این دوران ،(3) از باب تبرّک ، خطِّ ولی و عالمی دنبال


1- . فضائل القرآن : 39 .
2- . رسم المصحف : 208 - 209 ، پی نوشت به نقل از فضائل القرآن : 39 .
3- . مقصود ، اواخر قرن نهم هجری است که ابن خلدون در آن می زیست م .

ص:343

می شود و شیوه خطّ او - خواه خطا یا صواب - پیروی می گردد و این کجا با نوشته های صحابه نسبت دارد ؟!

این شیوه ، پیروی شد و رسم الخطّی را تثبیت کرد و علما در جاهای خودش اشتباه آن را یادآور شدند و به پندار بعضی از نادانان ساده لوح اعتنا نکردند که گمان می کنند صحابه در فنّ خطّ مهارت داشتند و خطوطی از آنها که بر خلاف قواعد رسم الخط به نظر می آید ، دلیل و علّتی دارد [ به عنوان نمونه ] زیادت الف در « لأاذبحنّه »(1) می خواهد بفهماند که ذبح روی نداد یا فزونی یاء در « بأیید »(2) بر کمال قدرتِ خدا رهنمون است .

امثال این موارد [ که آنان شاهد می آورند ] هیچ اصالتی ندارد و زورگویی محض است .

این رویکرد را بدان خاطر در پیش گرفتند که اعتقاد داشتند با این کار ، صحابه از نقصِ ناجور نویسی پاک می شوند . گمان می کردند خط استوار و بی نقص ، کمال است و این کمال را به صحابه نسبت دادند و برای واژه هایی که ناجور نوشته شده بود ، در پی توجیه برآمدند .

[ پیداست که ] این شیوه ، کار درستی نیست .(3)


1- . سوره نمل 27 آیه 21 .
2- . سوره ذاریات 51 آیه 47 .
3- . تاریخ ابن خلدون 1 : 419 . استاد محمّد حسن ابوالفتح ، آرای ابن خلدون را در نگارش قرآن در کتابی گرد آورد و آن را «ابن خلدون ورسم المصحف» می نامد .

ص:344

ابن خلدون ، سپس بیان می دارد که خط در حقّ صحابه کمال نیست ؛ زیرا خط از فنون زندگی اجتماعی است و کمال در فنون ، امری نسبی است ، نه مطلق ؛ زیرا به دین و خوی و خصلت برنمی گردد ، با اسباب معاش و عمران و آبادی و همکاری در این راستا ، ارتباط دارد تا بر خواسته ها دلالت کند .(1)

باری ، خطای کاتبان را در رسم و قرائت قرآن ، نمی توان انکار کرد و همین روشن می سازد که رسم الخطّ قرآن ، همچون اَلواح موسی از جانب خدای متعال ، نازل نشد واینکه اهل سنّت بر توقیفی بودن رسم الخطّ عثمانی تأکید دارند ، به خاطر علاقه به کلام خدا و حفظ قداستِ قرآن یا احترام به امضای رسم الخطّ قرآن از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله نیست ؛ زیرا آنان با ادّعای حفظ مصلحت عمومی مسلمانان ، قرآن ها را سوزاندند .

تأکید آنها بر این رسم الخط ، به دلیل انتساب آن به عثمان است و بعید نمی نماید که امویان در ورای طرح چنین افکاری باشند ؛ زیرا آنان می گفتند که حَرْب بن اُمیّه، نوشتن را به عرب آموخت و عُمَر و قُرَیش ساکن مکّه ، کتاب را از حَرْب اُموی آموختند .(2)

عثمان اموی - به تنهایی - قرآن ها را گرد آورد و یکدست ساخت و عبدالملک بن مروان ، آنها را نقطه گذاری کرد و ابو الأسود دُئلی به درخواست زیاد بن اَبیه، نحو را نوشت .(3)

و ده ها مسائل دیگر که به بنی امیّه بال و پر می دهد ، نه دیگر قبیله های عرب .


1- . همان .
2- . المصاحف 1 : 153 ، ذیل حدیث 13 . در این مأخذ آمده است : معاویه ، کتابت را از عمویش سفیان بن حرب فرا گرفت .
3- . مناهل العرفان 1 : 281 - 282 .

ص:345

آنان ، همه چیز را به امویان نسبت می دهند و در مقابل می گویند : پیامبر صلی الله علیه و آله خواندن و نوشتن نمی دانست (از این سخن به خدا پناه می بریم) و قرآن در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله تدوین نیافت ، صحابه قرآن را در سینه ها حفظ داشتند و در سطرها ننوشتند ، امام علی علیه السلام بدان خاطر که ابوبکر قرآن را میان دو جلد گرد آورد ، برایش از خدا رحمت طلبید (با اینکه در همین پژوهش دانستیم که امام علی علیه السلام قرآن را گرد آورد) و در دفاع از قرآن سوزی عثمان ، می گویند که آن حضرت فرمود : اگر به جای عثمان بودم ، همان کاری را می کردم که او انجام داد ، و .. .

اکنون بعضی از روایاتی را می آوریم که (به اعتراف صحابه و زنان پیامبر) بیان می دارند بعضی از کاتبان آیه های قرآن را تصحیف(1) کردند .

از ابو خَلَف ، مولی بن جُمَح ، روایت شده است که وی با عُبَید بن عُمَیر بر عایشه درآمد ، گفت : آمده ام تا بپرسم پیامبر صلی الله علیه و آله این آیه قرآن را چگونه می خواند ؟ « وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا »(2) (و کسانی که آنچه را فراهم آید ، می دهند)(3)


1- . تصحیف ، به معنای خطای نوشتاری است و در اصطلاح علم بدیع بدین معناست که نویسنده یا شاعر ، با تغییر دادن جای نقطه های واژه و کم کردن آنها ، به گونه ای آن را سامان دهد که معنای متفاوتی از آن به دست آید ؛ مانند : «محرم و مجرم» ، «بوسه و توشه» . سعدی شیرازی می سراید : مرا بوسه گفتا به تصحیف ده که درویش را توشه از بوسه به بنگرید به ، فرهنگ عمید 1 : 581 م .
2- . سوره مؤمنون 23 آیه 60 .
3- . در ترجمه های فارسی قرآن ، این آیه ، بدین گونه ترجمه شده است : «آنها که نهایت کوشش را در انجام طاعات به خرج می دهند» مکارم ، «وآنان که می دهند آنچه می دهند ... » (مجتبوی) ، «و کسانی که هرچه داشته باشند در راه خدا می بخشند» (کاویانپور) ، (و کسانی که آنچه را دادند [ در راه خدا ] می دهند» فولادوند (م) .

ص:346

قرائت می کرد یا «وَالَّذین یَأْتُونَ ما آتوا» (و کسانی که آنچه را فراهم آید ، می آورند) می خواند ؟

عایشه پرسید : کدام یک از این دو ، برایت محبوب تر است ؟ گفتم : سوگند به کسی که جانم به دستِ اوست ، یکی از آن دو از همه دنیا برایم محبوب تر است ؟ عایشه پرسید : کدامشان ؟ گفتم : «والذین یأتون ما آتوا» .

عایشه گفت : شهادت می دهم که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را این چنین می خواند و همین گونه فرود آمد ، لیکن هجای آن تحریف شد .(1)

ابن جَریر و سعید بن منصور - در سنن خود - از طریق سعید بن جُبَیر از ابن عبّاس روایت می کند که درباره آیه « حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا »(2) (تا اینکه اُنس یابید و سلام دهید) گفت : این آیه ، خطای کاتب است [ وگرنه در اصل بدین گونه بود ] «حتّی تستأذنوا وتسلّموا» ؛ تا اینکه اجازه گیرید و سلام دهید .(3)

ابن ابی حاتم در تفسیرش از ابن عبّاس روایت کرده است که گفت : گمان می کنم واژه « تستأنسوا » از الفاظی باشد که کاتبان آن را نادرست نوشتند [ وگرنه اصل آن «تستأذنوا» بود ] .(4)

ابن انباری ، از طریق عِکْرِمه از ابن عبّاس روایت می کند که [ آیه 31 سوره رعد را ] این گونه خواند : «أفلم یتبیَّنَ الذین آمنوا أن لو یشاء اللّه لهدی النّاس جمیعاً» ؛ آیا برای اهل ایمان روشن نشد که اگر خدا می خواست همه مردم را هدایت می کرد .


1- . مسند احمد 6 : 95 .
2- . سوره نور 24 آیه 27 .
3- . تفسیر ابن کثیر 3 : 290 .
4- . تفسیر ابن ابی حاتم 8 : 2566 ، حدیث 14345 .

ص:347

به ابن عبّاس گفتند : این آیه ، در قرآن بدین گونه است : « أَفَلَمْ یَیْئَس »(1) (آیا اهل ایمان نمی دانند ...) (2) .

ابن عبّاس گفت : گمان می کنم کاتب در حین چرت زدن ، این آیه را نوشت .(3)

سعید بن منصور از طریق سعید بن جُبَیر از ابن عبّاس روایت می کند که درباره این سخن خدای متعال که « وَقَضی رَبُّکَ »(4) (و پروردگارت حکم کرد) گفت : این آیه «ووصّی ربّک» (و پروردگارت سفارش می کند) بود ، «واو» به «صاد» چسبید(5) .(6)

این متون ، توقیفی نبودن خطّ قرآن را بیان می دارد و اینکه آن یک سازوکار بشری است ، امکان خطای کاتبان در آن هست .


1- . سوره رعد 13 آیه 31 .
2- . در ترجمه های قرآن ، این جمله ، بدین گونه آمده است : «آیا کسانی که ایمان آورده اند ، ندانسته اند که ... » فولادوند ، «آیا مؤمنان در نیافته اند که ... » (گرمارودی) ، «آیا آنها که ایمان آورده اند نمی دانند که ... » (مکارم) شایان ذکر است که واژه «یأس» در گویش هوازن - به معنای «علم» آمده است . شعر زیر را شاهد آن آورده اند : اَقولُ لهم بالشعْب إذ یأسرُوننی أَلَمْ تیأسوا أَنِّی ابْنُ فارِسِ زَهْدَم (أی ألم تعلموا) ، (البرهان 1 : 109 - 110) (م) .
3- . زاد المسیر 2 : 492 ؛ الدرّ المنثور 4 : 63 .
4- . سوره اسراء 17 آیه 23 .
5- . الدرّ المنثور 4 : 170 ؛ فتح القدیر 3 : 261 .
6- . برای آگاهی به این روایات افزون بر منابع ذکر شده بنگرید به ، الإتقان 1 : 542 ؛ مناهل العرفان 1 : 269 .

ص:348

رسم الخط های مختلف در قرآن های ارسالی به شهرها از سوی عثمان

دانی ، سبب اختلاف قرآن های عثمانی را که به شهرها فرستاده شد ، خود عثمان می داند ، نه کاتبان ، می گوید :

اگر کسی از سببی بپرسد که موجب اختلاف در رسم این حروف زاید در قرآن ها شد ، می گویم : به نظر ما سبب آن ، امیر مؤمنان عثمان بود .

عثمان ، چون قرآن را در مصاحف گرد آورد و آنها را به یک صورت نوشت و در رسم آنها با توجّه به صلاح امّت و احتیاط بر اهل ملّت ، لغت قریش را برگزید (نه دیگر لهجه ها را که درست و استوار نبود) و نزدش ثابت بود که این حروف ، به همین گونه از نزد خدای بزرگ فرود آمد و از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده شد ، و دانست که جمع آنها در یک مصحف به همین حالت ناممکن است مگر اینکه واژه را دو بار بنویسد (و اگر چنین کند ، پیداست که خلط و تغییر در مرسوم پدید می آید) آنها را در مصاحف پراکند ، در بعضی از آنها آن را نوشت و در بعضی دیگر حذف کرد تا امّت آنها را همان گونه که از نزد خدا فرود آمد و از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده شد ، حفظ کند .

سبب اختلاف در رسم آنها در قرآن های [ ارسالی به ] شهرها ، این است .(1)

نیز ابن اَبی داوود سجستانی به اختلاف خطوط مصاحف اشاره می کند .(2)


1- . المقنع : 115 .
2- . بنگرید به ، المصاحف 1 : 418 .

ص:349

بنابراین ، اختلاف قرائت ها ، اختلاف رسم الخطّ قرآنی ، حفظ لحن و اشتباه در قرآن، همه اینها را عثمان پیش از آنکه نسخه های «مصحف امام» را به شهرها بفرستد ، می دانست . وی موارد اختلاف را برنداشت ، بلکه به حفظ آنها پرداخت و آنها را میان نسخه های ارسالی به شهرها پراکند ، در بعضی از آنها ثبت کرد و در بعضی از آنها حذف نمود و تصحیح امر لَحْن [ اشتباه در اعراب ] را به عرب وانهاد تا راست و درست سازد .

بر این شیوه ، اشکالات فراوانی وارد است . با اینکه عثمان ضبط صحیح را می دانست ، این عملکردش را بر چه چیزی می توان حمل کرد ؟ آیا این کار ، پایدار ساختنِ اختلاف و توسعه دائره آن برای همه عرب در همه زمان ها نمی باشد ؟

صحابیان بزرگ (و در رأس آنها علی علیه السلام) عثمان را به حال خود وانگذاشتند ، بلکه برای حفظ قرآن با حرف و عمل کوشیدند ، خطّ مشی عثمان را تصحیح کنند .

آلوسی اعتراف می کند که وجود کسانی همچون امام علی بود که قرآن را از تحریف و حذف چیزی از آن ، مصون ساخت .

آلوسی می نویسد :

بعد از انتشار این مصاحف میان این امّت محفوظ (به ویژه صدر اوّل که معارف فراوانی را از بزرگان صحابه دریافتند) و پس از آنکه علیّ مرتضی ، عهده دار خلافت شد ؛ همو که باب علم برای هر عالمی است و شیر نیرومندی که در راه خدا از ملامت هیچ کس نمی هراسید ، در ذهن هیچ مؤمنی احتمال افتادن چیزی از قرآن باقی نمی ماند وگرنه ، در بسیاری از ضروریّات این دین - که دارای برهان روشن است - شک پدید می آید .(1)


1- . روح المعانی 1 : 23 .

ص:350

نیز ابن مسعود ، آن گاه که به امر عثمان می خواست از کوفه رهسپار شود ، به اصحابش سفارش کرد که در قرآن بگو مگو نکنند ، چراکه «قرآن با کثرت رد ، اختلاف نمی یابد و متلاشی نمی شود و تغییر نمی کند» و بر آنان تأکید کرد که «از سر روی گردانی از قرائتی ، قرائت قرآن را واننهند ، هرکه با یکی از این حروف قرآن را می خواند ، از سر بی رغبتی آن را رها نسازد ؛ زیرا هرکه آیه ای از قرآن را انکار کند ، همه آن را انکار کرده است» .

ابن مسعود ، این سخن را بر زبان آورد و پیش از او علی علیه السلام در راستای وحدت کلمه در قرآن ، فرمود : «قرآن بعد از این ، نباید دست بخورد» .

زُرقانی می نگارد :

علی

رضی الله عنه دید عُجمت (گنگی و ابهام) به زبان عربی آسیب می زند سخنی شنید که از آن بر زبان عرب ترسید ، به ابو الأسود دُئلی دستور داد قواعدی را برای حفظ لغت قرآن از یاوه و نقص وضع کند ، کلیّاتی را برایش ترسیم کرد و راه و روش را یادش داد .

بدین سان می توانیم بگوییم که علی رضی الله عنه سنگ بنای علم نحو را نهاد و در پی آن ، علم اعراب قرآن شکل گرفت .(1)

از این رو ، امام علی علیه السلام و ابو الأسود دُئلی ، نقش مهمّی در حفاظت از قرآن و ابهام زدایی از آن دارند ؛ زیرا با نقطه گذاری [ و ] اعراب ، امام علیه السلام قرآن تلاوت را به قرآن مکتوب پیوند داد ، و ابو الأسود دئلی بنیان گذار قواعد نحو به امر امام علی علیه السلام است ، نه به درخواست زیاد بن اَبیه (آن گونه که اهل سنّت ادّعا می کنند) .


1- . مناهل العرفان 1 : 23 .

ص:351

نقطه نگذاشتن مصلحتی قرآن ها از سوی عثمان

می گویند مصحف عثمانی بدان خاطر نقطه نداشت که امکان قرائتِ آن به همه قرائت ها فراهم آید ؛ زیرا تهی بودن از نقطه ، به واژه این ظرفیّت را می داد که

دو گونه قرائت شود : «بَشَراً ، نَشْراً» ، «ما نُنَزِّلُ ، ما تَنَزَّل ، ما تُنَزَّلُ» ، «ترکنا علیه ، برکنا علیه» و مانند اینها .

جز اینکه مُورّخان اختلاف دارند ؛ برخی بر این باورند که نقطه گذاری پیش از اسلام معروف بود ،(1) امّا عمداً به دلیل پیشین در کتابت قرآن ترک شد ، و برخی قائل اند که این کار در عصرهای متأخّر رواج یافت و به دست ابو الأسود دُئلی صورت گرفت .

آنان که به عدم نقطه گذاری مصحف ها قائل شدند ، اختلاف میان مسلمانان را عمیق تر ساختند و آنان را متّحد نکردند . توجیه دانی و ادّعایش به اینکه صحابه و بزرگانِ تابعان بر ترک نقطه گذاری مصاحف اجماع داشتند ، سپس برای نقطه گذاری اش کوشیدند [ این مطلب را روشن می سازد ] دانی این سخن را در شرح قول قتاده می آورد که گفت : «بَدَؤوا فنقّطوا ، ثمّ خَمَّسُوا ، ثمّ عَشَّرُوا» ؛(2) کار را آغازیدند ، نقطه گذاشتند ، سپس خموس و آن گاه عشو را رسم کردند .(3)


1- . بنگرید به ، رسم المصحف : 468 ، اثر غانم قدّوری .
2- . الموسوعة القرآنیّة 1 : 363 و جلد 3 ، ص79 .
3- . در «الجامع لأحکام القرآن 1 : 63» آمده است که وضعِ اَعشار از سوی مأمون عباسی صورت گرفت و گفته اند حجاج این کار را کرد ؛ یعنی قرآن را ده جزء نمود و در آغاز هر جزء در حاشیه قرآن واژه «عُشر» را نوشت . ابو عمرو دانی در کتاب «البیان» از عبداللّه ابن مسعود نقل می کند که تعشیر را خوش نداشت و آن را پاک می کرد . در «موسوعة القرآن العظیم 1 : 35 - 36» آمده است : مأمون عباسی به اَعشار که به آن عُشور هم گویند دستور داد و آن گذاشتن علاماتی با عطر (مایع زرد رنگ) یا سرخ و یا دیگر رنگ ها است ، سپس قرآن با مرکب تعشیر شد و در پایان سوره شماره آیه های آن را نگاشتند و اکنون قرآن ها با مرکب چاپ خانه ها تَعشیر می شود ... مردم قرآن را سی جزء و به سی قسمت تقسیم کردند و هر قسمت را یک جزء نامیدند ... و هر جزء را به دو حزب تقسیم نمودند و کلمه «خُمس» را در پایان هر پنج آیه از سوره و واژه «عُشر» را در پایان هر ده آیه ، گذاشتند و بعضی به جای واژه خُمس حرف «خ» و به جای واژه عُشر ، حرف «ع» را نهادند و بعضی برای آیه ها رقم هایی قرار دادند و در آغاز سوره ها نهادند (م) .

ص:352

متن سخن دانی چنین است :

صدر اوّل ، مصاحف را از نقطه و شَکْل تُهی ساختند ؛ چراکه می خواستند بر توسعه در لغات [ گویش ها ] رهنمون باشد و راه را برای قرائت هایی که خدای متعال اجازه شان داد باز گذارند و به هر قرائتی که خواستند بخوانند .

امر بدین منوال بود تا اینکه حوادثی روی داد که نقطه گذاری و شَکل قرآن را واجب ساخت .(1)

ابن جَزَری (م832 ه ) همین معنا را باز می گوید ، می نویسد :

صحابه آن گاه که مصاحف را نوشتند ، آن را از نقطه و شکل تهی ساختند تا آنچه را در عرضه پایانی قرآن نبود و از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله صحّت داشت ، در بر داشته باشد .

مصاحف را بدان خاطر از نقطه و شکل خالی کردند تا یک خط [ و یک نوشته ] بر هر دو لفظ منقول مسموع تلاوت شده ، دلالت کند ؛ شبیه دلالت یک لفظ بر دو معنای معقول مفهوم .(2)


1- . المحکم فی نقط المصاحف : 3 .
2- . النشر 1 : 33 .

ص:353

بنابراین ، این ادّعا که عثمان اختلاف رسم الخطّ موجود قبل از دوران خلافتش را در مصاحف ارسالی به شهرها پراکند و ادّعای اجماع صحابه و بزرگان آنها بر عدم نقطه گذاری قرآن ها (و امثال آن) را روایتی که دانی از ابن عبّاس می آورد ، رد می کند اینکه وی بر لزوم قطع در قرائت قرآنی را عقیده داشت و مصالحه و مداهنه بر آن را جایز نمی دانست .

دانی از خَلَف بن ابراهیم بن محمّد روایت می کند که گفت : به ما خبر داد احمد بن محمّد ، گفت : به ما خبر داد علی بن عبدالعزیز ، گفت : به ما خبر داد قاسم بن سلاّم ، گفت : به ما خبر داد هُشَیم ، از ابو بشر ، از سعید بن جبیر ، از ابن

عبّاس که :

ابن عبّاس « عباد الرّحمن » قرائت کرد .

سعید می گوید به ابن عبّاس گفتم : در مصحف من «عند الرَّحمن» است !

ابن عبّاس گفت : آن را پاک کن ، بنویس : « عباد الرّحمن » .

آیا نمی بینی که ابن عبّاس رحمه الله به سعید بن جبیر امر کرد که یکی از دو قرائت را محو سازد و دیگری را ثبت کند ؟! با اینکه وی صحّت هر دو قرائت را می دانست و اینکه آن دو از نزد خدا نازل شدند و پیامبر صلی الله علیه و آله هر دو را قرائت می کرد و به اصحاب می آموخت .

جز اینکه آن قرائتی را که ابن عبّاس به ثبت آن امر کرد ، نظر مختار او بود یا به خاطر صحابیان بسیاری که بدان گونه می خواندند یا به خاطر روایت صحیحی که از پیامبر صلی الله علیه و آله داشت یا امری که از صحابیان عالی رتبه دید .

اگر جمعِ قرائت ها و ثبت [ همه ] روایات و وجوه و لغات در یک

ص:354

مصحف جایز بود ، ابن عبّاس به سعید ثبت هر دو را با هم در مصحف دستور می داد بدین گونه که زیر حرفی که بعد از عین است نقطه نگذارد و جلو دال ضمّه ننهد و الف را میان آن دو ننویسد (زیرا الف به خاطر خفّت و سبکی اش در موارد بسیاری در رسم نمی آید) و نقطه ای را که بالای حرف بعد عین است و فتحه ای را که روی دال قرار دارد ، ترک کند و بدین ترتیب ، دو قرائت را در کلمه پیشین گرد آورد و به تغییر و محو یکی از آنها و اثبات دیگری امر نکند .

بدین سان ، درستی آنچه گفتیم و آنچه را که علما بدان قائل اند (کراهت این کار ، به خاطر خلط بر قاریان و تغییرِ خطّ مرسوم) به دست آمد .(1)

باید گفت که ماجرا آن گونه که دانی بیان می دارد ، نیست ، بلکه ابن عبّاس قطع به یکی از دو قرائت را می خواست و اینکه « عباد الرّحمن » است نه جز آن ، و سعید بن جبیر باید «عند الرّحمن» را پاک می ساخت .

اگر این سخن صحیح بود ، چرا ابن عبّاس به پراکندنِ دیگر نظراتش بر دیگر مصاحف امر نکرد (چنان که عثمان این کار را انجام داد) .

باری ، عدم نقطه گذاری مصاحف ، عامل مهمّی برای عمیق ساختنِ اختلاف و شدّت یافتن آن شد (نه اینکه باعث یکپارچه سازی امّت شود ؛ چنان که اهل سنّت قائل اند) زیرا صحابی باید به ماجرا قطع و جزم می یافت نه اینکه آنان را وانهد هرگونه خواستند (به شرط آنکه آیه رحمت عذاب نشود) قرائت کنند .


1- . المحکم فی نقط المصاحف : 21 .

ص:355

قَیْسی (م437 ه ) می نگارد :

هنگامی که مصحف را نوشتند ، نقطه نگذاشتند و اعراب آن را ضبط نکردند . از این رو ، اهل هر شهری توانستند خط را بر همان قرائتی که داشتند - که بر خلاف صورت خط نبود - بخوانند .

قومی « مِنْ کُلِّ حَدَبٍ »(1) خواندند و دیگرانی «مِن کلّ جَدَث» ، قومی « یَقُصُّ الْحَقَّ »(2) خواندند و قومی «یَقْضی الحقّ» و موارد دیگری شبیه این ، و هیچ کس در قرائت از صورتِ خطّ مصحف فراتر نرفت .

همین ، سبب جمعِ [ همه قرائت ها در ] مصحف شد و به اختلافِ در خطّ مصحف انجامید .(3)

وجود مصاحف پس از قرآن سوزی عثمان

علی رغم آنچه پیش از این آمد و با وجود اعتماد عثمان بر فرو دستان صحابه برای تدوین قرآن و سوزاندن قرآن ها ، مصحف های بسیاری در دست صحابه محفوظ ماند و میان مسلمانان انتشار یافت ؛ زیرا خطّ مشی نادرست عثمان بزرگان صحابه و پیروان آنها را واداشت که قرائت هاشان را بدون هیچ ترس و واهمه ای میان مسلمانان نشر دهند و به اصحابشان بسپارند که مصحف هاشان را در جای امن نگه دارند یا آنچه را از آنان می آموزند حفظ کنند ؛ چراکه آنان قرآن را - بی واسطه - از دهان پیامبر صلی الله علیه و آله فرا گرفتند و کوتاهی در این زمینه ، برای آنان روا نبود .


1- . سوره انبیاء 21 آیه 96 .
2- . سوره انعام 6 آیه 57 .
3- . الإبانة عن معانی القراءات : 68 - 69 .

ص:356

معنای این کار آن است که آنان اعتماد بر مصحف عثمانی را اجازه نمی دادند ؛ زیرا همه می دانستند که (علی رغم سعی خلفا بر حصر امّت به مصحف عثمانی) قرائت ابن مسعود و اُبَیّ بن کعب و علیّ بن اَبی طالب علیه السلام (و دیگران) در چهار قرن اوّل - یعنی بعد از انتشار مصحف عثمان - رواج داشت و مصحف های اینان میان مردم متداول و موجود بود .

روایاتی وجود دارد که بر این امر دلالت دارند ، از جمله :

در تاریخ الإسلامِ ذَهَبی ، آمده است :

بعضی از هاشمی ها (یعنی عبّاسیان) سوی شیخ مفید (شیخ شیعه) به راه افتادند و پرخاشی به او کردند که شاگردان شیخ را خشمگین ساخت ، آنان برآشفتند و اهل کرخ را فرا خواندند و سوی خانه قاضی ابو محمّد اَکفانی و شیخ ابو حامد اسفرایینی روان شدند و آن دو را دشنام دادند .. .

مصحفی را آوردند که می گفتند مصحف ابن مسعود است و بر خلاف قرآن رایج بود . قاضیان و بزرگان گرد آمدند [ و آن را وارسی کردند ] ابو حامد اسفرایینی و فقها به سوزاندنِ آن نظر دادند(1) و این کار در حضور آنان صورت گرفت .

پس از چند روز به خلیفه نوشتند که شخصی در شب نیمه شعبان در بارگاه موسی بن جعفر حضور یافت و بر کسی که مصحف را سوزاند نفرین کرد و ناسزا گفت .


1- . متن عربی این جمله در «تاریخ الإسلام 27 : 237» چنین است : «فأشار ابو حامد ... بتحریفه» ، لیکن در «البدایة والنهایه 11 : 339» آمده است : «فأشار أبو حامد ... بتحریقه» ؛ ابو حامد و فقها سوزاندن آن را خواستار شدند . ترجمه بر اساس این مأخذ صورت گرفت م .

ص:357

خلیفه در طلب وی برآمد ، او را گرفتند ، دستور داد او را بکشند . اهل کرخ در ماجرای این مقتول - که شیعه بود - بگو مگو کردند و میان آنان و اهل بصره و باب الشعیر و نهر قلاّئین ، جنگ درگرفت . اهل کرخ سوی خانه ابو حامد به راه افتادند ، وی گریخت .. .(1)

در الکامل فی التاریخ می خوانیم :

همه مردم فضیلت این کار [ جمع قرآن از سوی عثمان ] را می دانند

مگر بعضی از اهل کوفه . وقتی مصحف عثمان به آنان رسید ، اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله به آن شادمان شدند ، و اصحاب عبداللّه [ بن مسعود ] و همقطارانشان از پذیرفتن آن روی برتافتند و بر مردم عیب گرفتند .. .(2)

ابن ندیم از فضل بن شاذان (م260 ه ) حکایت می کند که گفت :

در مصحف عبداللّه بن مسعود تألیف سوره های قرآن را این گونه یافتم : بقره ، نساء ، آل عمران ... .(3)

این نقل بر وجود مصحفی از ابن مسعود دلالت دارد که در قرن سوّم هجری به دست مردم بود و ترتیب آن با قرآن امروزین فرق داشت .

نُلدکه ، به این مطلب اشاره دارد ، می نویسد :

نویسنده الفهرست خبر می دهد که قرآن مخطوطی را دیده است که 200 سال عمر داشت و از ابن مسعود بود .(4)


1- . تاریخ الإسلام 27 : 237 .
2- . الکامل فی التاریخ 3 : 9 ، حوادث سنه 30ه .
3- . الفهرست : 39 .
4- . تاریخ القرآن 2 : 273 .

ص:358

نیز ابن ندیم از فضل بن شاذان حکایت می کند که گفت :

تألیف سوره ها بر اساس قرائت اُبَیّ بن کعب در بصره ، در قریه ای به نام «قریة الأنصار» در دو فرسخی بصره نزد محمّد بن عبدالملک انصاری وجود داشت .

وی مصحفی را برای ما آوَرْد و گفت که آن مصحف اُبَیّ است ، آن را از پدرانمان روایت شده ایم .

آن را وارسی کردم ، آغاز سوره ها و خواتیم الرسل(1) و شمار آیه را درآوردم ، آغازِ آن فاتحة الکتاب بود [ پس از آن ] بقره ، نساء ، آل عمران ، انعام ، اعراف ، لفظی که آن را اشتباه گرفتم [ و مبهم به نظر می رسید ] و آن سوره یونس بود .. .(2)

این متن نیز شاهد دیگری است که بر وجود مصحف اُبَیّ در بصره اشاره دارد و اینکه ترتیب سوره های آن بر اساسِ مصحف رایج کنونی نبود و ابن شاذان آن را دید .

در تفسیر طبری آمده است :

برای ما حدیث کرد ابو کُرَیب ، گفت : برای ما حدیث کرد یحیی بن عیسی ، گفت : برای ما حدیث کرد نصیر بن اَبی اشعث ، گفت : برایم حدیث کرد حبیب بن اَبی ثابت ، از پدرش ، گفت :

ابن عبّاس مصحفی را به من داد ، گفت : این قرآن بر اساس قرائتِ اُبَی است .


1- . الرّسل ، دارای معانی گوناگونی است ، شاید مقصود در اینجا ، قطعه پایانی سوره هاست م .
2- . الفهرست : 40 .

ص:359

ابو کُرَیب می گوید ، یحیی می گفت : این مصحف را نزد نصیر دیدم ، در آن این آیه بود : « فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ »(1) إلی أجل مسمّی ؛ زنانی را که تا زمان معیّن صیغه کردید .(2)

نیز با همین سند آمده است که :

ابن عبّاس مصحفی را به من داد و گفت : این مصحف بر اساس قرائت اُبَیّ بن کعب است .

ابو کُرَیب می گوید ، یحیی می گفت : این مصحف را نزد نَصیر دیدم در آن به جای « وَقَضی رَبُّکَ »(3) آمده بود : «ووصّی ربّک» ؛ و

پروردگارت سفارش می کند .(4)

این دو روایت دلالت دارند که مصحفی بر اساس قرائت اُبَی نزد ابن عبّاس بود . وی آن را به «ایمن بن ثابت» که به ابو ثابت ثعلبی کوفی کنیت داشت ،(5) داد .

ایمن کوفی به فرزندش حبیب بن اَبی ثابت خبر می دهد(6) و حبیب آن را برای ابو الأشعث اسدی کوفی کناسی باز می گوید ،(7) و یحیی بن عیسی فاخوری رملی کوفی (م321 ه ) برای ابو کُرَیب آن را حدیث می کند .


1- . سوره نساء 4 آیه 24 .
2- . تفسیر طبری 5 : 12 .
3- . سوره اسراء 17 آیه 23 .
4- . تفسیر طبری 15 : 63 .
5- . تهذیب الکمال 3 : 442 ، رقم 597 و جلد 33 : 167 .
6- . وی در سال 122 هجری در دوران زمامداری یوسف بن عُمر درگذشت . بنگرید به ، تهذیب الکمال 5 : 358 ، رقم 1079 ؛ طبقات ابن سعد 6 : 320 در این مأخذ آمده است که در سال 119 درگذشت .
7- . تهذیب الکمال 29 : 368 ، رقم 6412 .

ص:360

و این رهنمون است به اینکه مصحف اُبی تا پایان قرن دوّم هجری و اوائل قرن سوّم در دست مسلمانان وجود داشت . یحیی فاخوری که در قرن چهارم هجری می زیست ، اخبار آن را نقل می کند .

روایتی هست که دلالت دارد مصحف اُبَیّ بن کعب ، پیش از این تاریخ ، در دست مسلمانان بود ؛ زیرا کسایی (م189 ه ) در قرن دوّم هجری آن را دید .

در المقنع (اثر دانی) آمده است که کسایی گفت :

در مصحف اُبَیّ نوشتار این واژه های قرآنی را بدین گونه دیدم :

« للرِّجَالِ »(1) للرجیل

« جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ »(2) جیاتهم

« جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ »(3) وَجیا(4)

از اموری که بیان می دارد که مصحف ابن مسعود پس از جمع عثمان در دستِ مردم بود ، سخن حجّاج بن یوسف است که گفت :

اگر به شخصی دست یابم که قرآن را به قرائت اُمّ عبد - یعنی ابن مسعود - بخواند ، گردنش را می زنم و آن را از مصحف پاک می کنم هرچند با پیه خوک .

این سخن نزد اَعْمَش بیان شد ، گفت : من هم آن را از حجّاج شنیدم


1- . سوره بقره 2 آیه 228 ؛ سوره نساء (4) آیه 7 و32 .
2- . سوره اعراف 7 آیه 101 ؛ سوره یونس (10) آیه 13 ؛ سوره ابراهیم (14) آیه 9 ؛ سوره روم (30) آیه 9 ؛ سوره فاطر (35) آیه 25 ؛ سوره غافر (40) آیه 83 .
3- . سوره هود 11 آیه 76 و101 .
4- . المقنع : 66 .

ص:361

و با خود گفتم : بر خلاف خواست تو ، قرآن را به قرائت ابن مسعود می خوانم .(1)

در تهذیب التهذیب در شرح حال عُقْبَة بن عامر آمده است :

ابو سعید بن یونس می گفت : عُقْبَة بن عامر ، قاری قرآن بود و فرائض و فقه را می دانست ،بیانی فصیح داشت و شاعر و نویسنده به شمار می آمد . سابقه در اسلام و هجرت از دیگر امتیازاتِ اوست . وی یکی از کسانی بود که قرآن را گرد آورد ، مصحف وی تا الآن در مصر هست و بر اساس غیر تألیفی است که در مصحف عثمان وجود دارد . در پایان آن به خطّ خود نوشته است : این قرآن را عُقْبَة بن عامر به دست خویش نوشت .(2)

از امامان علیهم السلام در عصرهای نخست قرائت علی

علیه السلام حکایت شده است و اینکه مصحف آن حضرت ، نزد آنان وجود داشت .

بدین ترتیب ، قرائت ا بن مسعود و اُبَی و علیّ بن اَبی طالب و ابن عبّاس ، در چهار قرن اوّل ، در سرزمین های اسلامی ، موجود بود و قرائت ابن مسعود در کوفه از قرائت زید (قرائتِ قرآن رایج) بیشتر انتشار داشت .

ابن مجاهد - به سندش - از عمران ، از اَعْمَش (م148 ه ) روایت می کند که گفت :

اهل کوفه را درک کردم . قرائت زید در میان آنها مانند قرائت عبداللّه


1- . الکامل فی التاریخ 4 : 285 ، حوادث سنة 95 .
2- . تهذیب التهذیب 7 : 42 .

ص:362

بن مسعود امروزه در میان شما بود ، جز یک یا دو نفر قرآن را به قرائت زید نمی خواند .(1)

از اَعْمَش ، از مُسلم ، از مسروق روایت است که گفت :

ابن مسعود قرآن را در مسجد برای ما می خواند ، سپس می نشست و برای مردم حدیث می کرد . در کوفه ، همواره قرائت عبداللّه بن مسعود ، خوانده می شد ، مردم جز آن را نمی دانستند .(2)

ذهبی در معرفة القرّاء الکبار می نگارد :

سعید بن جُبیر (م95 ه ) در ماه رمضان امامِ جماعت می شد . یک شب قرآن را با قرائت عبداللّه بن مسعود می خواند و شب دیگر با قرائت زید بن ثابت .(3)

در تفسیر طبری آمده است :

برای ما حدیث کرد ابن حُمَید ، گفت : برای ما حدیث کرد حکّام ، از عَنْبَسَه ، از سالم که : سعید بن جُبَیر ، قرآن را با دو حرف می خواند .(4)

استاد عزّه دروزه ، در القرآن المجید می نویسد :

هر کدام از اُبَیّ بن کعب و عبداللّه بن مسعود (که هر دو صحابی و عالم قرآن بودند) مصحفی داشتند ، ترتیب سوره های قرآن هر کدام از آن دو ، از سویی با هم مغایرت داشت و از دیگر سو با ترتیب مصحف عثمانی متداول مغایر بود .


1- . السبعة فی القراءات : 67 ، اثر ابن مجاهد .
2- . همان .
3- . معرفة القرّاء الکبار 1 : 69 ؛ غایة النهایه 1 : 305 ، رقم 1340 .
4- . تفسیر طبری 1 : 18 .

ص:363

در یکی از آن دو زیادت وجود داشت و در دیگر نقص ، هر دو مصحف وجود داشتند و مدّت ها پس از عثمان قرائت می شدند .(1)

تجویز قرائتِ قرآن بر خلاف مصحف عثمان

همه این روایات و اخبار بیان می دارند که این قرائت ها (علی رغم پافشاری حکومت ها بر مصحف عثمان) میان مسلمانان وجود داشت .

شیوع این پدیده و تجویز قرائت های مختلف از سوی قاریان بزرگ ، سپس گزینش از میان آنها ، بر چه چیزی دلالت دارد ؟

این امر تا بدانجا پیش رفته است که به ابو حنیفه کتابی را نسبت داده اند که در آن قرائت های بدون برهان و دلیل ، آمده است .

ابو العلاء واسطی می گوید :

خُزاعی کتابی را در حروف سبعه بنا نهاد و آن را به ابو حنیفه نسبت داد . خطّ دارقطنی و جماعتی را دیدم که [ نوشته بودند ] این کتاب جعلی است ، اصالت ندارد .(2)

ابن جَزَری (پس از این سخن) بعضی از قرائت های باطل و مخالف با روشن ترین بدیهیّات را می شمارد .

هرگاه شذوذ به معنای مخالفت با قرائت های هفت گانه باشد ، ابن جَزَری نخستین کسی به شمار می آید که قرائت شاذ را جایز دانست ؛ زیرا کتاب «النشر فی القراءات العشر» را نوشت و پیش از وی و بعد از او ، امامان دیگری همچون قاسم بن سَلاَّم کتابی نوشت و در آن قرائت 25 امام را گرد آورد و اسماعیل بن


1- . القرآن المجید : 429 .
2- . النشر فی القراءات العشر 1 : 16 .

ص:364

اسحاق بغدادی ، قرائت 20 امام را جمع کرد و همچنین کتاب هایی در قرائت های 13 گانه یا 14 گانه یا 20 گانه یا ... نگارش یافت .

محمّد بن حسن - معروف بن ابن مِقْسَم عطّار - و محمّد بن احمد بن ایّوب بن شَنَبُوذ (م328 ه ) نقل کرده اند که قرائت های شاذّی را می خواندند که بر خلاف رسم الخطّ مصحف امام [ قرآن عثمانی ] بود ، به همین خاطر با آن دو دشمنی کردند و این خصومت شدّت یافت و ابن شَنَبُوذ را تازیانه زدند .(1)

ابن شَنَبُوذ در محراب در بعضی از نمازهایش قرائتی را که از عبداللّه بن مسعود و اُبَیّ بن کعب روایت می شد (و بر خلاف مصحف عثمان بود) می خواند .(2) ابن مُقْلَه وزیر در سال 323 هجری او را فرا خواند و قاضیان و فقها و قاریان را (که پیشاپیش آنان ابن مجاهد بود) حاضر ساخت . ابن شَنَبُوذ با جرأت تمام به آنچه به وی نسبت داده بودند اعتراف کرد و از اعتقادش دفاع نمود و جز زیر ضربات تازیانه از عقیده اش دست بر نداشت .

زیرا ابن مُقْلَه دستور داد او را تازیانه زنند و به زندان افکنند . وی وزیر را نفرین کرد که خدا دستت را ببرد و جمعت را پراکنده سازد .

ابن شَنَبُوذ شکنجه شد تا اینکه به زور او را از آن تلاوت توبه دادند و در حضور جمع این توبه نوشته شد .

دعای ابن شَنَبُوذ به اجابت رسید ، دست وزیر قطع گردید و طعم ذلّت را چشید .(3)

این سخن بدان معنا نیست که قرائت شاذ و نادر را می پسندم یا جایز می دانم .


1- . سیر اعلام النبلاء 15 : 265 ، رقم 113 .
2- . تاریخ بغداد 1 : 280 .
3- . تاریخ طبری 11 : 291 .

ص:365

امامان

علیهم السلام بر لزوم قرائت قرآن به قرائت رایج تأکید دارند و خروج از قرائت مشهور را جایز نمی دانند ، آنان بودند که در برابر تجویز قرائت بر خلافِ مصحف عثمان ، ایستادند .

لیکن پرسش این است که اگر قرائت شاذ جایز نبود ، چرا مالک بن انس و دیگران آن را جایز می دانند ؟

زرکشی در البرهان می نگارد :

ابن وَهْب در کتاب الترغیب از جامع خود بیان می دارد که به مالک گفتند : آیا به نظرت می توان مانند عُمَر [ به جای « فَاسْعَوا » ] «فامضوا إلی ذکر اللّه» خواند ؟

مالک گفت : این کار جایز است ، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : قرآن بر هفت حرف نازل شد ، هر کدام فراهم آمد بخوانید .

پرسیدند : مثل « یعلمون » و « تعلمون » چه ؟

مالک گفت : در اختلاف آنان اشکالی نمی بینم . مردم قرآن هایی داشتند .

ابن وَهْب می گوید : از مالک درباره مصحف عثمان پرسیدم ، گفت : از بین رفت .

مالک به من خبر داد ، گفت : ابن مسعود برای مردی قرائت کرد : « إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعَامُ الأَثِیمِ » آن مرد گفت : «طعام الیتیم» مالک گفت : «طعام الفاجر» .

به مالک گفتم : آیا می توان این گونه قرائت کرد ؟

ص:366

مالک گفت : آری ، به نظر من این باب گسترده است .(1)

چگونه مالک ، آنچه را مسلمانان ترک کردند و ابن شَنَبُوذ به خاطر آن تازیانه خورد ، اجازه می دهد ؟

جمع عثمان صحابه را بر یک حرف و قرائت چه فایده ای دارد وقتی تابعان آن را برنمی گیرند ؟

ابن وَهْب می گوید : از مالک درباره مصحف عثمان پرسیدم ، گفت : از بین رفت .

اگر قرائت شاذ نهی شد ، چرا ابن جِنّی در المحتسب در این زمینه قلم می زند و دیگران پس از او به این کار دست می یازند ؟

این رویکرد چه معنا دارد ؟

آیا قرائت شاذ ، به معنای گذر از قرائت های هفت گانه است یا قرائت بر خلاف قرائتِ متواتر ؟

چرا ابن جِنِّی خارج ساختن بعضی از قرائت ها را - از قرآن - برنمی تابد و با تألیف المحتسب (چنان که نام آن گویاست) پاداش و تقرّب به خدا را امید دارد و این تألیف را به حساب خدا می گذارد ؟

آیا ابن جِنِّی با این کار ، از قرائتی که شاذ نامیده می شود ، دفاع نمی کند ؟

وی درباره قرائت شاذ می نویسد :

از هر سو ، روایات آن را در برگرفته اند . شاید قرائت شاذ یا بسیاری از قرائت های شاذ ، در فصاحت مساوی قرائتی باشد که بر آن اجماع هست .


1- . البرهان فی علوم القرآن 1 : 222 ، نوع 11 ، احرف سبعه .

ص:367

آری و گاه در آن با ظرافت و دقّت ، فوت و فنّی به چشم می خورد و به غیر آن فصاحت (و روانی) عبارت از بین می رود و سازوکاری نیرومند آن را بر کرسی می نشاند وجای اعرابش را استوار می سازد.

از این رو ، بسیاری از قرائت های شاذ را کسانی که ابن مجاهد افسار سخن را در آن می کشاند و استوارش می دارد و بدان باز می گرداند ، بر زبان آورده اند ؛(1) مانند ابوالحسن ، احمد بن محمّد بن شَنَبُوذ و ابوبکر ، محمّد بن حسن بن مِقْسَم و دیگران ، کسانی که به روایتی دست یافتند که آن را قوی دانستند و بر شیوه ای از اعراب پرداختند که آن را پسندیدند و عالی شمردند .

نمی خواهیم بر خلافِ قاریانی که اهل شهرها بر قرائت آنان جمع اند به قرائت های شاذ میدان دهیم یا عدول از آنچه را قاریان ثقه امضا کرده اند ، جایز شماریم .

غرضمان از این سخن این است که وجه قوّتِ قرائتی را که اکنون شاذ می نامند ، بنمایانیم و اینکه آن در صحت روایت [ با دیگر قرائت ها ] با تمام وجود پهلو به پهلو می زند و در زبان عربی میدان دار است تا کسی گمان نبرد که عدول از آن از سر چشم پوشی یا تهمت زنی به آن است ...

گرچه از بیم انتشار این قرائت های شاذ ، آنها را در تلاوت نمی خوانیم و در قرائت ، آنچه را روایت و درایتش جایز است


1- . متن عربی چنین است : ولذلک قرأ بکثیر منه مَن جاذَبَ ابن مجاهدُ عنانَ القول فیه وَما کَنَه علیه ورادَّه إلیه .

ص:368

می پیرویم ، امّا به قوّت آنچه شاذ نامیده شده است ، معتقدیم و اینکه خدای متعال به پذیرش آنها امر کرد و عمل براساس آن را از ما خواست و آنها محبوب خدا و مورد پسند اویند .

آری ، قرائت های اجماعی از نظر اعراب و قانونمندی ، از قرائت های شاذ ، قوی ترند .

زیرا هر دو به سَلَف مستندند و از آنها روایت شده اند . اگر این امر ، خدشه ای در آنها باشد و مانع اخذشان شود ، ضعف اعراب بعضی از قرائت های هفت گانه باید همین حال را دارا باشد ...

به جانم سوگند ، کسی که قرائتش رواج دارد و اخذ از او مرسوم است آن را قرائت کرد ، امّا اینکه ما در اخذ قرائت از وی می ایستیم بدان خاطر که اعراب دیگران از او قوی تر است ، نیست (دلیلش را در پیش آوردیم) .

هرگاه حال آن نزد خدای بزرگ و پیامبر و عالمان به قرائت قاریان این باشد ، و کسانی از اصحاب ما که درگذشتند کتابی در ستیز با آن سامان ندادند و سخنی در این زمینه بر زبان نیاوردند ، و تنها در مجموع یا جداگانه آن را روایتی مسلّم دانستند و بسا به حرفی از آن پایبند شدند و قول قانع کننده ای را بیان کردند .(1)

بدین ترتیب ، روشن شد که اختلاف مصاحف ارسالی عثمان به شهرها و خطّ مشی او در یکدست سازی قرآن ها ، شکاف میان مسلمانان را وسیع تر ساخت و ما را به قرائت یکپارچه نرساند و این اختلاف تا عصرهای بعد باقی ماند .


1- . المحتسب 1 : 32 - 34 .

ص:369

ابن ابی داوود سجستانی (م316 ه ) بابی را با این عنوان می آورد : «اختلاف مصاحف الأمصار الّتی نُسخت من الإمام» ؛ اختلاف قرآن های شهرها که از روی نسخه امام نوشته شد .

در این باب روایتی را از علی بن حمزه کسایی می آورد که درباره اختلاف اهل مدینه و کوفه و بصره است . در آن می خوانیم :

اهل مدینه [ آیه 132 ] سوره بقره را «وأوصی بها إبراهیم» می خواندند و اهل کوفه و بصره « وَوَصّی بِهَا إِبْرَاهِیمُ »(1) (بدون الف) .(2)

وی سپس این امور را در پی هم ذکر می کند ، سپس از سلیمان بن مسلم بن جَمَّار روایت می کند که :

اهل مدینه با دوازده حرف که در مصحف عثمان نوشته شد ، مخالفت می کردند و بعضی از آنها را به زیادت و بعضی را به نقصان می خواندند .(3)

ابن ابی داوود ، سپس یکایک این موارد را می آورد .

ابن ابی داوود ، از عثمان بن سعید بن کثیر بن دینار ، اختلاف اهل شام و مدینه و عراق را نقل می کند ، سپس آنها را می شمارد .(4)

وی از ابو حفص ، عَمرو بن عثمان حِمْصی روایت می کند که اهل شام چنین و چنان می خواندند ... و آنها را می آورد .(5)


1- . سوره بقره 2 آیه 132 .
2- . المصاحف 1 : 253 ، حدیث 130 .
3- . همان ، ص261 ، حدیث 132 .
4- . همان ، حدیث 133 .
5- . همان ، ص262 ، حدیث 134 .

ص:370

اختلاف اهل مدینه و عراق را در حروف یک قرآن ، در پی هم ، ذکر می کند .(1)

نیزاختلاف «مصحف امام» اهل شام و«مصحف امام» اهل عراق را می آورد،(2) و همچنین آنچه را درباره «مصحف امام» اهل شام و «مصحف امام» اهل حجاز آمده است(3) و .. .

باری ، بیان می دارند که اختلاف میان قرآن اهل مدینه و عراق ، 12 حرف و میان

مصحف اهل شام و عراق ، 40 حرف و میان قرآن اهل کوفه و بصره ، 5 حرف بود .

شایان یادآوری است که هریک از این اختلاف ها ، به خاطر عدم نقطه گذاری

و کارهایی که ادیبان انجام می دادند (وجوهی را برای پشتیبانی از این یا آن قرائت می آوردند) به اختلافات دیگری می انجامید و شکاف اختلاف را گسترش می داد و آنان را به گزینش از میان آنها برمی انگیخت .

آری ، عثمان با روش نادرستی که در مصاحف در پیش گرفت ، اختلاف میان مسلمانان را قانونمند ساخت ؛ زیرا اگر می خواست یک قرائت را برگیرد ، باید خودش آن را عهده دار می شد و یک قرائت را قطعی می ساخت و دیگر قرائت ها را حذف می کرد .

امّا دو دلی و ترس از دیگران و تصمیم گیری ضعیف و اقدام خجول(4) و اجازه دادن به همه قرائت ها در کنار قرائت مورد اعتمادش ، بر سازوکار یکدست سازی قرآن اثر نهاد و کاری را که عثمان ادّعا می کرد یک عمل مثبت است ، به یک عمل منفی تبدیل شد و به قرآن و حجیّتِ آن آسیب زد .


1- . همان ، ص263 ، حدیث 135 .
2- . همان ، ص272 ، حدیث 137 .
3- . همان ، حدیث 138 .
4- . خجل ، به معنای شرم ، سستی و ... آمده است . در اینجا عدم قاطعیت با آمیزه ای از ترس و شرم ، مد نظر است م .

ص:371

زیرا اختلاف بدین شیوه و قانونمند ساختن آن با قاعده و توجیهاتی ، کم کم فزونی یافت تا اینکه اختلاف در قرائت ها روزنی برای دشمنان دین شد تا از این طریق به اعجاز قرآن خدشه وارد سازند .

سیّد بن طاووس (م644 ه ) در راستای تکذیب قول به تحریف قرآن (که ابو علی جبّائی (م235 ه ) به شیعه امامیّه نسبت می دهد) سخنی دارد که ذکر آن در اینجا مناسب است ، می گوید :

هر طعن و خدشه ای را که بر کسی زدی که قائل است در قرآن تبدیل و تغییر رخ داد ، به سرورت عثمان وارد می شود ؛ چراکه مسلمانان اجماع دارند که عثمان مردم را بر این قرآن گرد آورد و دیگر قرآن ها را تحریف شده دانست و سوزاند .

اگر عثمان اعتراف نمی کرد که در قرآن از سوی صحابه تبدیل و تغییر روی داد ، مصحف تحریف شده ای وجود نداشت و همه با هم مساوی بودند .

تو به این قاریان هفت گانه - که در حروف و حرکات و دیگر چیزها اختلاف دارند - اقرار می کنی . اگر اختلاف آنان نبود ، هفت قرائتی وجود نداشت ، بلکه یک قرائت بود ...

به نظرت چه کسی اختلاف قرآن و تغییر آن را ادّعا کرد ؟ شما و سَلَفتان بود ، نه رافضه بر اساس تعبیر شما .

پیداست مذهب ما این است که قرآن یکی است و از نزد خدای یگانه نازل شد . امام ما جعفر بن محمّد صادق علیه السلام این سخن را آشکارا بیان داشت .

در تفسیرت ادّعا کرده ای که « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ » جزو قرآن

ص:372

نیست و آن را آیه ای از قرآن نمی دانید [ 113 سوره قرآن بسم اللّه دارد ] و شما می پندارید که 113 آیه [ در قرآن ] زاید است و جزو آن به شمار نمی آید و عثمان آنها را در آغاز سوره ها آورد تا سوره ها از هم تمایز یابد .

ای ابو علی ، آیا این سخن ، اعتراف بدین مطلب نیست که شما در قرآن چیزهایی را زیاد کردید که جزو قرآن و آیات آن نبود ؟!(1)

ابن طاووس از آنجا این سخن را می گوید که بر اختلاف قرائت ها - نزد اهل سنّت - آگاه است و اینکه می توان قرآن را به اشکال مختلف خواند ؛ مانند نمونه های زیر :

از وَرْقاء ، از ابو نَجیح ، از مجاهد ، از ابن عبّاس ، از اُبَیّ بن کعب ، روایت است که این سخن خدای متعال را که می فرماید :

« یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُورِکُمْ » ؛(2) روزی که مردان و زنان منافق به کسانی که ایمان آوردند ، می گویند : به ما بنگرید تا از نورتان پرتوی برگیریم .

این گونه می خواند :

« للَّذین آمنوا » أمهلونا ؛ ما را مهلت دهید .

« للَّذین آمنوا » أخّرونا ؛ ما را به تأخیر اندازید .

« للَّذین آمنوا » ارقبونا ؛ مواظب ما باشید .(3)

و گفته اند که اُبَیّ بن کعب ، این سخن متعال را که « کُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوا


1- . سعد السعود : 144 - 145 با اندکی تصرّف .
2- . سوره حدید 57 آیه 13 .
3- . الإستذکار 2 : 483 .

ص:373

فِیهِ »(1) (هرگاه برایشان نور افکند ، در آن گام می نهند) این گونه می خواند :

مَرّوا « فیه » ؛ در آن می گذشتند .

سعوا « فیه » ؛ در آن می شتافتند .(2)

جایز دانستن این کار ، روی دیگر بهتانی است که ابن اَبی سَرْح (برادر رضاعی عثمان) [ به پیامبر صلی الله علیه و آله ] می زد ، می گفت : رسول خدا فرمود بنویس : « سَمیعٌ عَلِیمٌ » ، مَن « عَلیمٌ حَکِیمٌ » می نوشتم و رسول خدا آن را امضا می کرد .(3)

توقُّف بر رسم الخطّ عثمانی

بار دیگر ، پرسش را باز می گوییم : اگرما به الفبای قدیم و رسم الخطّ عثمانی و نقطه نگذاری مصحف ، ملزمیم ، چرا قرآن نقطه گذاری و پیراسته شد و اشارت ها و عبارت هایی در آن درآمد که پیشینیان بدان راضی نبودند ؟ یعنی ما به خاطر مصلحتی که دیدیم و حکمتی که پذیرفتیم ، بر قرآن چیزهایی را وارد کردیم که اوّلی ها آن را خوش نداشتند و بدان فتوا ندادند .

اگر می توانیم قرآن را طبق املای جدید بنویسیم و املای قدیم را وانهیم ، این سخن چه معنا دارد که می گویند : رسم الخطّ عثمانی توقیفی است و هرکه از آن پا فراتر نهد ، کافر می باشد .

ضوابط سه گانه ای که در عصرهای متأخّر برای قرائت صحیح آورده اند ، چه ارزشی دارد ؟ ضوابطی که می گویند آنها شرط هایی اند که اگر یکی از آنها نباشد ، قرائت شاذ است و خواندن آن در نماز و دیگر جاها درست نیست و واژه از قرآن بودن می افتد ، خواه جزو حروف هفت گانه باشد و خواه غیر آنها .


1- . سوره بقره 2 آیه 20 .
2- . التمهید ابن عبدالبر 8 : 291 .
3- . تاریخ دمشق 29 : 34 .

ص:374

شروط مذکور عبارت اند از :

1 . به وجهی با زبان عربی سازگار افتد .

2 . با رسم الخطّ یکی از مصاحف عثمانی - هرچند تقدیراً -(1) موافق باشد .

3 . سندش صحیح و قرائت به آن متواتر باشد .

رواج قرائت میان مسلمانان و صحّتِ اسناد آن و قبول آن از سوی ائمّه علیهم السلام اصلی است که اصالت دارد و رکن پایدار برای صحّت قرائت به شمار می آید ، امّا دو شرط دیگر (موافق با زبان عربی و رسم الخطّ عثمانی) دو شرط تبعی [ و فرعی ] است ، نه اصلی .

بعضی از سخنان علمای اهل سنّت در این راستا چنین است :

شیخ موفّق الدّین کواشی (م680 ه ) می گوید :

آنچه سندش صحیح و از نظر زبان عربی استوار باشد [ و ] لفظ آن با خطّ مصحف امام موافق باشد ، از هفت قرائتی است که منصوص اند ، هرچند هفتاد هزار نفر با هم یا جدا جدا ، آن را روایت کنند .

بر اساس این اصل بنا می نهد کسی که می گوید : قرائت ها چه از هفت نفر باشد یا از هفت هزار نفر .

و هرگاه یکی از این شروط در قرائت نباشد ، آن را شاذ بدان .

قرآن به قرائت های شاذ ، قرائت نمی شود . قرائت های شاذّی را که می آورند برای آن است که بر اساس مدلولش ، دلیل مُرجّح باشد .(2)

مکّی قَیْسی (م437 ه ) می نگارد :


1- . یعنی قرآنی که فرض بر آن است و احتمال می رود از مصاحف عثمانی باشد م .
2- . البرهان 1 : 331 .

ص:375

بعد از آن ، مردم به گزینش قرائت ها روی آوردند و بیشتر قرائت هایی را برگزیدند که در آن سه چیز گرد آید : وجه عربی قوی ، موافقت با مصحف امام ، اجتماعِ عموم مردم بر آن .

نزد عموم مردم ، اتفاق اهل مدینه و کوفه مدّنظر بود . همین برای آنها حجّت قوی برای برگزیدن آن قرائت به شمار می رفت .

گاه عامّه مردم ، اجتماع اهل مکّه و مدینه را معتبر می دانستند .

و گاه قرائنی را معتبر می شمردند که نافع و عاصم بر آن متّفق باشند . قرائت این دو امام ، قرائت اَولی و از نظر سند صحیح و از نظر زبان عربی ، فصیح دانسته می شد و پس از آن ، قرائت ابو عَمْرو و کسایی ، قرائت فصیح به شمار می آمد .(1)

شیخ شهاب الدین ، ابو شامه ، می نویسد :

هر قرائتی که خطّ مصحف امام یاری اش کند ، نقل آن صحیح باشد و بر اساس زبان عربی فصیح بیاید ، قرائت درست و معتبر است .

اگر یکی از این ارکان سه گانه اختلال یابد ، بر آن قرائت ، قرائت شاذ و ضعیف اطلاق می شود .

گروهی از امامان متقدّم بر این مطلب اشاره دارند و شیخ ابو محمّد مکّی بن اَبی طالب قیروانی در کتاب جداگانه ای که در معانی قرائت های هفت گانه نوشت و امر کرد آن را به کتاب الکشف ملحق سازند ، بدین سخن ، تصریح دارد و شیخ ما ابوالحسن در کتابش جمال القرّاء آن را می آورد .(2)


1- . همان .
2- . همان .

ص:376

ابن جَزَری (م833 ه ) می گوید :

هر قرائتی که به وجهی با زبان عربی سازگار افتد و با یکی از مصاحف عثمانی - هر چند احتمالی - موافق و سندش صحیح باشد ، قرائت صحیحی است که ردّ آن جایز نمی باشد و نباید آن را انکار کرد ، بلکه از حروف هفت گانه ای می باشد که قرآن به آنها نازل شد و مردم باید آنها را بپذیرند ، خواه از امامان هفت گانه باشد یا دهگانه یا دیگر امامان مقبول .

هرگاه یکی از این ارکان اختلال یابد ، بر آن قرائت ضعیف یا شاذ یا باطل اطلاق می شود ، خواه از سوی قاریان هفت گانه باشد یا از سوی کسانی که از آنها گرانقدرترند .

دیدگاه درست نزد ائمّه تحقیق از سَلَف و خَلَف ،(1) همین است .(2)

اکنون به وارسی این اصول سه گانه - که آنها را در قرائت صحیح مدّ نظر قرار داده اند - می پردازیم .

وارسی رکن اوّل

اصل اوّل ، سازگاری با زبان عربی است . این اصل گرچه نزد بیشتر آنان رکنی اصیل به شمار می آید امّا مستلزم آن است که قواعد عربی اصالت داشته باشد ، در حالی که در آنها اختلافات فراوانی هست و بی گمان این قواعد جلوتر از متن قرآن نیستند ، بلکه از زبانِ عرب و کاربردِ آن برگرفته شده اند .

متنی محکم تر از قرآن وجود ندارد . اینکه متن قرآن - که پیشتر از این قواعد


1- . اوّلی ها و کسانی که پس از آنها آمدند م .
2- . النشر فی القراءات العشر 1 : 13 .

ص:377

است - در سیطره قواعد نو پیدا (به لحاظ زمانی) درآید ، از نظر علمی جایز نمی باشد .

بغدادی حکایت می کند که علمای نحو در زمان اَبو عَمْرو بن علاء (68 - 154 ه ) بعضی از قرائت های قاریان را برنتافتند . یکی از آنان پیش ابو عَمْرو بن علا شکوه کرد که اصحاب نحو قرائت ما را اشتباه می دانند .. .

ابو عَمْرو گفت :

هی جا ئزة أیضاً ، لا نبالی إلی أسفل حرکتها أو إلی فوق ؛(1)

این کار جایز است . به حرکت پایین یا بالای آن اعتنا نمی کنیم .

شایان توجّه است که ابو عَمْرو بن علاء ، کسی است که مشیخه قرائت و نحو ، در بصره - در زمان وی - بدو می رسد .

آری ، بعضی از عالمان ادب با قرائت های قرآنی آشنا بودند و قرائت هایی را برگزیدند ، لیکن به خاطر عدم صحّت سند ، قرائت آنها گرفته نشد .

عیسی بن عُمَر ثقفی (م149 ه ) از عالمان نحو - مکتب اهل بصره - است . وی بر اساس زبان عربی ، قرائتی را برگزید که با قرائت عمومی فرق می کرد . مردم ، قرائت وی را زشت شمردند .

وی شیفته «نصب» [ کلمه ] بود و تا آنجا که راهی برای این کار می یافت واژه را منصوب می آورد .(2)

قرائت وی ، در شمار قرائت ها درنیامد .

ابن مُحَیْصِن (م123 ه ) کسی است که ابن مجاهد(3) درباره اش می گوید :


1- . خزانة الأدب 4 : 397 .
2- . غایة النهایه 1 : 613 ، رقم 2498 .
3- . مجاهد بن جبر ، یکی از تابعان بزرگ .

ص:378

وی قرائتی را برگزید ، اصحابش وی را - در آن قرائت - نپیرویدند .

از مُجاهد روایت است که می گفت : «ابن مُحَیْصِن [ قواعد فراوانی را ] در زبان عربی می سازد و روی هم می چیند» و بدین گونه او را می ستود .

اهل مکّه آن گونه که بر قرائت ابن کثیر اجماع کردند ، بر قرائتی دیگر اتفاق نظر نیافتند .

سبب این امر روشن است . ابن مجاهد ، بیش از آنچه گذشت بدان تصریح دارد . ابن جَزَری از ابن مجاهد نقل می کند که گفت : ابن مُحَیْصِن بر اساس قواعد ادبی ، قرائتی را برگزید و از اجماع اهل بلدش خارج شد از این رو ، مردم از قرائت او روی برنتافتند و بر قرائت ابن کثیر - که پیرو اجماع اهل بلد بود - گرد آمدند .(1)

آنان ابن شَنَبُوذ و محمّد بن حسن بن مِقْسم عَطّار بغدادی (م354 ه ) را به شدّت رد کردند ؛ همو که بیشتر از اهل زمانش نحو کوفیان را حفظ داشت و انواع قرائت ها را (مشهور ، غریب ، شاذ) بیش از همه می دانست . ابن ندیم ، شماری از کتاب های او را می آورد و یاقوت حَمَوی در المعجم برای وی 13 کتاب می شمارد که بیشترین آنها در علوم قرآن و تفسیرند .

بنابراین ، نمی توان انکار کرد که بعضی از تأویل ها واستدلال های این عالمانِ ادب ، بر قاریان تأثیر نهاد و شاید همین تأثیر در فرمایش امام صادق علیه السلام مقصود باشد که فرمود : «أَصْحابُ العَرَبیَّة یُحرِّفُونَ الکَلِمَ عَنْ مَواضِعِه»(2) (علمای ادب


1- . غایة النهایه 2 : 167 ، رقم 3118 .
2- . مستدرک الوسائل 4 : 280 ، حدیث 4701 .

ص:379

واژه های قرآن را تحریف کردند) یا امام باقر علیه السلام فرمود : «ولکنَّ الإختلافَ یَجیءُ مِن قِبَل الرُّواة» ؛(1) اختلاف از سوی راویان پدید آمد .

باری ، مقیاس موافقت قرآن با زبان عربی و نحو ، از معیارهای متأخّر است و به عنوان یک اصل زیر بنایی نمی توان بر آن تکیه کرد . نمونه هایی از وجود اشتباه در قرائت را در عهد خلفای سه گانه آوردیم .

شرط موافقت با زبان عربی را دانی بنیان نهاد ، سپس ابن جَزَری عبارت «ولو بوجه» (هرچند به وجهی) را بر آن افزود .

این فزونی ، برای آمادگی احتیاطی در برابر راهی بود که نحویان پیمودند و قواعدی را استنباط کردند که بیش از حد از جاده دور می ساخت و آکنده از تأویل و چاره تراشی می نمود ؛ برای جایگاه یک واژه در جمله ، وجوه گوناگون اعراب پدید آمد .

ابن جَزَری این تعبیر را روشن می سازد ، می گوید :

در ضابط موافق بودن با زبان عربی ، عبارت «ولو بوجه» را آوردیم . مقصودمان یکی از وجوه نحو است ، چه اَفصح باشد یا فصیح ، خواه اجماعی باشد یا اختلافی (اختلافی که آسیب زا نباشد) هرگاه قرائت رایج و مشهور باشد و امامان با اسناد صحیح آن را بپذیرند ؛ زیرا اصل سترگ و رکنِ استوار همین [ پذیرش ائمّه ] است .(2)

لیکن باقلاّنی (م403 ه ) در کتاب الانتصار این رویکرد را نمی پسندد ، می گوید :

یکی از عالمان قرآنی می پندارد که در اثبات قرائت و وجوه آن و


1- . الکافی 2 : 630 ، حدیث 12 .
2- . الإتقان 1 : 204 ، رقم 1025 .

ص:380

انواع قرائت ها (هرگاه از نظر زبان عربی وجه صوابی باشد و تکلّم به آن جایز شمرده شود و حجّتی نباشد که پیامبر صلی الله علیه و آله آن جاها را قرائت فرمود) اعمال رأی و اجتهاد جایز است ...

اهل حق این دیدگاه را برنمی تابند و انکار می کنند و کسی را که بدان قائل باشد و گرایش یابد ، بر خطا می دانند .(1)

بدین سان به دست آمد که دیدگاه علمای امّت در قرائت و عربی بودن این است که در قرائت ها قیاس [ به قواعد زبان عربی ] جایز نمی باشد .

ابو علی فارسی (م377 ه ) می گوید :

هر آنچه از نظر زبان عربی جایز است ، تلاوت به آن جایز نیست مگر اینکه روایت مستفیضی باشد که سَلَف آن را قرائت کردند و برگرفتند ؛ چراکه قرائت ، پیروی سنّت است .(2)

علمای قرائت از رهگذر این سخنان ، می خواهند بیان دارند که اصلِ اصیل در قرائت ها تواتر است ، نه موافقت با زبان عربی و رسم الخطّ عثمانی .

این رویکرد ، دیدگاهی درست و شفّاف است .

وارسی رکن دوّم

رکن دوّم موافقت با رسم الخطّ قرآن عثمانی است . می پرسیم : موافقت با کدام قرآن مدّ نظر است ؟

قرآن ویژه شخص عثمان ؟ قرآن مدینه که در مسجد مدینه به امانت نهاده شد ؟ یکی از قرآن های شش گانه عثمانی که به شهرها فرستاده شد و با هم اختلاف داشتند ؟


1- . الانتصار 1 : 69 ؛ نیز بنگرید به ، الاتقان 1 : 210 ، رقم 1058 .
2- . الحجّة فی علل القرائات السبع 1 : 5 ؛ نیز بنگرید به ، البحر المحیط 1 : 30 .

ص:381

مصحف اُم یا مصحفی که عثمان آن را می خواند در معرض دید توده مردم نبود تا بر آن رو آورند و آنچه را درباره اش گفته اند ثابت نمی باشد ، بلکه در رسم الخطّ نسخه هایی که به عثمان منسوب اند ، اختلاف آشکاری را می نگریم .

مهم ترین آنها شش نسخه به ترتیب زیرند :

1 . نسخه مصحف عثمانی در تاشکندِ ازبکستان .

2 . نسخه قصر توپ قاپی در استانبولِ ترکیه .

3 . نسخه آرامگاه حسینی در مصر .

4 . نسخه موزه آثار خطّی ترکیه در استانبول .

5 . نسخه موجود در کتاب خانه نمایندگی هند در انگلستان که از کتاب خانه مغول امپراطور هند در دهلی گرفته شده است .

6 . نسخه کتاب خانه مرکز پژوهش های شرقی در سنت پترزبورگ [ لنینگراد ] .

امّا ادّعای موافقت با مصحف امامی که در مسجد پیامبر بود [ نابجاست ، چراکه ] آل عثمان از روی بخل ، آن را پنهان ساختند .

موافقت با مصاحف پنج گانه یا هفت گانه ای که به شهرها فرستاده شد [ به جایی نمی رسد ؛ زیرا ] پیش از آنکه قرن اوّل هجری به پایان رسد ، از میان رفتند ؛ چراکه قرآن در زمان حجّاج بن یوسف از نظر شکل و نقطه و خط ، دگرگون شد و ظاهر تازه ای یافت .

ابو احمد عسکری در کتاب التصحیف بیان می دارد :

مردمان ، چهل و اندی سال تا زمان عبدالملک بن مروان ، مصحف عثمان را می خواندند ، سپس در آن تصحیف فراوانی روی داد و در

ص:382

عراق انتشار یافت . حجّاج بن یوسف دست به دامانِ کاتبانش شد و از آنان خواست برای حروف مشتبه علاماتی بگذارند .. .(1)

در تاریخ المدینه آمده است :

برای ما حدیث کرد مُحْرِز بن ثابت (از موالیان مَسْلَمَة بن عبدالملک) از پدرش ، گفت :

من جزو محافظانِ حجّاج بن یوسف بودم . حجّاج قرآن هایی را به دست نَصْر بن عاصم لیثی با همکاری یحیی بن یَعْمُر ، دو شاگرد ابو الأسود دُئلی (به صورت نقطه دار ، دارای شکل ، مُخَمَّس و مُعَشَّر)(2) نوشت و به شهرها فرستاد .

مصحفی را [ نیز ] به مدینه فرستاد . آل عثمان را ناخوشایند افتاد . به آنان گفتند : مصحف عثمان را درآورید تا بخوانند . آنان از سر بخل ، گفتند : روزی که عثمان کشته شد آن قرآن آسیب دید .

مُحْرِز می گوید : باخبر شدم که مصحف عثمان به دست خالد بن عمرو بن عثمان افتاد .

می گوید : چون مهدی عبّاسی به خلافت رسید ، مصحفی را به مدینه فرستاد و آن قرآن ، هموست که امروز - در مدینه - خوانده می شود .

وی مصحف حجّاج را کنار نهاد . آن مصحف در صندوقی زیر منبر است .(3)


1- . وفیات الأعیان 2 : 32 .
2- . مُخَمّس ، یعنی ثبت واژه «خُمس» پس از هر پنج آیه [ در حاشیه قرآن ] و مُعَشَّر ، یعنی ثبت واژه «عُشر» پس از هر ده آیه م .
3- . تاریخ المدینه 1 : 9 ، حدیث 10 .

ص:383

ابن زُبالَه می گوید : برایم حدیث کرد مالک بن انس - امام مذهب مالکی - گفت :

حجّاج به شهرهای بزرگ قرآن هایی را گسیل داشت . مصحف بزرگی از آنها را به مدینه ارسال کرد . وی نخستین کسی است که قرآن ها را به شهرها فرستاد . این مصحف در صندوقی در سمت راست ستونی است که به عنوان شاخص مقام پیامبر صلی الله علیه و آله ساخته اند . روز جمعه و پنجشنبه این مکان را می گشودند و پس از انجام نماز صبح در آنجا قرآن خوانده می شد .

مهدی قرآن هایی گران قیمتی را به مدینه فرستاد . این قرآن ها را در صندوقی نهادند و در سمت چپ استوانه نهادند . برای آنها لوح هایی گذاشته می شد و روی آنها آن را می خواندند .

مصحف حجّاج را از آنجا برداشتند و در صندوقش - کنار استوانه ای که در سمت راست منبر است - قرار دادند .(1)

ابن وَهْب می گوید :

از مالک درباره مصحف عثمان پرسیدم ، گفت : از بین رفت .(2)

شاطبی از مالک روایت می کند که گفت :

مصحف عثمان غیب شد ، خبری از آن در میان بزرگان نمی یابیم .(3)

[ آیة اللّه معرفت ، پس از نقل این سخن می گوید : ]

این نقل رهنمون است به اینکه کوشش هایی برای دست یابی به قرآن عثمان صورت گرفت ، امّا بی نتیجه ماند و این بدان معناست


1- . وفاء الوفا 2 : 667 - 668 .
2- . البرهان 1 : 222 .
3- . وفاء الوفا 2 : 669 .

ص:384

که این قرآن از صفحه روزگار محو شد وگرنه ، اگر اثری از آن می بود از مانند مالک پوشیده نمی ماند .(1)

باری ، موافقت با رسم الخطّ عثمانی ، گاه قرائتی را در بر دارد که از سوی بیشتر قاریان پس زده شده است ؛ مانند قرائت «ملیک» به جای « مالک » یا « ملک » که در کتاب های قرائت های شاذ ، ذکر شده و بسا صحیح باشد .

پیداست که این شرط ، در زمان پیامبر و دوران ابوبکر و عُمَر وجود نداشت و امری است که در عهد عثمان یا پس از او پدید آمد .

عثمان می خواست نسخه های ارسالی مصحف ها به شهرها مختلف باشند تا قرآنی که از نزد خدا نازل شد و پیامبر آن را امضا کرد (بر اساس توجیهی که برای کار عثمان می شود) محفوظ بماند .

اهل سنّت بیان می دارند که مسلمان باید رسم الخطّ عثمانی را حفظ کند ، هرچند این رسم ، با قواعد نوشتاری و الفبایی سازگار نیفتد و در آن چیزهایی باشد که از اراده کاتب بیرون اند ؛ مانند کشیده شدن [ و سُر خوردن ] قلم ، فراوانی مرکّب و جوهر و مشابه آن .(2)

نیز فهم رایجی که اهل سنّت بر آن تأکید دارند ، اصالت این رکن را فرو می پوشاند ؛ می گویند : نقل قرآن برای حفظ در سینه هاست ، نه نوشتن در سطرها .

اگر چنین است ، تأکید بر رسم الخطّ عثمانی ولزوم مطابقت با آن برای چیست؟

آیا این شیوه، تناقض گویی نیست ؟


1- . بنگرید به ، التمهید 2 : 133 .
2- . بنگرید به ، النشر فی القراءات العشر 2 : 128 .

ص:385

وارسی رکن سوّم

اصلِ اصیل و رکن شایان اعتماد در قرائت ها ، صحّت سند قرائت به پیامبر صلی الله علیه و آله و تواتر قرائت به آن است . منکران تواتر قرائت ها ، تواتر قرآن را انکار نمی کنند .

گروه زیادی از عالمان اهل سنّت ، تواتر قرائت ها را رد می کنند ؛ مانند : ابو شامه در المرشد الوجیز ، ابن جَزَری در النشر فی القراءات العشر ، سُیُوطی در الإتقان (و دیگران) .

نیز بسیاری از علمای امامیّه ، تواتر قرائت ها را برنمی تابند ؛ مانند : شیخ یوسف بحرانی در الحدائق الناضره(1) ، شیخ محمّد حسن در جواهر الکلام(2) ، سیّد محمّد جواد عاملی در مفتاح الکرامه(3) (و دیگران) .

بعضی از علمای شیعه معاصر ، مانند آیة اللّه خویی ، ادلّه قائلان به تواتر قرائت را می آورد تا آنها را رد کند و هیچ و پوچ سازد با تأکید بر اینکه تشکیک در تواتر قرائت ها به معنای تشکیک در تواتر قرآن نیست .

دلایل تواتر قرآن ، تواتر قرائت ها را اثبات نمی کند و یکی از آن دو را نمی توان به دیگری سرایت داد .

اینکه هر کدام از قاریان هفت گانه یا ده گانه بر صحّت قرائت خویش برهان می آورند و از قرائت دیگران روی برمی تابند ، دلیل عدم تواتر همه قرائت ها نزد آنهاست ؛ زیرا اگر همه قرائت ها متواتر بود ، قاری حق نداشت آنها را وانهد ، بلکه ترک قرائت دیگر قاریان ، فسق آنان را در پی داشت و بسا به تکفیر آنها می انجامید .


1- . الحدائق الناضره 8 : 95 - 100 .
2- . جواهر الکلام 9 : 293 .
3- . مفتاح الکرامه 7 : 221 .

ص:386

اهتمام صحابه و تابعان ، همواره تواتر قرآن بود ، نه تواتر چگونگی قرائت ؛ به ویژه آنکه یقین داریم بعضی از قرائت ها اجتهادی پدید آمد و با اثر پذیری از دیدگاه عالمان ادب شکل گرفت ، و بعضی از آنها خبر واحدند ، نه متواتر ؛ و این را نمی توان انکار کرد .

بنابراین ، اگر این رکن درست باشد ، همه قرائت ها متواترند ، نه فقط هفت یا ده تا از آنها ؛ زیرا هفت قرائت بر غیر آن ترجیح ندارد (چنان که در سخن بزرگان اهل سنّت آمده است) .

در پاسخ این استدلال که اگر قرائت ها متواتر نباشند ، قرآن تواتر ندارد ، آیة اللّه

خویی رحمه الله می نگارد :

1 . تواتر قرآن ، مستلزم تواتر قرائت ها نیست ؛ زیرا اختلاف در چگونگی کلمه ، با اتفاق بر اصل آن تنافی ندارد . از این روست که - به عنوان نمونه - اختلاف راویان در بعضی الفاظ قصاید متنبّی با تواتر آن قصیده از وی و ثبوت آن ، برخورد ندارد ، و خصوصیّاتی که در هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله هست ، تواتر خود هجرت را نفی نمی کند .

2 . آنچه به وسیله قاریان به ما رسیده است ، خصوصیّات قرائت های آنان است . امّا اصل قرآن ، به تواتر میان مسلمان ها و نقل خَلَف از سَلَف و حفظ آن در سینه ها و کتاب هاشان ، به دست ما رسیده است و قاریان هرگز در آن نقشی ندارند .

از این رو ، تواتر قرآن ثابت بود ، هرچند این قاریان هفت یا ده گانه هرگز وجود نمی داشتند . قرآن با عظمت تر از آن است که بر نقل چند نفر مشخّص متوقّف باشد .(1)


1- . البیان فی تفسیر القرآن : 158 .

ص:387

گفته اند اگر قرائت ها متواتر نباشد ، بعضی از قرآن تواتر نمی یابد ؛ مانند : «ملک» ، «مالک» (و نظیر آن) .

پاسخ این است که :

یکم

اگر این ادّعا درست باشد (که درست نیست ، چنانچه پیش از این گذشت) باید همه قرائت ها را متواتر دانست ، نه خصوص هفت یا ده قرائت را ؛ به ویژه آنکه در میان دیگر قرائت ها ، قرائت هایی هست که از این هفت قرائت بالاترند و قرائت های هفت گانه بر آنها ترجیح ندارد .

بسیاری از بزرگان به این امر اعتراف دارند ، سخن بعضی از آنها را در ذیل می آوریم .

احمد بن عمّار مهدوی می گوید :

کسی که این هفت قرائت را سامان داد کار ناشایستی کرد و به این شبهه برای عموم مردم - که آگاهی اندک دارند - دامن زد که این قرائت ها همان وجوه هفت گانه ای اند که روایت شده اند .

کاش کمتر از هفت قرائت می گفت یا بیشتر از آن را بر زبان می آورد تا شبهه از میان برود ...(1)

استاد اسماعیل بن ابراهیم بن محمّد قراب در الشافی می نویسد :

در اینکه باید به قرائت هفت تن از قاریان تمسّک جست (نه غیر آنها) خبر و روایتی وارد نشده است . یکی از متأخّران - که بیش از هفت قرائت را ندید - آنها را گرد آورد و کتابی نگاشت و آن را


1- . الإتقان : 215 ، رقم 1094 ؛ فتح الباری 9 : 30 .

ص:388

کتاب السبعة نامید و این تعبیر ، در میان عموم مردم انتشار یافت ...(1)

امام ابو محمّد مکّی می نگارد :

امامان در کتاب هاشان بیش از این هفت تن ، کسانی را آورده اند که والارتبه تر و گران قدرتر از اینان اند ...

روا نیست کسی گمان برد که قرائت هر یک از این هفت تن متأخّر قرائت یکی از حروف هفت گانه ای است که بر آن نصّ وجود دارد .

این کار تخلّفی بزرگ است . آیا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود قرآن را به قرائت این هفت نفر بخوانید ؟!

چگونه چنین چیزی ممکن است در حالی که کسایی به عنوان نفر هفتم در زمان مأمون به بقیّه پیوست و پیش از آن ، نفر هفتم ، یعقوب حَضْرمی بود .

ابن مجاهد در حدود سال 300 هجری کسایی را به جای یعقوب گذاشت .(2)

دوّم

اختلاف قرائت ها ممکن است ما را از قرائت صحیح ، اندکی دور سازد ، لیکن از اصل قرآن بیرون نمی برد ؛ زیرا مادّه قرآن یکی است ، هرچند در هیئت و اعراب مختلف باشد .

شایان تأکید است که قرائت ها یا ناشی از اجتهادات قاریان یا چاره اندیشی های


1- . البیان : 161 ، به نقل از «الشافی» .
2- . بنگرید به ، البرهان 1 : 329 .

ص:389

علمای ادب است و از آنجا که روایت بودن آنها ثابت نمی باشد ، نمی توان بر آنها اعتماد کرد .

حتّی اگر ادعا شود که آنها [ بر اساس ] روایات اند و راویانِ آنها ثقه می باشد ، ثابت نشده است که همه آنها چنین اند . تعارض بعضی از این قرائت ها با بعض دیگر ، آنها را از حجیّت می اندازد ؛ زیرا معتبر دانستن بعضی از آنها (و بی اعتنایی

به بقیّه) ترجیح بی دلیل به شمار می آید .

شیخ طوسی رحمه الله در التبیان بیان می دارد :

آنچه در مذهب امامیّه معروف است و از اخبار و روایات آنها به دست می آید این است که قرآن با یک حرف [ و قرائت ] بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد جز اینکه آنان بر جواز قرائت به آنچه میان قاریان رواج دارد ، اجماع دارند و انسان می تواند به هر قرائتی که خواست قرآن را بخواند و جدا سازی یک قرائت مشخّص را خوش ندارند .(1)

استاد اکبر [ وحید بهبهانی ] در حاشیة مدارک الاحکام می نگارد :

پوشیده نماند که ما بر این باوریم که قرائت قرآن یکی است و از نزد خدای واحد نازل شد و اختلاف در قرائت از سوی روایت [ و راویان ] پدید می آمد ... .(2)

در روایت از امام باقر علیه السلام نقل است که فرمود :

قرآن یکی است از نزد خدای واحد نازل شد ، لیکن اختلاف از سوی راویان پدید آمد .(3)


1- . التبیان 1 : 7 ؛ نیز بنگرید به ، جواهر الکلام 9 : 294 .
2- . الحاشیة علی مدارک الأحکام 3 : 20 .
3- . الکافی 2 : 630 ، حدیث 12 .

ص:390

در روایت صحیح از فُضَیل بن یَسار هست که به امام صادق علیه السلام گفت : مردم می گویند قرآن بر هفت حرف نازل شد ، امام علیه السلام فرمود :

این دشمنان خدا ، دروغ می گویند ، قرآن با یک حرف از نزد خدای واحد نازل شد ...(1)

فیض کاشانی رحمه الله پس از نقل این دو روایت ، می گوید :

مقصود از این دو روایت این است که قرائتِ صحیح یکی است جز اینکه چون امام علیه السلام دریافت مردم از حدیثی که اهل سنّت روایت می کنند ، صحّتِ همه قرائت ها - با وجود اختلاف آنها با یکدیگر - به ذهنشان می رسد ، آنان را تکذیب کرد .

نزدیک به این ، روایتِ صحیحی در کافی از مُعلَّی بن خُنَیس(2) است که گفت : نزد امام صادق علیه السلام بودیم . به همراه ما ربیعة الرأی بود . از قرآن سخن به میان آمد . امام علیه السلام فرمود : «اگر قرائت ابن مسعود بر اساس قرائت ما نباشد ، وی گمراه است» ربیعه پرسید : «گمراه است ؟!» امام علیه السلام فرمود : آری ، امّا ما قرآن را بر اساس قرائت اُبَیّ می خوانیم .(3)

فیض کاشانی در الوافی می نویسد :

از این حدیث به دست می آید که قرائت صحیح ، قرائت اُبَیّ است و قرائتِ او با قرائت اهل بیت علیهم السلام سازگار می باشد جز اینکه امروزه


1- . همان ، حدیث 13 .
2- . الکافی 2 : 634 ، حدیث 27 .
3- . تفسیر صافی 1 : 61 .

ص:391

نزد ما مضبوط نیست ؛ زیرا قرائتِ همه الفاظ قرآن به وسیله وی ، به دست ما نرسید .(1)

صاحب حدائق ، پس از نقل دو کلام مذکور از فیض ، می نگارد :

شاید سخن امام علیه السلام در پایان حدیث ، از باب کوتاه آمدن و رعایتِ حال ربیعة الرأی باشد ؛ زیرا وی در زمان خودش مورد اعتماد اهل سنّت بود و از باب تلافی و جبرانِ سخنی که درباره ابن مسعود بر زبان جاری ساخت واو را گمراه دانست با اینکه ابن مسعود نزد ائمّه علیهم السلام به ویژه در قرائت ، منزلت والایی داشت .

وگرنه آنان علیهم السلام از اَحَدی پیروی نمی کنند ، آنان علیهم السلام پیروی می شوند ، نه اینکه پیرو دیگران باشند ... .

نیز از اخبار ، وجوب قرائت قرآن بر اساس قرائت های مشهور به دست می آید ، نه از این باب که اهل سنّت ثبوت و تواتر آنها را از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده اند ، بلکه از نظر مصلحت اندیشی و تقیّه .

در کافی از بعضی از اصحاب روایت است که از ابوالحسن علیه السلام پرسید : فدایت شوم ! آیاتی را در قرآن می شنویم که نزد ما بدان گونه نیست و نمی توانیم آنها را آن طور که از شما به ما رسیده است بخوانیم ، آیا گناه می کنیم ؟

امام

علیه السلام فرمود : نه ، قرآن را آن گونه که آموختید بخوانید ، خواهد آمد کسی که به شما بیاموزاند .

و به اِسناد از سالم بن سَلَمَه روایت می کند که گفت : شخصی پیش


1- . الوافی 9 : 1776 ، حدیث 9085 .

ص:392

امام صادق علیه السلام حروفی از قرآن را به گونه ای خواند که بر اساس قرائت عموم مردم نبود - و من می شنیدم - امام علیه السلام فرمود : از این قرائت دست بردار ! آن گونه بخوان که مردم می خوانند تا اینکه قائم ما قیام کند .. .

خلاصه : توجّه به این روایات و ضمیمه کردن آنها به همدیگر ، به دست می دهد که اجازه داریم قرآن را به این قرائت ها بخوانیم ، گرچه قرائت ثابت از پیامبر صلی الله علیه و آله تنها یک قرائت است .

سخن شیخ طوسی رحمه الله در التبیان به همین مطلب رهنمون است که

می گوید : معروف در مذهب امامیّه و بررسی اخبار و روایات آنها این است که قرآن با یک حرف [ و یک قرائت ] بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد ، جز اینکه آنان بر جواز قرائت به آنچه میان قاریان تداول دارد ، اجماع دارند و انسان می تواند به هر قرائتی [ از این قرائت ها ] که خواست قرآن را بخواند . آنان خوش نداشتند قرائت مشخصی را بنمایانند و مانند این سخن را امین الاسلام طَبْرِسی در «مجمع البیان» می آورد ، می گوید :

از مذهب امامیّه به دست می آید که آنان بر قرائت متداول میان قاریان اجماع داشتند و نمی پسندیدند یک قرائت معیّن را بنمایانند و در اخبارشان شایع است که قرآن به یک حرف نازل شد .

سخن شیخ طوسی و شیخ طبرسی (خدا آرامگاهشان را عطر آگین سازد) در ردّ تواتر قرائت های هفت یا ده گانه که اصحاب متأخّر ما (رضوان خدا بر ایشان باد) ادّعا کرده اند صراحت دارد .

ص:393

افزون بر این ، دسته ای از عالمان اهل سنّت و محقّقان این فن ادّعای تواتر این قرائت ها را برنمی تابند .. .

مؤیّد این مطلب ، سخنی است که شیخ ما ، مُحدّث صالح ، عبداللّه بن صالح بحرانی نقل می کند ، می گوید : از شیخ خود - علاّمه زمان و اُعجوبه دوران - شنیدم که می گفت : جار اللّه زمخشری تواتر قرائت های هفت گانه را انکار می کرد و می گفت : قرائت صحیحی که رسول خدا صلی الله علیه و آله می خواند (و آن را صحیح می دانست) یک قرائت بود . ذمّه نماز گزار از نماز بَری نمی شود مگر اینکه [ سوره حمد را ] بر اساس همه وجوه - که در آن اختلاف است - بخواند ؛ مانند «مالک و ملک» ، «صراط و سراط» و غیر آن .

براساس بیان وتوجیهی که آوردیم ، این سخن ، بیان خوب و بجایی است و اگر ائمّه علیهم السلام به ما اجازه نمی دادند که مانند قرائت مردم بخوانید ، عمل به آنچه وی آوَرْد برایم تعیّن داشت .(1)

باری ، راه و رسم مکتب امامت و امامان علیهم السلام و صحابیان و تابعان مُخلص ، قرآن را حفظ کرد ، علی رغم مسیر نادرستی که مکتب خلافت در پیش گرفت و به تحریف قرآن می انجامید .

بالاتر از همه اینها ، اراده خدای متعال بر این قرار گرفت که قرآن را حفظ کند و دینش را از تحریف مصون دارد .

آنان بدان گونه اند که امام باقر علیه السلام به سعد الخیر فرمود :


1- . الحدائق الناضره 8 : 98 - 102 .

ص:394

وکان من نَبْذِهمُ الکتابَ ، أَن أَقامُوا حُرُوفَه وحَرَّفُوا حُدُودَه ؛ فَهُم یَروُونَه ولا یَرْعُونَهُ .

والجُهّالُ یُعجِبُهُم حِفْظُهُم للرِّوایَةِ ، وَالعُلماءُ یَحْزُنُهُم تَرْکُهُم للرِّعایَة ؛(1)

نشانه بی اعتنایی آنان به قرآن این است که حروف [ قرائت های ] آن را به پا داشتند و حدود [ و احکام ] آن را تحریف کردند ؛ آنان قرآن روایت می کنند ، نه رعایت .

جاهلان را حفظ روایت قرآن سرخوش می سازد و عالمان را رعایت نکردن قرآن ، در اندوه فرو می برد .

و در روایت دیگر فرمود :

وَرَجلٌ قَرَأَ القرآنَ ، فَحَفِظَ حُرُوفَهُ وضَیَّعَ حُدُودَهُ وَأَقامَهُ إقامةَ القِدْحِ ؛ فَلا کَثَّر اللّه ُ هؤلاءِ مِنْ حَمَلَةِ القُرآن ؛(2)

و شخصی که قرآن را می خواند ، حروف آن را حفظ می کند و حدودش را از بین می برد و آن را مانند تیر [ یا مانند مشک آب ] بر دوش می اندازد [ تا هنگام ضرورت و نیاز استفاده کند ، نه در همه حال و در همه تار و پود زندگی ] خدا امثال این حاملانِ قرآن را فراوان نسازد .

بنابراین ، این قرآن ، همان قرآن خدا و پیامبر و قرآن همه صحابه است ، همان قرآنی است که در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله مرتّب شد و به دست وصیّ آن حضرت ، امام علی علیه السلام جمع آوری گردید و حجیّت آ ن - نزد ما - به تواتر است و بدان خاطر که


1- . الکافی 8 : 53 ، حدیث 16 .
2- . الکافی 2 : 627 ، حدیث 1 .

ص:395

پیامبر و مسلمانان بدان اهتمام داشتند و اختلاف در قرائت ها بر مادّه و هیئت آن تأثیر نگذارْد ؛ زیرا اصل قرآن و تواتر آن ، از چگونگی قرائتِ آن جداست .

قرآن نزد ما حجّت است آن را در نمازهامان می خوانیم . علمای امامیّه به وجوب قرائتِ سوره حمد و سوره دیگر در نماز فتوا داده اند . اگر قرآن تحریف شده می بود ، فتوای آنها نادرست به شمار می آمد .

علمای امامیّه ، در برائت ذمّه کسی که برای قرائتِ قرآن اجیر شود ، سپس از روی همین قرآن بخواند ، با دیگران اختلاف ندارند و این بدان معناست که این قرآن را حجّت می دانند .

زیرا اگر تحریف در یک آیه جایز باشد می توان آن را به همه قرآن سرایت داد و سخن خدای متعال که می فرماید : «باطل از پیش و پس در قرآن راه نمی یابد» هیچ و پوچ می گردد (از این سخن به خدا پناه می بریم) .

بالاتر از همه اینها ، ما قرآن را شاخص رفع تعارض میان اخبار امامان علیهم السلامقرار می دهیم ؛ روایاتی را که سازگار با قرآن باشد برمی گیریم و احادیثی را که مخالف با آن باشد دور می افکنیم و به دیوار می زنیم .

علمای ما کتاب های فراوانی را در تفسیر قرآن و مفاهیم و علوم آن نگاشته اند .

ص:396

خلاصه و نتیجه

در این کتاب امور پیچیده و دشواری در علوم قرآن بیان شد و به سامان رسید ؛ مانند :

فایده عرضه هر ساله قرآن میان جبرئیل علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله .

ملابساتی که در مکتب خلافت ، با مسئله جمع قرآن همراه می شوند .

ریشه های طرح حروفِ هفت گانه که از رهگذر آن تعدّد قرائت ها پایه گذاری [ و قانونمند ] شد .

اکنون ، نتایج بحث ها را در ضمن چند نکته - به صورت گزیده - می آوریم :

1 . این دیدگاه میان اهل سنّت حاکم و رایج است که قرآن در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله گردآوری نشد و اگر چنین چیزی باشد ، جمع صحیفه هاست ، نه جمع قرآن .

ثابت کردیم که این نگرش حقیقت ندارد ، بلکه عکس آن ثابت است . صحابه مصحف هایی داشتند ، هرچند مانند مصحف های پس از پیامبر صلی الله علیه و آله کامل نبود .

تأکید پیامبر صلی الله علیه و آله بر اینکه جنگجویان با خود قرآن برندارند ، مبادا قرآن به دست دشمن بیفتد و این سخن که خواندن قرآن از رو بر خواندن از بَر ، فضیلتِ بیشتر دارد ، وجود آن را در میان مسلمانان ثابت می کند .

نیز بیان داشتیم که عدم قرائت یا کتابت پیامبر صلی الله علیه و آله بدان معنا نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله خواندن و نوشتن نمی دانست :

« وَمَا کُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلاَ تَخُطَّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لاَرْتَابَ الْمُبْطِلُونَ » ؛(1) پیش از این کتابی نمی خواندی و خط نمی نوشتی وگرنه ، اهل باطل به شک می افتادند [ که این قرآن برساخته خود توست ] .


1- . سوره عنکبوت 29 آیه 48 .

ص:397

از این آیه (و مانند آن) بهره بردند تازمینه را برای جمعِ خلفا آماده سازند ؛ به ویژه پس از کشتار قاریان در «جنگ یَمامه» که جمع قرآن را ضروری می ساخت .

هدف آنان وقتی برایمان ثابت شد که دیدیم به این سخن تأکید دارند که : اگر در عهد پیامبر جمعی باشد ، جمع در سینه هاست ، نه در سطرها .

2 . پیامبر صلی الله علیه و آله و جبرئیل علیه السلام نخستین کسانی اند که قرآن را پس از آنکه به طور پراکنده در فاصله های زمانی نازل می شد ، گرد آوردند و آن دو کتاب خدا را مرتّب ساختند ؛ زیرا تصوّر این کار از غیر آن دو محال است .

پیامبر صلی الله علیه و آله خود - بی واسطه - از دو راه به تعلیمِ امّت و خواندن قرآن برای آنها پرداخت :

نقل دسته جمعی [ نقلی که گروهی صدای پیامبر را می شنیدند و فرد خاص مدّ نظر نبود ؛ مانند قرائت قرآن در خطبه ها ، در نماز و ... ] .

نقل دهان به دهان که افراد قرائت خویش را بر پیامبر صلی الله علیه و آله عرضه می داشتند .

استمرار قرائتِ قرآن برای امّت از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله در مدّت 23 سال ، قرآن را از تحریف و تزویر ، مصون داشت .

افزون بر این ، پیامبر صلی الله علیه و آله کسانی از صحابه (مانند : علی علیه السلام ، اُبَیّ بن کعب ، ابن مسعود) را برای تعلیم قرآن و قرائت آن آماده ساخت . اینان در قرائت ، مرجع امّت بودند .

اینان همان کسانی اند که در برابر بازی دیگران با قرآن ایستادند .

مشهور است که اُبَیّ بن کعب در برابر کسانی که «واو» را از آیه زیر انداختند ، موضع گرفت :

ص:398

« وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ » ؛(1)

و کسانی را که زر و سیم می اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمی کنند ، به عذاب دردناکی بشارت ده .

از ابن مسعود ثابت است که به یارانش می گفت : قرآن هاشان را از نظرها پنهان سازید و آنها را به کسانی که می خواهند بازیچه اش سازند ، ندهید .

این دو صحابی گرانقدر ، از شیعیان علی علیه السلام بودند و از کسانی که با گروهی از بنی هاشم در خانه فاطمه علیهاالسلام به بَسْت نشستند و زد و بند سقیفه را برنتافتند .

شایعه دیگران که آنها را جزو پیروان خلفا می شمارند ، درست نمی باشد . روایاتی را بیان کردیم که به پذیرش ولایت علی از سوی آنان و مخالفتشان با خلفا دلالت داشت . افزون بر آنها ، می گوییم :

در احتجاج طبرسی از امام صادق علیه السلام روایت شده است که اُبَیّ بن کعب به ابوبکر گفت :

ای ابوبکر ، حقّی را که خدا برای غیر تو قرار داد انکار نکن و نخستین کسی مباش که از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره وصی و برگزیده اش نافرمانی کرد و از امرش بازداشت .(2)

در خصال صدوق به اسناد از زید بن وَهْب آمده است که گفت :

دوازده نفر از مهاجران و انصار ، جلوس ابوبکر را بر مسند خلافت وپیش افتادن او را بر علی، محکوم کردند: اُبَیّ بن کعب ، ابن مسعود،


1- . سوره توبه 9 آیه 34 .
2- . احتجاج طبرسی 1 : 78 ؛ بحار الأنوار 28 : 199 .

ص:399

سلمان ، ابوذر ، عَمّار ، مِقداد ، خُزَیمه ، خالد بن سعید ، بُرَیده اَسْلَمی ، سَهْل بن حُنَیف ، ابو اَیُّوب اَنصاری ، ابو الهَیْثَم بن تَیِّهان .(1)

3 . از سکوت ابوبکر در برابر جمع قرآن به وسیله علی علیه السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله می توان دریافت که آن حضرت از سوی پیامبر به این کار سفارش شد .

نیز مشروط کردن جمع قرآن به زید ، اشاره دارد به اینکه ابوبکر قاری ترین مردم و حافظ ترین آنها نبود .

عدم وجود نام ابوبکر در میان کسانی که قرائتشان را بر پیامبر صلی الله علیه و آله عرضه داشتند - بر اساس دیدگاه ذَهَبی - این مطلب را ثابت می کند .

4 . با کسانی که قرآن را در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله گرد آوردند یا نیاوردند ، مشکل نداشتند . مشکل این بود که نمی توانستند بپذیرند که علی علیه السلام قرآن را با تفسیرش گرد آورد .

علی علیه السلام پدر عترت بود و او نباید جامع قرآن به شمار می آمد ؛ چنان که پیش از آن گفتند : نبوّت با خلافت در یک خاندان جمع نمی شود .

5 . قرآن حاضر ، با قرآن امام علی علیه السلام پیوند ناگسستنی دارد . قرائتِ چهار یا پنج تن از قاریان هفت گانه به آن حضرت برمی گردد و ابو عبدالرّحمان اَسلمی ، قرائت را جز از علی فرا نگرفت .

آنچه را درباره تضعیف اخبار مصحف امام علی علیه السلام بر زبان آورده اند ، سست و نااستوار می باشد و زاییده عوامل سیاسی است .

6 . امام علی علیه السلام نخستین صحابه ای است که تفسیر و شأن نزول را از متنِ


1- . خصال صدوق 2 : 461 ؛ بحار الأنوار 28 : 208 .

ص:400

قرآن جدا ساخت ؛ یعنی دو قرآن گرد آورد : قرآن تهی از تفسیر و قرآن همراه با تفسیر .

نیز امام علی علیه السلام اوّلین نفری است که قرآن تلاوت را طبق قواعد خاصّی (که آنها را به ابو الأسود دُئلی یاد داد) به نوشته های دقیقی انتقال داد .

ابو الأسود دُئلی ، الفاظ قرآن را ضبط کرد وحرکات اعراب را روی ورق مشخص ساخت (نه فقط در حافظه) .

علی علیه السلام همان کسی است که قرائت برگرفته از پیامبر صلی الله علیه و آله از جبرئیل علیه السلام را حفظ کرد و اُمّت - نسل اندر نسل - آن را انتقال دادند .

ابو عُبَیده می گوید :

ابو الأسود ، [ قواعد ] زبان عربی را از علی آموخت .(1)

در الإصابه آمده است : ابو علی قالی گفت : برای ما حدیث کرد ابو اسحاق زجّاج [ گفت : ] برای ما حدیث کرد ابو العبّاس مُبَرّد گفت :

اوّلین کسی که زبان عربی را قاعده مند ساخت و قرآن را نقطه گذاشت ، ابو الأسود بود . از او پرسیدند : چه کسی این روش را به تو نمایاند ، گفت : از علیّ بن اَبی طالب دریافتم .(2)

7 . امام علی

علیه السلام دلیل خانه نشینی اش را این گونه بیان فرمود :

دیدم در کتاب خدا می افزایند .

ترسیدم در کتاب خدا بیفزایند .

ترسیدم قرآن وارونه [ خوانده ] شود .


1- . وفیات الأعیان 2 : 537 .
2- . الإصابه 3 : 455 ؛ اعیان الشیعه 1 : 161 .

ص:401

ترسیدم قرآن از دست برود .

برای آنکه شیطان در قرآن نیفزاید .

و مانند این عبارات .

بعید نمی نماید که این سخنان با آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله بیان فرمود ارتباط داشته باشد ؛ اینکه اُمّت پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله به راه و رسم پیشینیان خویش باز می گردند و آنان ، مو به مو ، سنّت بنی اسرائیل را می پیروند .

و قول عُمَر که در زمان های پسین گفت :

اگر مردم نمی گفتند عُمَر در قرآن افزود ، آن را اضافه می کردم .

مطالب فراوانی از کتاب خدا را از دست دادیم .

آیه رجم پیرمرد و پیرزن از آیاتی است که از قرآن افتاد .

8 . انگیزه های زیر را روشن ساختیم :

بزرگ نمایی کشته های جنگ یمامه .

عظمت دادن به نقش زید در جمع قرآن .

پافشاری بر اینکه جمع قرآن ویژه عثمان است .

تأکید امویان بر اینکه آنان امّت را با فرهنگ و ادب ساختند و قرائت و کتابت یاد دادند ؛ حَرْب بن اُمیّه ، به عرب نوشتن را آموزاند ، معاویة بن ابی سفیان ، کاتب وحی بود ، رسم الخطّ عثمانی ، از جانب خدا (توقیفی) است ، و موارد فراوان دیگر .

در مقابل بیان داشتند که پیامبر خواندن و نوشتن نمی دانست و قرآن را وِل نمود تا اینکه عثمان آن را گرد آورد ، علی نمی توانست قرآن را خوب بخواند و در حالی که قرآن را حفظ نداشت از دنیا رفت و ...

ص:402

9 . ابوبکر و عُمَر با روش جمع قرآن با دو شاهد ، میان نقل عموم مردم و نقل خاصّ قرآن از پیامبر صلی الله علیه و آله خلط کردند و فضا را برای تعدّد قرائت ها و حجّت بودن همه آنها باز گذاشتند .

این همان چیزی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله از آن بر اُمّت بیم داشت ؛ چراکه یهود و نصارا - به خاطر تعدّد انجیل ها و اختلافشان - همین رویکرد را می خواستند .

نیز طرح جمع قرآن دو دهه پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و در دوران فتنه ، خدمتی به حجیّت آن نمی کرد .

10 . به نظر می رسد طرحِ تعدّد قرائت ها بدان خاطر پی ریزی شد که بعضی از صحابه الفاظ قرآن را به یاد نداشتند با اینکه معنای آن را حفظ بودند . در این راستا ، واژه را به لفظ دیگری که با آن هم معنا می نمود جایگزین کردند ؛ مانند :

« فَاسْعَوا »(1) «فامضوا» ، «عَجِّلوا» ، «اَسرعوا» .

بساهمین امر باعث شد که قرائت قرآن را به معنا یا به هر نحوی (به شرط آنکه آیه رحمت آیه عذاب نشود) جایز شمارند ؛ زیرا بر این باور بودند که قرآن از باب «هَلُمَّ ، تعال» و «قصدی ، إلیَّ» است و با حفظ اصل ایده ، می توان الفاظ آن

را تغییر داد .

این نگرش ، دیدگاه ابن ابی سَرْح (و کسانی مانند او) بود ، نه آنچه را وحی آورد .

11 . سازوکار مکتب خلافت ، به این قول می انجامید که قرآن معجزه نیست . زیرا اگر معجزه و امر خارق العاده بود ، به شهادت شاهدان نیاز نداشت و خودش (به خاطر تواتر و بلاغت) شاهد خود می شد .


1- . سوره جمعه 62 آیه 9 .

ص:403

مکتب اهل بیت علیهم السلام به همین امر قائل اند و بیان می دارند که قرآن ، خود گواه خویش است .

12 . مکتب اهل بیت علیهم السلام جمع قرآن را به دست غیر معصوم برنمی تابد ، بلکه بر جمع آن به دست وصیّ پیامبر صلی الله علیه و آله امام علی علیه السلام تأکید دارد ؛ زیرا بر قرآنی که به دست غیر معصوم گرد آید ، نمی توان اعتماد کرد .

13 . اهل بیت علیهم السلام ضامن عدم تحریف قرآن اند و کنه قرآن را - آن گونه که باید و شاید - جز همتای قرآن نمی فهمد . از این رو ، تحریف لفظی در قرآن روی نداد . با وجود این ، وقوع تحریف معنایی را انکار نمی کنیم .

14 . مکتب اهل بیت علیهم السلام در امر قرآن (و غیر آن) اختلاف را نمی پسندید و به وحدت و یکپارچگی فرا می خواند . امام علی علیه السلام با این سخن که «امروزه قرآن نباید دست بخورد» در برابر اختلاف جویان ایستاد .

اهل بیت علیهم السلام بر لزوم قرائت به آنچه میان مردم مشهور است ، تأکید داشتند و در راستای وحدت اُمّت اسلامی ، مخالفت با مشهور را جایز نمی دانستند .

15 . بر خلافِ آنچه میان اهل سنّت مشهور است که مصحفی برای امام علی علیه السلام وجود ندارد ، مصحف امام علی علیه السلام در کتاب های شیعه و سُنّی اگر متواتر نباشد ، مُستفیض است . اختلافِ ترتیب قرآن مُنَزَّل با قرآن مُفَسَّر امام علی علیه السلام به معنای اختلاف در قرآن نیست ؛ زیرا قرآن مُنَزَّل را - که قرآن تلاوت به شمار می آمد - امام علیه السلام در سه روز گرد آورد و قرآن مُفسَّر را - که کتاب علم بود - در شش ماه به سامان رساند . قرآن اوّل [ که به دست آن حضرت بود و شمشیرش به آن اصطکاک می یافت ] از زیر شمشیرش خش خش می کرد ، و قرآن دوّم یک بار شتر بود .

ص:404

16 . جمع قرآن با امر خلافت ارتباط داشت - هرچند مکتب خلافت نسبت به آن خود را به بی خبری می زنند - زیرا روایات فراوانی در کتاب شیعه و سنّی گلاویز کسانی می شود که می خواهند آن را انکار کنند .

همه می دانند که امام علی علیه السلام با ادّعای جمع قرآن از بیعت با ابوبکر سرباز زد و در این امر ، راز و رمز فراوانی نهفته است .

17 . جمع قرآن در مکتب خلفا با برداشت های منفی از سوی خاورشناسان (و دیگران) همراه شد . دشمنان اسلام از این متون ، در راستای تاختن بر ارزش ها سوء استفاده های فراوانی کردند .

18 . ترتیب سوره های قرآن توقیفی نمی باشد - گرچه بعضی بدان قائل اند - امّا ترتیب آیات داخل سوره ها ، نزد بیشتر مسلمانان ، توقیفی است ، گرچه در سخن عایشه ، مطلبی هست که جایز بودن تقدّم و تأخّر در سوره ها و آیات آن را می رساند ؛ زیرا عایشه به آن شخص عراقی - که مصحف او را جویا شد - گفت : «هر آیه ای از قرآن را که پیش از قرائت سوره دیگر بخوانی ضرر ندارد» سپس عایشه آیه های سوره را بر او املا کرد (نه سوره ها را به صورت سوره های کامل) .

19 . بعید نمی نماید که اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله آنچه را از قرآن گرد می آوردند «مصحف» یا «قرآن» می نامیدند (از باب نام گذاری جزء به اسم کلّ) از باب تغلیب ، به یک دهم قرآن یا به بخشی از قرآن ، «قرآن» و «مصحف» گفته می شد .

20 . اختلاف ترتیب تلاوت با ترتیب نزول ، به اصل قرآن صدمه نمی زند ؛ چنان که اختلاف قرائت ها ، آسیبی به قرآن نمی رساند .

21 . از رخدادهایی که پدید آمد پی می بریم که حُذَیفة بن یمان ، رابط میان خلفا و امام علی علیه السلام در امر قرآن بود ؛ زیرا او بود که یکدست سازی قرائت ها را

ص:405

به عثمان پیشنهاد داد و (بر اساس سخن ابن طاووس) او مصحف مُجرَّد را - که نزد امام علی علیه السلام بود - به عثمان رساند .

زیرا امام علی علیه السلام مصلحت عمومی امّت را در این می دانست که به یک قرائت در قرآن تن دهند و این مصلحت ، جز از رهگذر تقدیم مصحف خویش - که همان قرآن پیامبر صلی الله علیه و آله بود - به عثمان فراهم نمی آمد با اینکه امام علیه السلام می دانست که عثمان از آن حضرت - به خاطر مبادرت بر این کار - تقدیر نمی کند و بر او ستم روا می دارد و این کار به نام دیگری به ثبت می رسد .

امام علیه السلام همه این کارها را برای حفظِ وحدت مسلمانان و پاسداری از بُن مایه اسلام انجام داد .

شایان تأکید است که حُذَیفة بن یمان افزون بر اینکه یکی از بزرگان اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله است ، از پیروان علی علیه السلام و از یاورانِ عترت به شمار می آید .

در رجال کشّی در شرح حال سلمان فارسی از زراره از امام باقر علیه السلام رسیده است که حُذَیفه از هفت نفری است که به خاطر آنها باران می بارد .. .(1)

در جای دیگر وی یکی از ارکان چهارگانه به شمار آمده است ، به جای برادرش عمّار بن یاسر ، که پیامبر صلی الله علیه و آله میان او و عمّار عقد اُخوّت بست . سیّد بحرالعلوم در رجال خویش می افزاید :

گران قدری حُذَیفه و شجاعت و علم و شهامت و تمسّک او به امیرالمؤمنین علیه السلام آشکار و روشن است ...

بر ولایت مداری و پیروی حُذَیفه از علی علیه السلام و اهل بیت آن حضرت ، روایاتی که از کشّی آوردیم - هنگام ذکر سخنان عالمان درباره او -


1- . بنگر به ، معجم رجال الحدیث 5 : 226 - 227 .

ص:406

دلالت دارند و گویای این فضیلت اند که علی علیه السلام او را از شیعیانی شمرد که به آنها مردم یاری می شوند و از باران بهره می برند .

حُذَیفه از کسانی است که بر حضرت فاطمه علیهاالسلام نماز گزارد و به دامنِ علی علیه السلام بازگشت .(1)

در مروج الذهب می خوانیم :

در جنگ صفِّین ، صفوان و سعد (دو فرزند حُذَیفه) شهید شدند .

حُذَیفه در سال 36 در کوفه ، بیمار و ناتوان بود . خبر یافت که عثمان کشته شد و مردم با علی بیعت کردند . گفت : مرا به مسجد ببرید و مردم را فرا خوانید ...(2)

22 . طرح یکپارچه سازی امّت بر یک قرآن ، به عثمان اختصاص نداشت ، بلکه پیش از او عُمَر بدان سبقت جُست ؛ یعنی اندیشه تصحیح و بازگرداندن امّت به یک قرائت ، در پایان حیات عُمَر شکل گرفت ، لیکن عُمَر در این امر ناکام ماند و رواج قرائت های گوناگونی - که عُمَر آنها را بنیان نهاد - میان مسلمانان باقی

ماند تا اینکه عثمان آمد و کوشید آنها را یکدست سازد ، امّا وی نیز در این راستا توفیق چندانی نیافت ، قرائت ها متعدّد شد و قرآن هایی که عثمان به شهرها فرستاد با هم اختلاف داشتند .

بعد از این ماجرا ، نوبت امام علی علیه السلام برای امضای مصحف پیامبر صلی الله علیه و آله از طریق حُذَیفه ، فرا رسید .


1- . بنگرید به ، الفوائد الرجالیّه 2 : 166 .
2- . مروج الذهب 2 : 383 - 384 .

ص:407

23 . ضرورتی ندارد که هر کدام از شیعه و سنّی یکدیگر را به وجود روایات تحریف در کتاب هاشان متّهم سازند ؛ زیرا این روایات نزد هر دو گروه اعتبار ندارد .

نظم قرآنی وجود زیادت را در قرآن نفی می کند . اگر زیادتی باشد ، از باب تفسیر و تأویل این آیات از سوی خداست .

آری ، تعدّد قرائت ها بر قرائت صحیح ثابت تأثیر نهاد . از این رو ، امامان اهل بیت علیهم السلام تأکید داشتند که نباید از قرائت ثابت و مشهور در میان مردم ، فراتر رفت . سند شیعه به قرآن متداول امروزه میان مسلمانان [ همین قرائت مشهور است ] اینکه این قرائت از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله جمع آوری و مرتّب شد و علی علیه السلام آن را یک شکل ساخت و میان دو جلد گرد آورد .

24 . می توانیم بگوییم که «مصحف امام» همان مصحف پیامبر صلی الله علیه و آله است که امام علی علیه السلام آن را گرد آورد ، نه اینکه می گویند آن قرآن ، مصحفی است که عثمان می خواند ؛ زیرا با مصحف دیگران اختلاف داشت .

25 . علی رغم همه شرایط ، ائمّه اهل بیت علیهم السلام این قرآن را پذیرفتند و هنگام برچیدن مصحف ها ، امام علی علیه السلام با آن مخالفت نورزید . نمی بینیم که اهل بیت علیهم السلام (در خطبه یا نامه ای) به آیه ای بر خلاف آنچه میان مسلمانان مشهور است ، استشهاد کنند .

اگر امام علی علیه السلام این مصحف را تحریف شده می دانست به داوری آن [ در ماجرای حکمیّت در جنگ صفّین ] تن نمی داد .

همه اینها بیانگر تثبیت قرآن نزد آنها و عدم تحریف آن است .

26 . عثمان از اَسامی گروهی از صحابه برای تصحیح کار انجمن خویش و امضای قرائت زید بن ثابت بهره بُرد ، لیکن ناکام ماند . از این رو ، ناچار شد به

ص:408

آنچه نزد مردم مشهور است بازگردد و پیشنهاد حُذَیفه و خواست مسلمانان را بپذیرد .

27 . مکتب خلافت ، نسبت های زشتی را به رقیبان عثمان در امر قرآن ، نسبت می دهند . می گویند :

اُبیّ بن کعب ، دو سوره «حَفَد» و «خَلْع» را در قرآن افزود با اینکه آنها را عُمَر

می خواند .

ابن مسعود ، دو سوره «فلق» و «ناس» را از قرآن برداشت .

ابن عبّاس ، اسرائیلیّات را روایت می کرد .

همه اینها برای آن بود که امر عثمان را به حساب دیگران ، محکم سازند .

28 . قرآن موجود در دست مسلمانان ، همان مصحف پیامبر صلی الله علیه و آله و قرآن امام علی علیه السلام است ، نه مصحف خلفا ، به ویژه عثمان .

قرائن فراوانی بر این مطلب هست . وجود «بَسْمَلَه» در این قرآن یکی از آنهاست . خلفا در نماز آن را نمی خواندند و جزئیّت آن را قبول نداشتند . در مقابل ، مکتب اهل بیت علیهم السلام به جهر آن در نماز تأکید دارند و این کار را یکی از نشانه های پنج گانه مؤمن می شمارند .

29 . مکتب خلافت در یکپارچه سازی امّت بر اساس خواست عثمان ، ناکام ماند و قرائت ها میان مسلمانان فراوان تر شد ، بر خلاف مکتب اهل بیت علیهم السلام که به وحدت در قرآن و پیروی از قرائت مشهور بین مردم فرا می خواند . قرائتِ آنان که همان قرائت معروف و مشهور امروزه است ، قرائت حَفْص از عاصم از ابو عبدالرّحمان سُلَمی، از علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله از جبرئیل علیه السلام از خدای بزرگ است.

30 . آنچه را مکتب خلافت در جمع قرآن مطرح ساخت ، لکّه ننگی بر دامنِ

ص:409

خلفاست و منقبتی برای آنان نمی باشد ؛ زیرا این کار ، ریشه های دین را جوید و قواعد باطلی را پی ریخت و بهانه به دست سودجویان داد .

بدین ترتیب ، برای همه روشن شد که شیعه به پیروی از امام علی علیه السلام و اهل بیت آن حضرت ، به صیانت قرآن از تحریف قائل اند و از پاسداران قرآن به شمار می آیند .

بر خلاف مکتب خلافت که با روشِ نادرستِ خویش نزدیک بود امّت را به تحریف قرآن اندازد ، لیکن خدا کتابش را حفظ کرد .

در پایان ، دعایمان این است که حمد و ستایش پروردگار جهانیان را سزاست ، و صلوات و سلام بر برترین خلق او و سالار پیامبرانش ، محمّد و خاندان پاک و پاکیزه اش که سرآمدِ فرزانگان اند .

ص:410

ص:411

منابع و مآخذ

قرآن کریم .

نهج البلاغة (تحقیق : شیخ محمّد عبده ، دار الذخائر ، ایران ، 1412 ه ) .

1 . مصحف منسوب به امام علی علیه السلام (نسخه صنعاء) تحقیق : طیّار آلتی قولاچ ، مرکز پژوهش های تایخی و هنری و فرهنگی اسلامی ، استانبول ، 2011م .

2 . آقا بزرگ تهرانی (م1389 ه

) الذریعة إلی تصانیف الشیعه ، دار الأضواء ، چاپ سوّم ، بیروت ، 1403ه .

3 . آلوسی ، سیّد محمود (م1270 ه ) روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی (= تفسیر الآلوسی) دار احیاء التراث العربی ، بیروت .

4 . آلوسی ، محمود (م1270 ه ) مختصر التحفة الإثنی عشریّة ، تحقیق : محبّ الدین خطیب ، المطبعة السلفیّة ، قاهره ، 1373ه (التحفة الإثنی عشریّه ، اثر دهلوی ،

متوفّای 1239 هجری است) .

5 . ابن ابی الحدید ، عزّ الدین بن هبة اللّه (م656 ه ) شرح نهج البلاغة ، تحقیق : محمّد ابوالفضل ابراهیم ، دار احیاء الکتب العربیّة ، چاپ اوّل ، 1378ه .

6 . ابن ابی حاتم رازی ، عبدالرّحمان بن محمّد (م237 ه ) تفسیر ابن ابی حاتم ، تحقیق : اسعد محمّد الطیّب ، المکتبة العصریّة ، صیدا .

7 . ابن ابی حاتم رازی ، عبدالرَّحمان بن محمّد (م237 ه ) الجرح والتعدیل ، دار احیاء التراث العربی ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1271ه .

ص:412

8 . ابن اَبی داود ، عبداللّه بن سلیمان (م316 ه ) کتاب المصاحف ، تحقیق : محبّ الدین عبداللّه سبحان ، دار البشائر الإسلامیّه ، چاپ دوّم ، بیروت ، 1423ه .

9 . ابن ابی شَیْبَه ، عبداللّه بن محمّد (م235 ه ) مصنّف ابن اَبی شیبه ، تحقیق : کمال یوسف الحوت ، مکتبة الرشد ، چاپ اوّل ، ریاض ، 1409ه .

10 . ابن ابی عاصم ، احمد بن عمرو (م387 ه ) الآحاد والمثانی ، تحقیق : باسم فیصل احمد جوابرة ، دار الرایة ، چاپ اوّل ، ریاض ، 1411ه .

11 . ابن اَبی یعقوب ، احمد (م284 ه ) تاریخ الیعقوبی ، دار صادر ، بیروت .

12 . ابن ابی یعقوب بغدادی (م438 ه ) فهرست ابن الندیم ، تحقیق : رضا تجدّد .

13 . ابن اثیر ، علی بن اَبی الکرم (م630 ه ) اُسد الغابة فی معرفة الصحابة ، انتشارات اسماعیلیان (با افست از دار الکتاب العربی ، لبنان) .

14 . ابن اثیر ، علی بن ابی الکرم (م630 ه ) الکامل فی التاریخ ، تحقیق : عبداللّه القاضی ، دار الکتب العلمیّة ، چاپ دوّم ، بیروت ، 1415ه .

15 . ابن اثیر ، مبارک بن محمّد (م606 ه ) النهایة فی غریب الحدیث والأثر ، تحقیق : طاهر احمد زاوی و محمود محمّد طناحی ، المکتبة العلمیّه ، بیروت ، 1399ه .

16 . ابن اسحاق ، محمّد (م151 ه ) سیرة ابن اسحاق (= کتاب السیر والمغازی) تحقیق : سهیل زکار ، دار الفکر ، چاپ اوّل ، 1398ه .

17 . ابن اَعثم ، احمد (م314 ه

) الفتوح ، تحقیق : علی شیری ، دار الأضواء ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1411ه .

18 . ابن اَنباری ، محمّد بن قاسم (م328 ه ) الزاهر فی معانی کلمات الناس ، تحقیق : حاتم صالح ضامن ، مؤسسه الرساله ، چاپ اوّل بیروت ، 1412ه .

19 . ابن تَغْری بِرْدِی ، یوسف (م874 ه ) النّجوم الزاهرة فی ملوک مصر والقاهره ، وزارة الثقافة والإرشاد القومی ، مصر .

ص:413

20 . ابن تَیْمیّه ، احمد بن عبدالحلیم (م728 ه ) منهاج السنّة النبویّة ، تحقیق : محمّد رشاد سالم ، مؤسسه قرطبه ، چاپ اوّل ، 1406ه .

21 . ابن جَزَری ، محمّد بن محمّد (م833 ه ) النشر فی القراءات العشر ، تحقیق : علی محمّد ضباع ، دار الکتب العلمیّه ، بیروت .

22 . ابن جُزَی کَلْبی ، محمّد بن احمد (م741 ه ) التسهیل لعلوم التنزیل ، دار الکتاب العربی ، چاپ چهارم ، لبنان ، 1403ه .

23 . ابن جَعْد ، علی (م230 ه

) مسند ابن الجعد ، تحقیق : عامر احمد حیدر ، مؤسسه نادر ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1410ه .

24 . ابن جِنِّی ، عثمان بن جِنِّی (م392 ه ) المحتسب فی تبیین وجوه شواذ القراءات والإیضاح عنها ، تحقیق : علی نجدی و عبدالحلیم جبّار و عبدالفتّاح اسماعیل ، المجلس الأعلی للشؤون الإسلامیّه ، قاهره ، 1415ه .

25 . ابن جوزی ، عبدالرحمان بن علی (م597 ه ) زاد المسیر فی علم التفسیر ، المکتب الإسلامی ، چاپ سوّم ، بیروت ، 1404ه .

26 . ابن حِبَّان ، محمّد بن یوسف (م745 ه ) تفسیر البحر المحیط ، تحقیق : عادل احمد عبدالموجود و علی محمّد معوّض ، دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1422ه .

27 . ابن حِبَّان ، محمّد (م354) الثقات ، تحقیق : سیّد شرف الدین احمد ، دار الفکر ، چاپ اوّل ، 1395ه .

28 . ابن حِبَّان ، محمّد (م354 ه ) صحیح ابن حبّان بترتیب ابن بلبان الفارسی ، تحقیق : شعیب ارنائوط ، مؤسسة الرساله ، بیروت ، 1414ه .

29 . ابن حجر عَسْقلانی ، احمد بن بن علی (م852 ه ) تعلیق التعلیق علی صحیح

ص:414

البخاری ، تحقیق : سعید عبدالرّحمان موسی القزقی ، المکتب الإسلامی ، دار عمّار ، چاپ اوّل ، بیروت و عمّان ، 1405ه .

30 . ابن حجر عَسْقلانی ، احمد بن علی (م852 ه ) لسان المیزان ، تحقیق : دائرة المعارف النظامیّة (هند) مؤسسة الأعلمی ، چاپ سوّم ، بیروت ، 1406ه .

31 . ابن حجر عَسْقَلانی ، احمد بن علی (م852 ه ) الإصابة فی تمییز الصحابة ، تحقیق : علی محمّد بجاوی ، دار الجیل ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1412ه .

32 . ابن حجر عَسْقلانی ، احمد بن علی (م852 ه ) فتح الباری شرح صحیح البخاری ، تحقیق محبّ الدین الخطیب ، دار المعرفه ، بیروت .

33 . ابن حجر عَسْقلانی ، احمد بن علی (م852 ه ) تهذیب التهذیب ، دار الفکر ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1404ه .

34 . ابن حَزْم ، علی بن احمد (م456 ه ) المحلّی ، تحقیق : لجنة احیاء التراث العربی ، دار الآفاق الجدیدة ، بیروت .

35 . ابن حَزم ، علی بن احمد (م456 ه ) الإحکام فی اصول الأحکام ، دار الحدیث ، چاپ اوّل ، قاهره ، 1404ه .

36 . ابن حَزْم ، علی بن احمد (م456 ه ) الفصل فی الملل والأهواء والنحل ، مکتبة الخانجی ، قاهره .

37 . ابن حَنبل ، احمد (م241 ه

) العلل ومعرفة الرجال ، تحقیق : وصیّ اللّه بن محمّد عبّاس ، دار الخان ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1408ه .

38 . ابن حَنْبل ، احمد (م241 ه ) فضائل الصحابه ، تحقیق : وصیّ اللّه محمّد عبّاس ، مؤسسه الرساله ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1403ه .

39 . ابن حَنبل ، احمد (م241 ه

) مسند احمد ، مؤسسه قرطبه ، مصر .

ص:415

40 . ابن خالویه ، حسین بن احمد (م370 ه ) مختصر فی شواذّ القرآن ، مکتبة المتنبّی ، قاهره .

41 . ابن خُزَیمه ، محمّد بن اسحاق (م311 ه ) صحیح ابن خزیمة ، تحقیق : محمّد مصطفی اعظمی ، المکتب الإسلامی ، بیروت ، 1390ه .

42 . ابن خَلْدون ، عبدالرّحمان بن محمّد (م808 ه ) تاریخ ابن خلدون ، دارالقلم ، چاپ پنجم ، بیروت ، 1984م .

43 . ابن خَلِّکان ، احمد بن محمّد (م681 ه ) وفیات الأعیان وأنباء اَبناء الزمان ، تحقیق : احسان عبّاس ، دار الثقافه ، لبنان .

44 . ابن سابور الزیّات (م401 ه ) طبّ الأئمّه ، انتشارات سیّد رضی ، چاپ دوّم ، ایران ، 1411ه .

45 . ابن سعد ، محمّد (م230 ه

) طبقات ابن سعد (= الطبقات الکبری) دار صادر ، بیروت .

46 . ابن شاذان ، فضل (م260 ه

) الإیضاح ، تحقیق : سیّد جلال الدین حسینی

ارموی ، انتشارات دانشگاه تهران ، چاپ اوّل .

47 . ابن شاهین ، عمر بن احمد (م385 ه ) تاریخ اسماء الثقات ، تحقیق : صبحی سامرّائی ، الدار السلفیّه ، چاپ اوّل ، کویت ، 1404ه .

48 . ابن شَبَّه ، عُمَر (م262 ه ) تاریخ المدینة المنوّره (= اخبار المدینة المنوّرة) تحقیق : علی محمّد دندل و یاسین سعدالدین بیان ، دار الکتب العلمیّه ، بیروت ، 1417ه .

49 . ابن شُعْبَه حرّانی ، حسن بن علی (از بزرگان قرن چهارم) تحف العقول عن آل الرسول ، تحقیق : علی اکبر غفاری ، انتشارات اسلامی ، چاپ دوّم ، قم ، 1404ه .

ص:416

50 . ابن شهرآشوب ، محمّد بن علی (م588 ه ) مناقب آل ابی طالب ، تحقیق : گروهی از اساتید نجف ، المکتبة الحیدریّه ، نجف ، 1276ه .

51 . ابن شهرآشوب ، محمّد بن علی (م588 ه ) معالم العلماء ، قم .

52 . ابن ضُرَیْس ، محمّد بن ایّوب (م294 ه ) فضائل القرآن ، تحقیق : عروة بدیر ، دار الفکر ، چاپ اوّل ، سوریه ، 1978م .

53 . ابن طاووس ، علی بن موسی (م664 ه ) سعد السعود ، انتشارات سید رضی ، قم .

54 . ابن طَیْفُور ، ابوالفضل بن اَبی طاهر (م380 ه ) بلاغات النساء ، مکتبة بصیرتی ، قم .

55 . ابن عبد البَرّ ، یوسف بن عبداللّه (م463 ه ) الإستذکار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار ، تحقیق : سالم محمّد عطا و محمّد علی معوّض ، دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، بیروت ، 2000م .

56 . ابن عبد البَرّ ، یوسف بن عبداللّه (م463 ه ) الإستیعاب فی معرفة الأصحاب ، تحقیق : علی محمّد بجاوی ، دار الجیل ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1412ه .

57 . ابن عبد البَرّ ، یوسف بن عبداللّه (م463 ه ) التمهید لما فی الموطّأ من المعانی والأسانید ، تحقیق : مصطفی بن احمد علوی ، محمّد عبد الکبیر بکری ، وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامیّه ، مغرب ، 1387ه .

58 . ابن عَدی ، عبداللّه (م365 ه ) الکامل فی ضعفاء الرجال ، تحقیق : یحیی مختار غزاوی ، دار الفکر ، چاپ سوّم ، بیروت ، 1409ه .

59 . ابن عربی ، محمّد بن علی (م638 ه ) الفتوحات المکیّه ، دار صادر ، بیروت .

60 . ابن عساکر ، علی بن حسن (م571 ه ) تاریخ دمشق ، تحقیق : محبّ الدین ابو سعید عمر بن غرامه ، دار الفکر ، بیروت ، 1995م .

ص:417

61 . ابن عَطیّه ، عبدالحق بن غالب (م546 ه ) مقدّمتان فی علوم القرآن ، تحقیق : اَرثر جیفری ، نشر السنّة المحمّدیّه ، قاهره .

62 . ابن عطیّه ، عبدالحق بن غالب (م546 ه ) المحرّر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز ، تحقیق : عبدالسلام عبدالشافی محمّد ، دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، لبنان ، 1413ه .

63 . ابن فارس ، احمد (م395 ه

) الصاحبی فی فقه اللغة ، تحقیق : سیّد احمد صقر ، انتشارات عیسی البابی الحلبی وشرکاه ، قاهره ، 1977م .

64 . ابن قُتَیبه ، عبداللّه بن مسلم (م276 ه ) تأویل مشکل القرآن ، تحقیق : احمد صقرا ، دار التراث ، چاپ دوّم ، قاهره ، 1393ه .

65 . ابن قُتَیبه ، عبداللّه بن مسلم (م276 ه ) المعارف ، تحقیق : ثروت عکاشه ، دار المعارف ، قاهره .

66 . ابن قُتَیْبه ، عبداللّه بن مسلم (م276 ه ) الإمامة والسیاسة ، تحقیق : طه محمّد زینی ، مؤسسه حلبی و شرکاه .

67 . ابن قُدامه ، عبداللّه بن احمد (م620 ه ) المغنی فی فقه الإمام احمد بن حنبل الشیبانی ، دار الفکر ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1405ه .

68 . ابن قَیِّم الجَوزِیّه ، محمّد بن ابی بکر (م751 ه ) إعلام الموقّعین عن ربّ العالمین ، تحقیق : طه عبدالرّئوف سعد ، دار الجیل ، بیروت ، 1973م .

69 . ابن قَیّم الجوزیّة ، محمّد بن اَبی بکر (م751 ه ) زاد المعاد فی هدی خیر العباد ، تحقیق : شعیب ارنائوط و عبدالقادر ارنائوط ، مؤسسة الرساله و مکتبة المنار الإسلامیّه (بیروت و کویت) چاپ چهاردهم ، 1407ه .

70 . ابن کثیر ، اسماعیل بن عُمَر (م774 ه ) فضائل القرآن ، تحقیق : ابو اسحاق حوینی اثری ، مکتبة ابن تیمیّه ، چاپ اوّل ، قاهره ، 1416ه .

ص:418

71 . ابن کثیر ، اسماعیل بن عُمَر (م774 ه ) تفسیر ابن کثیر (= تفسیر القرآن العظیم) دار الفکر ، بیروت ، 1401ه .

72 . ابن کثیر ، اسماعیل بن عُمَر (م774 ه ) البدایة والنّهایه ، مکتبة المعارف ، بیروت .

73 . ابن کثیر ، اسماعیل بن عُمَر (م774 ه ) سیرة ابن کثیر (= السیرة النبویّة) تحقیق : مصطفی عبدالواحد ، دار المعرفة ، بیروت ، 1396ه .

74 . ابن مبارک ، عبداللّه (م181 ه ) کتاب الزهد ، تحقیق : حبیب الرحمان اعظمی ، دار الکتب العلمیّه ، بیروت .

75 . ابن مجاهد ، احمد بن موسی (م324 ه ) کتاب السبعة فی القراءات ، تحقیق : شوقی ضیف ، دار المعارف ، چاپ دوّم ، قاهره ، 1400ه .

76 . ابن منظور ، محمّد بن مکرم (م711 ه ) لسان العرب ، دار صادر ، چاپ اوّل ، بیروت .

77 . ابن نُجَیْم مصری ، زین الدّین بن ابراهیم (م970 ه ) البحر الرائق شرح کنز الدقائق ، دارالمعرفة ، چاپ دوّم ، بیروت .

78 .ابن هشام ، عبدالملک بن هشام (م281 ه ) السیرة النبویّة (= سیرة ابن هشام) تحقیق : طه عبدالرئوف سعد ، دار الجیل ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1411ه .

79 . ابن هِشام نحوی ، عبداللّه (م761 ه ) شرح شذور الذهب ، تحقیق : محمّد محی الدین .

80 . ابو اسحاق الشیرازی ، ابراهیم بن علی (م476 ه ) طبقات الفقهاء ، تحقیق : خلیل المیس ، دار القلم ، بیروت .

81 . ابوالحسن اَشعری (م324 ه

) مقالات الإسلامیّین ، تحقیق : هلموت ریتر ، دار احیاء التراث العربی ، چاپ سوّم ، بیروت .

ص:419

82 . ابو الفِداء ، اسماعیل بن علی (م732 ه ) تاریخ اَبی الفداء (= المختصر فی اخبار

البشر) تحقیق : محمّد دیوب ، دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1417ه .

83 . ابو ریّه ، محمود (معاصر) اَضواء علی السنّة المحمّدیّه ، منشورات الأعلمی ، بیروت .

84 . ابو زُرْعَه ، احمد بن عبدالرحیم (م820 ه ) تحفة التحصیل فی ذکر رواة المراسیل ، تحقیق : عبداللّه نواره ، مکتبة الرشد ، ریاض ، 1999م .

85 . ابو زُهْرَه محمّد بن احمد (م1394 ه ) المعجزة الکبری ، دار الفکر العربی .

86 . ابو شامه ، عبدالرّحمان بن اسماعیل (م665 ه ) المرشد الوجیز إلی علوم تتعلّق بالکتاب العزیز ، تحقیق : ابراهیم شمس الدین ، چاپ اوّل ، دار الکتب العلمیّه ، بیروت ، 1424ه .

87 . ابو عبید ، قاسم بن سلام (م224 ه ) غریب الحدیث ، تحقیق : محمّد عبدالمعید خان ، دار الکتاب العربی ، چاپ اوّل ، بیروت 1396ه .

88 . ابو عبید ، قاسم بن سلام (م224 ه ) فضائل القرآن ، تحقیق : مروان العطیّة و محسن خرابة و وفاء تقی الدین ، دار ابن کثیر - دمشق - بیروت .

89 . ابو هلال عسکری ، حسن بن عبداللّه (م395 ه ) الأوائل (پی نوشت : عبدالرزّاق غالب المهدی) دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1997م .

90 . ابو یَعْلی ، احمد بن علی (م307 ه ) مسند اَبی یعلی ، تحقیق : حسین سلیم اسد ، دار المأمون ، چاپ اوّل ، دمشق ، 1404ه .

91 . اَبو داود سجستانی ، سلیمان بن اشعث (م275 ه ) سنن اَبی داود ، تحقیق : محمّد محیی الدین عبدالحمید ، دار الفکر ، بیروت .

92 . احسان اللهی ظهیر (معاصر) الشیعه وقرآن ، ادارة ترجمان السنّة ، چاپ اوّل ، لاهور ، 1403ه .

ص:420

93 . احمد مختار و عبدالعال سالم (معاصر) معجم القراءات القرآنیّة ، انتشارات اسوه ، ایران ، 1991م .

94 . اَزهری ، محمّد بن احمد (م370 ه ) تهذیب اللغه ، تحقیق : محمّد عوض مرعب ، دار احیاء التراث العربی ، چاپ اوّل ، بیروت ، 2001م .

95 . اصبهانی ، ابو نُعَیم (م430 ه ) حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء ، دار الکتاب العربی ، چاپ چهارم ، بیروت ، 1405ه .

96 . اَمینی ، عبدالحسین بن احمد (م1392 ه ) الغدیر فی الکتاب والسنّة والأدب ، دار الکتاب العربی ، چاپ چهارم ، بیروت ، 1397ه .

97 . باقِلاَّنی ، محمّد بن طیّب (م403 ه ) الانتصار للقرآن ، تحقیق : محمّد عصام قضاة ، دار الفتح و دار ابن حزم (عمّان و بیروت) ، چاپ اوّل ، 1422ه (اینترنتی) .

98 . بحرانی یوسف (م1186 ه ) الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة ، انتشارات اسلامی ، قم .

99 . بخاری ، محمّد بن اسماعیل (م256 ه ) التاریخ الکبیر ، تحقیق : سیّد هاشم ندوی ، دار الفکر .

100 . بخاری ، محمّد بن اسماعیل (م256 ه ) التاریخ الأوسط ، تحقیق : محمود ابراهیم زاید ، دار الوعی و مکتبة دار التراث (حلب و قاهره) ، چاپ اوّل 1397ه - 1977م .

101 . بخاری ، محمّد بن اسماعیل (م256 ه ) صحیح البخاری ، تحقیق : مصطفی دیب البغاء ، دار ابن کثیر ، چاپ سوّم ، بیروت ، 1407ه .

102 . بَرْقی ، احمد بن محمّد (م274 ه ) رجال البرقی ، تحقیق : جواد قیّومی ، اصفهان ، انتشارات اسلامی ، چاپ اوّل ، قم ، 1419ه .

ص:421

103 . بَرْقی ، احمد بن محمّد (م274 ه ) المحاسن ، تحقیق : سیّد جلال الدین حسینی ، دار الکتب الإسلامیّه ، تهران ، 1370ه .

104 . بروسوی ، اسماعیل حقّی (م1137 ه ) تفسیر روح البیان ، دار احیاء التراث العربی ، بیروت .

105 . بَزّار ، احمد بن عمرو (م292 ه ) مسند البزّار ، تحقیق : محفوظ الرحمان زین اللّه ، مؤسسة علوم القرآن ومکتبة العلوم والحکم (بیروت ومدینه) ، 1409ه .

106 . بغدادی ، عبدالقادر بن عُمَر (م1039 ه ) خزانة الأدب ولبّ لباب لسان العرب ، تحقیق : محمّد نبیل طریفی و امیل بدیع الیعقوب ، دار الکتب العلمیّة ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1998م .

107 . بَغَوی ، حسین بن مسعود (م516 ه ) تفسیر البغوی ، تحقیق : خالد عبدالرحمان اللب ، دار المعرفة ، بیروت .

108 . بَغَوی ، حسین بن مسعود (م516 ه ) شرح السنّة ، تحقیق : شعیب ارنائوط و محمّد زهیر شاویش ، المکتب الإسلامی ، چاپ دوّم ، دمشق ، 1983 (پی دی اف) .

109 . بَلاذُری ، احمد بن یحیی (م279 ه ) فتوح البلدان ، تحقیق : رضوان محمّد رضوان ، دار الکتب العلمیّه ، بیروت ، 1403ه .

110 . بَلاذُری ، احمد بن یحیی (م279 ه ) انساب الأشراف ، تحقیق : سُهَیل زکار و ریاض زرکلی ، دار الفکر ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1417ه .

111 . بَلاغی ، محمّد جواد (م1352 ه ) آلاء الرّحمن فی تفسیر القرآن ، مطبعة العرفان ، لبنان ، 1933م .

112 . بَیْهَقی ، احمد بن حسین (م458 ه ) دلائل النبوّة ومعرفة أحوال صاحب الشریعة ، تحقیق : عبدالمعطی قلعجی ، دار الکتب العلمیّه و دار الریّان (بیروت و قاهره) ، چاپ اوّل ، 1408ه .

ص:422

113 . بَیْهقی ، احمد بن حسین (م458 ه ) المدخل إلی السنن الکبری ، تحقیق : محمّد ضیاء الرّحمان اعظمی ، دار الخلفاء ، کویت ، 1404ه .

114 . بَیْهقی ، احمد بن حسین (م458 ه ) السُّنن الکبری ، تحقیق : محمّد عبدالقادر عطا ، مکتبة دار الباز ، مکّه ، 1414ه .

115 . بَیْهقی ، احمد بن حسین (م458 ه ) شعب الإیمان ، تحقیق : محمّد سعید بسیونی زغلول ، دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1410ه .

116 . پارسا ، فروغ (معاصر) خاور شناسان و جمع و تدوین قرآن کریم ، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ، تهران ، 1390ش .

117 . تِرمِذی ، محمّد بن علی (م255 ه ) نوادر الأُصول ، تحقیق : عبدالرحمان عمیره ، دار الجیل ، بیروت ، 1992م .

118 . تِرْمِذی ، محمّد بن عیسی (م279 ه ) سنن الترمذی (= الجامع الصحیح) تحقیق : احمد محمّد شاکر و دیگران ، دار احیاء التراث العربی ، بیروت ، 1357ه .

119 . تَمیمی ، سیف بن عُمَر (م200 ه ) الفتنة ووقعة الجمل ، تحقیق : احمد راتب عرموش ، دار النفائس، چاپ اوّل ، بیروت ، 1391ه .

120 . ثَعْلَبی ، احمد بن محمّد (م427 ه ) تفسیر الثعلبی ، تحقیق : ابو محمّد بن عاشور و نظیر ساعدی ، دار احیاء التراث العربی ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1422ه .

121 . ثَقَفی ، ابراهیم بن محمّد (م283 ه ) الغارات ، تحقیق : سیّد جلال الدین محدّث (افست از چاپ بهمن) .

122 . جزائری دمشقی ، طاهر بن صالح (م1338 ه ) توجیه النظر إلی اُصول الأثر ، تحقیق : عبدالفتّاح ابو غده ، مکتبة المطبوعات الإسلامیّة ، چاپ اوّل ، حلب ، 1416ه .

123 . جَزَری ، محمّد بن محمّد (م833 ه ) غایة النهایة فی طبقات القرّاء ، (عنی بنشره : ج . برجستراسر) دار الکتب العلمیّه ، چاپ سوّم ، بیروت ، 1982م .

ص:423

124 . جَصّاص ، احمد بن علی (م370 ه ) اَحکام القرآن ، تحقیق : محمّد صادق قمحاوی ، دار احیاء التراث العربی ، بیروت ، 1405ه .

125 . جَمال مَلَطی ، یوسف بن موسی (م803 ه ) المعتصر من المختصر من مشکل الآثار ، عالم الکتب ومکتبة المتنبّی ومکتبة سعدالدین ، بیروت و قاهره و دمشق .

126 . جوهری ، احمد بن عبدالعزیز (م323 ه ) السقیفة وفدک ، تحقیق : محمّد هادی امینی ، شرکة الکتبی للطباعة والنشر ، چاپ دوّم ، بیروت ، 1413ه .

127 . جوهری ، اسماعیل بن حمّاد (م393 ه ) الصحاح (= تاج اللغة وصحاح العربیّة) تحقیق : احمد عبدالغفور عطّار ، دار العلم للملایین ، چاپ چهارم ، بیروت ، 1407ه .

128 . حاج خلیفه ، مصطفی بن عبداللّه (م1067 ه ) کشف الظنون عن اَسامی الکتب والفنون ، دار الکتب العلمیّه ، بیروت ، 1413ه .

129 . حاکم نیشابوری ، محمّد بن عبداللّه (م405 ه ) المستدرک علی الصحیحین ، تحقیق : مصطفی عبدالقادر عطا ، دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1411ه .

130 . حُرّ عاملی ، محمّد بن حسن (م1104 ه ) وسائل الشیعه ، تحقیق و نشر : مؤسسه آل البیت ، چاپ دوّم ، قم ، 1414ه .

131 . حَسْکانی ، عبیداللّه بن عبداللّه (از بزرگان قرن پنجم) شواهد التنزیل لقواعد التفضیل ، تحقیق : محمّد باقر محمودی ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، چاپ اوّل ، تهران ، 1411ه .

132 . حَلَبی ، علی بن برهان الدین (م1044 ه ) السیرة الحلبیّة (= انسان العیون فی سیرة الأمین والمأمون) دار المعرفة ، بیروت ، 1400ه .

133 . حِلّی ، حسن بن سلیمان (از بزرگان قرن نهم هجری) مختصر بصائر الدرجات ، الطبعة الحیدریّه ، چاپ اوّل ، نجف ، 1370ه .

ص:424

134 . حِلّی ، حسن بن یوسف (م726 ه ) کتاب الألفین ، مکتبة الألفین ، کویت ، 1405ه .

135 . حلّی ، حسن بن یوسف (م726 ه ) کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین ، تحقیق : حسین درگاهی ، چاپ اوّل ، 1411ه .

136 . حِلّی ، حسن بن یوسف (م726 ه ) تذکرة الفقهاء ، تحقیق ونشر : مؤسسه آل البیت ، چاپ اوّل ، قم ، 1414ه .

137 . حَمَوی احمد بن عُمَر (م791 ه ) القواعد والإشارات فی اُصول القراءات ، تحقیق : عبدالکریم محمّد الحسن بکار ، دار القلم ، چاپ اوّل ، دمشق ، 1406ه .

138 . حَمَوی ، یاقوت بن عبداللّه (م626 ه ) معجم الأُدباء (= ارشاد الأُریب إلی معرفة الأدیب) ، دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1411ه .

139 . حُمَیْدی ، محمّد بن فتوح (م1095 ه ) الجمع بین الصحیحین البخاری ومسلم ، تحقیق : علی حسین البوّاب ، دار ابن حزم ، چاپ دوّم ، لبنان ، 1423ه .

140 . حِمْیَری ، عبداللّه بن جعفر (از بزرگان قرن سوّم) قرب الإسناد ، تحقیق و نشر : مؤسسة آل البیت ، قم ، 1413ه .

141 . حُوَیْزی ، علی بن جمعه (م1112 ه ) تفسیر نور الثقلین ، تحقیق : سیّد هاشم رسولی ، مؤسسه اسماعیلیان ، چاپ چهارم ، قم ، 1412ه .

142 . خطیب بغدادی ، احمد بن علی (م436 ه ) الکفایة فی علم الروایة ، تحقیق : ابو عبداللّه سورقی و ابراهیم حمدی ، المکتبة العلمیّه ، مدینه .

143 . خطیب بغدادی ، احمد بن علی (م463 ه ) تقیید العلم ، دار احیاء السنّة النبویّة .

144 . خطیب بغدادی ، احمد بن علی (م463 ه ) تاریخ بغداد ، دار الکتب العلمیّه ، بیروت .

ص:425

145 . خطیب تبریزی ، محمّد بن عبداللّه (م741 ه ) مشکاة المصابیح ، تحقیق : محمّد ناصرالدین اَلبانی ، المکتب الإسلامی ، چاپ سوّم ، بیروت ، 1985م .

146 . خوارزمی ، موفّق بن احمد (م568 ه ) المناقب ، تحقیق : محمّد باقر محمودی ، انتشارات اسلامی ، چاپ دوّم ، قم ، 1414ه .

147 . خویی ، سیّد ابوالقاسم (م1411 ه ) البیان فی تفسیر القرآن ، دار الزهرا ، چاپ چهارم ، بیروت ، 1395ه .

148 . دارابی ، سیّد علی (معاصر) نصوص فی علوم القرآن ، مرکز پژوهش های اسلامی ، چاپ دوّم ، مشهد ، 1429ه .

149 . دارقُطْنی ، علی بن عُمَر (م385 ه ) سنن الدارقطنی ، تحقیق : سیّد عبداللّه هاشم یمانی ، دار المعرفه ، بیروت ، 1386ه .

150 . دارِمی ، عبداللّه بن عبدالرّحمان (م255 ه ) سنن الدارمی ، تحقیق : فؤاز احمد زمرلی و خالد السبع العلمی ، دار الکتاب العربی ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1407ه .

151 . دانی ، عثمان بن سعید (م444 ه ) الأحرف السبعة للقرآن ، تحقیق : عبدالمهیمن طحّان ، مکتبة المناره ، چاپ اوّل ، مکّه ، 1408ه .

152 . دانی ، عثمان بن سعید (م444 ه ) البیان فی عدّ آی القرآن ، تحقیق : غانم قدّوری حمد ، مرکز المخطوطات والتراث ، چاپ اوّل ، کویت ، 1414ه .

153 . دانی ، عثمان بن سعید (م444 ه ) المقنع ، تحقیق : محمّد احمد دهمان ، دار الفکر (عکس از روی چاپ اوّل) دمشق ، 1983م .

154 . دانی ، عثمان بن سعید (م444 ه ) المحکم فی نقط المصاحف ، تحقیق : محمّد حسن محمّد ، دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، بیروت ، 2004م .

155 . دَیْلَمی ، شیرویة بن شهردار (م509 ه ) الفردوس بمأثور الخطاب ، تحقیق : سعید بن بسیونی زغلول ، دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1406ه .

ص:426

156 . دِیْنَوَری ، احمد بن مروان (م333 ه ) المجالسة وجواهر العلم ، دار ابن حزم ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1423ه .

157 . ذَهَبی ، محمّد بن احمد (م748 ه ) معرفة القرّاء الکبار ، تحقیق : بشّار عوّاد معروف و شعیب ارنائوط و صالح مهدی عبّاس ، مؤسسة الرساله ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1404ه .

158 . ذَهَبی ، محمّد بن احمد (م748 ه ) سیر اعلام النبلاء ، تحقیق : شعیب ارنائوط و محمّد نعیم عرقسوسی ، مؤسسة الرساله ، چاپ نهم ، بیروت ، 1413ه .

159 . ذَهَبی ، محمّد بن احمد (م748 ه ) میزان الإعتدال فی نقد الرجال ، تحقیق : علی محمّد معوّض و عادل احمد عبدالموجود ، دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1995م .

160 . ذَهَبی ، محمّد بن احمد (م748 ه ) تاریخ الإسلام ، تحقیق : عمر عبدالسّلام تدمری ، دار الکتاب العربی ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1407ه .

161 . ذَهَبی ، محمّد بن احمد (م748 ه ) المنتقی من منهاج الإعتدال فی نقضِ کلام اهل الرّفض والاعتزال ، تحقیق : محبّ الدین خطیب .

162 . ذهبی ، محمّد بن احمد (م748 ه ) الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستّة ، تحقیق : محمّد عوامه ، دار القبله ، چاپ اوّل ، جدّه ، 1413ه .

163 . ذَهَبی ، محمّد بن احمد (م748 ه ) تذکرة الحفّاظ ، دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، بیروت .

164 . راغب اصفهانی ، حسین بن محمّد (م425 ه ) مفردات الفاظ القرآن ، تحقیق : صفوان عدنان داوودی ، دار القلم ، دمشق .

165 . راغب اصفهانی ، حسین بن محمّد (م425 ه ) محاضرات الأُدباء ومحاورات الشعراء والبلغاء ، تحقیق : عمر طبّاع ، دار القلم ، بیروت ، 1420ه .

ص:427

166 . ربیع بن حبیب (از بزرگان قرن دوّم هجری) مسند الربیع (= الجامع الصحیح) تحقیق : محمّد ادریس و عاشور بن سیف ، دار الحکمه و مکتبة الإستقامه (بیروت و عمّان) ، چاپ اوّل ، 1415ه .

167 . زَبیدی ، محمّد مرتضی (م1250 ه ) تاج العروس من جواهر القاموس ، تحقیق : گروه محقّقان ، دار الهدایة .

168 . زُرقانی ، محمّد بن عبدالباقی (م1122 ه ) شرح الزرقانی علی موطّأ مالک ، دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1411ه .

169 . زُرقانی ، محمّد بن عبدالعظیم (م1367 ه ) مناهل العرفان فی علوم القرآن ، دار الفکر ، چاپ اوّل ، لبنان ، 1416ه .

170 . زَرکشی ، محمّد بن بهادر (م794 ه ) البرهان فی علوم القرآن ، تحقیق : محمّد ابوالفضل ابراهیم ، دار المعرفة ، بیروت ، 1391ه .

171 . زَمَخْشری ، محمود بن عُمَر (م583 ه ) تفسیر الکشّاف (= الکشّاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل) تحقیق : عبدالرزّاق المهدی ، دار احیاء

التراث العربی ، بیروت .

172 . زَمَخشری ، محمود بن عمر (م583 ه ) الفائق فی غریب الحدیث ، تحقیق : علی محمّد بجاوی و محمّد ابوالفضل ابراهیم ، دار المعرفة ، چاپ دوّم ، لبنان .

173 . زَیْلَعی ، عبداللّه بن یوسف (م762 ه ) تخریج الأحادیث والآثار الواقعة فی تفسیر الکشّاف للزمخشری ، تحقیق : عبداللّه بن عبدالرحمان سعد ، دار ابن خزیمه ، چاپ اوّل ، ریاض ، 1414ه .

174 . سَخاوی ، علی بن محمّد (م643 ه ) جمال القُرّاء وکمال الإقراء ، تحقیق : عبدالحق عبدالدایم ، مؤسسة الکتاب الثقافیّة ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1419ه .

175 . سَرَخسی ، محمّد بن احمد (م483 ه ) المبسوط ، دار المعرفة ، بیروت .

ص:428

176 . سعید بن منصور (م227 ه ) سنن سعید بن منصور ، تحقیق : حبیب الرحمان اعظمی ، الدار السلفیّة ، چاپ اوّل ، هند ، 1403 (و چاپ دوّم با تحقیق سعد بن عبداللّه

بن عبدالعزیز آل حمید ، دار العصیمی ، ریاض ، 1414 ه ) .

177 . سُلَیم بن قَیس (م76 ه ) کتاب سلیم بن قیس ، تحقیق : محمّد باقر انصاری

زنجانی .

178 . سَمْعانی ، عبدالکریم بن محمّد (م562 ه ) الأنساب ، تحقیق : عبداللّه عمر بارودی ، دار الفکر ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1998م .

179 . سَمْهُودی ، علی بن عبداللّه (م911 ه ) وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی ، تحقیق : محمّد محی الدین عبدالمجید ، دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1419ه .

180 . سیّد رضی ، محمّد بن حسین (م406 ه ) خصائص الأئمّة ، تحقیق : محمّد هادی امینی ، مرکز پژوهش های آستان قدس رضوی ، مشهد ، 1406ه .

181 . سیّد مرتضی ، علی بن حسین (م436 ه ) الشافی فی الإمامة ، تحقیق : عبدالزهراء خطیب ، مؤسسه اسماعیلیان ، چاپ دوّم ، قم ، 1410ه .

182 . سُیُوطی ، عبدالرّحمان بن ابی بکر (م911 ه ) تاریخ الخلفاء ، تحقیق : محمّد مُحی الدین عبدالحمید ، مطبعة السعادة ، مصر ، 1371ه .

183 . سُیُوطی ، عبدالرّحمان بن اَبی بکر (م911 ه ) الدرّ المنثور ، دار الفکر ، بیروت ، 1993م .

184 . سُیُوطی ، عبدالرّحمان بن ابی بکر (م911 ه ) الخصائص الکبری ، دار الکتب العلمیّه ، بیروت ، 1405ه .

185 . سُیُوطی ، عبدالرّحمان بن ابی بکر (م911 ه ) الإتقان فی علوم القرآن ، تحقیق : سعید المندوب ، دار الفکر ، چاپ اوّل ، لبنان ، 1416ه .

ص:429

186 . سُیُوطی ، عبدالرّحمان بن ابی بکر (م911 ه ) المزهر فی علوم اللغة وانواعها ، تحقیق : فؤاد علی منصور ، دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1418ه .

187 . سُیُوطی ، عبدالرّحمان بن ابی بکر (م911 ه ) لباب النقول فی اسباب النزول ، دار احیاء العلوم ، بیروت .

188 . سُیُوطی ، عبدالرّحمان بن ابی بکر (م911 ه ) الجامع الصغیر فی احادیث البشیر النذیر ، دار الفکر ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1401ه .

189 . شاطبی ، ابراهیم بن موسی (م790 ه ) الموافقات فی اصول الشریعة ، تحقیق : عبداللّه دراز ، دار المعرفه ، بیروت .

190 . شافعی ، محمّد بن ادریس (م204 ه ) مسند الشافعی ، دار الکتب العلمیّه ، بیروت .

191 . شافعی ، محمّد بن ادریس (م204 ه ) الأُمّ ، دار المعرفة ، چاپ دوّم ، بیروت ، 1393ه .

192 . شرف الدین ، سیّد عبدالحسین (م1377 ه ) أجوبة مسائل جار اللّه ، مطبعة العرفان ، صیدا ، 1953م .

193 . شوکانی ، محمّد بن علی (م1250 ه ) الفوائد المجموعة فی الأحادیث الموضوعة ، تحقیق : عبدالرّحمان یحیی المعلّمی ، المکتب الإسلامی ، چاپ سوّم ، بیروت ، 1407ه .

194 . شوکانی ، محمّد بن علی (م1250 ه ) فتح القدیر الجامع بین فنّی الروایة والدرایة من علم التفسیر ، دار الفکر ، بیروت .

195 . شهرستانی ، سیّد علی (نویسنده کتاب حاضر) منع تدوین الحدیث ، مؤسسة الرافد ، چاپ چهارم ، قم ، 1430ه .

ص:430

196 . شهرستانی ، محمّد بن عبدالکریم (م458 ه ) مفاتیح الأسرار ومصابیح الأبرار (= تفسیر الشهرستانی) تحقیق : محمّد علی آذرشب ، مرکز پژوهش آثار و نسخه های خطّی ، چاپ اوّل ، تهران ، 2008م .

197 . شهید ثانی ، زین الدین علی (م965 ه ) رسائل الشهید الثانی ، (چاپ سنگی) انتشارات بصیرتی ، قم .

198 . صالحی شامی ، محمّد بن یوسف (م942 ه ) سبل الهدی والرشاد ، تحقیق وتعلیق : عادل احمد عبدالموجود و علی محمّد معوّض ، دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1414ه .

199 . صبحی صالح (م1406 ه ) مباحث فی علوم القرآن .

200 . صدوق ، محمّد بن علی (م381 ه ) اکمال الدّین واتمام النعمة ، انتشارات اسلامی ، چاپ اوّل ، قم ، 1405ه .

201 . صدوق ، محمّد بن علی (م381 ه ) الأمالی ، تحقیق : بخش پژوهش های اسلامی مؤسسه بعثت ، مؤسسه بعثت ، چاپ اوّل ، قم ، 1417ه .

202 . صدوق ، محمّد بن علی (م381 ه ) عیون اخبار الرضا علیه السلام ، تحقیق : حسن اعلمی ، مؤسسه اعلمی ، بیروت ، 1404ه .

203 . صدوق ، محمّد بن علی (م381 ه ) علل الشرایع ، تحقیق : سیّد محمّد صادق بحرالعلوم ، المکتبة الحیدریّه ، نجف ، 1385ه .

204 . صدوق ، محمّد بن علی (م381 ه ) التوحید ، تحقیق : سیّد هاشم حسینی تهرانی ، انتشارات جامعه مدرّسین ، قم .

205 . صدوق ، محمّد بن علی (م381 ه ) اعتقادات الصدوق ، تحقیق : عصام عبدالسیّد ، دار المفید ، چاپ دوّم ، بیروت ، 1414ه .

ص:431

206 . صدوق ، محمّد بن علی (م381 ه ) معانی الأخبار ، تحقیق : علی اکبر غفاری ،

انتشارات اسلامی ، قم ، 1379ه .

207 . صدوق ، محمّد بن علی (م381 ه ) الخصال ، تحقیق : علی اکبر غفاری ، انتشارات جامعه مدرّسین ، چاپ اوّل ، قم ، 1403ه .

208 . صَفّار ، محمّد بن حسن (م290 ه ) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد ، تحقیق : حاج میرزا حسن کوچه باغی ، منشورات اعلمی ، تهران ، 1404ه .

209 . صَفَدی ، خلیل بن اَیْبَک (م764 ه ) الوافی بالوفیات ، تحقیق : احمد ارنائوط و ترکی مصطفی ، دار احیاء التراث ، بیروت ، 1420ه .

210 . صَنْعانی ، عبدالرزّاق بن همّام (م211 ه ) المصنّف ، تحقیق : حبیب الرّحمان اَعظمی ، المکتب الإسلامی ، چاپ دوّم ، بیروت ، 1403ه .

211 . صَیْمُری ، مُفلح بن حسن (م حدود 900 ه ) غایة المرام فی شرح شرائع الإسلام ، تحقیق : جعفر کوثرانی عاملی ، دار الهادی ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1420ه .

212 . طباطبایی ، سیّد محمّد حسین (م1412 ه ) المیزان ، انتشارات جامعه مدرّسین ، قم .

213 . طباطبایی ، سیّد محمّد حسین (م1412 ه ) القرآن فی الإسلام ، ترجمه به عربی سیّد احمد حسینی .

214 . طَبَرانی ، سلیمان بن احمد (م360 ه ) المعجم الکبیر ، تحقیق : حمدی عبدالمجید سلفی ، مکتبة الزهرا ، چاپ دوّم ، موصل ، 1404ه .

215 . طَبَرانی ، سلیمان بن احمد (م360 ه ) مسند الشامیّین ، تحقیق : حمدی عبدالمجید سلفی ، مؤسسة الرساله ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1405ه .

216 . طَبَرانی ، سلیمان بن احمد (م360 ه ) المعجم الأوسط ، تحقیق : طارق بن عوض اللّه بن محمّد و عبدالمحسن بن ابراهیم حسینی ، دار الحرمین ، قاهره ، 1415ه .

ص:432

217 . طَبْرِسی ، احمد بن علی (از بزرگان قرن ششم هجری) الإحتجاج علی اهل اللجاج ، تحقیق : محمّد باقر خرسان ، مؤسسه اعلمی ، چاپ دوّم ، لبنان ، 1403ه .

218 . طَبْرِسی ، فضل بن حسن (م548 ه ) مجمع البیان ، تحقیق وتعلیق : گروهی از علما و محقّقان ، مؤسسه اعلمی ، بیروت ، 1415ه .

219 . طَبْرِسی ، فضل بن حسن (م548 ه ) جوامع الجامع ، تحقیق و نشر : انتشارات اسلامی ، چاپ اوّل ، قم ، 1420ه .

220 . طَبَری ، محمّد بن جریر بن رستم (از علمای شیعه اوایل قرن پنجم هجری) دلائل الإمامة ، تحقیق و نشر : بخش پژوهش های اسلامی مؤسسه بعثت ، چاپ اوّل ، قم ، 1413ه .

221 . طَبَری ، محمّد بن جَریر (م310 ه ) تفسیر الطبری (= جامع البیان) دار الفکر ، بیروت ، 1405ه (دار المعرفة ، بیروت ، 1403 ه ) .

222 . طَبَری ، محمّد بن جَریر (م310 ه ) تاریخ الطبری (= تاریخ الاُمم والملوک) دار الکتب العلمیّه ، بیروت .

223 . طحاوی ، احمد بن محمّد (م321 ه ) شرح مشکل الآثار ، تحقیق : شعیب ارنائوط ، مؤسسة الرساله ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1408ه .

224 . طُرَیحی ، فخر الدین (م1085 ه ) مجمع البحرین ، تحقیق : سیّد احمد حسینی ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، چاپ دوّم ، 1408ه .

225 . طوسی ، محمّد بن حسن (م460 ه ) رجال الکشّی (= اختیار معرفة الرجال) با تعلیقات میرداماد استرآبادی ، تحقیق : سیّد مهدی رجائی ، مؤسسه آل البیت ، قم ، 1404ه .

226 . طوسی ، محمّد بن حسن (م460 ه ) التبیان فی تفسیر القرآن ، تحقیق : احمد حبیب قصیر عاملی ، دفتر تبلیغات اسلامی ، ایران ، 1409ه .

ص:433

227 . طوسی ، محمّد بن حسن (م460 ه ) الأمالی ، تحقیق : بخش پژوهش های اسلامی مؤسسه بعثت ، مؤسسه بعثت ، چاپ اوّل ، قم ، 1414ه .

228 . طوسی ، محمّد بن حسن (م460 ه ) الفهرست ، تحقیق : جواد قیّومی ، مؤسسه نشر الفقاهه ، چاپ اوّل ، قم 1417ه (و با تحقیق : احمد عبدالسلام ، دار الکتب العلمیّة ، بیروت ، 1415 ه ) .

229 . طوسی ، محمّد بن حسن (م460 ه ) تهذیب الأحکام ، تحقیق : حسن موسوی خرسان ، انتشارات خانه کتاب ، چاپ سوّم ، تهران ، 1364ش .

230 . طوسی ، محمّد بن حسن (م460 ه ) الإستبصار فیما اختلف من الأخبار ، تحقیق : سیّد حسن موسوی خرسان ، دار الکتب الإسلامیّه ، چاپ چهارم ، تهران ، 1390ه .

231 . طَیالسی ، سلیمان بن داود (م204 ه ) مسند الطیالسی ، دار المعرفة ، بیروت .

232 . عاملی ، سیّد محمّد جواد (م1226 ه ) مفتاح الکرامة ، تحقیق : محمّد باقر خالصی ، انتشارات اسلامی جامعه مدرّسین حوزه علمیّه قم ، چاپ اوّل ، قم ، 1419ه .

233 . عبدالصَّبور شاهین (معاصر) تاریخ القرآن ، اشراف : دالیا محمّد ابراهیم ، نهضة مصر ، چاپ سوّم ، مصر ، 2007م .

234 . عبدالوهّاب ، محمّد (م1206 ه ) رسالة فی الردّ علی الرافضة ، تحقیق : ناصر بن سعد الرشید ، مطابع الریاض ، چاپ اوّل ، ریاض .

235 . عَجْلُونی ، اسماعیل بن محمّد (م1162 ه ) کشف الخفاء ، تحقیق : احمد قلاش ، مؤسسة الرساله ، چاپ چهارم ، بیروت ، 1405ه .

236 . عِجْلی ، احمد بن عبداللّه (م261 ه ) معرفة الثقات ، تحقیق : عبدالعلیم عبدالعظیم بستوی ، مکتبة الدار ، چاپ اوّل ، عربستان سعودی ، 1405ه .

ص:434

237 . عسکری ، سیّد مرتضی (1428 ه ) القرآن الکریم وروایات المدرستین ، شرکة التوحید ، چاپ اوّل ، 1996م .

238 . عیّاشی ، محمّد بن مسعود (م320 ه ) تفسیر العیّاشی ، تحقیق : سیّد هاشم رسولی محلاّتی ، انتشارات علمی اسلامی ، تهران .

239 . عَیْنی ، محمود بن احمد (م855 ه ) عمدة القاری شرح صحیح البخاری ، دار احیاء التراث العربی ، بیروت .

240 . غانم قدوری الحمد (معاصر) رسم المصحف ، اللجنة الوطنیّة ، چاپ اوّل ، بغداد ، 1982م .

241 . فخر رازی ، محمّد بن عُمَر (م606 ه ) التفسیر الکبیر (= مفاتیح الغیب) دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1421ه .

242 . فرات بن ابراهیم (م352 ه

) تفسیر فرات الکوفی ، تحقیق : محمّد کاظم ، مؤسسه چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، چاپ اوّل ، تهران ، 1410ه .

243 . فَسَوی ، یعقوب بن سفیان (م280 ه ) المعرفة والتاریخ ، تحقیق : خلیل منصور ، دار الکتب العلمیّه ، بیروت ، 1419ه .

244 . فیض کاشانی، محمّد محسن (م1091 ه ) الوافی، تحقیق: ضیاء الدین حسینی ، کتاب خانه امیرالمؤمنین ، چاپ اوّل ، اصفهان ، 1406ه .

245 . فیض کاشانی ، محمّد محسن (م1091 ه ) تفسیر الصافی ، تحقیق : مرکز پژوهش های اسلامی ، ناشر : دفتر تبلیغات اسلامی ، چاپ اوّل ، قم ، 1418ه .

246 . قاری ، علی بن سلطان (م1014 ه ) مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح ، تحقیق : جمال عیتانی ، دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1422ه .

247 . قاضی نعمان ، نعمان بن محمّد (م363 ه ) شرح الأخبار فی فضائل الأئمّة الأطهار ، تحقیق : سیّد محمّد حسین جلالی ، انتشارات اسلامی ، چاپ دوّم ، قم ، 1414ه .

ص:435

248 . قُرْطُبی ، محمّد بن احمد (671 ه ) الجامع لأحکام القرآن (= تفسیر القرطبی) دار

الشعب ، قاهره .

249 . قزوینی ، محمّد بن یزید (م275 ه ) سنن ابن ماجه ، تحقیق : محمّد فؤاد عبدالباقی ، دار الفکر ، بیروت .

250 . قَسْطَلانی ، احمد بن محمّد (م923 ه ) لطائف الإشارات لفنون القراءات ، تحقیق : عامر سیّد عثمان ، عبدالصبور شاهین ، لجنة احیاء التراث الإسلامی ، قاهره ،

1972ه .

251 . قَسْطلانی ، احمد بن محمّد (م923 ه ) ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری ، دار احیاء التراث العربی ، بیروت .

252 . قمّی ، شیخ عبّاس (م1359 ه ) الکنی والألقاب ، تقدیم : محمّد هادی امینی ، انتشارات صدر ، تهران .

253 . قُمِّی ، علی بن ابراهیم (از بزرگان قرن سوّم وچهارم هجری) تفیسر القمّی ، تحقیق : سیّد طیّب موسوی جزائری ، انتشارات خانه کتاب ، چاپ سوّم ، قم ، 1404ه .

254 . قُندوزی ، سلیمان بن ابراهیم (م1294 ه ) ینابیع المودّة لذوی القربی ، تحقیق : سیّد علی جمال اشرف حسینی ، دار اسوة ، چاپ اوّل ، 1416ه .

255 . قَیْسی ، مکّی بن ابی طالب حَموش (م437 ه ) الإبانة عن معانی القراءات ، تحقیق : عبدالفتّاح اسماعیلی شبلی ، دار نهضة مصر ، قاهره .

256 . کَتَّانی ، عبدالحی (م1382 ه ) التراتیب الإداریّه (= نظام الحکومة النبویّة) دار الکتاب العربی ، بیروت .

257 . کُردی ، محمّد طاهر (معاصر) تاریخ القرآن الکریم ، نشر : محمّد یغمور ، مطبعة الفتح ، جدّه - حجاز ، 1365ه .

ص:436

258 . کرمانی ، محمود بن حمزه (درگذشته بعد از سال 500 هجری) اَسرار التکرار فی القرآن ، تحقیق : عبدالقادر احمد عطا ، دار الإعتصام ، چاپ دوّم ، قاهره ، 1396ه .

259 . کَلاَعی ، سلیمان بن موسی (م634 ه ) الإکتفا بما تضمّنه من مغازی رسول اللّه والثلاثة الخلفاء ، تحقیق : محمّد کمال الدین عزّ الدین علی ، عالم الکتب ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1417ه .

260 . کُلَینی ، محمّد بن یعقوب (م329 ه ) الکافی ، تصحیح و تعلیق : علی اکبر غفاری ، دار الکتب الإسلامیّه ، چاپ پنجم ، تهران ، 1363ش .

261 . کنتوری ، سیّد اعجاز حسین (م1286 ه ) کشف الحجب والأستار ، چاپ دوّم ، کتاب خانه آیة اللّه مرعشی نجفی ، قم ، 1409ه .

262 . گلدزیهر ، لاگ تنز (معاصر) مذاهب التفسیر الإسلامی ، ترجمه عربی : عبدالحلیم النجّار ، مکتبة الخانجی ، مکتبة المثنّی (قاهره ، بغداد) ، 1374ه .

263 . گیل گرایس ، جان (م1989م) جمع القرآن ، چاپ آفریقای جنوبی .

264 . لَکْنَهوی هندی ، محمّد بن محمّد نظام الدین (م1225 ه ) فواتح الرحموت (در حاشیه المستصفی غزالی) دار صادر ، افست از چاپ امیریّه در بولاق مصر ، 1224ه .

265 . مازندرانی ، محمّد صالح (م1081 ه ) شرح اصول الکافی ، تحقیق : میرزا ابوالحسن شعرانی و سیّد علی عاشور ، دار احیاء التراث العربی ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1421ه .

266 . مالک بن اَنس (م179 ه ) موطّأ الإمام مالک ، تحقیق : محمّد فؤاد عبدالباقی ، دار احیاء التراث العربی ، مصر .

267 . مُبارکفوری ، عبدالرّحمان (م1353 ه ) تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی ، دار الکتب العلمیّه ، بیروت .

ص:437

268 . مُتَّقی هندی ، متّقی بن حسام (م975 ه ) کنز العمّال فی سنن الأقوال والأفعال ،

تحقیق : محمود عُمَر دمیاطی ، دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1419ه .

269 . مجلسی ، محمّد باقر (م1111 ه ) بحار الأنوار ، مؤسسه الوفاء ، چاپ دوّم ، بیروت ، 1403ه .

270 . محمّد علیش ، محمّد بن احمد (م1299 ه ) مَنح الجلیل علی مختصر الشیخ خلیل ، دار الفکر ، بیروت ، 1409ه .

271 . مَرْعی کَرْمی ، مَرْعی بن یوسف (م1033 ه ) الناسخ والمنسوخ (= قلائد المرجان فی بیان الناسخ والمنسوخ فی القرآن) تحقیق : سامی عطا حسین ، دار القرآن الکریم ، کویت ، 1400ه .

272 . مِزِّی ، یوسف بن زکی (م720 ه ) تهذیب الکمال ، تحقیق : بشّار عوّاد معروف ، مؤسسه الرساله ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1400ه .

273 . مستغفری ، جعفر بن محمّد (م432 ه ) فضائل القرآن ، تحقیق : احمد بن فارس السلّوم ، دار ابن حزم ، چاپ اوّل ، لبنان ، 2006م .

274 . مسعودی ، علی بن حسین (م346 ه ) التنبیه والإشراف .

275 . مسعودی ، علی بن حسین (م346 ه ) اثبات الوصیّة ، انتشارات رضوی ، قم (با افست از چاپ المطبعة الحیدریّة ، نجف) .

276 . مُسلم بن حجّاج (م261 ه ) صحیح مسلم ، تحقیق : محمّد فؤاد عبدالباقی ، دار احیاء التراث العربی ، بیروت .

277 . معرفت ، محمّد هادی (م1427 ه ) التمهید فی علوم القرآن ، چاپ مهر ، قم ، 1398ه .

278 . مَعْمَر بن راشد (م153 ه

) الجامع ، تحقیق : حبیب اَعظمی ، المکتب الإسلامی ، چاپ دوّم ، بیروت ، 1403ه (ملحق به المصنّف صنعانی ، جلد 3) .

ص:438

279 . مفید ، محمّد بن محمّد بن نعمان (م413 ه ) اوائل المقالات ، تحقیق : ابراهیم انصاری ، دار المفید ، چاپ دوّم ، بیروت ، 1414ه .

280 . مفید ، محمّد بن محمّد بن نعمان (م413 ه ) الأمالی ، تحقیق : حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری ، دار المفید ، چاپ دوّم ، بیروت ، 1414ه .

281 . مفید ، محمّد بن محمّد بن نعمان (م413 ه ) الإرشاد ، تحقیق : مؤسسه آل البیت ، دار المفید ، چاپ دوّم ، بیروت ، 1414ه .

282 . مفید ، محمّد بن محمّد بن نعمان (م413 ه ) المسائل السرویّه ، تحقیق : صائب عبدالحمید ، دار المفید ، چاپ سوّم ، بیروت ، 1414ه .

283 . مَقْدِسی ، محمّد بن عبدالواحد (م643 ه ) الأحادیث المختاره ، تحقیق : عبدالملک بن عبداللّه بن دهیش ، مکتبة النهضة ، چاپ اوّل ، مکّه ، 1410ه .

284 . مُناوی ، عبدالرَّئوف (م1031 ه ) فیض القدیر شرح الجامع الصغیر ، المکتبة التجاریّة الکبری ، چاپ اوّل ، مصر ، 1356ه .

285 . مِنْقَری ، نصر بن مزاحم (م212 ه ) کتاب صفّین ، تحقیق : عبدالسلام محمّد هارون ، المؤسسة العربیّة الحدیثه ، چاپ دوّم ، قاهره ، 1382ه .

286 . میرزا محمّد مشهدی (م1125 ه ) کنز الدقائق ، تحقیق ونشر : انتشارات اسلامی ، چاپ اوّل ، قم ، 1410ه .

287 . میلانی ، سیّد علی (معاصر) نفحات الأزهار ، چاپ خانه مهر ، قم ، 1414ه .

288 . نجاشی ، احمد بن علی (م450 ه ) رجال النجاشی ، انتشارات اسلامی ، چاپ پنجم ، قم 1416ه .

289 . نجفی ، محمّد حسن (م1266 ه ) جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام ، تحقیق : عبّاس قوچانی و علی آخوندی ، دار الکتب الإسامیّه ، چاپ اوّل ، تهران ، 1392ه .

ص:439

290 . نَحَّاس ، احمد بن محمّد (م338 ه ) اعراب القرآن ، تحقیق : زهیر غازی زاهد ،

عالم الکتب ، چاپ سوّم ، بیروت ، 1409ه .

291 .نسائی ، احمد بن شعیب (م303 ه ) السنن الکبری ، تحقیق : عبدالغفّار سلیمان بنداری و سیّد کسروی حسن ، دار الکتب العلمیّه ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1411ه .

292 . نسائی ، احمد بن شعیب (م303 ه ) المجتبی من السنن (= سنن النسائی) تحقیق : عبدالفتّاح ابو غدة ، مکتب المطبوعات الإسلامیّه ، چاپ دوّم ، حلب ، 1406ه .

293 . نوری ، میرزا حسین (م1320 ه ) مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل ، تحقیق ونشر : مؤسسة آل البیت ، چاپ اوّل ، قم ، 1408ه .

294 . نُلدکه ، تئودور (معاصر) تاریخ القرآن ، تکمیل : فریدریش شوالی ، ترجمه به عربی : جورج تامر ، چاپ اوّل ، بیروت ، 2004م .

295 . نَووی ، محیی الدین بن شرف (م676 ه ) تهذیب الأسماء واللغات ، تحقیق : مکتب البحوث والدراسات ، دار الفکر ، چاپ اوّل ، بیروت ، 1996م .

296 . نَووی ، محیی الدین بن شرف (م676 ه ) المجموع شرح المهذّب ، دار الفکر ، بیروت ، 1997م .

297 . نَووی ، محیی الدین بن شرف (م676 ه ) شرح النووی علی صحیح مسلم ، دار احیاء التراث العربی ، چاپ دوّم ، بیروت ، 1392ه .

298 . وَکیع ، محمّد بن خلف (م306 ه ) اخبار القضاة ، عالم الکتب ، بیروت .

299 . هَرَوی ، احمد بن محمّد (م401 ه ) الغریبین فی القرآن والحدیث ، تحقیق : احمد فرید مزیدی ، المکتبة العصریّه ، صیدا ، 1999م .

300 . هَرَوی ، عبداللّه بن محمّد (م481 ه ) ذمّ الکلام وأهله ، تحقیق : عبدالرّحمان عبدالعزیز شبل ، مکتبة العلوم والحکم ، چاپ اوّل ، مدینه ، 1418ه .

ص:440

301 . هَیْثَمی ، علی بن ابی بکر (م807 ه ) مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، دار الریّان و دار الکتاب العربی (قاهره و بیروت) ، 1407ه .

302 . یَغْموری ، یوسف بن احمد (م673 ه ) نور القبس المختصر من المقتبس ، تحقیق : رودلف زلهایم ، نشر فرانتس شتایز ، آلمان ، 1964م (این کتاب ، خلاصه کتاب شهاب القبس ، مختصر المقتبس اثر مرزبانی ، متوفّای سال 384 هجری است) .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109